نیکولا سارکوزی آنگلوفیل ترین رئیس جمهوری فرانسه بود. همین شکستش را تضمین کرد. شخصیتهای او ریگان و بویزه تاچر بودند. خواب میدید که سندیکاهای کارگری فرانسه را مانند تاچردر بریتانیا داغان کند. نفهمید که در دو بعد مرتکب چه اشتباهاتی میشود که او را به طرف مرگ سیاسیاش میبرند : زمان ومکان
در سال ۲۰۰۷ که به قدرت رسید، دیگر هیاهوی مجانین ولایت فقیهی و حکومت بلامنازع و الهی بازار آزاد فرو نشسته بود و قربانیان آن در حال سر بلند کردن و تدارک برای قدرت نمایی بودند. امری که در سالهای اخیر در بسیاری از کشورهای دنیا از ایران تا آمریکا به منصه ظهور رسید
دوم مکان : فرانسه، انگلستان نیست. کشور بزرگترین انقلابی که آزادی، برابری، برادری را به عنوان شناسنامه و هویتش معرفی کرد و اولین انقلاب کارگری تاریخ کمون را زایید، به این سادگیها به جاه طلب قدرت پرست پول دوستی که که میخواست فرانسه را تبدیل به قبرستان قدرت کارگری و بهشت سرمابه داران کند اجازه توحش نمیداد : ونداد
این، تنها یک انتخابات بود و نه چیز دیگری. صرفاً نمایشی ناقص از آنچه جامعه فرانسه و کارگران و اقشار پایین اش نمی خواهند. باید امید داشت که کارگران سندیکاها را رادیکال کنند، در اشکال دیگری خود را سازمان بدهند و احزاب نیرومندی معطوف به قدرت بسازند. والا اولاند هم جز دوقلوی سیامی مهربان و خندان سارکوزی نخواهد ماند