پایان دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابیهای نوین
ضرورت روی کرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست
(بخش سوم)
«سوسیالیستهای نخستین (فوریه، اوئن و سن سیمون و غیره) به این دلیل که شرایط اجتماعی هنوز به حد کافی تکامل نیافته بود، که به طبقه کارگر اجازه دهد خود را همچون طبقهای مبارزه سازمان دهد، جبراً میبایست خود را به رؤیاهایی در باره مدل جامعهی آینده محدود کنند و هرگونه مبارزهای مانند اعتصابات، تشکلهای کارگری و جنبشهای سیاسی کارگران برای بهبود سرنوشت خویش را محکوم سازند.. اما اگر اجازه نداریم این پدرسالارن سوسیالیسم را رد کنیم، همانگونه که شیمیدانها اجازه ندارند اسلاف خود یعنی کیمیاگران را رد کنند، با این همه باید از اشتباهی که آنها در آن افتادند بپرهیزیم، اشتباهی که اگر از سوی ما صورت گیرد، پوزش ناپذیر است.»[۱]
این نوشتار، بخش سوم و پایانی نوشتهای است که به گذشته، اکنون و آینده سازمانیابی طبقه کارگر میپردازد.
در بخش نخست و دوم، به ضرورت سازمانیابی انترناسیونال کارگران، و مبانی آن ساختار طبقاتی- انقلابی کارگران جهان و ماهیت و اهداف اتحادیههای سنتی سخن رفت.
ساختارهای نوین طبقه کارگر را پیمیگیریم :
شورا
شورا به مفهوم طبقاتی-کارگری آن، با انترناسیونال اول زاده شد. در سراسر تاریخ انترناسیونال اول از ۱۸۶۵ تا ۱۷۷۵، شورای رهبری مخفی (انجمن سری)، سیاستهای عمومی، نظری و عملی جنبش کارگری را در جهان، سازماندهی میکند. سازماندگان انترناسیونال کارگری، به پیشتازی مارکس و انگلس توانستند این اندیشه را شعار انترناسیونال سازند که کارگران:
«به جای شعار محافظه کارانهی «مزد عادلانه متناسب با کار خوب!»، آنها باید بر روی پرچم خود شعار انقلابی «الغاء نظام مردوَری را بنویسند.»
در پی چنیین پیش زمینهو آموزشهایی بود که، شوراها در تراز حودحکومتی کمون پاریس، برای نخستین بار در تاریخ جنبش طبقاتی استثمار شوندگان، قدرت سیاسی را به دست آورد. انترناسیونالیسم کارگری در این آزمون شکوهمند تاریخی، بر جسته ترین این تجربه است.
«زمین با تمام فرآوروردههای طبیعی آن به تمام جهانیان تعلق دارد.» این ایدهی شکوهمند انسانی،تنها میتواند از خودآگاهی طبقه کارگر بیان شود. در سپتامبر ۱۸۴۴، نخستین ساختار طبقاتی گروهی از کارگران سازمان یافته در انجمن «دمکراتهای برادری» در انگلستان که مارکس و انگلس با آنان پیوند داشتند، اعلام شد. این گروه، پیشاهنگ بینالملل اول سال ۱۸۶۵ بود. در سال ۱۸۶۰ بود که «شورای اتحادیههای لندن» در انگلستان اعلام موجودیت کرد تا نهادی باشد برا ی انترناسیونالیسم پرولتری.
هور (Hoar) در سال ۱۸۷۹ سناتور ایالات ماساچوست آمریکا در پارلمان اعلام کرد که «غرش خشم کارگران لانکشایر (انگلستان) بود که مانع شد دولت بریتانیا علیه ایالات متحده در دوران جنگ داخلی (به سود برده داران) وارد جنگ شود.»[۲]
«خطابیه» انترناسیونال اول، در ادامه، براین اصل همبستگی جهانی پافشاری کرد:
«اگر رهایی توده های طبقهی کارگر، مستلزم اتحاد برادرانهی آنهاست، چطور م یتوانند با یک سیاست خارجی مبتنی بر نقشههای جنایتکارانه، که تعصبات ملی را مورد سوء ساتفاده قرار میدهد، و در جنگ های غارتگرانه خون و گنج مردم را بر باد میدهد، این ماموریت بزرگ را به انجام رساند؟»
بیانیه انترناسیونال، به کارگران انگلستان به سبب جلوگیری از آنکه اروپای غربی به سود بردهداران در جنگ داخلی آمریکا شرکت کنند، تبریک گفت. .
خطابیه بر این اصل پای فشرد:
«رهای کارگران، نه یک مسئله محلی یا ملی، بلکه یک مسئله اجتماعی است، که تمام کشورهای دارای جامعه مدرن را در بر می گیرد، و حل آن بستگی به اتحاد عملی و تئوریکی پیشرفته ترین کشورها دارد…» [۳]
نخستین شورا در سال ۱۹۰۵ در سنت پترزبورگ و مسکو و در باکو سازمان یافت. بنا به دیگاه لنین در آن برهه، شوراها دستگاه دولتی نوینی هستند که
«نیروهای مسلح کارگران و دهقانان را فراهم میآورند و این نیرو، بر خلاف ارتش منظم، جدا از مردم نیست، بلکه به گونهای بسیار تنگاتنگ با مردم پیوند دارد…» تروتسکی به عنوان یکی از فعالین آن نوشت:
«شورا، کارگر را سازمان داد، اعتصاب ها و تظاهرات سیاسی را رهبری کرد، کارگران را مسلح، و مردم را در برابر کشتار دستجمعی محافظت کرد.»
شورا در کارخانه و مراکز کار تشکیل میشود، دامنه ی قدرتش به سادگی حکومت کارگران در کشتزار کار را پرورش می دهد.
شوراها، ساختاری واکنشی و زودگذر نیستند که پس از هر برآمد و یا سرکوبی، فراز و فرد یابند.
بسا که در یک برآمد کارگری، ساختار یابند، و اما با سرکوب و یورش، به سان آزمونی دیالکتیکی، بر بستر جامعه و مبارزه طبقاتی، مادیت یافته و نهادیه میشوند. همانگونه که از شوراهای بیکاران و قیام کارگران در پتروگراد و مسکو، شوراهای کارگران، برزگران، ملوانان، سربازان و محلات در سال ۱۹۱۷ در روسیه رهبری سرنگونی تزاریسم و حکومت موقت کرنسکی و پیروزی انقلاب کارگری را در زهدان داشتند.
تجربه روسیه
مروری بر نقش و کارکرد شوراهای کارگری در انقلاب اکتبر۱۹۱۷روسیه برای کارگران تن ناسپار به اسارت خویش، می تواند درسنامهای تجربی بهشمار آید:
نخستین شورای کارگری در روسیه، در روز ۲۵سپتامبر ۱۹۰۵از دل اعتصاب کارگران چاپ در مسکو، فرا رویید. در پی آن، در دیگر شهرها (ازجمله پترزبورگ) سازمانیابی و اعلام شوراهای کارگری به عنوان ضرورت پاسخگویی به ساختارهای چاره ساز مبارزه طبقاتی، شکل گرفتند. شوراهای کارگری، هرچند عمری کوتاه داشتند و درزاد روز۵۰ روزگی خود، به وسیله حکومت تزاری سرکوب و ممنوعه شدند، اما بار دیگر در سال۱۹۱۷ زندگی و شوری دوباره یافتند. آن پنجاه روز، و همان شورای کارگری پترزبورگ، برای مراکز کارگری در سراسر روسیه الگویی درخشان گردید.
. در گفتگوهای داغ روزهای انقلاب۱۹۱۷در خارکوف یکی از نمایندگانِ «مجتمع عمومی الکتریسیته» ماهیت اتحادیهها را اینگونه بیان نمود:
«کشتی اتحادیهها در سراسر دنیا شکسته است، آنجا نیز که هنوز وجود دارند، ما را فقط از مبارزه باز میدارند. اگر اتحادیهها بخواهند کمیتههای کارخانه را به اطاعت از خود بکشانند، ما میگوئیم: دستتان کوتاه ، ما راه شما را
نمیرویم . مبارزه با سرمایه باید تا پایان کار پیش برده شود.»[۴]
شوراها مانع از رشد دیوان سالاری سیاست مداران حرفهای هستند.
شوراهای کارگران، در دستیابی طبقهکارگر به قدرت سیاسی هر سه قوه مجریه، قانونگذاری و قضاییه را یکجا،به شیوه نوین و غیر بوروکراتیک، با خود دارند.
سازمان رزمنده طبقه، سازمانی برای چالش در میدان مبارزه طبقاتی به شمار میآیند.
به دید آنتونیو گرامشی، شورا، با چنین رویکرد و بلوغی «الگوی دولت پرولتری است و تمامی مسایل ذاتی سازمان دولت پرولتری ذاتی سازمان شورا نیز هست.»
پرولتاریا در این پیکار آنتاگونیستی باید که نیروهای مولده را از حالت خود بیگانگی و ویرانگری جامعه و انسان به سازندگی و خود آیی بچرخاند. این فرارویی، بدون انقلاب ناشدنی است.
شورا، نهادی طبقاتی و خودگردان است. سازماندهی نهادهای خود گردان انقلابی (شوراها) زائیده قیام و یا شرایط انقلابی نیست، بلکه در دوره جنبش تدافعی و رکود مبارزات کارگری نیز، از همان آغاز تشکیل نخستین هستههای سوسیالیستی کار[۵]، در چالشهای جنبش طبقاتی کارگران سوخت و ساز داشته و تا فرارویی به سوسیالیسم گسترش مییابد. شوراها ونهادهای شورایی و کمیتههای کار، بریا سازماندهی نیروی رزمندهی آنی همانگونه که لنین بهتجربه نوشت، کافی نیستند. بلکه برای سازماندهی خیزش عمومی در «ملموسترین» مسایل به کار میآیند و مناسباند.
شوراها، هم سازمانده اعتصابها و هم در روند فرارویی خویش، ارگان خودگردانی مولدین در اقتصاد و سیاست به شمار می آیند.
دستگاه سندیکا با ساختار و قوانیناش، درون چارچوب حقوقی و قانونی سرمایه کارکرد داشته و در مقابل دستگاه دولتی توان فرا روی از تعهدات خود را ندارد. اتحادیه میکوشد، اختلافاتی که ریشه در تضاد طبقاتی دارد را از راه «حقوقی» و قانون حاکم حکومت سرمایهداران حل و فصل کند. سازمان سندیکایی ابزار دفاع در برابر سرمایهداری است و بنابراین ساختار و مطالباتش نیز در همان چارچوب قرار میگیرد، همخوانی و همپوشانی مییابد، و شرایطی را پذیرا گشته و حرکت میکند که بورژوازی برای آن به صورت مواد قانونی، مقرر داشته است. در چنین میدان و شرایطی، فضای چندانی برای اندیشه و دانشی که آزادی طبقه کارگر را هموار سازد و رهنمون گردد، باقی نمی ماند.
دو راهکار- تثبیتگرا و دگرگونخواه
شوراهای کارگری وحدت طبقه کارگر را ممکن میسازند و بر خلاف سندیکا، که در بهترین حالت، در برههای سبب کاهش استثمار میشود، شوراها به سوی نابودی بهرهکشی، نشانه میروند. اتحادیهها، تولید را تمام و کمال به بورژوازی وا میگذارند، در حالیکه شوراهای کارگری، در جهت واگذاری اشتراکی تمامی تولید به جامعه، رویکرد دارند. طبقه کارگر باشوراهای کارگری (مخفی یا نیمه مخفی و علنی، در اشکال مختلف) در همان آغاز سازمانیابی، نخستین سلولهای سازای خویش، برای کسب امتیازهای اقتصادی- رفاهی و فوری با کارفرما رویاری میشود، و دولت مستبد سرمایه را در برابر خود مییابد و با کسب امتیازهای اقتصادی- سیاسی، گذرگاه خودرهایی کارگران را هموار می سازد.
هستههای سوسیالیستی کار، مناسبترین سلولهای سازمانده شوراها در بستر مبارزه کار و سرمایه میبشاند.ین هسته ها، آموزش سیاسی کارگران را امکان پذیر میسازند و برای سازمانیابی ارگانهای سیاسی- انقلابی طبقه کارگر بستری مناسب به شمار میآیند. مبارزه برای خود- رهایی کار علیه سرمایه، با دولت سرمایهداران و استبداد چندگانهی طبقاتی در کشورهای پیرامونی، ساختار هسته های سوسیالیستی کار را الزامی میسازند . بهویژه در جوامعی که کارگران، مانند دیگر تودههای حکومت شونده- برخلاف کارگران در غرب- کوچکترین اعتماد و توهمی به حکومتهای موجود نداشته و هرآینه با نیرویی از قوه به فعل در آمده، رویکردی سیاسی- نظامی مییابند. اکنون به ویژه در جوامعی که کارگران با خواست هایی بالقوه سیاسی با دولت سرمایه و کارفرمای خصوصی رویاروست، بدون ساختاری- پایگاهی که هستههای سوسیالیستی کار نامیده می شود- که خودآگاهی طبقاتی و باز تولید دانش مبارزه طبقاتی را امکان پذیر سازد، بدون حرکتی منسجم، طبقه کارگر محکوم به تحمل وضع موجود میباشد. در چنین شرایطی، شعار عام ((صف مستقل کارگری)) بی آنکه از ماهیت، چگونگی و آماجهای آن سخن گفته شود، نوعی ترفند سوسیال دموکراتیک بیش نیست.
هر شورا یا کمیتهی کارخانهای، شورا نیست. شورای کارخانه یا کمیته کارخانه: برقراری «سیستم مشروطه» در محیط کار، به پارلمانتاریسم کار تبدیل میشوند. روش«تولید درست سر وقت» یا تویوتائیستی، کارگران را به هدف سودافزایی تولید، به مشورت میگیرد و در برابر امتیازهایی مانند استخدام دائم به آنان میدهد. شوراهای واقعی، از جهتگیری سیاسی برخوردارند.
کمیته کارخانه یا شورای کارخانه با شوراهای کارگران متفاوت است.
کمیته کارخانه با حکومت سرمایه در اداره کارخانه به شکل مشروطه و پارلمانی تولید و امور سرمایه را به پیش میبرد. رئیس و سرکارگر فرمان نمیراند. رهبری و پیشبرد اقتصادی و فنی صنعت به شورای اداری و اجرایی واگذار می شود.
نظارت کارگری، بالندگی مبارزه طبقاتی به سوی هدف نهایی را مناسب میسازد.
شورا و کمیته کارخانه، در آغاز میتوانند، در چارچوب و پذیرش سرمایه، دمکراسی و پارلمانتاریسم را به استبداد مدیریتی، در کارخانه سبب شوند. این نهادها، تنها نام شورا را به خود دارند و از سرشت و اهداف شوراهای راستین طبقاتی بهدورند.
شوراها تحت فرمان هیچ حزبی و ارگانی نیستند.نابودی نهایی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید
را بر پرچم خود دارند. بدون وابستگی تشکیلاتی و سیاسی، اما با سازمانهای سیاسی و حزب کمونیست کارگران به شیوه و راههای مناسب و اصولی به تبادل تجربه، نظر و نقد، بدون آنکه آسیب امنیتی و یا سیاسی به ساختارهای طبقاتی و تودهای کارگران وارد آید، در ارتباط است.
گزینهی شورایی
شوراهای خودگردانی نوینترین جایگزین کارآیی به شمار میآبند که به جای کلیه اشکال صنفی حکومتی کهن تا کنونی، گزینه میشوند. با این شیوه جایگزین، انسان کارگر، میآموزد تا سرنوشت خویش را خود تعیین کند. اینگونه است که سازماندهی اجتماعی تولید ممکن میشود. ویژگی بارز این شیوهی خود گردانی، تنظیم تولید به دست خود تولید کندگان است. سازماندهی تولید مشترک به وسیله شوراهای کارگری، پیشبرد سیاست و اقتصاد و وحدت بین این دو.
سازماندهی اجتماعی تولید که ضرورت خود را از برآوردن نیازهای اجتماعی جامعه و نه رقابت مراکز خصوصی و انگیزه رقابت و سودافزایی گرفته است. آنچه که به زندگی، آسایش و ارزش انسانی، پیوند دارد اصل است و نه چیز دیگری.
سیاستها، شفاف و روشناند نه زیر هالهای از پیمانها و گفتگوهای سری و راز گونه و موهومات.
طبقه کارگر، بر عکس مناسبات کهن، روشن و هم اراده و نه همچون گروههای پراکنده و اتموار از یک طبقهی درخود، به طبقهای برای خود فرا میروید.
سازماندهی شورایی خودگردانی اقتصادی سیاسی کارگران خود- آگاه را که نوینترین جایگزین تمامی اشکال ساختارهای سنتی کارگری است را به عنوان یگانه راه رهایی از ستم طبقاتی پیش روی میگذارد. سازماندهی شورایی که نخستین آزمون تاریخی خود را در کمون پاریس به نمایش گذاشت و در دومین آزمون خود در بلشویسم روسی و کمینترن مجال انکشاف نیافت، با شکست تاریخی تمامی اشکال سوسیال دموکراتیک نوع روسی و اروپایی آن باید در جنبش شورایی نوین، خود رهایی خویش را سامان دهد.
با این شیوه است که طبقه کارگر، سرنوشت خویش را خود تعیین نموده و سازماندهی تولید و توزیع را تنظیم و برنامهریزی به منظورِ برآوریِ نیازهای جامعه را به عهده میگیرد. ویژگی برجسته این شیوه، افق برقراریِ خود گردانی تنظیم و برنامه ریزی امور تولید به دست خود تولید کنندگان است. در این ساختار، سازماندهی تولید به وسیله شوراهای کارگری و از پائین صورت میگیرد و تمامی حکومت شوندگان بطور اجتماعی در سرنوشت جامعه شریک و همیار میگردند. پیشبرد سیاست، اقتصاد، آموزش، آسایش و بنیاد جهانی نو و شایستهی انسان، به دست خود آنان که در شوراها سازمان یافتهاند، تنها، در وحدت سیاست و اقتصاد شدنی است. سازماندهی اجتماعی تولید با انگیزه این ضرورت که برآوردن نیازهای اجتماعی اصل است و نه رقابت بین نهادها و مراکز اقتصادی و مالکیتهای فردی و دولتی و جناح های حکومتی. آنچه که به زندگی و ارزش های انسانی معنا میبخشد، دارای ارزش و انگیزه شورا و شورائیان با این پرنسیپهای زندگی ساز و انسان ساز پیوند دارد و ارزش و اساس به شمار میآید و نه منافع این باند و آن مافیای قدرت و سیاست.
پویندگی شورا
در این ساختار نوین، در شوراهای کارگری سیاستها، شفاف، بیان و پیش برده میشوند و نه زیر گفتگوها و پیمانهای سری و بین نخبهگانی که با درصدی از رانت و رشوه، به سازش و خرید و فروش کشانیده می شوند. دستگاههای سیاسی با این شیوه در پیوندی زنده با هم و نه جدا از یکدیگر و یا منفرد و پراکنده عمل میکنند. با این راهکار، تحمیل سیاست و ارادهی شیوه تولید و توزیع طبقه استثمارگر که انگیزه ای جز سود و چپاول ندارد برکنار و این طبقه، در تصمیمات اقتصادی و سیاسی راهی نمی یابد. سیاست کهنه شده که اقتصاد آن برکنار میشود در سیستم اجتماعی راهی نداشته و با حاکمیت ارادهی جمعی و طبقاتی تولید کنندگان- و نه مالکین خصوصی بر ابزار تولید- سیاست و اقتصاد نوین امکان پذیر میگردد .
شوراها نافی خصلت مرکزگرایی و یا هرمی (هیرارشیک) قدرت بوده و توانمندی و خرد جمعی را نمایندگی می کنند. شوراها به وسیله تودههای تولید کننده و گروههای اجتماعی که منافع و اراده مشترکی دارند سازمان یافته و کنترل و رهبری میگردند و با نفی سرشت دولت به معنای خاص کلمه، درساختار خویش، بازتولید دولت به معنای خاص کلمه را نمیپیمایند. و بنابر این برخلاف دولت های نوع بلوک شرق در سرمایهداری دولتی، باز تولید وضع موجود را که پی آمدی جز وضع و روزگار امروزین کارگران این کشورها ندارد، در برنامه ندارند.
سازماندهی شورایی، خودگردانی اقتصادی سیاسی کارگران خود آگاه که نوینترین جایگزین انواع تشکل های سنتی کارگری است. این ساختاریابی، به عنوان یگانه راه رهایی از ستم طبقاتی پیشنهاد میکند. دینامیسم تاریخ در جامعه سرمایهداری، در گرو سازمانیابی و خود آگاهی طبقاتی کارگران است که این یک نیز به نوبه خود مشروط به درک ضرورت و کشف راهکارهای موجود در درونِخودِ طبقه کارگر است. مفهوم دانش برای کارگران نمیتواند معنایی جز دانشِ مبارزه طبقاتی داشته باشد. چرا که فروش نیروی کار و خود بیگانگی ناشی از محدودیتها و موانعی که برای کارگران ایجاد میشود سبب میگردند که آنها به سختی بتوانند به این دانش دست یافته و خود، خویشتن را به گونهای سوسیالیستی سازمان دهند. این دانش، در این برهه، از اتحادیه و سندیکا بر نمیخیزد، بلکه تنها با سازمانیابی هستههای سوسیالیستی کار است که بازآفرینان دانش مبارزه طبقاتی و گسترش دهندگان آن به آزمون میگذارند.
شبکههای سراسری و مجامع عمومیکارگری را با شیوههای خود آموخته و کشف میگسترانند. آلترناتیو کارگری دارای این ویژگی است که در روند نفی قدرت تثبیتگرای سرمایه، گستردهترین پیوندهای انسانی از میان حکومت شوندگان را در تبادلی خردمندانه و فرارونده به خودگردانی جامعه مینشاند.
همانگونه که سلطنت، سلطه گرایی را در ماهیت دارد، سلطهی سرمایه بر کار، سلطنت استبدادی سرمایهدار بر کارگران را خودکامه فرمانمیدهد. تنها با خلع مالکیت، از سلب مالکیت کنندگان است که انحلال ماهیت استبدادی سلطهگری امکان پذیر میگردد.
جمعبندی گذرای این نوشتار را میتوان به صورت زیر بیان کرد:
– شورای کارخانه گرایش به فتح کارخانه و تصرف قدرت سیاسی به دست کارگران را دارد،
– اتحادیه گذشته از گرایش مشروعیت بخشی به ارزش گذاریهای نهادهای حکومتی- طبقاتی بورژوایی، تمکین به ضدارزش گذاریهای سوسیالیستی را آموزش میدهد و قانونیت سرمایه را پاس میدارد.
– اتحادیه دژ سرمایه با سربازان کارگری است، شورا، دژ پرولتاریا با خودآگاهان پرولتری است.
– سندیکا نهادی بوروکراتیک و هرمی است،
– نهاد شورایی، نهادیست با خرد جمعی و افقی.
– سندیکا در برابر سرمایه و دولت سرمایهداران پاسخگو است،
– شورا تنها در برابر کارگران مسئولیت دارد.
– شورا، نمایندهی تمامی کارگران است.
– سندیکا در برابر اعضا حق عضویت پرداز، خود را پاسخگو میداند، نه همهی کارگران.
– اتحادیه از آنجا که پیشاپیش، دیسیپلین سرمایه را پذیرفته، با ابزارهای بورکراتیک خود، کنترل مستقیم طبقه کارگر را به عهده دارد.
– سندیکا، نهادی مصلحتی و تاریخ گذشته است.
– شورا ضرورت تاریخی طبقه کارگر است،
– اتحادیه در خویش میماند، شورا از خویش در میگذرد و با نفی خود، موقع و موضع موجود را وا میگذارد.
طبقه کارگر با نفی موضوع مالکیت، با سندیکا که مشروعیت این مالکیت را میپذیرد، با رهایی از چنبرهی بازدارندهی تشکلهای سنتی، به ضرورت تاریخی نفی خویش می پردازد.
پیآمد و نقش اتحادیهها در تجربه لهستان (زیر سلطهی سوسیالیسم دولتی) و در سراسر دنیای سرمایهداری بیش از همیشه ماهیت تثبیتگرایانهی اتحادیههای صنفی را آشکار ساخت.
عباس منصوران
a.mansouran@gmail.com
۱۱ ماه می ۲۰۱۲/ ۲۲ اردیبشهت ماه ۱۳۹۱
[۱] کارل مارکس،بی اعتنائی به سیاست، ترجمهی سهراب شباهنگ. http://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1873/bietenayi-siasat.pdf
[۲] ویلیام فاستر، تاریخ سه انترناسیونال، ج ۱، ص ۷۶ انتشارات سوسیالیسم و آزادی، اکتبر ۱۹۸۲. (داخل پرانتز از ع. منصوران)
[۳] ویلیام فاستر، تاریخ سه انترناسیونال، ج ۱، ص ۵۶ انتشارات سوسیالیسم و آزادی، اکتبر ۱۹۸۲.
[۴] به نقل از پانکراتوا. آنا میخائیلونا پانکراتوا در سال ۱۹۱۹، در زمان دانشجویی به حزب بلشویک پیوست و به عنوان استاد علوم اجتماعی در دنشگاه مسکو کتابهایی پر ارزشی در بارهی تاریخ جنبش کارگری نوشت. در سال۱۹۵۲ به عضویت کمیته مرکزی حزب در آمد و در سال۱۹۵۷ در گذشت. برخی از کتاب های پانکراتوا در بارهی تاریخ جنبش کارگری از جمله به نام ترین بررسیهای وی «شوراهای کارخانه در روسیه: مبارزه بر سر کارخانه ی سوسیالیستی» دچار سانسور استالینی گردید. کتاب نامبرده، در سال۱۹۲۳ در مسکو به چاپ رسید، اما به لیست کتابهای ممنوعه پیوست و در زمان استالین در هیچ کدام از کشورهای بلوک شرق و نیز روسیه، اجازه چاپ دوباره نیافت.
[۵] ساختار،کارکرد، ضرورت و سرشت هستههای سوسیالیستی کار را باید د نوشتاری دیگر پی گرفت.