انقلاب انسانى براى حکومت انسانى

یک اقدام مهم کنگره هفتم حزب کمونیست کارگری تصویب شعارهای "حکومت انسانی" و "جمهوری انسانی" بعنوان شعارهای محوری حزب بود. اهمیت این اقدام از سر تازگی این شعارها نیست. بلکه از این نظر بسیار مهم است که جدال اساسی بشریت امروز را که بویژه برای جامعه ایران بسیار ملموس میباشد، به جلوی صحنه میراند و توجه ها را به آن جلب میکند. از این نظر مهم است که حزب را موظف میکند که این جدال را به مرکز توجه همه مردم سوق دهد. و از این نظر مهم است که روح و جوهر تمام مبارزات و جدالهای طبقاتی امروز و بویژه انقلابی که در ایران جریان دارد را یک جا جلوی چشم میگذارد: انقلابی انسانی برای حکومت انسانی!

انسان و موقعیت و جایگاه انسان مرکز جدال طبقاتی دنیای امروز است. سلطه اقلیت مفتخور و ستمگر سرمایه دار و سیستم و نظام سرمایه داری، بشریت را در اوج پیشرفتهای تکنولوژیکی و علمی و تولیدی، دارد از هر نظر لگدمال میکند.  میلیونها نفر در آستانه مرگ و نیستی از امراض قابل درمان قرار دارند و سود پرستی و منطق سود اندوزی مانع نجات آنهاست. میلیونها انسان کوچک یعنی کودکان از همان ابتدای شروع زندگی با بیرحمی تمام به برده جنسی و برده کاری تبدیل میشوند. میلیونها انسان در فرار از دیکتاتوری های سرمایه از خانه و زندگی معمول خود کنده شده و به آوارگی و پناهندگی و بی حقوقی و (اگر خوشبختی نصیبشان شده باشد و در دریاها طعمه ماهیان نشده باشند یا سر از زندان و اعدام در نیاروده باشند) به شرایط زندگی بعنوان انسان درجه دوم رانده شده اند. جنگ و ترور و نا امنی به همه جای جهان کشیده شده است. عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین و وحشی ترین جریانات مذهبی عهد عتیقی در گوشه و کار جهان یکه تازی میکنند و آشکارا در در روز روشن مرگ و خصومت و نابودی زندگی انسانی را تبلیغ میکنند و به اجرا میگذارند. نیمی از جامعه یعنی زنان را آشکارا میخواهند از حرمت و موقعیت انسانی محروم کنند. دختر بچه ها را در مدارس به جرم درس خواندن لت و پار میکنند. معلمان را سر میبرند. زن و مرد و کودک را در صف گوشت و نان و بیمارستان منفجر میکنند. این نیروهای مرتجع ظاهرا در عقب ماندگی فرهنگی بخشهایی از مردم ریشه دارد و دشمن تمدن امروز است و با حاکمین سرمایه سر جنگ دارد. اما همه میدانند که حقیقت چیز دیگری است. حقیقت اینست که این ها محصولات عقب ماندگی هیچ بخشی از مردم نیستند. این طیف تروریست آدمکش و ضد زندگی، که از طالبانهای افغانستان تا بن لادن و القاعده و جریانات اسلامی در فلسطین و همین حکومت منفور اسلامی در ایران، بنا به فاکتها و شواهد بسیار، محصولات سرمایه داری مدرن غربی و شرقی و امروزی هستند. همه بلا استثنا در مهد دنیای سرمایه داری طراحی شده و خلق شده اند.  از سرمایه داری بازار آزاد آمده اند. محصول وزارت خارجه های دولتهای آمریکا و اروپا و هم پیمانانشان در کشورهای اسلام زده هستند. و تازه مگر بوش و بلر در شکنجه گاه ابوغریب با صدام در یک نقش ظاهر نشدند؟  مگر گوانتامو و صدها زندان مخفی و غیر مخفی دیگر که توسط دولتهای دموکراتیک غربی برپا شده، و کل اسناد بیرحمی نیروهای غربی نسبت به اسیران جنگی، چیز دیگری را جز ضد انسانی بودن کل نیروها و جریانات و احزاب سرمایه داری نشان میدهد؟ بیست سی سال گذشته در جهان، باید هرکس را که تردید داشت که سرمایه و سرمایه داران از هر رنگ و از هر کشوری تماما ضد بشریت و ضد رفاه و ضد حرمت و منزلت انسان هستند باید تردیدهایش برطرف شده باشد. تروریسم متحجر و از گوربرخاسته اسلامی و مذهبی و همچنین نیروهای دولتی غربی و شرقی هرجا دستشان باز بوده، هم مرتجع بوده اند هم ضد انسان و ضد علم و ضد پیشرفت. میتوان در این زمینه کتابها نوشت. میتوان به بمباران مردم بی دفاع اشاره کرد. میتوان به خصومت دولتها با ابتدایی ترین حقوق انسانی در کشورهای مهد سرمایه داری اشاره کرد. جهان امروز در چنگال جناحهای مختلف یک طبقه دارد مچاله میشود. در همه جا از شرق تا غرب به بی حرمتی و بی اختیاری کشیده میشود. به فقر و فلاکت و درد و رنج رانده میشود. به پوچی و نقش ابزاری رانده میشود. هیچ استثنایی میان هیچ بخشی از سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری نیست. این فقط اشاره ای به گوشه ای از یک دنیای لجن ضد انسانی است. در تمام کشورهای سرمایه داری که حقوق اجتماعی ای مثل آزادی بیان، حق رای حق تشکل و تجمع و حرمت حریم خصوصی افراد و امثال اینها به درجات مختلف با جدالهای اجتماعی و طبقاتی صد سال و دویست سال گذشته تا کنون تثیبت شده بود، امروز دولتها به بهانه های مختلف و از جمله بهانه مبارزه علیه تروریسم و بحران و غیره تلاش میکنند آنها را هم از مردم باز پس گیرند. بحث فقط این نیست که این حقوق وقتی که با بی عدالتی در اقتصاد و مالکیت و ثروت گره میخورند دیگر عملا بی معنا میشوند. بحث فقط بر سر حقوق صوری اکثریت مردم و بی حقوقی و بی اختیاری واقعی آنها نیست. بلکه همان حقوق صوری را هم تلاش میکنند تا آنجا که میتوانند محدود و محدود تر کنند. این بهیچ وجه اتفاقی نیست که دولتهای پیشرفته سرمایه داری جهانی نظیر آمریکا و دولتهای اروپایی و بقیه وقتی قلمرویی را فتح میکنند، تلاشی برای جاری کردن همان حقوق بشر و موازین دموکراتیک بورژوایی هم در پیش نمیگیرند. استراتژی جهانی بورژوازی همین است. دولتهایی نظیر وحوش آدمکش طالبان و دولت ارتجاعی و عقب مانده و قومی- مذهبی عراق و حکومت اسلامی کرزای و حکومتهای مافیائی اروپای شرقی و دیکتاتورهای نظامی آمریکای لاتین و غیره، محصولاتی خلق الساعه و اتفاقی نیستند. الگوی حکومتی بورژوازی امروزند. روی کار آمدن این نوع نیروهای ضد بشری به هیچ وجه به این دلیل نیست که بورژوازی غرب از سر ناچاری به حکومت های مذهبی و قومی و مرتجع رضایت داده است. جک و جانورانی امثال بن لادن و ملا عمر و مقتدا صدر و سیستانی و طالبانی و جعفری و بقیه را امروز همه میدانند که خود شکل داده اند. ذخیره کرده اند و اینجا و آنجا به جان مردم انداخته اند. الگوی حکومتیشان همین نوع دولتها و نظامهای سرکوبگر و فاسد و عقب مانده هستند. همین حکومت اسلامی و باند خمینی هم همه میدانیم که محصول مشترک بورژوازی غربی و "بورژوازی ملی" و ای
رانی است و توسط همین ها به کارگران و مردم محروم تحمیل شد. اینها حقایق مهم دنیای امروزند. استنثاهایی بر قاعده نیستند. قاعده و حقیقت استراتژی حکومتی بورژوازی امروز همین است. 

انسانی که زندگی انسانی را حق مسلم خویش میداند

محروم کردن اکثریت انسانها از حقوق و زندگی انسانی خصیصه تمام جوامع طبقاتی از برده داری و تا فئودالیسم و تا سرمایه داری بوده و هست. اما امروز انسانی دارد لگد مال میشود که زندگی انسانی را حق مسلم خویش میداند. و این مهترین و شورانگیزترین و امید بخش ترین جنبه واقعیت امروز است. بردگان و سرفها و دهقانان از ابتدایی ترین جایگاه انسانی محروم شده بودند اما کمابیش فرودستی خودرا در برابر اشراف و حاکمین می پذیرفتند. اما کارگر و انسان امروزی میداند و میفهمد که انسان است و خودرا مستحق زندگی انسانی در بالاترین سطح آن میداند. بویژه در ایران امروز این را به عیان به چشم می بینیم. دستمزد زیر خط فقر کارگر را یک سال و دو سال نمی دهند، کارگر را به کار دو شیفته و سه شیفته میرانند، نان به مفهوم دقیق و ساده کلمه از سر سفره کارگران و خانواده های کارگری ربوده میشود، اما کارگر رنج دیده و محرومیت کشیده، وقتی دست به اعتراض میزند فقط حرفش نان و زندگی حداقل نیست. بلکه میگوید و اعلام میکند که "زندگی انسانی حق مسلم ماست". و همین شعار امروز میشود گفت به شعار ثابت تقریبا اکثر اعتصابات و اعتراضات کارگران بر سر دستمزد تبدیل شده است. معلمین را به زیر خط فقر و زیر تفتیش و کنترل و بی حرمتی میرانند اما معلم وقتی به خیابان می آید حرفش این نیست که به من لقمه ای نان بدهید. بلکه میگوید "منزلت معیشت حق مسلم ماست" و به این اعتراض میکند که " معلم ۶٠ هزار نماینده یک میلیون" یعنی به اینکه حقوق یک نماینده مجلس چندین برابر از او بیشتر است اعتراض میکند. و میگوید هیچ دلیلی ندارد که یک نماینده مجلس یک میلیون حقوق بگیرد و معلم شصت هزار تومان. و این حرف سه سال پیش معلمین بود امروز حتما معلمین میگویند "معلم صد هزار نماینده پنج میلیون". کارگران و معلمین که آنها نیز بخشی از طبقه کارگرند به نداشتن منزلت و شان انسانی اعتراض دارند. این جامعه ای است که در آن به شیوه های عهد عتیقی سنگسار میکنند، اعدام میکنند، هرروزه به مردم بدون هیچ دلیل و بهانه ای بی حرمتی و توهین میکنند، اما زیر سرکوب قد علم میکند دست به تظاهرات و اعتراض میزند و رئیس جمهور و رهبر حکومت را "آشغال" خطاب میکند. یکی از شعارهای تظاهراتها اینست "برادر رفتگر محمود رو بردار ببر!" میگوید شما سرتاپایتان آشغال هستید. ارزش و جایگاه انسانی ای ندارید. ما مردم شما را برسمیت نمیشناسیم. ما مردم "آزادی برابری زندگی انسانی" میخواهیم. این زمینه و پایه اصلی شعار "حکومت انسانی" و "جمهوری انسانی است" و جامعه انسانی است.
حکومت انسانی و جمهوری انسانی یعنی نه به حکومت ضد انسانی. یعنی نه به فقر و استثمار کمر شکن، نه به اعدام و سنگسار. نه به سانسور و خفقان. نه به دستگیری و شکنجه و زندان. نه به فقر و محرومیت و بی حقوقی. نه به یکه تازی اوباش و اراذل. نه به آپارتاید جنسی و بی حقوق زنان. نه به بی حقوقی کودکان. و نه سرتاپای این نظام و حکومت مادون شان انسان!

امروز جامعه علیه همه اینها بلند شده است و انقلابی برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی سرمایه داران در جریان است. کسی که کمی عمیق تر به مساله نگاه کند متوجه میشود که این انقلاب تا آنجا که انقلاب است و تا آنجا که انسانی است، یک جبنش طبقاتی برای نفی سلطه سیاسی سرمایه داران است. وقتی که طیفهای مختلف بورژوایی مثل دوم خردادیها و راست های پروغرب و ملی اسلامیها در جامعه میدان دار میشوند  بحث ها بر سر "رژیم چنج آمریکائی" و "قانون اساسی جمهوری اسلامی" باید پیاده شود و  رفراندوم و امثال اینها بود. و هزار آشغال هم از کنار اینها بیرون میزند از قبیل کارگر افغانی بایید اخراج شود و مردم در جمهوری های فدرال تکه تکه شوند و امثال اینها. اما بدرجه ای که چپ و کارگر در جامعه ابراز وجود میکند، خواستها انسانی میشود. اعتراض به فقر و به سرکوب و به اعدام و به بی حقوقی زنان و به دخالت مذهب در زندگی خصوصی افراد و دفاع حقوق کودک و همه اینهاست که به مرکز ثقل سیاست می آید. جنبش دفاع از حقوق کودکان و جنبش علیه اعدام و سنگسار و جنبش کارگری و حق اعتصاب و تشکل و آزادی بیان و امثال اینهاست که جلو می آید. حزب کمونیست کارگری در به پیش راندن همه اینها از حقوق کودک گرفته تا شان و حرمت و رفاه انسانها، از جنبش علیه اعدام گرفته تا مبارزه برای لغو سنگسار، تا تعریف آزادی بیان و اجتماع و تشکل و اعتصاب، تا حق مسکن و حق زندگی و رفاه برای همه، نقش اساسی ای داشته و هیچ تردیدی نباید داشت که هرچه پیشتر میرویم و توازن قوا این امکان را میدهد که احزاب و طبقات حرف واقعی خودرا و تمام حرف خودرا بزنند، با توجه به وجود حزب کمونیست کارگری و نقش اساسی طبقه کارگر در به پیش بردن انقلاب جاری، گفتمان اساسی جامعه به گفتمان بر سر زندگی انسانی و حرمت و رفاه و منزلت انسانی متمرکز خواهد شد.

جامعه امروز ایران به شدت قطبی شده است. در یک طرف فاسد ترین و ضد انسانی ترین و عقب مانده ترین و چپاولگرترین نیروی تاریخ بشری بعنوان حکومت طبقه سرمایه دار قرار دارد. و در طرف دیگر کل مردمی که برای دستیابی به ابتدایی ترین شرایط زندگی، حتی برای نفس زنده ما
ندن باید با این حکومت بجنگند و آنرا به زیر بکشند. این نیرو نمیتواند برای دفاع از ارزشهای انسانی نجنگد. این جبهه نمیتواند مرکز و محور حرکت خودرا انسان و جامعه انسانی قرار ندهد و گرنه بازنده خواهد بود. و بهمین دلیل نیز جدال مردم با جمهوری اسلامی تماما بر سر انسان و زندگی انسانی متمرکز شده است. و تنها طبقه ای که میتواند تمام این انسانیت را بدون ذره ای تخفیف و تردید و خساست و نگرانی نمایندگی کند، طبقه ای است که از حاکمیت ارتجاع اسلامی سرمایه داران بیشترین زیان را دیده و می بیند. طبقه ای که هیچ نفعی در تداوم ستم و محرومیت و سرکوب و عقب راندن جامعه ندارد. یعنی طبقه کارگر.

انقلابی انسانی برای یک حکومت انسانی به همین دلیل حرف دل همه مردم محروم و ستم کشیده این جامعه است. انقلاب انسانی برای یک حکومت انسانی به همین دلیل پرچم انقلاب جاری در ایران است و به درجه ای که این انقلاب عملا این پرچم انسانی را بدست گیرد و با آن تداعی شود، شانس پیروزی آن بسیار بیشتر خواهد بود. سرعت پیشروی آن بسیار بیشتر خواهد بود. جلب حمایت مردم شریف جهان از آن بسیار گسترده تر خواهد بود. این انقلابی است که میتواند الگویی بسیار زیبا و منحصر بفرد برای دست یابی کل مردم جهان امروز به زندگی انسانی را به دست دهد.

انقلاب انسانی هیچ معنایی جز سوسیالیسم آنگونه که مارکس میفهمید و طبقه کارگر میخواهد و منصور حکمت با گفتن این جمله زیبا بیانش کرده بود که "اساس سوسیالیسم انسان است. سوسیالیسم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است"، ندارد. طبقه کارگر جهانی را آزاد خواهد کرد و باید به جهان یعنی به همه انسانیت بگوید و نشان دهد که کل آرزوهای انسانی آنها را نمایندگی میکند. سوسیالیسم چیزی جز جامعه ای که انسان و موقعیت و حرمت و رفاه انسان محور و قانون اساسی آن باشد نیست. وقتی که انسان در کلیت خود به وسط صحنه سیاسی می آید و به موضوع جدال طبقاتی روز تبدیل میشود، این بدان معناست که از نظر عینی و سیاسی سوسیالیسم امری فوری و روز و مربوط به قدرت سیاسی است. پرچم انسان و انسانیت را امروز فقط طبقه کارگر و کمونیستها میتوانند و باید بدست بگیرند. وقتی که طبقه کارگر و کمونیستها پرچم انسانیت بدون تخفیف را بدست میگیرند، جامعه پیام اساسی مارکس و منصور حکمت را که اساس سوسیالیسم انسان است عمیقا میفهمد و لمس میکند و به آن پاسخ میدهد. جای پرچم انسانی و انسانگرایی و دفاع از حقوق انسان و حکومت انسانی فقط اینجاست. در بطن مبارزه برای سوسیالیسم. در راس جبهه سوسیالیستی و کارگری و کمونیستی. این همانجایی است که باید گفت گل همینجاست همینجا برقص.* ١٢ دسامبر ٢٠٠٩