اروپا از روزنه انتخابات

انتخابات در سیستم هاى مبتنى بر دمکراسى نیابتى چیزى جز دست بدست شدن قدرت بین احزاب طبقه حاکم نیست. شهروندان٬ کسانى که حق راى دارند٬ در بهترین حالت نارضایتى و خسته شدنشان از این یا آن حزب بورژوائى را با چرخش مقطعى به سوى حزب رقیب نشان میدهند. مردم نه تاثیرى واقعى در سرنوشت انتخابات و تعیین سیاستهاى آینده دولتها دارند و نه دولتها و مجالس بسیار دمکرات نظر شهروندان را راجع به تصمیمات الیت سیاسى بورژوازى مى پرسند. انتخابات در شرایط عادى کارنوالى است که براى دوره اى محدود رنگ و بوى فضاى عمومى و رسانه ها را تغییر میدهد. فرداى انتخابات همه چیز عادى میشود و وعده هاى ارزان دوره انتخاباتى گوشه اى گم و گور میشوند.

انتخابات هاى اخیر در فرانسه٬ یونان٬ و انتخابات محلى در ایتالیا در شرایط تماما متفاوتى برگزار شدند. شرایطى که بحران اقتصادى جهان سرمایه دارى چهارچوبهاى قدیمى تر را بى اعتبار و یا دستکم در هاله اى از ابهام فرو برده است. این انتخابات ها اگر چه از نظر تقویمى تکرار سیکلیک انتخاباتهاى سیستم دمکراسى اند اما در دنیاى واقعى روزنه اى بودند که تناقضات بنیادى جوامع امروز را در سطح معینى روى صحنه آوردند. بویژه در فرانسه و یونان و ایتالیا٬ و فردا در کشورهاى دیگر٬ نسیم جدیدى وزیدن گرفت. یک چرخش به چپ آشکار اجتماعى علیه سیاستهاى دست راستى البته همراه با تناقضات تاکنونى اش به صحنه آمد. انتخابات دریچه اى بود که بطور سلبى بى اعتبارى سیاستهائى و هموار کردن راه رفتن بسوى سیاستهائى دیگر کوبیده شود. راهى که انتهاى آن را ضرورتا سکانداران مجالس و کاخهاى ریاست جمهورى و تناسب قواى کنونى ترسیم نمیکند. کل این ماجرا مقدمه اى بر دوران جدیدى از کشمکش سیاسى و طبقاتى است که سرنوشت کل جامعه را بشمول کابینه ها و احزاب تازه بقدرت پرتاب شده تعیین میکند. روندى که خلق الساعه نبود٬ زمینه هاى اجتماعى داشت٬ نبردهاى قدیمى ترى را پشت سر گذاشته بود٬ و برآیند آن از دریچه انتخابات رخ نمود.

بعنوان ترسیم تمایز این انتخاباتها با مراسمهاى مشابه پیشین باید عنوان کرد که اینبار برخلاف دوره هاى قبل مردم در سطح وسیعى در انتخابات شرکت کردند. در همان یونانى که سال گذشته میگفتند “خائن ها در پالمان نشسته اند و علیه ما قانون تصویب میکنند” و تلاش داشتند پارلمان و مراکز دولتى را تسخیر کنند٬ در همان اسپانیائى که مردم میگفتند “انتخاب بین چپ و راست انتخاب بین طاعون و وباست”٬ در همان فرانسه اى که نرخ شرکت کنندگان در انتخابات و روى آورى به طیف چپ وسیعتر از دو دهه گذشته است٬ در همان ایتالیا که جوک مردم برلوسکونى و مافیاى دولتى و رسانه اى شده بود٬ اشتباه است اگر فکر کنیم یکباره نور معرفت دمکراسى و انتخابات در دل مردم تابیده است. خیر٬ این دمکراسى نیست که اعتبارى بیش از گذشته یافته است بلکه تشدید بحران اقتصادى٬ ورشکستگى سیاستهاى جناح هاى چپ و راست بورژوازى٬ و در عین حال فقدان یک آلترناتیو قدرتمند و سوسیالیستى است که به راى سلبى و شرکت وسیع در انتخابات میدان داده است. انتخابات روزنه اى بود که کارگران و شهروندان تلاش کردند تا مهر کشمکشهاى پایه اى تر را به روند سیاسى بکوبند.

نه به سیاستهاى ریاضت اقتصادى

در فرانسه و یونان و ایتالیا انتخابات صحنه اى شد که مردم به سیاستهاى ریاضت اقتصادى نه بگویند. این “نه” البته جدید نبود و سابقه اى از کشمکش و نبرد خیابانى و اعتصابات و اعتراضات گسترده رادیکال در سالهاى گذشته دارد. آنچه جدید بود انعکاس این “نه” در اردوى بورژوازى و تبدیل شدن آن به یک قلمرو تبلیغاتى در انتخابات بود. اما وقتى نیروهاى طبقه حاکم و اپوزیسیون بورژوائى خود راسا پرچمدار سیاستهائى میشوند که عمدتا قبلتر مجرى آن بودند٬ دیگر مسئله فرق میکند. صحنه نبرد جدیدى باز شده است که فرجام آن کشورى نیست بلکه اروپائى و چه بسا جهانى است و به سهم خود بحران سیاسى و اقتصادى را تشدید خواهد کرد. این روند محصولات جدیدى ببار مى آورد و نیروهاى سیاسى جدیدى در صحنه سیاست قد علم میکنند. آرایشهاى جدیدى را در صفوف بالا و پائین موجب میشود و کشمکش طبقاتى اشکال عریان ترى خواهد گرفت. اهمیت “نه” به سیاستهاى ریاضت اقتصادى در این انتخاباتها بحرانى است که ایجاد کرده است و همه را به تکاپو انداخته است.

یونان

در یونان احزاب اصلى و سنتى راست و سوسیال دمکرات و جریانات طرفدار سیاستهاى اعمال ریاضت اقتصادى دچار سقوط آزاد شدند. متقابلا هر نیروى سیاسى که خواهان پایان دادن به این سیاستها بود راى بخشى از شهروندان را گرفت. از نیروهاى فاشیست و ناسیونالیست مرکز تا نیروهاى حزب کمونیست پرو سوویت سابق و جبهه چپ رادیکال رشد جهشى داشتند. انتخابات یونان دولت جدیدى را سر کار نیاورد بلکه بحران دولت را تشدید کرد. بحرانى که قبل از اینکه در یونان حل و فصل شود در کرویدورهاى اتحادیه اروپا و کانونهاى جهانى مورد توجه است. بحرانى که یکبار دیگر خطر فروپاشى اتحادیه اروپا و پول واحد یورو را به سوال اصلى تبدیل کرد. بحرانى که دو راهى تبعیت از سیاستهاى ریاضت اقتصادى اروپا یا جهتگیرى ناسیونالیسم اقتصادى و جدا کردن سفره ها را مقابل نیروهائى گذاشت که به جلو صحنه سیاست پرتاب شده اند.

یونان کوچولو بار دیگر به معضلى جهانى تبدیل شده است. گسترش چپگرائى و اعتراضات رادیکال کارگرى و سیاست کنترل کارگرى میرود تا صحنه سیاست را تماما عوض کند. اما پیروزى این اردو در گرو پاسخ دادن به سوالات بنیادى ترى است. رویدادهاى فرانسه تنها و صرفا میتواند بعنوان یک نقطه مساعد براى یونان عمل کند اما نمیتواند یونان را نجات دهد. اگر طبقه کارگر یونان از نظر اقتصادى به سیاست کمتر کردن فشار اقتصادى و پرداخت بدهى ها رضایت دهد٬ و از نظر سیاسى حول ناسیونالیسمى بسیج شود که فاصله اى از حزب فاشیستى آن دارد٬ که بنظر میرسد این تنها راه میانى و نقطه سازش جناح ها برسر معضلات کنونى است٬ شاید براى دوره اى کوتاه تعادل جدیدى برقرار شود. اما این تعادل نیز پایدار نخواهد بود. خیلى سریع سیاست سرکوب دولتى که متعهد به یونان اروپائى است از یکسو و سیاست کار و رفاه و آزادى از سوى دیگر که حرف دل میلیونها خانواده کارگرى است٬ صحنه سیاسى یونان را با اعتراضات رادیکال و ضد حکومتى روبرو میکند.

اشتباه تاریخى کمونیستها و رادیکالهاى یونان در مقطع کنونى اینست که در تقابل با سیاستهاى ریاضت کشى اقتصادى اروپا و بانک جهانى حول سیاستهاى ناسیونالیستى بسیج شده اند. اتحاذ این سیاست اگر انعکاسى از نارضایتى مردم و طبقه کارگر یونان است اما در عین حال تمایزشان را در این قلمرو با سیاستهاى راست افراطى مخدوش میکند. هنوز اردوى چپ یونان از اتخاذ یک سیاست انترناسیونالیستى و کارگرى و سوسیالیستى در قبال بحران اقتصادى رنج میبرد و هیمن پاشنه آشیل میتواند زمینه شکستهاى سنگین آتى شان را فراهم کند.

فرانسه

سقوط سارکوزى را باید بمثابه پیش درآمدى براى تشدید بحران در آلمان و سقوط مرکل ارزیابى کرد. آلمان و موج جدید اعتصابات کارگرى در آلمان میتواند بار دیگر جناح چپ بورژوازى آلمان را بقدرت نزدیک کند. اما سقوط سارکوزى و پیروزى سوسیال دمکراتهاى فرانسه شاخصى و آئینه اى براى انعکاس رشد رادیکالیسم اجتماعى در جامعه فرانسه است. بطور کلى چپ ها و بویژه جبهه چپ و طیف چپ رادیکال فرانسه است که بدرجه اى که روى تمایلات عمومى و خواستهاى واقعى جامعه انگشت گذاشت به همان درجه توانست راستها را فلج کند و بویژه در دور دوم با حمایت از اولاند و حزب سوسیالیست توانست پایان سارکوزى دست راستى را اعلام کند.

تناقض در فرانسه اینست که اولاند و موئتلفینش نمیتوانند کار خاصى براى مردم ناراضى فرانسه و بویژه طبقه کارگر و بیکارى گسترده صورت دهند. اولاند از همان ابتدا روى یورو سنتریسم کوبید و بعنوان رئیس اروپا ظاهر شد. این اگر پیامى به مرکل و شرکا بود در عین حال تلاشى بود براى بسیج ناسیونالیسم فرانسوى. اما این مانورها و سخنرانى هاى پیشا و پسا انتخاباتى ارزش مصرف کوتاهى دارند. کسى که سکان حکومت سرمایه دارى در فرانسه را بدست گرفته است بناچار و علیرغم هر خرده رفرمى مجبور است منافع بورژوازى فرانسه در قلمرو داخلى و جهانى را نمایندگى کند. اولاند از اوباما نمیتواند فراتر برود و تکرار کلیشه هاى اوباما نیز چنگى به دل کارگران معترض فرانسه نخواهد زد.

انتخابات فرانسه اهمیتش اینبود که یک قلدر میلیتاریست دست راستى که اداى ریگان و بوش و تاچر در مى آورد را ساقط کرد و شرکاى جهانى و موسسات مالى ذیربط را با مشکلات جدیدى روبرو کرد. اما اهمیت اساسى این انتخابات عروج نیروهاى چپ در مقابل اردوى راست بشمول فاشیستها بود که در دوره بحران اقتصادى همواره تلاش میکنند روى سیاستهاى ناسیونالیستى و ضد کارگرى نیرو بسیج کنند. فرانسه میرود که صحنه کشمکش هاى رادیکال ترى علیه بورژوازى باشد و سهمش را در تاثیر روى روندهاى اروپائى ادا کند. مهم در این میان و در دل این کشمکش هاى طولانى این واقعیت است که هر روز ضرورت عروج یک نیروى واقعا کارگرى و کمونیستى که روى پاى خودش بایستد عریان تر و عینى تر میشود.

استثنا روسیه

در این میان باید انتخابات روسیه و بقدرت رسیدن مجدد پوتین را استثنا کرد. داستان روسیه تنها این نیست که باندهاى مافیائى٬ اریستوکراسى جدید طبقه بورژوا و سازمانهاى جاسوسى سرنوشت قدرت در کرملین را تعیین میکنند. داستان روسیه الزامات یک روسیه کمر راست کرده از سقوط بلوک شرق٬ عروج یک رقیب جهانى و نظامى قدرتمند و قلدر٬ و سهم خواهى در جدال جهانى برسر حوزه هاى نفوذ و قدرت است. اما در همان روسیه نیز چرخش به سیاستهاى سنتى چپ و قدرتگیرى جریاناتى که بدرجه اى دولت را در قبال جامعه مسئول میدانند چشمگیر است. مضافا اینکه هر سال قدرتى که کارگران در اول مه بمیدان مى آورند سیر صعودى دارد و همین روند میتواند این امید را احیا کند که مبارزه طبقاتى در روسیه روى صفحه جدیدى مستقل از تقابلهاى سنتى جناح هاى راست و چپ و ناسیونالیست طبقه حاکم روى صحنه بیاید. *

٩ مه ٢٠١٢