قندیل آب می شود

آشفتگی در حزب کمونیست کارگری
وقتی یک جریان وعده بهشت نزدیک است را می دهد، وقتی لیدرش چند سال پیش صدای شیهه اسب ها را قبل از رسیدن طوفان انقلاب شنیده است و وقتی جنبش سبز( جنبش ۹۹% ایران ) شکست می خورد، وقتی که دیگر نمی شود پشت مسلمان های سابق قایم شد، وقتی که راست به تو دست رد می زند و چپ هم خانواده ات نمی شود، وقتی در یک برهوت تنها می مانی … منطق جای خود را به تنفر و فحّاشی می دهد. داستانی که رهبری حکک را با پرسیدن چند سوال ساده از عضو تازه اشان دچار آن کرد.
بزرگ نمای از حزب کمونیست کارگری امروز با پخش کردن لینک در فیسبوک و بالاترین کسی را متحول نکرد! اما اعضای این حزب را دچار توهمی کاذب کرد که نا خدا اگاه یقه خودشان را هم گرفت. چه کسی فکر می کرد حزبی که خود را نماینده جنبش سرنگونی طلبی ایران می داند اینگونه از چند سوال ساده آنهم از یک عضو جدیدشان سراسیمه شود؟ چه کسی فکر می کرد که “مدافعان آزادی بیان” و صاحبان کمپین های دفاع از حرمت انسان اینگونه کم حوصله باشند و با اولین تلنگر به همه چیز پشت پا بزنند؟ چه کسی فکر می کرد این قندیل تزئینی که ساخته اند به این سادگی آب شود و فرو ریزد؟
داستان ساده بود! کسی پرسید چرا؟ به چه دلیل؟
اما جواب ساده نبود، توهین بود و کمپین تهمت و بازخواست!
من جواب این سوالات را دارم! هم جواب اینکه چرا نسان به حکک پیوست و هم اینکه چرا این سوال اینگونه آنها را سراسیمه کرد. در دو بخش کوتاه به جواب این دو سوال خواهم پرداخت.
چند حاشیه و دو جواب
کسی که تمام افتخارش نوشتن مقالات چنین و چنان باشد( که البته نوشتن بد نیست اشتباه نشود)می تواند با یک نوشته بر عکس تمام افتخار خود را بر باد دهد! اما کسی که همه دوران مبارزاتیش را در حال سازمان دادن و ساختن تشکیلات های مخفی بوده است به این سادگی ها نمی شود با تاریخش بازی کرد. بله آقای بکتاش با شما موافق هستم با تاریخ مبارزاتی کسی مثل فردین آرام در حزب کمونیست کارگری نمی شود شوخی کرد.
رفیق شاهو پیر خزری امیدوارم بتوانید این نوع پاسخگوی را در حزب مطبوعتان مد کنید و بر سنت فحاشی و توهین در نوشته رفقای هم حزبیتان غلبه کنید. در ادامه این کار غیر ممکن برای شما آرزوی موفقیت دارم.
و اما دو سوال و دو جواب
چرا نسان به حزب کمونیست کارگری پیوست؟
انسان خصلتا به دنبال قدرت است و اگر هدف مشخصی داشته باشد، که رفیق نسان دارد این خواست صد چندان می شود. محل زندگی نسان ” آلمان ” پرهیاهو ترین تشکیلات حکک را در خود دارد به نحوی که هر اکسیون و هر برنامه با عکس های چنین و چنان در سایتهای حکک منعکس می شود و اخیرا که فیسبوک هم برای لباس رنگین پوشیدن به تن این لاشه نحیف نقش عظیمی بازی می کند. این امر باعث شده است تا نسان به اشتباه حکک را با یک عینک محدب ببیند و دچار این توهم شود که بله انقلاب نزدیک است و سردمدار این انقلاب ” حکومت انسانی ” حکک است و به همین دلیل نسان حاظر است چند سال از تاریخ مبارزاتی خود را حذف کند و آن را تاریخ خود نداند، نوشته های قدیمی خود را از گوشه اتاق به زباله دانی انتقال دهد! سر خود را زیر برف کند به این امید که کسی او را نمی بیند. تا اینجا از نظر من با جواب نسان نودینیان مبنی بر اینکه ” تاریخ مبارزاتی خود را در حزب حکمتیست جز تاریخ خود نمی داند ” این بحث تمام شده است.
سوال دوم! چرا رهبری حزب کمونیست کارگری اینگونه هیاهو به راه انداخت؟
جواب خود این رهبری این است که ما با این کار می خواهیم هزینه پیوستن به حکک را سنگین کنیم! اما هدف نویسندگان حکک این نیست، من شخصا با تمام اختلافی که با حکک دارم، دوست دارم حزب قویی باشد و ترجیح می دهم آدمها در این حزب متشکل شوند تا در خانه بنشینند. اما بدون شک این جواب اعضایی حکک و خواست من ربطی به این ماجرا ندارد.
حزب کمونیست کارگری وقت زاده بحرانی به اسم ” کنگره پنج است ” این حزب با فراخوانی عجیب و غریب “هر شرکت کننده یک رای” غیر قانونی تشکیل شد و یا در بهترین حالت غیر قانونی به ادامه حیات خود ادامه داد. در همان کنگره مسئله انقلاب در پیچ بعدی است با صوت زدن و هورا کشی سیاست مصوب این حزب شد و البته چسب درونی آن. از آن دوران ببعد هر آشوب و شلوغ کاری در ایران به اسم انقلاب به خورد اعضا داده شد تا تنور حزب همچنان داغ بماند. و این مثل داستان اعتصاب کارگران فصلی امریکا در چند ده پیش است که وقتی اعتصاب دارد خسته کننده می شود و اعتصاب کنندگان در حال ترک محل اعتصاب هستند ، سازمان دهنده اعتصاب به دوستش می گوید ” الان وقتش است، این اعتصاب کنندگان باید خون ببینند” و برنامه ای برای کشته شدن یکی از اعتصاب کنندگان تدارک می بیند تا تنور اعتصاب همچنان داغ باشد.
حال مدتی است انقلاب به عقب افتاده است، کسی در مورد حکک چیزی نمی نویسد، حتی به اعتصاب کشاندن پناهجویان در المان هم نتوانست این رخوت را چاره کند! و چه چیز بهتر از بهانه ای که فردین آرام دستشان داد؟ یک حکمتیست قدیمی که می شود بهانه ای برای یک کمپین شود! تا شاید تا جنجال بعدی و هیاهوی دیگر عده ای از رفقای هم حزبی را با آن مشغول کرد، قلم دستشان داد تا علیه شیطان تازه وارد شده به سیاست که فقط ” سه نوشته از او منتشر شده است و آنهم علیه کمونیستها ” قلم فرسایی کنند! مثل مادری که اسباب بازی دست بچه اش می دهد.
عباس رضایی