ستم ملی٬ مساله ملی٬ راه حل های ارتجاعی

هویت قومی٬ هویت ملی: جنگ هویتهای کاذب
یک رکن پایه ای کشمکشهای ناسیونالیستی جنگ هویتهای کاذب ملی و قومی است. "ملت" یا "ملیت" اسم رمز این جنگ است. صورت مساله از قرار این است که یا هویت ناسیونالیسم ایرانی٬ "یک ملت یک کشور"٬ و یا اینکه هویتهای متفاوت قومی "جامعه کثیر الملله" و نتیجتا هویتهای متفاوت قومی باید مبنای هویت مردم در ایران باشد؟! داریوش همایون در این جدال میگوید: "ما یک ملت ایران داریم با پیشینه دراز دفاع از یکپارچگی و استقلال ملی و این ملت میخواهد همچنان بماند". در طرف دیگر ناسیونالیستهای قوم پرست بر هویت متمایز "اقوام و ملل ساکن ایران" متشکل از کرد و عرب و بلوچ و آذری و . . . تاکید میکنند. یک طرف این جدال میکوشد هویت ملی ایرانی و طرف دیگر میکوشد مردم را بخش بخش کرده و هویتهای قومی را به آنها حقنه کند.

بحث پیرامون این هویتها و نشان دادن پوچی و کاذب بودن این "جدال هویتی" صرفا یک بحث تجریدی پیرامون مقولاتی فلسفی و آکادمیک نیست. بحثی زمینی است و نتایج مادی و عینی عمیقی به دنبال خواهد داشت. تاریخ معاصر این جدالها حتی در قلب اروپای متمدن چیزی جز اعدامهای دسته جمعی، گورهای دسته جمعی و پاکسازیهای خونین قومی نبوده است. برای غلبه بر تعلقات ناسیونالیستی و قومی و حاشیه ای کردن این جریانات باید در عین حال دست به ریشه فکری و فلسفی این جریانات برد. باید پوچ بودن مبانی پایه ای این تقسیم بندیها را نشان داد. واقعیت این است که مقوله "ملت" و یا "ملیت" مقولاتی اسطوره ای و غیر قابل تعیین هستند. نه تفاوتهای بیولوژیک و طبیعی انسانها مبنای تعریف ملت و یا ملیت است و نه تعاریف بدست داده شده تاکنونی قابل دفاع و دارای مبنای علمی هستند و نه مردم ساکن جغرافیای ایران را میتوان به "اعضای ملت ایران" و یا "عناصر ملیتهای مختلف ساکن ایران" تقسیم کرد. مردم ساکن ایران مانند مردم ساکن سایر جغرافیای سیاسی موجود انسان اند. نه کرد اند٬ نه بلوچ اند٬ نه عرب اند و نه فارس. انسان اند. جهان مجموعه رنگین کمانی از ملتهای مختلف با هویتهای گوناگون نیست. این تقسیم بندیها مستقل از اینکه از کدام سو بکار گرفته شود٬ تقسیم بندیهای کاذب و ضد انسانی هستند. اقدامی است ارتجاعی برای ایجاد شکافهای قومی و ملی میان مردم و تحکیم حاکمیت طبقه سرمایه دار بر جامعه. چرا؟ برای بررسی از پایه ای ترین مقوله در این جنگ یعنی "ملت" آغاز میکنیم.

ملت چیست؟ این سئوال جوهر تناقضات و معضلات این مفهوم ناسیونالیستی را روش میکند. به قول منصور حکمت (ملت٬ ناسیونالیسم و برنامه کمونیسم کارگری٬ نوامبر ۱۹۹۴) تا زمانیکه پرسیده نشده است گویی پاسخش روشن و داده شده است. ملت چیست؟ تعاریفی که ایدئولوگهای ناسیونالیست٬ چه "چپ" و چه راست٬ از قضیه ارائه میدهند عمدتا بر فاکتورهایی مانند اشتراک در زبان٬ سرزمین٬ تاریخ و آداب و رسوم و اقتصاد سیاسی واحد را در بر میگیرند. اما این تعاریف و یا هر زیر مجموعه آن به سادگی در مقابل واقعیات ابژکتیو نادرستی علمی و غیر واقعی بودن خود را نشان میدهد.
ملت٬ بخشی از مردم نیستند که به زبان واحدی تکلم میکنند. مردم انگلیس و آمریکا و بخشهای وسیعی از هندوستان و یا مستعمرات سابق انگلیس به زبان واحدی تکلم میکنند. اما کمتر ناسیونالیست انگلیسی دو آتشه ای حاضر است تعریف ملت انگلیسی را به مردم ساکن هندوستان و یا ساکنین مستعمرات سابق این کشور در آفریقا تعمیم دهد. نه تنها "ملتهای" چند زبانه بسیارند٬ از جمله "ملت ایران" بلکه زبانهای "چند ملیتی" نیز در جهان بسیار یافت میشوند. آن شاخه هایی از ناسیونالیسم٬ ناسیونالیسم قومی٬ که عمدتا زبان مشترک را مبنای هویت بخشهای مختلف مردم قرار میدهند٬ بسادگی غیر علمی بودن این تلاششان روشن میشود.
اشتراک در سرزمینهایی که مورد زیست بوده اند نیز کمکی به حل مساله و ارائه تعریفی عینی از مقوله ملت نمیکند؟ در طول تاریخ مردم منتسب به ملتهای مختلف در سرزمینهای مشترکی زندگی کرده اند. بسیاری از جنگهای قومی و ملی نیز بر سر تعیین حدود و ثغور سرزمینهای مورد ادعای طرفین بوده است. نمونه ها بسیارند. ادعای "ملت یهود" بر سرزمینهای پیرامون اورشلیم یک نمونه زنده و برجسته این کشمکشهاست.
اقتصاد مشترک و پیوندهای اقتصادی نیز چاره ساز نیست و نمیتواند مبنایی برای تفکیک و بخش بخش کردن انسانها به "ملتها و یا ملیتهای" متفاوت باشد. تا آنجا که به نظام سرمایه داری و مقولاتی از جمله اقتصاد مشترک و بازار اقتصادی واحد بر میگردد٬ این مفاهیم بدون وجود دولت واحد قابل تبیین نیستند. و چنانچه ملتی توانسته باشد دولت واحد و خودی را شکل داده باشد٬ آنوقت ارجاع به مقوله خود ملت از پیش زائد و غیر لازم است و نمیتواند مبنای تبیین ملت واقع گردد. بعلاوه اقتصاد انتگره و بهم پیوسته سرمایه داری جهانی و روند گسترش جهانی سرمایه داری این مفاهیم را کاملا سوبژکتیو و غیر واقعی میکند. به اعتباری جهانی شدن سرمایه باید زمینه های وجود ملت را نیز بنا به تعریف خود ناسیونالیستها از بین ببرد.
تاریخ و روحیات مشترک و یا کاراکتر فرهنگی و اخلاقی مشترک نیز بجای کمک به حل مساله برعکس کار ایدئولوگهای ناسیونالیست را مشکل تر میکنند. اخلاقیات و فرهنگ مشترک به شدت اختیاری و تعابیری دلبخواهی و غیر قابل تعیین هستند. معیارهای روحیات مشترک فرهنگی عینی چیست؟ شاخص ها کدامند. این مقولات به شدت ذهنی و دلبخواهی هستند. از طرف دیگر تلاش برای تعریف مقوله ملت با مفاهیمی از جنس اخلاقیات و یا فرهنگ مشترک تلاشی کاملا ضد علمی و وارونه است. اگر فرهنگ و کاراکتر و اخلاق مشترک محصول وجود و سوخت و ساز یک ملت است نتیجتا  تلاش برای اثبات مقوله ملت بر مبنای اخلاق و فرهنگ مشترک فرض گرفتن وجود ملت و توضیح آن بر مبنای علائم و بروزات وجود آن است.
پروسه تعریف مقوله ملت یک پروسه علمی نیست. یک تلاش سیاسی و ایدئولوژیک است. واقعیت این است که ملت و هویت ملی محصول طبیعت یا تقسیم بندیهای واقعی و قابل تبیین میان مردم از جمله تقسیمات بیولوژیک و یا نژادی و یا زبانی نیستند. محصول تلاش نیروهای رنگارنگ ناسیونالیستی هستند. تاریخ معاصر این امکان را به ما داده است که شاهد خلق "ملتهای" مختلف از یک سو و از سوی دیگر شاهد از بین رفتن "ملتهای" دیگر با