آقای شالگونی عزیز، بس کنید!

ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند صاحب دلی برو بگذشت گفت ترا مشاهره چندست؟ گفت هیچ. گفت پس این زحمت خود چندین چرا همی‌دهی؟ گفت از بهر خدای می‌خوانم. گفت از بهر خدای مخوان.

گر تو قرآن بدین نمط خوانی – ببری رونق مسلمانی

گلستان سعدی

آقای شالگونی عزیز، لینک مصاحبه تلویزیون صدای آمریکا با شما به مناسبت اول ماه مه را دوستی برایم ارسال کرد و به تماشای آن نشستم. یادداشت حاضر را می نویسم تا هم غم عمیقی را که از دیدن این مصاحبه بر دلم نشست فرو نخورده باشم، هم به شما بگویم که بس کنید و هم به سهم خود لااقل در جبران خسارات عمیقی که چنین مصاحبه هایی بر سازمانیابی طبقه کارگر ایران می گذارند، و به طور مشخص خسارت ناشی از مصاحبه شما، نقشی ایفا کنم.

آقای شالگونی عزیز، مدتهاست که شما را در لیست مدعوین رادیو و تلویزیونهای آمریکا و بی بی سی و فرانسه و غیره می بینیم. شما به جزء ثابتی از برنامه های سیاسی این رسانه ها بدل شده اید. لابد به زعم خودتان این شمائید که با استفاده از این رسانه ها ایده هایتان را در دفاع از سوسیالیسم و آزادی اشاعه می دهید. خود همین البته نشانه کج فهمی عمیق شما است؛ اگر نخواهم شما را به هم جهتی با این رسانه ها و طراحانشان متهم کنم. کج فهمی شما در این است که شما نسبت طرفین را در این روابط کاملا وارونه دریافت کرده اید. این شما نیستید که در حال استفاده از این رسانه ها برای اشاعه نظریاتتان هستید (گو این که با خود این نطرات نیز مشکل خودم را دارم و پائین تر بیان می کنم)، این آن رسانه ها هستند که شما را در ویترین مدل حکومتی آینده خود به نمایش گذاشته اند که “ایهاالناس، ببینید در مدل حکومتی آینده ما یک اپسیلون جا هم برای چپ گذاشته ایم. این هم شاهدش آقای شالگونی”. حقیقتا فکر می کنید که چه میزان از مردم به سایت سازمان شما مراجعه می کنند تا در گوشه چپ آن خیلی برجسته مصاحبه شما با صدای آمریکا را ببینند و به این پی ببرند که بعله، شما از این تریبون استفاده کرده اید و حرفهای خودتان را زده اید؟ متقابلا اما انبوه بینندگان و شنوندگان همان مدیائی را ببینید که به آن سایتها و رسانه ها مراجعه می کنند و احتمالا می بینند که مصاحبه شما را هم در گوشه پستویی جا داده اند تا جنسشان جور باشد. علاوه بر این آیا شما نمی دانید که از میان آن انبوه بینندگان و شنوندگان عزیز صدای آمریکا هم تنها تعداد کمی اصولا به اول ماه مه و سوسیالیسم و این قبیل “مزخرفات” نگاه می کنند و برای این توده انبوه، اسامی شما اگر هم دیده شود تنها شاهدی بر “دمکراتیک” بودن رسانه های کذائی است؟ متوجه نیستید که شما برگ انجیری بر چهره کریه همان “نئولیبرالیسمی” هستید که مدعی مبارزه با آنید؟ بعد از چهل سال کار سیاسی هنوز نفهمیده اید که مسأله استفاده از امکانات نیز در درجه اول مسأله توازن نیرو است و در این رابطه دو طرفه این نیروی قویتر است که ضعیفتر را به نفع خود به کار می گیرد؟ مایۀ تأسف است.

با این حال، این ملاحظات کلی علت نوشتن یادداشت حاضر نیستند. علت نوشتن این یادداشت سقوط حیرت انگیز شما در مصاحبه کذائی است. مصاحبه ای رقت انگیز که نه فقط آبرو و حیثیت سیاسی خود شما، بلکه تتمه جزئی حیثیت و اعتبار چپ سوسیالیست – فقط کمونیستها منظورم نیستند، همه چپ سوسیالیست – و کل جنبش کارگری ایران در آن ملعبه دست یک کارگزار حقیر صدای آمریکا قرار گرفت. مصاحبه ای که یک عامل هارترین فراکسیون سرمایه داری جهانی در آن به محاکمه و مؤاخذه یک “چپ” نشست و هر چه خواست بارش کرد و چپی زبون و خوار و ناتوان را در مقابل چشم همگان به نمایش گذاشت. به یاری بیدریغ شما، آقای شالگونی عزیز.

از همان اولین سؤال مصاحبه کننده معلوم بود که در این ماجرا چپ بود که باید بر میز متهم نشانده می شد. شما این را نفهمیدید؟ با نقل رنجنامه رضا شهابی این سؤال را در مقابل شما قرار داد که «رضا شهابی در رنجنامه خود همچنین گفته است “نسل امروز تاوان سکوت نسل دیروز در برابر انحراف از آزادی، استقلال و عدالت را می پردازد” آیا شما خودتان را مخاطب نامه رضا شهابی نمی بینید؟ به عنوان فعال چپ، فعال سازمان راه کارگر، برای سازماندهی کارگرها چه کرده اید؟». پاسخ شما چه بود؟ شروع کردید به اندرزنامه اخلاقی در این باب که در یک کشور مذهبی فاشیستی که یک مشت زورگو بر آن حاکمند همه به نوعی مسئولند تا بعد از آن هم اضافه کنید که البته جریان شما استثناء است، چرا که از همان آغاز روی کار آمدن رژیم، از فاشیسم مذهبی حرف زده بود. و از همین جا سیر رقت انگیز مصاحبه آغاز شد. به ماجرای فاشیسم مذهبی که امروز در صدای آمریکا به آن افتخار می کنید پائین تر می پردازیم. اما آقای شالگونی شما در کدام فضای سیاسی به سر می برید که تیغ سؤال مصاحبه کننده را اصلا تشخیص ندادید؟ آیا نمی دانید که ماجرای “سکوت نسل دیروز” اسم رمزی است برای به محاکمه کشیدن نسل انقلابی چپ دهه پنجاه و شصت؟ آیا متوجه نشدید که از همان آغاز شما به عنوان سمبل چپ بر میز متهم نشسته اید که نتوانسته اید کاری برای سازماندهی جنبش کارگری بکنید؟ آیا نفهمیدید که پیام نهفته اما کاملا آشکار در این سؤال این است که “کارگران بدانید، چپ نتوانسته است، ما، یعنی صدای آمریکا، یعنی راست، می توانیم”؟ نفهمیدید که منظور مصاحبه کننده از “سکوت نسل دیروز” نه امثال مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی و سحابی و سنجابی، بلکه نسل دیروز چپ – و آن هم چپ انقلابی –  است؟ نه، نفهمیدید و همین نیز غمبار است.

من نمی دانم که رضا شهابی به چه دلیل و با چه تحلیلی از سکوت نسل دیروز حرف می زند. اما روشن است که رضا شهابی اشتباه می کند. نسل دیروز پر از خطا بود و اشتباه. اما نسل دیروز سکوت نکرد، قهرمانانه جنگید و دهها هزار قربانی از میان خویش بیرون داد که با فریاد زنده باد سوسیالیسم مرگ را پذیرا شدند و خفت سکوت را نپذیرفتند. به همت همین نسل به خون خفته است که امروز صدای آمریکا و بی بی سی میکروفونها و دوربینهایشان را جلوی شما می گذارند، آقای شالگونی. کورسوی ناچیزی هم که امروز از چپ باقی مانده است، نه به خاطر تحلیلهای مشعشع آن، نه به خاطر تاکتیکهای درخشان آن، بلکه دقیقا به یمن همین جانفشانی ها و آرمانگرائی سازش ناپذیر همان “نسل دیروز” است. شما وظیفه داشتید از حیثیت و شرافت و نجابت آن نسل به دفاع بپردازید. اما شما چه کردید؟ شروع کردید به این که اطمینان بدهید که سازمان شما از همان اول جمهوری اسلامی را فاشیستی می دانسته. شروع کردید به دفاع از سازمان خودتان، آن هم نه در موضوعی که درباره اش از شما سؤال شده بود، بلکه از موضع تحلیل عمومی. حقیقتا چه احساسی داشتید وقتی که مصاحبه کننده صحبت شما را قطع کرد که آقا اینها را ما هم میدانیم، بگوئید برای سازماندهی کارگران چه کرده اید؟ باز هم نفهمیدید که کل چپ را به محاکمه می کشند؟ نفهمیدید که بورژوازی دست راستی در چالش با شما قصد نشان دادن ناتوانی شما و کل چپ را دارد؟ نه، نفهمیدید. اگر می فهمیدید، نه تنها از آن “نسل دیروز” به دفاع می پرداختید، بلکه صحنه را به صحنه حمله متقابل به همین بورژوازی دست راستی بدل می کردید. چگونه؟ خیلی روشن است.

–          می توانستید بگوئید نسل دیروز چپ هزاران خطا داشت. اما بخش عظیمی از فعالین همان نسل در کارخانه ها و معادن و مزارع دست به کار سازماندهی کارگران بودند. بیش از این، اکثریت قاطع کارگرانی که در سالهای انقلاب در کارخانه ها شورای کارخانه و سندیکاها را تشکیل می دادند، به همان نسل دیروز چپ تعلق داشتند. مشکل اساسی طبقه کارگر در این نبود که نسل دیروز سکوت کرده بود، مشکل اساسی در آن بود که کل بورژوازی ایران در سرکوب کارگران با رژیم اسلامی همراه بود.

–          می توانستید بگوئید که طبقه کارگر ایران در یکی از بدترین شرایط جهانی به مصاف با بورژوازی برخاسته بود. دهه هشتاد دهه روی کار آمدن ریگانیسم و تاچریسم بود. دهه سرکوب کارگران در همه جای جهان، و از جمله در انگلستان و در آمریکا بود. دهه در هم شکستن اتحادیه های کارگری بود. دهه سرکوب معدنچیان انگلیس و کارگران کاترپیلار آمریکا بود. دهه ای بود که هیچ یک از مدعیان امروزین دمکراسی و آزادی کلمه ای هم در دفاع از نسل به خاک افتاده کمونیستها و سوسیالیستها و در حمایت از شوراهای کارگری در ایران بر زبان نیاورد.

–          می توانستید و وظیفه داشتید بگوئید که کارگران چپ در همین تحرک ناچیز امروز در میان کارگران نیز نقش مهمی بر عهده دارند و اگر قرار باشد طبقه کارگر ایران راه پیشروی را باز کند، باز هم به همت کارگران سوسیالیست و کمونیست باید اتکا کند.

–          می توانستید و وظیفه داشتید بگوئید که نمایندگان فکری سرمایه داری کشوری که هنوز هم اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگران به رسمیت نمی شناسد، حق ندارند به محاکمه چپ در رابطه با جنبش کارگری ایران بنشینند. می توانستید و باید می گفتید که آنها نامحرم اند. می توانستید و وظیفه داشتید نشان دهید که برنامه ویژه صدای آمریکا به مناسبت اول ماه مه برای کارگران ایران در حکم ریختن اشک تمساح برای فریب قربانی است.

–          می توانستید و باید می گفتید که گرایش به سرکوب جنبش کارگری در همان آمریکا هم با قدرت تمام عمل می کند. مگر نه این که همین رئیس جمهور دمکرات آمریکا چند ماه پیش به حکم ریاست جمهوری اعتصاب کارگران راه آهن را ممنوع اعلام کرد؟ می توانستید و باید می گفتید که جمهوری اسلامی در مواجهه با کارگران تنها همان چیزی را با نهایت قساوت اجرا می کند که در نقاط دیگر به شکل تعدیل شده اجرا می شود.

اما شما چه کردید؟ از شما پرسیدند که تحلیلهایتان به جای خود، شما که اسم سازمانتان راه کارگر است، برای سازماندهی کارگران چه کرده اید؟ و پاسخ شما چه بود؟ «… بله ما هر آنچه که در توانمان بوده و به عقلمان رسیده و امکاناتی که داشته ایم، تمام تلاشمان را کردیم، مخصوصا این که کارگرها بتونند حتما و ضرورتا در مبارزه اشان نیایند پیرو این یا آن سازمان بشوند و …» و الخ. بعد هم داستانسرائی درباره این که تشکل کارگری باید فارغ از تعلقات سیاسی و ایدئولوژیک باشد و غیره. و آخرش هم این که متأسفانه در سی سال گذشته در ایران «آنچنان سرکوب شدید بوده و بگیر و ببندها شدید بوده که امکان فعالیت، نه تنها برای احزاب چپ، بلکه حتی برای نهضت آزادی … هم نبوده». یعنی این که اولا آقای صدای آمریکا، ما هم مخالفیم که تشکلهای کارگری به سازمانهای چپ گرایش داشته باشند؛ یعنی این که دوما نه تنها هیچ کاری نکردیم، بلکه اصلا نمی شد هم کاری کرد. آقای شالگونی عزیز، مسأله در این نیست که سرکوب چقدر شدید بوده یا نه. مسأله حتی در این هم نیست که سازمان شما نقشی در سازماندهی طبقه کارگر نداشته. این را خود همان مصاحبه کننده می دانست و می داند. اصلا دقیقا به همین دلیل هم شما را برای آن مصاحبه بردند که تئوریهای شما مبنی بر این که نمی شود تشکیلات درست کرد را از زبان خودتان بکشند بیرون و نشان کارگران بدهند که “ببینید، این هم از چپتان. چپ را ول کنید. خودمان برایتان درست می کنیم”. اشتباه نشود، منظور من این نیست که باید به دروغ نشان می دادید که سازمانتان چه ها کرده است و چه ها می خواهد بکند. نه، برعکس. شما می توانستید حتی به صراحت این را هم بگوئید که نه تنها سازمان شما، بلکه کل چپ متشکل در احزاب و گروهبندیهای سیاسی در این زمینه هنوز کمبودهای بسیاری دارند. اما آنچه مهم تر است این است که شما وظیفه داشتید اعلام کنید که چپ فقط سازمان شما نیست. وظیفه داشتید بگوئید که همین الآن هم نیروی اجتماعی چپ در درون کارگران بیشتر از آنچه در احزاب نمایان باشد، در محافل و مجامع کارگری ای است که الزاما با احزاب رابطه تنگاتنگی هم ندارند. اما شما در گفتگوئی علنی با تلویزیون صدای آمریکا ساده لوحانه تئوری بافی می کنید که این رژیم اصلا نمی گذارد کارگران متشکل شوند. می گویم ساده لوحانه، برای این که شما را طرفدار سرمایه داری آمریکا و انگلیس نمی دانم. مشکل اصلی شما در این مصاحبه کذائی، بلاهت سیاسی ای بود که به نمایش گذاشتید.

و اوج این بلاهت سیاسی را هم در پاسخ غم انگیزتان به این سؤال به نمایش گذاشتید که رهنمودتان برای تشکل یابی کارگران چیست؟ به عبارتبندیهای مجری محترم دقت کردید؟ تحقیری را که در این عبارات به سر و روی تمام چپ ریخت دیدید؟ دقت کنید آقای شالگونی: “… ما آمدیم خدمت شما که آدم با تجربه ای هستید د ر سازماندهی فعالیتهای کارگری به همین دلیل که این معمایی را [حل کنیم] که هر سال در اول ماه مه در ایران درباره اش صحبت می شود و اعلامیه داده می شود، مثل سازمان خود شما، که اعلامیه داده اید. یک تعداد شعار مطرح می کنند که بدون تعارف خدمتتان عرض می کنم که هر سال هم تکرار می شود. عملا چه باید بکنند کارگرها برای این که بتوانند خودشان را متشکل بکنند؟ اگر نمی دانید و نمی توانید، خوب میگید ما سازمانها فقط یک سری محفلهای تئوریک هستیم و کاری نداریم با طبقه کارگر یا با کارگرانی که هر نامی بهشان می گذارید. ولی اگر رهنمود دارید، خوب رهنمودتان چیست؟». آقای شالگونی هیچ متوجه هستید که اینها سؤالات صدای آمریکا است و نه سؤالاتی که در یک سمینار چپهای لندن طرح شده باشد؟ آیا متوجه شدید که هدف از این سؤالات تحقیرآمیز نشان دادن بی مایگی چپ به توده کارگران است؟ روشن است که همه آن چیزهایی که آن کارگزار سرمایه بر آن انگشت گذاشته است درستند. اما شما اصلا نگرفتید که اینجا حمله همه جانبه ای به کل چپ در حال وقوع است و این بلاهت سیاسی است. پاسخ شما چه بود؟ پاسخ دادید که «… رهنمود خیلی کلمه بزرگیه، من آنطور که فکر میکنم برای کارگران ایران و برای زحمتکشان ایران یک نفر بنشیند و آنهم از خارج از کشور رهنمود بده، این خیلی گنده گوئی میشه…» و الخ. آقای شالگونی، این پاسخ نه تنها سند ورشکستگی سیاسی خود شما و سازمان شماست، بلکه مشارکت عملی در کوتاه کردن زبان گویای چپی است که بخش عظیمی از آن در تبعید به سر می برد.

نشان ورشکستگی شماست به این دلیل که شما خود را در مقام «یک نفر از خارج کشور» قرار می دهید و حرف می زنید. آقای شالگونی، شما را به عنوان «یک نفر در خارج از کشور» نبردند پای مصاحبه. شما اگر «یک نفر در خارج از کشور» بودید، برایتان تره هم خورد نمی کردند تا چه رسد به مصاحبه. شما را به عنوان چهره یک سازمان بردند به استودیو و شما دقیقا آنجائی که باید به این عنوان حرف می زدید، شانه تان را از زیر بار خالی کردید. این نشانه روشنی از ورشکستگی سیاسی شماست.

نشان ورشکستگی سازمان شماست، به این دلیل که اگر سازمان شما بعد از سی و اندی سال کار و فعالیت هنوز از کمترین ارتباطاتی با کارگران برخوردار نیست که شما بتوانید لااقل به عنوان نماینده فکری آنان حرف بزنید و پاسخهای روشن خود را طرح کنید، پس این سازمان را برای چه نگه داشته اید؟ برای این که در چنین مصاحبه هایی راهتان بدهند؟ چرا تعطیلش نمی کنید و همان محفل تئوریکی را که مصاحبه کننده به آن اشاره داشت نمی زنید؟ و اگر هم خلاف این است و سازمان شما از ارتباطاتی با فعالین کارگری برخوردار است، باز هم این نشان ورشکستگی سازمان شماست که رهنمودی را برای این مجموعه فعالین به میان نمی کشد، آن هم تحت این عنوان که گنده گوئی است. تواضع می کنید آقای شالگونی؟ آنهم در مقابل نماینده سرمایه آمریکائی؟

مضاف بر همه اینها، آقای شالگونی عزیز، این چه حرفی است که میزنید که از خارج کشور نباید رهنمود داد؟ مگر آن بابائی که روبروی شما نشسته و با شما مصاحبه می کند در داخل کشور نشسته است؟ نخیر، آن آقا و تیم تهیه کننده برنامه اش و صدای آمریکا و سالیداریتی سنتر و وزارت امورخارجه آمریکا و خانه دمکراسی و بی بی سی و بنیاد پالمه و بنیاد ایکس هلند و بنیاد ایگرگ آلمان و همه و همه با جمیع اعوان و انصارشان از همین خارج از کشور نه تنها در حال رهنمود دادن، بلکه در حال برنامه ریختن و سازمان دادن فردای ایران مورد نظر خودشانند. آنوقت شما می گوئید که از خارج از کشور رهنمود نمی دهید؟ بسیار خوب ندهید. اما از این تئوری هم می سازید که این گنده گوئی است؟ آیا معنی حرف شما غیر از این است که چپها نباید از خارج از کشور درباره چگونگی سازماندهی جنبش کارگری رهنمود و راهکار بدهند؟ راستها که مشغول کارشانند و به حرف امثال شما هم که گوش نمی دهند. منظورتان آیا کسی غیر از چپها است؟ اشتباه نشود آقای شالگونی، نگارنده تقریبا با تمام آن رهنمودهایی که چپها از خارج از کشور می دهند مخالف است، آنها را برای طبقه کارگر غیر واقعی، کلیشه ای، خرده بورژوائی و بورژوایی ارزیابی می کند. اما این چه حرفی است که در مقابل یک نماینده راست ترین جناح سرمایه جهانی به زبان آورده می شود؟ غیر از این که نشانه ورشکستگی و ناتوانی و زبونی محض است؟

آقای شالگونی عزیز، مشکل اساسی در این مصاحبه دیدگاههای شما نبود. مشکل این بود که شما با این دیدگاه هایتان اصلا نباید در چنین مصاحبه ای شرکت می کردید. حتی با همان منطق همیشگی تان که دعوت این حضرات را اجابت می کنید، این بار باید خویشتنداری می کردید و نمی رفتید. حقیقت این است که شما بر خلاف آنچه مصاحبه گر گفته است نه تنها تجربه طولانی در سازماندهی کارگران ندارید، بلکه در این زمینه اصلا صاحب صلاحیت نبوده و نیستید. سازمان شما هم بیش از آن که به فکر سازمانیابی کارگران باشد، در تمام تاریخ سی ساله اش به فکر ایجاد انواع و اقسام ائتلافها، گاه با چپ و بیشتر با راست بوده است. حقش این بود که این را از همان آغاز می گفتید و خیال خودتان و جمعیت را هم راحت می کردید. می خواهید نمونه ای را برای شما ذکر کنم؟ به آرشیوهای سازمانتان و به حافظه اتان مراجعه کنید. شما حتی آنجائی هم که کارگران ایران در سندیکای واحد دست به ایجاد اولین تشکلشان در سالهای اخیر زدند، با ماهها تأخیر این سندیکا را به رسمیت شناختید. شما – و نه تنها شما، بلکه متأسفانه بخش اعظم چپ خارج از کشور – در موج سازمانیابی کارگری سالهای پایانی اصلاحات به بعد، نه تنها مکانیسمهای تغییر یافته این سازماندهی را درک نکردید و به مقابله با عوامل تخریب آن نپرداختید، بلکه بیگانگی کامل خود را با این روند بارها و بارها نشان داده اید. شما نباید در این مصاحبه شرکت می کردید و این حرف اصلی من با شماست.

آقای شالگونی، به تاریخ سازمانتان رجوع کنید. شما زمانی صدای پای فاشیسم را شنیدید که جامعه ایران در تب و تاب تحولات انقلابی و کارگران ایران در اوج تلاش برای سازمانیابی خویش بودند. شما با تئوری فاشیسم مذهبی خودتان نه تنها مایه های نظری پرداختن به سازمانیابی کارگران را از خود سلب نمودید، بلکه دقیقا در زمانی که بیشترین نیرو برای ایجاد چنین سازمانهایی مورد نیاز بود، نیرویتان را صرف ائتلاف و اتحاد و نردیکی با جبهه دمکراتیک ملی نمودید. شما هنوز هم از فاشیسم مذهبی حرف می زنید که فقدان امکان سازماندهی کارگران را نگفته در خود دارد. آیا نمی دانید فاشیسم چیست؟ آیا نمی دانید که آگراندیسمان سرکوب، نشانه مقاومت در مقابل آن نیست، اعلام پذیرش شکست است؟

شما و سازمان شما هنوز هم از این اکراه دارید که جامعه ایران را به عنوان جامعه ای سرمایه داری و دولت حاکم بر آن را نیز دولتی سرمایه داری بخوانید. خود شما هر جا که لازم باشد به طعنه از کسانی حرف می زنید که دولت ایران را سرمایه داری میخوانند. روشن است که سازماندهی کارگران در دستگاه فکری شما – مثل اکثریت چپ – در چهارچوب و بر بستر مبارزه ضدرژیمی معنا و مفهوم می یابد. در دستگاه تحلیلی و در پراتیک سی ساله شما، این مبارزه برای آزادیها و بر علیه فاشیسم مذهبی تان بود که همواره برجسته بوده است. در این دستگاه، سازماندهی کارگران حداکثر نقشی حاشیه ای داشته است. آنچه اصل بود و هست، بسته به موقعیت شرکت در ائتلافها با نیروهای “ضد استبداد”، “ضد جنگ”، “آزادیخواه”، “دمکرات”، “چپ دمکرات”، “لائیک” و امثالهم بوده است. شما و سازمانتان در تعیین کننده ترین مقاطع و چرخشهایی که پافشاری بر استقلال طبقه کارگر در آنها تعیین کننده بود، انحلال آن در جنبشهای دیگر را خواستار شدید. آخرین و بارزترین نمونه آن هم واکنش شما بود نسبت به جنبش سبز. قصد نقد همه این سیاستها را ندارم. اما وقتی کسی با چنین پیشینه ای و برخوردار از چنین دستگاه فکری ای برای اظهار نظر درباره سازمانیابی طبقه کارگر به مصاحبه با رادیو آمریکا دعوت می شود، بهتر است خویشتنداری کند. صرف نظر از همه مضرات شرکت در چنین نوع فعالیتهایی، در این مورد مشخص، نتیجه غمبار چیزی بیش از این مصاحبه رقت انگیز نخواهد بود.

آقای شالگونی عزیز، می خواهید به طبقه کارگر ایران خدمت کنید؟ راههای زیادی پیش روی شماست. بخش عظیمی از گنجینه تجارب جنبش کارگری جهانی هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده است. بنشینید و اینها را ترجمه کنید. اجازه ندهید که حیثیت سیاسی شما و همه رفقای همسنگر و به خاک افتادۀ دیروزتان، اینچنین به بازی گرفته شود. شما آدم چنین نمایشاتی نیستید. بس کنید آقای شالگونی، بس کنید.

بهمن شفیق

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

۱۶ مه ۲۰۱۲

http://omied.de

info@omied.de