اتحاد احزاب و سازمانها به جای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری

نقش، جایگاه و ضرورت تشکلهای توده ای غیر قابل انکار است، اما مشکل آنجا پیدا میشود که بخشی آن را قلباً قبول دارند، این دسته انسانهای شریفی هستند و از مطبوعیت تشکل توده ای صرفاً خرسندند. بخشی هم دست از کار کشیده اند و منتظرهستند تا توده ها به میدان بیایند و آنزمان دست بکار شوند و این دسته از علما هم منتظر هستند تا به مقام لیدری و رهبری خود در آن زمان گمارده شوند تا راهنمایهای مورد نیاز را به توده ها ی به میدان آمده روا دارند. جمعی هم آن را حواله به دوره ای میدهند که فضای سیاسی و اجتماعی باز شده و با اتکاء به چنین شرایطی تشکلهای توده ای از زیر زمین سر بیرون می آورند. مدعیان این نگرش که دست بر قضا امروز، دسته هایی این چنینی و فرو رفته به منجلاب پاسیفیسم را نمایندگی می کنند، علاوه براینکه وظیفه ای برای خود تعریف نمیکنند، بلکه هر بار گوش زد میکنند که شرایط خفقان بر جامعه حاکم و توده ها در صحنه نیستند، کسی کاری نمیکند و از این قبیل…، با مطرح کردن چنین استدلاهایی، این نتیجه را میگیرند که فعلاً کاری نمیتوان از پیش برد، البته منظور از کار در اینجا همان فعالیت به شکل کمونیستی درعرصه مبارزاتی جامعه است تا انواع دیگر واکنش و صرفاً واکنش های سیاسی و اجتماعی.
تعدادی هم منصفانه تجربه انقلاب ۵۷ را شاهد میگیرند که تشکلات توده ای در آن زمان شکل گرفت و تئوری خود را بدین شکل مدون میکنند و در بهترین حالت محفل و جمعی شکل داده و در انتظار دوران طلائی می مانند تا شرایط سازماندهی آماده شده و ایشان وارد گود گشته و نقش رهبری این سازمانیابی را بعهده بگیرند و به حق چه شباهتی است فی ما بین این نگرش و اسطوره ظهور. واقعیت این است که تشکلهای توده ای یکباره در انقلاب ۵۷ شکل نگرفتند، بلکه این نقش عناصر فعال و انقلابی بود که سالها، با تلاش و مبارزه در اشکال مختلف، در شکلگیری انقلاب تاثیر گذاشت و توانست توده های وسیعتری را به میدان مبارزه بیآورد. در مورد خفقان و پلیسی بودن اوضاع این واقعیتی است که نمیتوان آنرا کتمان کرد، اما نباید فراموش کرد که خفقان استبدادی، همیشه و در هر دوره ای بر جامعه ایران حاکم بوده است، کما اینکه این خفقان در زمان شاه و رژیم سرنگون شده سلطنتی دسته کمی از این رژیم و خصوصاً در شرایط حاضر آن نداشت.

تشکل یابی به اشکال مختلف ضروری و لازم است. ایجاد هسته ها، گروهها، کانونها، کمیته ها و… نه تنها مفید بلکه ضروری هستند و میتوانند با فعالیت مفید، نقش مهم و موثری را برای ایجاد تشکلهای توده ای ایفاء نمایند. البته می بایست دارای افق کار توده ای باشند، درغیر اینصورت تبدیل به محفلی بی ربط به اجتماع و محیط کار خواهند شد، آنچنان که بعضاً و همین سازمانهای در انتظار موقعیت انقلابی چنین شده اند، زیرا خویش را نه در تغییر وضعیت موجود که در انتظار شرایط ایده آل و نا معلوم تعریف کرده و بدین شکل از واقعیت گسست کرده و به پیکره موعظه گویان می آیند و در حد جمعی برای رضایت خود کنسرو شده باقی می مانند. منظورهمان درک و افق اجتماعی است که میتواند درهمین شرایط خفقان در ارتباط و اغناء کارگران، با استراتژی، عمل و مبارزه روزانه، تشکل مناسب و موثر را، با کمک کارگران برای خواست مشترک در سطوح مختلف ایجاد کند. کمیته، هسته، کانون و… اگر با افق توده ای و اجتماعی شکل نگرفته و دراین موقعیت نقشی اساسی ایفا ننماید، بعد از مدتی یا از میان رفته و یا تبدیل به سکتی میشود که ربطی به هیچ جنبش و اعتراضی نخواهد داشت و رفته رفته اعضای محفل شروع به کشف اختلافات و تز و تئوریهای آنچنانی میکنند.
این تشکلها به هر شکلی که باشند، باید بتوانند به نیازهای اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر پاسخ بدهند و در جهت اتحاد و متشکل شدن کارگران قدم بردارند. اساس تشکلهای مورد نظر، میبایست بر مبنای سیاست مبارزه طبقاتی باشد.
کمیته ها، انجمنها و هسته های کارگری، ضروری است که در ارتباط رویتن و تنگاتنگ باشند و بتوانند علاوه بر انتقال تجارب، به پشتیبانی و همکاری با هم در شرایط مناسب بپردازند.
ذکر این نکته لازم است که حضور تشکل های موجود در جنبش کارگری به هر شکل ممکن، پیش از هر چیز، حاصل مبارزه طبقاتی کارگران در برابر بی حقوقی نظام سرمایه داری است. به عبارتی، در سال های اخیر، به دلایل مختلف اجتماعی و اقتصادی، شرایط و وضعیت کارگران به عنوان یک طبقه، دستخوش تغییر و تحول گردیده است. سرمایه داری ایران و ضرورت تداوم روز افزون سودآوری و دوره ای دیگر از روند انباشت سرمایه، نیاز این مناسبات به نیروی کار ارزان را بیشتر کرده است. بنابراین، از یک سو کارگران، با دستمزدهای ناچیز برآمده از استثمارشدن و از سوی دیگر، در مراکز مختلف تولیدی با قراردادهای موقت، اخراج و عدم پرداخت دستمزدها مواجه بوده اند. مبارزه با چنین شرایطی و تلاش برای داشتن زندگی بهتر، حق طبیعی کارگران است و آنها به شیوه ها و شکل های مختلف در برابر این بی حقوقی، ایستادگی کرده و میکنند. یکی از اثرات دور تازه، تحرک در جنبش کارگری، تلاش برای ایجاد تشکل های کارگری است. اگر چه به دلیل ممنوعیت حق ایجاد تشکل مستقل و فشارهای پلیسی گسترده در این رابطه، مبارزه و تلاش کارگران به نتایج دلخواه و مطلوب خود نرسیده است؛ اما ایجاد چند تشکل کارگری را باید به عنوان جزئی از مبارزه طبقه کارگر، برای رسیدن به مطالبات خود، مورد ارزیابی قرار داد. آنها علی رغم تمام موانع و محدودیت های فراوان، در سال های اخیر توانسته اند نقش بازی کنند، اگرچه دائما زیر ضرب و وحشیگری دولت و مزدوران سرمایه قرار دارند.
موجودیت این تشکلها و اتحاد عمل آنها به مثابه حضور اجتماعی طبقه کارگر میتواند اتحاد پایدار کارگران را تامین کند. اساس تشکلهای مورد نظر، میبایست بر مبنای سیاست مبارزه طبقاتی باشد تا بتواند منافع آنی و آتی همه کارگران را در مبارزه ای پیگیر بر علیه سرمایه نمایندگی کند.
در خارج ایران اوضاع بسیار وخیمتراست و محافل بازنشسته به وفور یافت میشوند، بخشی از این محافل، هر از گاهی ۴ یا ۵ نفری با هم اطلاعیه ای مشترک امضاء میکنند، که خبر بودنشان را بیشتر مدنظر دارند و به دیگران و یا یاران قدیمشان اعلام میکنند، نسخه های آنچنانی البته برای کارگران می پیچند، چون زمانی در یک کارگاه و یا کارخانه ای کار کرده اند و یا نام فعال کارگری را با خود یدک میکشند، به کارگران توصیه ها و یادآوریهایی میکنند، در حالی که خود نه متشکل اند و نه نسخه های خود را صرف میکنند، صد البته که، خود را مافوق تمامی سازمانها و… هم میدانند. البته تعدای از اینها خود یک تنه حزب اند و یا درصدد هستند که احزاب منفردان را ایجاد نمایند. بخشی ازاین عاشقان محفل، هراز گاهی جلسه ای ترتیب میدهند و بعداش، با رضایت کامل سراغ کار و زندگی خود میروند وعملاً در فعل و انفعالی حضور ندارند، برای گردآوری نیرو، سازماندهی کردن و یا شرکت دراعتراضات، کارزارها، کمپین ها و … نقشی بازی نمیکنند و یا شاید این نوع فعالیتها را در شأن و منزلت خود نمی بینند که در این سطح و سطوح ظاهر شوند. البته این دوستان جز دسته بی آزارانند و در جمعها و محافل از شاهکارهای دیرینه اشان به گفتگو می نشیند و با گذشته خود شاد و راضی اند.
استراتژی سوسیالیستها و فعالین کارگری، ایجاد و راه یابی برای تشکل یابی به اشکال مختلف جنبش طبقه کارگر است. نکته از طرح مسئله مدتها است سپری شده است و راه یابی برای عملی کردن این امر مهم ضروری است که، هرفعال کارگری و هر نیروی انقلابی و کمونیستی در محل باید بتواند با توجه به اوضاع و شرایط محیط، این امر را با در نظر داشتن منافع طبقه کارگر و نه نقطه صرفاً سازمانی به اجرا گذارد. در این مورد ضروری است که فعالین، تجربیات و فعالیتهای خود را برای یاری رساندن به دیگر فعالین بازگو کنند. ایجاد هر جمع و گروه، هسته و کمیته و… زمانی، معنای واقعی پیدا میکند که هدف و استراتژی خود را، بسیج هر چه بیشتر توده طبقه کارگر و زحمتکشان برای مقابله با طبقه حاکمه تعریف نماید.
امروزه باز شاهد این هستیم که، تعدادی از سازمانها و احزاب غیر کارگری به تکاپو افتاده اند که با هم یک بلوک و جبهه متحد و زعم خودشان به شکل اتحاد در عمل تشکیل دهند، تا بتوانند اتحاد عمل کنند. این نوع اتحاد عملها، در این چندین دهه عملاً به این سازمانها نشان داده است که راه به جایی نبرده و فقط سرگرمی برای احزاب و سازمانهای درگیر است و ربطی به جنبش و طبقه ای ندارد.
ضرورت این اتحاد عمل در نزد ایشان، از اینجا ناشی میشود که، بخشی از فعالین از آنجا که تشکل یابی کارگران به کندی پیش میبرود، به جایی عمیق شدن هر چه بیشتر و حل مسائل آن در این امر و دلایلش و جستجو نمودن راهکارهای واقعی اش، به اتحاد عمل سازمانها و احزاب روی آورده اند، چرا که نگرش ایشان از همان آغاز بر اساس توفیق سازمان سیاسی شان و نه طبقه کارگر حرکت می کند و بدین روی در هر بن بست سیاسی در جامعه آن را بعنوان آلترناتیو موجود ارائه می دهند، تا بلکه این اتحاد بتواند به تغییر شرایط سیاسی، بی افقی، بی استراتژی سازمانها و احزاب آنها کمک نموده و از طرف دیگر به عنوان ناجی بتواند مشکل تشکل یابی کارگران را هم حل نماید، البته بگذریم از این که آلترنیو ارائه شده در نزد خودشان نیز تنها یک تاکتیک است و این چنین حتی تئوری پردازان آنها جایگاه استراتژی و تاکتیک را نیز درک ننموده و بدین شکل سازمانهایشان در استراتژی بادکنک های تاکتیکی ای بیش نیست که هر از چند گاهی آنرا هوا کرده و در اثر اولین ضربه از واقعیت به راحتی نیز سوراخ می شود.
این حرکت از آنجا قابل بحث و نقد است که، امر تشکل یابی کارگران، به نیروی خود، اتحاد سازمانها، احزاب چپ و غیر کارگری، دو موضوع کاملاً جدا است. این دو حرکت، هر کدام بر گرایشات اجتماعی و منافع طبقاتی متفاوتی استوار هستند. قبل از اینکه به مسئله بطور کلی پرداخته شود، اینجا لازم است از مارکس نقل قولی بیاورم. مارکس می گوید: “ما به شیوه ای اصل پرستانه با اصل جدیدی از جهان روبرو نمی شویم: حقیقت این است، در برابر آن زانو بزنید! ما اصول جدیدی برای جهان بیرون می آوریم، ما به جهان نمی گوئیم دست از مبارزه واقعی بردار زیرا احمقانه است، ما به شما شعارهای مبارزه واقعی را خواهیم داد. ما صرفاً به جهان نشان می دهیم برای چه چیزی واقعاً مبارزه کند و آگاهی چیزی است که باید بدست بیآورد.
اینجا ما شاهد خاستگاههای برداشت بعدی مارکس از طبقه کارگر هستیم: وظیفه نظریه پرداز این نیست که با لحن آمرانه به کارگران بگوید چه باید کرد، بلکه بر عکس باید از آنچه آنان برای آن مبارزه می کنند سر در بیآورد و نشان دهد که چگونه آنان می توانند به آن برسند.”
طبق این گفته مارکس که به روشنی وظایف نظریه پردازان و نیروهای بیرون از طبقه کارگر و خود طبقه کارگر را مشخص و تعریف می کند. امروز این اتحاد عمل جریانات چپ، بیشتر از آنکه بتواند راهگشایی برای جنبش باشد، بر این تلاش است تا خود را از بن بست سیاسی ای که سه دهه است با آن روبرو است، نجات دهد.
حقیقتش این است؛ “اتحاد عمل”، مکانیسم درونی و خاص خودش را دارد و بر اساس نیاز واقعی، مبرم و با پلاتفرم مشخصی که برای آن تعریف شده، انجام میگیرد. بعنوان مثال؛ خود اتحاد عمل تشکلهای کارگری داخل، که بنا به ضرورت به شکل بیانیه ها و قطعنامه های شورای برگزاری اول ماه ماه امکان بروز می یابد. خود نه تنها گویای یک اتحاد عمل واقعی است بلکه هدف آنها نیز از این اتحاد عمل، مشخص است: تقویت روحیه همبستگی کارگری، تلاش برای تعمیم خواسته ها، مطالبات کارگران و عمومیت دادن به آن؛ اولویت قرار دادن منافع کلیت طبقه کارگر در جنبش کارگری و مبارزه برای دستیابی کارگران به طبقه ای برای خود و حرکتی رو به جلو.
اتحاد عمل جریانات چپ، که هر کدام یک گرایش اجتماعی را نمایندگی می کنند در چهار چوبه اتحاد عمل با هم معنی پیدا می کنند، آنهم به این دلیل که از نظر گرایشی و پلاتفرمهایی که برای خود تعریف می کنند با هم خوانایی و نزدیکی دارند. اما حقیقت اش ربط و موضوعیت آنچنانی به طبقه کارگر و بخصوص گرایش سوسیالیستی این طبقه ندارند.
واقعیت این است که تا کارگران و طبقه کارگر سازمانهای خود را ایجاد ننمایند، از بیرون این طبقه، جریانات و نیروهای خارج از آن فرجی حاصل نخواهد شد. مخصوصاً اینکه این سازمانها و احزاب موجود بطور واقعی نشان داده اند که از آنچنان استراتژی و سیاستی برخوردار نیستند و خود واقف اند که نتوانسته و نمیتوانند نقشی در اوضاع و شرایط چه قبلا و چه در حال حاضر داشته باشند. اتحاد چند سازمان، حزب و قرار گرفتن آنها کنار هم؛ با خود نه می تواند حامل استراتژی ای باشد نه می تواند به نوعی در متشکل شدن کارگران موثر واقع شود. این نوع اتحادها و وحدتها، بارها در طول تاریخ اتفاق افتاده است و هیچ زمان نتوانسته راه به جایی ببرد. خوشبختانه اکثر این سازمانها صادقانه بیان کرده اند که نمیتوانند بر جنبش کارگری نفوذ و تاثیر بگذارند. البته فعلاً از این بگذریم که تازه نفسی، اخیراً سازمان خود را نجات دهنده طبقه کارگر در چند سال گذشته اعلام کرده است. این تبلیغات را هیچ کسی جدی نمیگیرد و خوشبختانه سازمانها و احزابی که در گذشته با چنین فرهنگی به تبلیغات مشغول بوده اند، دیگر صحبت زیادی برای گفتن ندارند در واقع از نظر سیاسی به یک نوع بن بست سیاسی برخورده اند و ناگزیر از چنین منم منم کردنها دست کشیده اند و این در خود مثبت است. امید است که این مسئله در اسرع وقت عمومی شود.
تشکل یابی کارگران و ایجاد سندیکا، اتحادیه، شورا، هسته و… با پیوستن چند سازمان و حزب پاسخ نمی گیرد. تعداد افراد بیشتری از اعضای سازمانهای موجود، گرد هم آمدن تغییرکیفی ایجاد نمیکند. مسئله مهم، سازماندهی کارگران و داشتن استراتژی و… است.
اتحاد و وحدت کارگران امری دیگری است و برای وحدت هر چه بیشتر در میان کارگران، سازمانهای کارگری، معنی واقعی و ضروری می یابد و در این بین، وظیفه این سازماندهی، تنها از عهده طبقه کارگر، و خود کارگران بر می آید. با ایجاد هرچه بیشتر این تشکلها و تشکلهای طبقاتی کارگران، این احزاب و سازمانها، اگر کماکان موجود باشند، میتوانند خود را منحل کرده و به سازمانها و تشکلهای صنفی و سیاسی کارگری بپیوندند و به امر پیشروی جنبش کارگری یاری برسانند.
نکته کلیدی و مهم اینست که می توان با پیگیری تغییرات مبارزات کارگری در چند سال اخیر و جمعبندی دقیق از وضعیت و سطح کنونی مبارزات کارگری به این نتیجه دست یافت که، چه معضلات و مشکلاتی پیش روی جنبش کارگری است که قادر نیست با پشت سر گذاشتن این موانع خود را هر چه سریعتر متشکل و سازماندهی نماید.
این کاملاً محسوس است که چشم انداز کنونی جامعه مطلوب نیست و هر حرکت و مبارزه کارگری با سرکوب و اختناق روبروست. اما سوال این است که آیا اراده و عمل کارگران و انسان های آگاه و مبارز، تغییری در روند حرکتی این جامعه خواهد داد؟ قطعاً پاسخ مثبت است. تنها با تکیه به رویکرد و حرکت خود کارگران و با گسترش تشکل های اجتماعی و کارگری، به شکل سراسری می توان امیدوار به تحولات آینده بود. نه با اتحاد عمل احزاب و سازمانهای چپ که بارها امتحان خود را پس داده اند و در بی افقی و بدور از استراتژی بسر برده و از هیچ پایگاه طبقاتی ای در جامعه برای پیش برد مبارزه برخوردار نیستند.

به نقل از
کارگر سوسیالیست شماره ۴
نشریه کانون سوسیالیستهای کارگری
http://www.socialist-workers.org/2012/05/blog-post_6019.html
Kargar.Socialist@gmail.com