شلیک به قراگوزلوها، مناظره نظری با میلتون فریدمنها[۱]
«انسانی که از خویش بیگانه شده، مانند متفکری است که از ذات خود یعنی از ذات طبیعی خود بیگانه شده است و بنابراین اندیشهی او، اشکال یا اشباح ثابتی هستند که خارج از طبیعت آدمی مسکن گزیده اند» [۱]
در این مناسبات طبقاتی بیگانهساز آدمی، به راستی که برخی از خود بیگانه، خارج از طبیعت آدمی، جای گرفتهاند. این نوشتار که در سه بخش بازتاب مییابد، به آسیب شناسی این پدیده میپردازد.
پیشدرآمد این نوشتار، این بار نیز، تکرار همان بیان مارکس است که چندی پیش، در آسیب شناسی موردی- اما نه به وخامت این مورد پاتوژنیک- آمده بود.[۲] در نقد استبداد آسیایی نه از شخص، که از ارزشهای انسانی دفاع کرده بودم.
به هیچ روی، آن نوشته، دفاع از فرد مشخصی نبود، تحلیل تاریخی و مناسباتی و نقد این بینش بود. اینک روی سخن، مستقیم به موردی است که خود نه به شیوه، رفتار و نگرش استبداد آسیایی، که خارج از هرگونه برخورد سیاسی و بینشی روی کرد دارد. بهمن شفیق، مدتهاست که مهار گسسته و رفتارش به وخامت گراییده است. این پاتوژن را باید چاره کرد، آبسه را نمیتوان به حال خود گذاشت. آقای بهمن شفیق، در مقوله بینش استبداد آسیایی نمیگنجد. این پدیدهی از مدار خارج شده، مانند پاره سنگی از فلاخن پرتاب شده، در حال دَوران، با آخرین شتاب به وزن و بُرد خویش، ویرانی میآفریند. زخم میزند و چنگ به چشم میکشد؛ بیزاری میآورد، چهرههای مردمان را آلوده می کند تا با آنتاگونیسم خویش در برابر کارزار طبقاتی کارگران و سوسیالیسم و ارزشهای اجتماعی، تا آخرین نفس به تخریب بپردازد. وی در آخرین «نیمه پنهان» نویسی خود، به تک نویسی پرداخته و محمد قراگوزلو را » درون نظامی» و «رژیمی»نامیده است. این یک ترور آشکار است. باید علیه این اقدام، فراخوان داد، هر وجدان آگاهی باید این عمل تباه را محکوم کند. در شیمی، پدیدهای است به نام رادیکالهای آزاد، که سرگردان به دَوران میافتند و میتوانند ترکیبهایی مرگآور به بار آورند. در بیولوژی نیز، این ینهای آزادِ از مدار رها شده، در قانونمندی سلولها، بدخیمی میآفرینند و با غدههای مرگآور، سرطان زا میشوند. نمیتوان چشم و گوش فروبست و با بیان اینکه، این ین سرگردان در کاتاگوری سیاسی جایی نیست، نادیده گرفت. این مورد، به هر روی، یک مخل اجتماعی در جامعهی سیاسی، جنبش کارگری و سوسیالیستی ما میباشد؛ آسیب رسان شده است. از همین روی فراخوانی لازم است، و هشداری و نمیتوان و نباید دست روی دست گذاشت.
همگرایی وحشتآفرینی نا مقدس و مقدس!
صفحه پاورقی ارگان سیاسی – تبلیغاتی ترور مقدس در کیهان حکومتی به قلم «پیام فضلی نژاد» و «نیمه پنهان»[۳]، به قلم «حسن شایانفر» و پیام فضلی نژاد، نیز پایگاه چنین هجومی بوده و هستند. «برادر حسن»، «حاج آقا»، «برادر معصومی» ووو را زندانیان سیاسی به ویژه در نیمه نخست سال ۶۰ در بند سه هزار و قزل حصار به عنوان سربازجو و شکنجه گر و سرانجام شناخته شده است. او را «وزیر اطلاعت دولت در سایه» نیز میشناختند. وی در سال ۶۲ در بند سه هزار (کمیته مشترک) در نقش تواب ساز سران حزب توده، مدیریت دارد. حسن شایانفر «مرکز پژوهش های کیهان» بهسان اتاق فکر ترور مقدس تشکیل داد. «بخش اطلاعات ویژه روشنفکران» با برخورداری از پروندهها و گزارشهای امنیتیها، اطلاعت زندان و خبرچینان، برای تمامی دگراندیشان، نویسندگان و کوشندگان فرهنگی، هنری، سیاسی؛ پرونده و آرشیو میساخت. حسن شایانفر بهسان وزیر اطلاعات «دولت سایه» با استفاده از این پروندهها، پروژهی قتلهای سیاسی و زنجیرهای را مهندسی میکرد و میکند. او، اکنون در کنار حسن شریعتمداری و پیام فضلی نژاد، در صفحه اول، «خبرهای ویژه» کیهان به نویسندگی خود حسین شریعتمداری مکمل «نیمه پنهان»، استمرار خط سعید امامی (اسلامی) در تخریب و ترور دگراندیشان، چالشگران مبارزه طبقاتی، جنبش کارگری و انسانهای آزادیخواه است، و هر چهرهای است که همقطارشان نمیشود. اینان با دست باز سند سازی میکنند، آرشیو وزارت اطلاعات در اختیار دارند، مدرک میآورند و اعترافات بی ارزشی که با کابل از گلوهای خونین بیرون کشیده اند، علنی میکنند. با دست باز، تهمت میزنند، و تا پستوی خانهها و زیر تختخوابها شنود و دوربین میگذارند. هدف، بازآفرینی ترور و از پای در آوردن انسانهایی است که به اوامر حکومتی و شرکت در جنابت تن نمیسپارند. تمامی جناحهای حکومتی، از رفرمیستترین آنها گرفته تا اصولگراترین و بنیادگراترینشان با همهی اختلافهای شدید و خونین، در یک هدف و کارزار طبقاتی، برای حفظ نظام، اشتراک نظر و عمل دارند. استمرار قتلهای سیاسی- زنجیرهای از همان فردای ۲۲ بهمن ۵۷ تا به امروز، گواهی بر این واقعیت است. «دقیقاً در نیمه شهریور ۱۳۸۸ و اوج فتنه سبز، رهبر حکیم انقلاب فرمودند «با شجاعت وارد نقد علوم انسانی غربی شوید.»[۴] «نقد»، شایانفرها، نشر «نیمه پنهان» است.
تروریسم نامقدس
لازم به تاکید است که در اینجا، به هیچ روی، نگارنده بر این باور نیست، که آقای شفیق و سایت امید، در تقسیم کار و پیشبرد وظیفه »نیمپنهان» یابی، با حکومتیان در پیوند هستند. پروژهی «نیمهپنهان» شریعتمداری، تا کنون به ۶۰ کتاب رسیدهاست. شفیق پروژهی» نیمه پنهان» خود را به فاز دوم «غنی سازی» رسانیده و هنوز یک کتاب نشده است. شیوه، راه کار و فرجام این پروژهها یکسان هستند؛ هر دو به یک پایانه پهلو میگیرند. شفیق، با وام گیری از ادبیات، و نام و سناریوی کیهان شریعتمداری در ایران، با گستاخی تمام و بی هیچ هراسی نویسندهی آزادیخواهی را «چپ رژیمی»، «درون نظامی» ووو اعلام میکند و از ادامهی این رسالت شریف به خود میبالد و «هَل من مبارز» میطلبد. او چهرههایی را برای «زدن»، برگزیده است. از سویی حکومتیان در درون، با اتهام عامل صهیونیست، محارب، عامل دشمن، کمونیست، جاسوس، بهایی ووو به »نیمه پنهان» را میجوید، پرونده میکند و به آمرین عاملین میشپارند تا دستور و فاز حذف انجام گیرد. از سوی دیگر، در برون مرز، تک تیرانداز روبروی جنبش کارگری و سوسیالیستی، رویاروی اندیشه، آگاهی و فرهنگ سیاسی سنگر گرفته در برج «امید» است که با گلولهزنیِ یکلول به دست، بهسوی محمود صالحی، محمد قراگوزلو، علیرضا ثقفی، کارگران خباز، کارگران سقز، کارگران سنندج، کانون مدافعان حقوق کارگر ووو شلیک میکند. یکی گرا میدهد و دیگری شلیک میکند. نه تنها به این انسانهای اسیر و در زنجیر، که به هر کس و هر جنبندهای که به تیر رسشان افتد و در برابر مگسک لولهاشان نمایان شود، آماج تیر غیب قرار میدهد. شفیق، حتا به نصیحت رفقای خود بهایی نمیدهد (پرخاش می کند که «اشتباه میپندارند») و مجالشان نمیدهد، حتی به نویسندگان و انسانهایی که یک «کامنت» مجازی مینویسند، دشنام میدهد، البته دست بستهگان و اسیران بی دفاع در زندان بزرگ ایران، را برای «سیبل» میدان تیر ترجیح میدهد.
شیوه و ادبیات «نیمهی پنهان حقیقت»، نیز نامی است که بهمن شفیق از شایان فر، وام گرفته است تا به پندار خویش، از برون مرز «نیمه پنهان» را در درون ایران، هنوز آشکارتر سازد. در این اقدام است که پروژهی گردانندگان اوین و قزل حصارها، به هر روی تغذیه میشود.
گوشهای از زبان و «استدلال استوار»!
«زندگی سیاسی استاد قراگوزلو به دو بخش:
بخش اصلی آن در درون نظام و بخش متأخر آن در اپوزیسیون…
تا زمان ظهور در چپ رژیمی بوده است…
ایشان را متهم کردیم به یاوه گوئی. گفتیم که ایشان “حراف، پر مدعا، گزافه گو، مذبذب و بی پرنسیپ” تشریف دارند…
بگذار حواریون جناب دکتر هر چه می خواهند بگویند…
برخی از رفقا مطرح میکردند که که [نوشته خود شفیق بدون ویرایش] بهتر بود به جای قضاوت درباره تذبذب و یاوه گوئی قراگوزلو به نقد نظرات وی پرداخته میشد. به نظر من این رفقا در اهمیت تشخیص موضوع دچار اشتباهند…
آقای قراگوزلو نه در مقام یک آکادمیسین ظاهر شده است…
آیا حقیقتا کسی حاضر میشود با این سرجوخه به بحث بپردازد؟ آیا مسئولین آن آکادمی نظامی سردوشیهایش را از وی نخواهند گرفت و با تی پا او را بیرون نخواهند انداخت؟…
کار استاد قراگوزلو به کار آن دیوانه ای شبیه است که در ضرب المثل عامیانه می گویند که یک سنگ به چاه می اندازد و برای بیرون آوردنش صد عاقل لازم است…
چند سالی است که در هیات و قواره مارکسیسم عرض اندام نموده است...
استاد درجه سه ای از کشوری با فرهنگ سیاسی درجه سه…
موضع فردی از درون ساختار نظام است.
قراگوزلو در این دوران با احمد مسجد جامعی و عطاء الله مهاجرانی قابل مقایسه است و نه با رئیس دانا و زرافشان…
نوشتجات بدون هیچگونه پرده پوشیای از کلیت نظام به دفاع میپردازند و دوم این که در عرصههای متفاوت سیاست خارجی و مناسبات درون ساختار حاکمیت به ارائه راهکارهایی به نظام میپردازند…»[۵]
فرهنگ «پادگانی» و منطق «تی پا»!
بشر،تا چه حد باید سقوط کرده باشد که بدون کوچکترین حس مسئولیتی، انسانی را «چپ رژیمی» اعلام کند! خود را در چه جایگاهی میبیند و از چه ذهنتی برخوردار باید بود، تا چنین فرمانی بدهد:
«مسئولین آن آکادمی نظامی سردوشی هایش را از وی» بگیرند «و با تی پا او را بیرون» [اندازند]!
آیا این زبان استوار لگام گسیختهای در پادگان نیست که تا زبانش «تیپا» است. در اینجا و در این فرهنگ، «سرجوخه» و «پادگانی» و استوار کیست! از چه شخصیت و تربیتی باید برخوردار بود تا اینگونه، پادگانی اندیشید و «تی پا» را زبان ذهن ساخت!
چه کسی بیشتر شبیه چه کسی است؟ چه کسی نیمه پنهان کیست؟
به صدها نوشتار، نقد و دفاع از سوسیالیسم و طبقه کار و انتقاد از خود صادقانه و با شهامت و سمت گیری و پویش طبقاتی قراگوزلو چشم پوشیده میشود تا انسانی را از پای در آورند. در این کار و زار نابرابر و دور از منش آدمی، چه کسی برنده است! چه مدالی بهگردن میآویزی! و که برایت هورا میکشد!
اتهام «رژیمی» بودن به قراگوزلو، و توهین به محمود صالحی و کارگران کردستان و تحقیر آنان، نابودی چهرههای سیاسی و آزادیخواه، اغتشاش، تروریسم سیاسی در میان چالشگران مبارزه طبقاتی پرولتاریا و جامعه سیاسی در عمل، نشستن در کدامین سنگر است! شلیک به سوی کدامین سنگر! و سرانجام، آب به آسیاب که ریخته میشود!
در این کمین، شفیق به میلتون فریدمنها، شلیک نمیکند. فاشیستهای سرمایه از گزند شلیک وی مصوناند. او که خود را «خودی» میشناساند، در محله فقط «خودیها» را دنبال میکند. شفیق، با جلادان جهانی، همانند فریدمنها و مانند وی آرزوی مغازله دارد. به جانیانی که بنیادشان با دست و دل بازی، در یک رانت «ناچیز»، نیم میلیون دلار به اکبر گنجی جایزه میبخشند تا سپاسدار وی باشند که در مانیفست دمکراسیاش نفت را خصوصی کرده بود. شفیق با اینان، نه تنها درگیر نمیشود، بلکه نرد مباحثه و مناظره میبازد. با کسانی که به اعتراف شفیق، «مخالفان مارکیسسم و بخشی از اینان دشمنان قسم خورده طبقه کارگرند. با همه اینها میتوان و باید به مجادله نظری پرداخت»[۶]. فریدمنیستها، نیکی را در دجله نمیاندازند، جایزه به گنجیها، به آن هدف است که گنجی در دولت سبز، سهمشان شود. این جایزهها، هزینهی ساماندهی لوییجرگهها است، بنیاد الوف پالمه و همایشهای پی در پی در لندن و نیویورک ووو، و شفیق با اینان مغازله دارد، اما به طبقه کارگر ایران، کوشندگان، پیشتازان، رهروان و گروندگان به این طبقه شلیک میکند. نویسنده و مدیر سایت امید، آقای شفیق، با فاشیستی، همانند این لوییجرگهای ها و میلتون فریدمن، «جرج سورشهای» مالتی میلیاردی غول سرمایه مالی در جهان، با پوتین در روسیه و اژدهای زرد سرمایه در چین ووو تمام این جنایتکاران علیه بشریت، بحث و مناظره، در مخیله دارد. شاید او نداند که فریدمن مرده است، همان که مشاور اقتصادی و سیاسی پینوشه بود، تا کودتای خونین ۱۹۷۳ را به کام سرمایه جهانی در شیلی و سپس در سراسر آمریکای لاتین و دیگر کشورها با «شوک درمانی»، جاری سازد. وارثان فریدمن در بنیادش و موسسهی «کیتو»[۷] به یاری اقتصاد بازار («لیبرتارینها»، بازار بورس، سهام، بازار سرمایه مالی ووو) و «دولت لاغر» و «شب پا» را به پیش میبرند و جهان را به سوی فاشیسم و جنگ جهت میدهند، نشستهاند.در برابر این فوج جانیان ریز و درشت اسارت گیرندگان بشر، شفیق وظیفهای دیگر گرفته است.
کدامین ذهن خود را به جای همه (هیچکس) میگذارد و نظریه پردازان فاشیسم اقتصادی را این گونه نیک میدارد و اعتراف میکند!
«هیچکس شومپتر و فریدریش فن هایک و میلتون فریدمن و نویه رات و کاسترویادیس و منتقدین و مخالفان بی شمار مارکس و انگلس را حراف و گزافه گو خطاب نمیکند. همه اینها مخالفان مارکیسسم و بخشی از اینان دشمنان قسم خورده طبقه کارگرند. با همه اینها میتوان و باید به مجادله نظری پرداخت…
ما با دکتر قراگوزلوئی که لابلای داستانسرائی درباره وال استریت و دستمزد و شعر شاملو در عین حال و سر راهی حکمی هم درباره مارکس صادر می کند که باری این آقای مارکس هم پوزیتیویست بود، چگونه می توان وارد بحث شد؟»[۸]
شفیق در این میان، به اعتراف خود در گفتهها و نوشتههایش، وظیفه دارد که «قراگوزلوئی که لابلای داستانسرائی درباره وال استریت و دستمزد و شعر شاملو در عین حال و سر راهی حکمی هم درباره مارکس صادر میکند» را نابود سازد. توجیه دفاع از مارکس و غیره، از سوی بهمن شفیق تنها برای پیشبرد پروژهی «نیمه پنهان» است.
با که به تبادل مینشینید؟
هیچ انسان مترقی با فاشیسم، «مجادله نظری» نمیکُند. گفتگو (دیالوگ) برای نمایاندن تفاوتهاست. آیا فریدمنهای نوبلیست و مشاور پینوشه با مجادله نظری، سر به راه میآیند! آن هم در مناظره با شفیق! شفیق از ضمیر ما، استفاده میکند؛ باید گفت، شما که خود را «مدافع» مارکس مینمایانید، چگونه است که «شومپتر و فریدریش فن هایک و میلتون فریدمن و نویه رات و کاسترویادیس و منتقدین و مخالفان بی شمار» مارکس و طبقه کارگر و سویالیسم و بشریت را محکوم نمیکنید و به افشایشان نمیپردازید، با آنان آرزوی مجادله نظری دارید! با که به تبادل مینشینید؟ از که و چه دفاع میکنید؟ از ارزشهای مارکس و انگلس؟ از اومانیسم کمونیستی؟ از کدامین نظر و دیدگاه؟ منطق و بحث شما در کدام گروهبندی سیاسی و اجتماعی میگنجد؟ ادبیاتتان را در کدام کاتاگوری اجتماعی جهان پیرامونی و محلهای از محلاتِ کلان روستای تهران فراگرفتهاید و در کجا خریداری مییابید؟
گفتمان و گفتمان موازی (پارالوژیک) مفهوم آفرین هستند؛ این تبادل، یافتن و دستیابی به اشتراک در دیدگاه است. همانگونه که نقد و مناظرهی انگلس با دورینگ و گفتمان پارالوژیک مارکس و انگلس در نامهها و همراهیهای این دو کمونیست و نقد اقتصاد سیاسی از سوی مارکس، در برابر پرودنها و آدام اسمیتها، برای آفرینش «گروند ریسه» و کتابهای کاپیتال، مجادله نظری، سلبی و ایجابی است. اما فاشیسم و فریدمن و هیتلر و هولوکاست آفرینان در جهان را باید افشا کرد، و سرشت و کارکردشان را به جامعه شناسانید. راستی مگر فریدمنهای مورد عنایت و مناظره و تبادلات نظری شما، هولوکاست جهانی را در پی پینوشه تا کنون، از آمربکای لاتین گرفته تا آُفریقا، از روسیه و خاور میانه ووو نیافریده و سراسر جهان به شوک فرو ننشاندهاند! با فاجعه آفرینان تاریخی و به فلاکت نشاندگان بشر به تبادل نظری مینشینید! برای محمود صالحی و خبازان سقز تیغ میکشید! مناظرین شما، توهمی ندارند، شما دچار مشکل هستید. به دام سناریو «نیمه پنهان» افتادهاید. اینان نظریهپردازان فلاکت و ویرانی حاکماند، به اشتباه و سردرگمی نرفتهاند که به پندار شفیق، در مناظرهای به عقل آیند. آری اگر راه کیانوری و فرخ نگهدار مناظره نظری تلوزیونی با آیت الله بهشتی و مصباح یزدی در سال ۵۸ مرادتان است، مختارید. نتیجه آن مناظره چه شدهدف کیانوری و نگهدار چه بود! حقانیت ماتریالیسم! یا فریب افکار عمومی و وارونه نشان دادن ماهیت حکومت اسلامی! مناظره نظری، با فریدمن، یک شوخی است و لافی در «غربت» که تنها از قماش فرخ نگهدار میتوان شنید. شفیق، آرزوی واقعی خود را در ذهن، به زبان میراند. گفتگو با فاشیستها را در ذهن دارد، اما در عمل با آخرین رمق، زیر نام «افشاگری» دست به نابودی کنشگران فکری و اجتماعی پایگاه یافته در میان ستمکشان می زند. این رفتار، زاییدهی ذهنی است دستکم دچار کمپلکس و مالیخولیا.
شفیق، با اینان (با هیتلرهای سرمایه) در عالم پندار، بحث دارد و مدارا میکند، او با «ایگور گایدار» [[۹]] ها، تبادل نظری میخواهد. به سوی قراگوزلوها و صالحیها و ثقفیها، و شبانه روز به سوی تبعیدیان سیاسی پناه گرفته در برون مرز و به همگرایان جنبش کارگری درون زندانی به گسترهی ایران، شلیک میکند. اولین خاکریز وی و سایت امیدش، کارگران سقز و همهی کردستان بود. سلاح او اتهام و سنگرش سایت امید است، به همین سادگی! اما به یاد داشته باشیم، یک تک میکرو ارگانیسم برخوردار از کمترین سوخت و سازی برای بازتولید، میتواند فاجعه جهانی (پاندمیک) به بار آورد.
آقای شفیق، در همین دنیای خیال، از واقعیت جدا میشود، و در عالم پندار، مباحثه و مناظره با دشمنان طبقه کارگر را تئوریزه میکند و در عالم واقع به روی دوستان طبقه کارگر سلاح میکشد او با لیبرتارینها (نظریه پردازان اقتصاد بازار آزاد) که هیچ، حتی با اکبر گنجی نیز یارای هموزنی در مخیله ندارد. وی برای پایداران در زندان بزرگ تیغ میکشد و برای مقدمها، و انسانهای مبارز تبعیدی و از تیغ دشمن حاکم رسته و وفادار به ارزشهای انسانی را که از اتیک و حفظ عزت نفس دفاع میکنند، کمر به ترور بسته است.
ادامه دارد…
عباس منصوران
دوم ماه مه ۲۰۱۲/۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
a.mansouran@gmail.com
[۱] میلتون فریدمن، مشاور اقتصادی پینوشه، نیکسون، ریگان، و بنیانگزار مکتب شیکاگو. برای بازخوانی بیشتر در باره فریدمن و نهاد «کیتو» به نوشته نگارنده زیر نام دکترین شوک یا فاشیسم اقتصادی میلتون فریدمن از جمله در سایت دیدگاه و پژواک ایران نگاه شود. http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=22104
شنبه ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۰ – ۰۹ مرداد ۱۳۸۹
[۲]عباس منصوران، نوشتار «آلترناتیوِ بازتولید فرهنگی استبداد شرقی و تقویم برهنگیها» آزادی بیان، http://www.azadi-b.com/J/2012/04/post_450.html
http://www.ofros.com/entexabat1/mansoran_alternativ.htm افق روشن
پژواک ایران http://pezhvakeiran.com/maghaleh-41024.html ا زجمله پیام ،حزب کمونیست ایران، و سایتهای ارزشمند دیگر.
[۳] حسن شایانفر، مدیر دفتر پژوهش ها و مشاور فرهنگی سرپرست موسسه کیهان گفت: از سال ۱۳۷۶ تاکنون، ۳۵ جلد از مجموعه “نیمه پنهان” به چاپ رسیده و انتشار این آثار، تا ۵ سال آینده و جلد شصت، ادامه پیدا خواهد کرد.
شایانفر در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران، درباره چگونگی تدوین مجموعه کتابهای “نیمه پنهان “اظهار داشت…با هدف جلوگیری از جعل اخبار و تاریخنگاری دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامی در روزنامه کیهان منتشر میشد که بعدها به صورت پاورقی با عنوان “نیمه پنهان” به چاپ رسید و مجموعه کتاب های نیمه پنهان، چاپ همان سلسله پاورقی هاست…
( http://ketabroom.ir/part,showEntity/id,3475/lang,fa/fullView,true/)
[۴] پیام فضلی نژاد، دوشنبه، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱، نیمه پنهان «شهر کتاب» (متن کامل)، . http://www.elaw.ir/archives/study/2012/04/001219.php |
[۵] بهمن شفیق، ایدئولوژی کولاک زاده های وطنی (نیمه ی پنهان حقیقت( http://omied.de/issues/item/460-2012-04-bs-ghargoozlou-
nimehe-penhan.html
[۶] [۶] بهمن شفیق، ایدئولوژی کولاک زاده های وطنی (نیمه ی پنهان حقیقت( http://omied.de/issues/item/460-2012-04-bs-ghargoozlou-
[۷] برای بازخوانی بیشتر، به چهار نوشتهی پی در پی نگارنده، زیر نام «نظریهپرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس» از جمله به آدرسهای زیر مراجعه شود: communshoura.com & pezhvakeiran.com, didgah.net
[۸] [۸] بهمن شفیق، ایدئولوژی کولاک زاده های وطنی (نیمه ی پنهان حقیقت( http://omied.de/issues/item/460-2012-04-bs-ghargoozlou-
[۹] ا Egor Timurovich Gayda (19 March 1956 – 16 December 2009) ایگور گایدر، طراح شوک درمانی سرمایهداری و پدر لیبرالیسم اقتصادی در روسیه، نخست وزیر موقت دولت یلتیسن پس از گورباچف، در روسیه، نظارت دولتی بر قیمتها از سوی دولت را برداشت و با خصوصیسازی در دهه نود میلادی به قدرت یابی الیگارشی مافیایی یاری رسانید. روبل برابر به دلار را یک شبه به کاغذ پارهای بی ارزش تبدیل کرد و میلیونها نفر از لایهها و طبقات فرودست را به فلاکت سیاه نشانید. وی پس از روی کار آمدن پوتین، به پیرامون رانده شد و سرانجام در سال ۱۳۸۵ در دوبلین به شیوهی روسی، همان شیوهای که حکومت اسلامی تا کنون عمل کرده است، با آرسنیک مسموم شد و سرانجام در دسامبر ۲۰۰۹ قربانی همان سیستمی گردید که خود مهندسی کرده بود.