طغیان فقر و تندباد فلاکت در دوزخ سرمایه داری ایران

ناصر پایدار

عبدالرضا مصری مسؤل وزارتخانه ای به نام « رفاه و تأمین اجتماعی»؟؟!!! اعلام کرده است که گویا حدود ۹ میلیون نفر از نفرین شدگان ساکن سرمایه داری ایران در زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند!! گفتار ناشیانه « مصری» دقایقی بعد حتی دولتمران دیگر بورژوازی را به طرح ملاحظات اصلاحی مجبور ساخت. نماینده بجنورد اعلام کرد که آمار مورد استناد جناب وزیر بسیار نادقیق است و شمار افرادی که زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند، به طور قطع از ۱۲ میلیون متجاوز است. گفتگوها کلاً و در تمامی زوایایش حاکی است که ارقام مورد اشاره سران دولت بورژوازی نه توده وسیع اسیر در لهیب مرگبار گرسنگی و فقر بلکه فقط جمعیت شاغل دارای درآمدهای ماهانه زیر ۱۶۲۵۰۰ تومان را مطمح نظر دارد.

دلیل این امر کاملاً روشن است. کودکان و حتی زنان در عرف جمعیت شناسی!!! و با معیارهای دولت یا مؤسسات تهیه آمار بورژوازی ایران اساساً شخصیت های انسانی دارای حق مستقل زیست به شمار نمی آیند. اینان فقط « عیال و عائله»!!! تحت قیمومیت یا تکفل اقتصادی رئیس خانوارند!!! در مورد اینان قرار نیست که از درآمد و معیشت و دار و ندار زندگی و خط فقر و مانند این مفاهیم هیچ سخنی به میان آید!!! بحث فقط پیرامون کسانی است که مسؤل ارتزاق و سیر کردن شکم این خیل عظیم « عائله و عیال» و موجودات تحت تکفل می باشند. به بیان شفاف تر فحوای سخن وزیر یا وکیل سرمایه داری ایران این نیست که ۱۲ میلیون نفر از کل ساکنان کشور دارای درآمدی زیر سطح ۱۶۲۵۰۰ تومان در ماه هستند. طرح چنین سخنی با توجه به همه مؤلفه های ناظر بر وضعیت کار و شرائط معاش توده های کارگر جامعه از بیخ و بن بی معنی به نظر می رسد. در نظر بیاوریم که بر پایه ارقام منتشره از سوی مراکز آماری همین دولت روز بورژوازی، حدود ۵ میلیون انسان جویای کار و در سن اشتغال از داشتن هر نوع کاری و لاجرم از هر میزان درآمدی بکلی محروم هستند. در کنار این توده عظیم ۵ میلیونی خارج از فرایند اشتغال، درصد بسیار کثیری از کارگران جامعه را پیش روی داریم که در بهترین حالت و با خوشبینانه ترین پیش فرض ها کل دستمزد ماهانه آنان به ۱۵۰۰۰۰ تومان هم نمی رسد. هر کدام از این کارگران خود عهده دار تأمین معیشت چندین انسان از زن و فرزند گرفته تا پدر و مادر و خواهر و برادر می باشند و کل جمعیت ابوابجمعی متکی به کار و دستمزد آنان به مراتب از سه برابر ۱۲ میلیون نفر مورد تصریح نماینده بجنورد نیز بسیار افزون تر است. به همه این دلائل ساده و کاملاً بدیهی پیداست که ارقام اعلام شده توسط دولتمردان بورژوازی ایران، صرفاً در برگیرنده شاغلانی است که با تمام توان کار می کنند اما دستمزد ماهانه آنان زیر خط رسمی فقر قرار دارد. در باره تعریف بورژوازی ایران و کل نهادهای جهانی سرمایه داری از خط فقر و اقلام معیشتی متناظر با آن جای گفتگو بسیار است اما به نظر نمی رسد که هیچ کارگری محتاج توضیح چند و چون جنایت آمیز بودن این تعاریف باشد. به همین دلیل ما نیز از پرداختن به آن ها چشم می پوشیم و یکراست به سراغ ما به ازاء عینی آمارهای دولتمردان سرمایه در متن زندگی و وضعیت معیشتی توده های کارگر ایران می رویم. جمعیت ۱۲ میلیونی مورد اشاره نماینده بجنورد عموماً مزدبگیرانی هستند که مزد ماهانه هر کدام آنها علی الاصول باید سفره نان و دارو و کل هزینه معاش یک خانواده باشد. متوسط افراد خانوار در ایران حدود ۵ نفر است و ما به دلیل فقدان آمار و داده های مستند به گونه ای بسیار خوش خیالانه فرض را بر این قرار می دهیم که پاره ای از خانواده ها نه یک شاغل که مثلاً دو نان آور در حال اشتغال داشته باشند. وسعت این خوش خیالی را نیز تا آنجا افزایش می دهیم که ۱۲ میلیون جمعیت مورد تصریح نماینده بجنورد را نه نمایندگان ۱۲ میلیون خانوار که فقط نماینده ۱۰ میلیون خانوار کارگری ۴ نفری!! به حساب می آوریم. از این که بگذریم گزارش وزیر « رفاه ….» و اظهارات نماینده مجلس بورژوازی در تعیین میزان این درآمدها بر عبارت « زیر سطح ۱۶۲۵۰۰ » انگشت نهاده است و این خود بدان معنی است که درآمدها می تواند در فاصله میان چند هزار تومان تا نهایتاً همین رقم شاخص خط فقر نوسان نماید، چیزی که ما باز هم با فرض بهترین حالت آن را حول محور ۱۰۰۰۰۰ تومان برای هر فرد شاغل مبنای محاسبات خود قرار می دهیم. حال با توجه به همه این احتمالات و با دادن اعتبار به تمامی این مفروضات اغراق آمیز به گوشه ای از واقعیت زندگی و استثمار این کارگران و کل توده های طبقه کارگر ایران نظر اندازیم؟ ارقام فوق قبل از هر چیز بیانگر آن است که ۴۰ میلیون نفر از سکنه سرمایه داری ایران در مجموع از درآمد ماهانه ای به شرح زیر برخوردار است:

۱۲ ۰۰۰ ۰۰۰ * ۱۰۰ ۰۰۰ = ۱ ۲۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰

بالاتر اشاره کردیم که مطابق گزارش مراکز آمار دولت اسلامی بورژوازی حداقل ۵ میلیون انسان بیکار و فاقد هر نوع درآمد هستند. در اینجا نیز فرض می کنیم که درصد بیشتری از این بیکاران آدم های منفرد و فقط شمار کمتری ار آنان انسانهای متأهل و دارای فرزند باشند. با رعایت همه این ملاحظات برای تضمین صحت نسبی نتایج حاصل از ارقام مبهم و داده های متناقض که وجود آنها ویژگی عام سیستم سنجش و آمارگیری دستگاههای دولتی سرمایه در ایران است باز هم به هر حال شمار کل بیکاران و جمعیت محتاج به کار این کارگران نمی تواند از ۱۰ میلیون نفر پائین تر باشد. حال اگر این ۱۰ میلیون را به ۴۰ میلیون نفر قبلی اضافه کنیم اولین استنتاج آن خواهد بود که حدود ۵۰ میلیون نفر از ساکنان جهنم سرمایه داری ایران در مجموع تنها با درآمدی معادل ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۱۲۰۰ تومان ارتزاق می کنند. پیدا است که این ۵۰ میلیون به نوبه خود از حصه معیشتی متفاوتی در کل رقم بالا برخوردارند، به گونه ای که میزان سهم آنها می تواند در فاصله میان صفر تا چند هزار تومان در ماه متغیر باشد اما متوسط نسبی آن از رقم ۲۴۰۰۰ تومان در هر ماه تجاوز نمی کند.

تومان ۰۰۰ ۲۴=۰۰۰ ۰۰۰ ۵۰ : ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۲۰۰ ۱

درآمد ماهانه ای معادل ۲۴۰۰۰ تومان در ماه و ۲۸۸۰۰۰ تومان در سال برای هر نفر و وسعت شمول این وضعیت معیشتی برای ۵۰ میلیون نفر از توده های کارگر جامعه در همان حال متضمن این معناست که کل این جمعیت در طول یک سال تمام فقط با درآمدی برابر با ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۸۱۲ ۲۸= ۰۰۰ ۲۸۸ * ۰۰۰ ۰۰۰
۵۰ تومان زندگی می کنند یا به هر حال تلاش می کنند تا شاید زنده بمانند. تلاشی که معمولاً در پاره ای موارد منتهی به شکست است و کابوس مرگ ناشی از گرسنگی و فقر رشته بی قوام آن را در هم می گسلد و یکجا قیچی می کند. با همه اینها ارقام اخیر را به خاطر داشته باشیم و به سراغ برخی داده های مهم و تعیین کننده اقتصادی دیگر برویم.

داده های مرکز آمار رژیم اسلامی سهم سرانه آدمها از محصول اجتماعی سالانه کار و تولید طبقه کارگر ایران را رقمی معادل ۳۵۰۰ دلار در سال گزارش کرده است. این همان چیزی است که بورژوازی آن را « تولید ناخالص سرانه ملی» !!! می نامد، رقم ۳ ۵۰۰ مربوط به سالهای قبل از شروع سده جاری است. در طول چند سال اخیر فقط میزان اضافه ارزش های نفتی سرمایه داری ایران از ۲۰ میلیارد دلار به بیش از ۸۰ میلیارد دلار در سال افزایش یافته است. ارزش اضافی حاصل از فروش تولیدات نفتی در بخش غالب خود به انباشت مضاعف سرمایه تخصیص داده شده است و سرمایه گذاریهای غول آسای نوین خواه از محل توده انبوه اضافه ارزش های نفتی و خواه مهمتر از آن اضافه ارزش ناشی از استثمار سالانه کل طبقه کارگر به نوبه خود تشدید هر چه عمیق تر و هولناک تر استثمار نیروی کار و لاجرم افزایش بسیار چشمگیر محصول کار سالانه توده های کارگر را همراه داشته است. بر پایه همان گزارشات منتشره مرکز آمار دولت بورژوازی، رشد سالانه تولید و انباشت سرمایه در این مدت، به طور متوسط در بالای مرز ۶% سیر کرده است. این ارقام و شواهد به سادگی گویای آن است که سرانه ۳۵۰۰ دلار سال ۱۹۹۹ در شرائط موجود حتی در بدترین حالت با رقمی بالاتر از ۵۲۶۰ دلار جایگزین شده است. 

ابعاد فاجعه وجود سرمایه داری را خوب دقت کنید. طبقه کارگر ایران به استناد آنچه که سازمان ها و نهادهای دولتی این نظام می گویند میزان ارزشی بالغ بر ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۵۰ ۳۵۵= ۹۰۰ * ۵۲۶۰ * ۰۰۰ ۰۰۰ ۷۵ تومان در سال تولید کرده است، اما از تمامی این مبلغ بر پایه آنچه قبلاً دیدیم تنها ۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۸۱۲ ۲۸ تومان به کل ۵۰ میلیون نفوس کارگری جامعه پرداخت گردیده است. اگر رقم نخست را به دومی تقسیم کنیم مخرج کسر از ۱۲ فزونتر است و این بدان معنی است که توده های کارگر ایران از هر ۱۰۰ تومان ارزشی که تولید نموده اند، حداقل ۹۲ تومان آن را به طور کامل از دست داده است و در بهترین حالت تنها ۸ تومان به قلمرو معیشت و مایحتاج زیستی اش راه یافته است. آحاد طبقه کارگر ایران در زیر «خط فقر» به روایت بورژوازی و در عمق تحتانی ترین رسوبات باتلاق بی حقوقی و فقر به طور واقعی زندگی می کنند، زیرا که نظام سرمایه داری با آنان چنین می نماید و فشار استثمار سرمایه بر آنان تا به این حد سنگین و جنایتکارانه است. یک سؤال مهم در این گذر این است که بر سر ۹۲ درصد محصول کار و تولید تاراج شده توده های طبقه کارگر چه رفته است؟ پاسخ به این سؤال اگر چه سخت نیست اما در محاورات روزمره افراد با تعمق و شناخت کافی نیز همراه نمی باشد. بسیاری از کارگران به گونه ای درست اما سطحی یکراست به دزدی ها، حیف و میل ها، هزینه های گزاف سازمان های عریض و طویل دولتی، بودجه های سرسام آور ارتش و سپاه و بسیج و نهادهای سرکوب یا مخارج بی مرز تسلیحات و ماشین نظامی رژیم حاکم اشاره می نمایند. در صحت این اشاره و استدلال به طور قطع جای هیچ حرفی نیست. چندین میلیون ارتشی و سپاهی و ایادی سایر ارگانهای قهر و سرکوب در حالی که تنها کارشان خفه ساختن هر فریاد اعتراض انسان های کارگر و زحمتکش است، بخش مهمی از محصول کار توده های کارگر را تصاحب و تاراج می کنند. ثروت های غول پیکر و کاخ های پرعظمت ماوراء فرعونی یا حیف و میلهای نجومی دولتمردان وعمله و اکره نظام اجتماعی حاکم نیز سوای همین محصول کار و تولید طبقه کارگر هیچ منشأ و سرچشمه دیگری ندارد. چاه ویل ساختار بوروکراتیک و میلیتاریستی قدرت سیاسی موجود نیز به طور بی امان بخش های دیگری از حاصل کار و استثمار طبقه کارگر را فرو می بلعد. اینها همه در عداد بدیهی ترین بدیهیات هستند و این حرف پروین اعتصامی شاعر نیز به رغم تمامی سطحی بودن و عوامانه بودنش غلط نیست که « روشنی گوهر تارک دولتمردان را باید در قطره سرشک یتیمان نظاره کرد». با همه اینها خلاصه کردن پاسخ این سؤال که بر سر ۹۲% از حاصل کار و تولید و مرارت کارگران چه رفته است؟ در نوع این عبارات و فرمولبندی ها نیز بسیار ناقص، و سطحی و ساده انگارانه است و لاجرم می تواند سخت گمراه کننده باشد.

اکتفاء به انگشت نهادن بر دزدیها، چپاولها، هزینه های گزاف نظامی و بوروکراسی دولتی یا حیف و میل ها و ثروتهای دولتمردان به مثابه چاه ویل بلع ارزش های تولید شده توسط توده های کارگر معنایش در وهله نخست چشم پوشیدن از سرنوشت واقعی محصول کار و تولید طبقه کارگر است و در وهله بعد چشم پوشی از واقعیت وجود مناسبات اجتماعی و اقتصادی معینی است که کل این استثمار، جنایات، حق کشی ها، دزدی ها، شرارت ها و بشرستیزی ها، پدیده اجتناب ناپذیر و جزء لاتیجزای هستی آن می باشد. بحث فقط بر سر این نیست که چند ده میلیون کارگر کار می کنند و عده ای دزد حاصل کار آنها را می دزدند، یا اینکه کارگران خود را می فرسایند اما عده ای زورگو حاصل زحمت آنان را صرف خرید سلاح یا عیش و عشرت خود می سازند. معضل واقعی وجود کل جامعه و نظامی است که در بنیاد هستی خود بر رابطه خرید و فروش نیروی کار بنا شده است. جامعه ای که در آن عظیم ترین بخش حاصل کار و تولید طبقه کارگر لاجرم به سرمایه تبدیل می گردد. کوه دا