اتخاذ استراتژی جدید جنبش زنان آقای مالجو راه بجایی نخواهد برد !

سایت تغییر، در ماه مارچ در رابطه با جنبش زنان گفتگویی با آقای مالجو اقتصاد دان و استاد دانشگاه انجام داده است، نظرات ایشان از این نظر نیاز به نقد وتحلیل دارد که استراتژی جدیدی برای این جنبش اتخاذ می نماید، بدون اینکه به روشنی بیان کند این استراتژی تازه قرار است پاسخگوی چه نیازهایی از این جنبش بوده و چه راه حلهای واقعی را پیش رویش بگذارد.
(۱ مراجعه شود به پاورقی) ایشان مبنای تحلیلش را با جنبش توده ای ٨٨ و تاثیراتی که این جنبش بر وقایع پس از انتخابات می گذارد شروع نموده، و سپس با تغییر و تحولاتی که با متوقف شدن جنبش توده ای درساختار فعالیت و مطالبات این جنبش ایجاد شده، و به آن چهره ای غیر فعال و حاشیه ای داده است، ادامه میدهد.

آقای مالجو تاثیر جنبش زنان بر وقایع بعد از٨٨ انتخابات و تاثیر آن و…..را مورد تحلیل قرار میدهد. اما آگاهانه نه درک روشن و درستی از جنبش زنان میدهد و نه میخواهد مطالبات و ساختارهای سیاسی آن را در بطن این جنبش مورد بررسی قرار میدهد. قطعاٌ هیچ تحلیلگری بدون شناخت دقیق از پدیده ای که با آن روبرو است نخواهد توانست برای تغییر آن پدیده راهکارهای درست و قابل حل را ارائه دهد. البته امکاناً این تحلیلگر ما پدیده را میشناسد، اما راهکارهای ارائه شده اش در چارچوب تفکر و ایدئولوژی ای است که معرف جایگاه طبقاتیش است. ناگفته نماند نخبگان و کنشگران سیاسی موجود در جنبش زنان همانطور که تا کنون مشاهده نموده ا یم در طیف وسیعی تلاش نموده اند با هژمونی دراین جنبش سیاستهای خود را اعمال نمایند، که آقای مالجو قطعاً می تواند هم یکی از افراد باشد و راهکارهای خود را برای تغییر استراتژی تازه این جنبش ارائه دهد. اما نکته مهم این است با وضعیت فعلی و شرایط عینی موجود در این جنبش تا چه اندازه این راهکارها پاسخ خواهد داد و کنشگران جنبش زنان قادر خواهند بود این آلترناتیو پیشنهادی آقای مالجو را که ائتلاف با طبقه بورژوازی را جایگزین ائتلاف طبقاتی با طبقات متوسط و طبقات مردمی می نماید، مورد تائید قرار دهند و آن را عملی کنند.
اینکه جنبش زنان طیف وسیعی از اقشار و طبقات مختلف است شکی در آن نیست و شاید همین ویژگی باعث شده که هر کسی از دیدگاه طبقاتی خود این امکان را بیابد که راهکارهای سیاسی خود را ارائه دهد. این جنبش مجموعه ای از تحرکات مقطع انقلاب ۵۷، و دستاوردها و تجارب با ارزش آن و رشد اجتماعی اش در طول این سه دهه که زنان را از مبارزه برای خواسته ها و مطالباتشان علیه حکومت زن ستیز جمهوری اسلامی ناگریز نموده است، میباشد. جنبش زنان از تقابل این دو پدیده شکل گرفت و نتیجه و ادامه آن امروز نسل جوانی ست که از مبارزه روزمره و پیگیر با نابرابریها و ستمهای حاکم برای دست یابی به شرایط برتر اجتماعی، برابری در حقوق فردی و جایگاه اجتماعی و کسب آزادی لحظه ای از پا نمی نشیند.
اما تا آنجائیکه به جنبش توده ای و ابعاد شرکت زنان در این جنبش بر میگردد بر همگان آشکار است. مشارکت گسترده زنان در جنبش توده ای و فعالیتهایی که انجام داده اند نه تنها تعیین کننده بود بلکه در جهت رسیدن به برابری و رهائی جزو تفکیک ناپذیر مبارزات دمکراتیک مردم ایران است و هیچ مبارزه دموکراتیکی نمی تواند نیروی جنبش زنان را که نیمی از جامعه میباشند را در نظر نگیرد. شرکت همه جانبه جنبش زنان در جنبش توده ای در طیف وسیعی نشان داد که مبارزه برای خواست های برابری طلبی شان همراه با مبارزه علیه استبداد سیاسی حاکم پیش می رود. چنین دستاوردی علاوه بر تاثیراتی که بر جنبش جاری و در سطح جامعه گذاشت خودِ جنبش زنان در ایران را از نظر سیاسی دچار تحول کرده است.
(۲) البته آقای مالجو نظرشان این است که جنبش زنان نتوانست محل جدیدی برای منازعه خلق نماید و همچنین ” نقش آفرینی غیرمستقیم جنبش زنان در مجموعه ی رویکردهایی که به سهم خودشان نیروی محرکه ی شکل گیری نارضایی از عملکرد هیأت حاکمه بود بحث کاملاً مجزایی را می طلبد.”
بنظر من نکته حائز اهمیت شکل گیری رادیکالیزم درون جنبش زنان و نقش آفرینی مستقیم آنها بود که میرفت به ساختارهای سیاسی نظام حاکم دست ببرد، این رویکرد جناحهای درون رژیم را به هراس انداخت. البته سعی میشود در پایین بیشتر به آن پرداخته شود. جای تعجب است، آقای مالجو این عملکرد را به بحث مجزایی احاله میدهند.
خط مشی لیبرالی با نفوذ و هژمونیش بر جنبش زنان سیاستی که همواره معطوف به اصلاحات آرام و تدریجی بود را دنبال می کرد و تلاش میشد تغییراتی انجام بگیرد و از چار چوب قوانین رژیم حاکم تجاوز ننماید. این خط مشی حرکتهای اجتماعی زنان را برای کسب حقوق مدنی را از مبارزه برای تحولات سیاسی و اقتصادی جدا می کرد. خط مشی که جنبش اجتماعی زنان را از درگیر شدن با مناسبات قدرت حاکم باز می دارد، در بستر جنبش توده ای اعتراضی که زنان بخش وسیعی از آن را شامل میشدند، تلاش براین داشت که به جنگ مناسبات حاکم نرفته و این حرکت به حاشیه رانده شود. نقش زنان با شرکت قابل تحسین خود در جنبش توده ای و درسمت و سوی رادیکالی که گرفته بودند، راهکارهای جنبش مدنی زنان را که بیش از یک دهه بر جنبش زنان سایه افکنده بود و ادعای برابری طلبی را داشت به زیر سوال برده و ثابت نمودند، این خط مشی قادر نیست جنبش زنان را به خواستها واهداف برابری طالبانه اش برساند. واقعیت این است که روند رویدادها و حرکتها در جنبش توده ای و جابجایی در نیروها یی که در طول بیش از یک دهه حول و حوش خط مشی جنبش مدنی فعال بودند، با تغییر جهت دادن و خارج شدن از چارچوب قانونگرایی جنبش مدنی سردمداران این جنبش را غافلگیر نمودند. این حرکت ثابت نمود که نیروهای اجتماعی درگیر را باید در فراز و نشیبهای مبارزاتی محک زد و دید که چطور توده های مردم در مدت زمانی بسیار کوتاه به اندازه چندین سال کار آرام و دراز مدت تجربه مبارزاتی می آموزند. البته این در رابطه با جنبش توده ای و زنان تازه شروع کار خواهد بود و دیری نخواهد پائید که رابطه بین ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه با همان خواستها و آرمانهای برابری مدنی طلبانه شان هم برایشان مشخص خواهد شد، و زنان مبارز و پیشرو جنبش زنان که در جنبش توده ای علیه نظام دیکتاتور و نظم سیاسی آن به میدان آمدند به این نتیجه خواهند رسید که به همان میزان که تغییر و تحولات مادی و رفاهی در زندگی بخش وسیعی از توده های زنان صورت گیرد نظام زن ستیز که تا حد بسیاری بر فرودستی اقتصادی زنان اتکاء دارد به عقب رانده خواهد شد؛ و برای تغییر ساختارهای اقتصادی که نظم مردسالاری را پاس می دارد و از متحقق شدن برابری جنسیتی ممانعت بعمل می آورد نیز آماده خواهند شد.
جایگاه تازه ای که زنان در جنبش جاری مردم ایران علیه دیکتاتوری و نظام یافته اند تحولی کیفی در جلو روی جنبش زنان ایجاد کرد و می کند، به همین دلیل تعیین کننده است که موجب شده دوران هژمونی خط مشی لیبرالی تا کنون جاری در جنبش زنان در ایران به سر آید، و راه کارهای دیگری که تا کنون کمتر به نظر می آمدند و یا دشوار می نمودند شفافیت بیشتری پیدا کنند و امکان بروز و تحقق یابند.
بنظرمن بازتاب نقش آفرینی زنان در جنبش توده ای ازآنجا شروع شد که آنها با مبارزه رادیکال ضد دیکتاتوری خود برعلیه استبداد حاکم نشان دادند، می توانند در جهت خلاف خط مشی لیبرالی حرکت نمایند، که قصد داشتند با اتکاء به نیروی آنها قدرت را از دست اقتدارگرایان بگیرند. اما خارج شدن حرکت زنان از گردونه محاسبات جنبش مدنی زنان تا جایی پیش رفت که امکان دست اندازی به ساختارهای سیاسی را فراهم ساخت، و این وحشت را در دل سردمداران این گرایش انداخت که مبادا کل نظام حاکم جمهوری اسلامی که خود آنها هم بخشی از این نظام و سیستم هستند را بخطر بیاندازد. بهم این دلیل بود که به نفع اقتدارگرایان جنبش توده ای و جنبش زنان را مهار زدند. از آنجائیکه آقای مالجو هم با سردمداران خط مشی لیبرالی هم نظر هستند و در نظر ندارند که به مناسبات سرمایه جمهوری اسلامی خدشه ای وارد آید بهمین دلیل نقش آفرینی زنان را غیر مستقیم خطاب کرده و نمی خواهند از نیروی محرکه زنان به عنوان یک نیروی ناراضی و مخالف از عملکرد هیات حاکمه سخنی به میان بیآورند.
(۳) آقای مالجو در پاسخ این سوال در رابطه با وقایع پس از انتخابات و تاثیر آن بر جنبش زنان اینطور مطرح می کند که ” پیروزی در این منازعه در کوتاه مدت با اقتدارگرایان بود.” البته هر ناظر خارجی به غیر از آقای مالجو قادر خواهد به این سوال به این سادگی پاسخ بدهد. اما مهم این است که روشن و پاسخ داده شود، جنبش زنان همراه و همزمان با جنبش توده ای میرفت تا ساختارهای سیاسی – اقتصادی نظام حاکم را به چالش بکشد و تمام جناحهای رنگارنگ درون جنبش را که یک منفعت مشترک دفاع از منافع سرمایه را دنبال می کنند را زیر سوال ببرند. چه اتفاقی افتاد که یکباره جناح اقتدارگرایان در حاکمیت قرار گرفتند و جنبش هم عقب نشست. همانطوریکه که در بالا توضیح دادم آقای مالجو از عملکرد گرایش لیبرالی و اصلاح طلبان که حاضر بودند بر علیه رادیکالیسم درون جنبش برخاسته و به نفع اقتدارگرایان عقب بنشینند به این شرط که موجودیت نظام جمهوری اسلامی بخطر نیافتد سخنی به میان نمی آورد و این آن تاکتیکی بود که لیبرالها و اصلاح طلبان بر گزیدند و در قبال این تاکتیک است که استراتژیشان معنی پیدا می کند.
(۴) در سوال دیگری که از آقای مالجو در رابطه با جنبش زنان و حرکتهای عمومی سیاسی و پیوندی که این جنبش با جریانات سیاسی به نفع مطالبات زنان خواهد داشت ایشان چنین پاسخ میدهند “جنبش زنان در وضعیت منازعه اصولاً نمی‌تواند مستقل از جریان عمومی سیاسی حرکت کند.” اما ایشان دقیقا توضیح نمی دهند جنبش زنان مستقل از کدام جریان عمومی سیاسی حرکت می کند. این جزء بدیهیات است که جنبش زنان از جریانات مختلف سیاسی با گرایشات متفاوت تاثیر پذیرد. امکان این وجود دارد هر گرایش یا جریان سیاسی در همسویی با گرایش رادیکال جنبش زنان بتواند به استقلال سیاسی این جنبش کمک نماید که آن را از انزوای سیاسی بیرون آورد. نقش بارز و تعیین کننده ای که زنان مبارز در گسترش و رادیکالیزه شدن جنبش ضد دیکتاتوری ایفاء نمودند یک حقیقتی را عیان نمود که آنها انزوای سیاسی جنبش زنان را در مبارزه با نظام زن ستیز درهم شکسته اند، و فضایی ایجاد نمودند که بتوانند متحدین خود را از نظر سیاسی و اجتماعی در اقشار پیشرو جامعه و در تقابل با طبقات و اقشار مرتجع افزایش دهند. جنبش زنان خواستهایش را تا حدودی به درون جنبش توده ای برد وجامعه را در مقابل عمل انجام شده ای قرار داد که نیروی او را به عنوان نیروی تعیین کننده به حساب آورده و این اطمینان را داد که حقوق زنان جزو جدائی ناپذیرحقوق دمکراتیک جامعه است. اینجا ست که آقای مالجو با اشاره نمودن به جریانات عمومی سیاسی دقیقا نقش جریانات پیشرو که می توانند متحدین جنبش زنان باشد را نادیده می گیرد.
(۵) آقای مالجو در سوال دیگری که در رابطه با تاثیر مهاجرت کنشگران جنبش زنان بر جنبش زنان و چگونگی ارزیابی ایشان پاسخ می دهند ” مهاجرت از کشور مبدأ می‎تواند شکوفایی هنر اعتراض را میان شهروندان تضعیف کند. با همین تحلیل است که معتقدم مهاجرت انبوهی از فعالان جنبش زنان در سه سال اخیر نیز به تضعیف جنبش زنان در داخل کشور دامن زده است.” مهاجرت بخشاٌ می تواند در مقاطعی در کند شدن و یا تسریع اشکال مبارزه تاثیر داشته باشد. اما نمی تواند به عنوان عاملی بازدارنده و تعیین کننده محسوب شود. بویژه در دنیای امروزی با رشد شگفت انگیز تکنولوژی که در مدت زمانی کمتر از چند دقیقه از چهار طرف جهان می توانند با هم ارتباط بر قرار نمایند قطعاٌ این امر قابل حل است. آنچه که سبب تضعیف جنبش زنان در طول سه سال اخیر در داخل کشور شده است، سیاست غلط و مماشات مابانه گرایش لیبرالی و اصلاح طلبان با جناح اقتدارگرایان از یک طرف، و از طرف دیگر آشکار شدن ماهیت بغایت سازشکارانه جنبش مدنی و سردمداران آن در جنبش زنان میباشد. و این موارد است که باعث شده از نفوذ این گرایش در درون جنبش زنان کاسته شود. تضعیف هژمونی این خط مشی از یکسو و از سویی دیگر فضای بشدت ملیتیاریزه جامعه ایران سبب تضعیف شدن جنبش زنان شده است.
(۶) پاسخی که آقای مالجو به سوال در رابطه با ادامه فعالیت تشکلهای زنان و کار شبکه ای و دمکراتیک مانند کمپین یک میلیون امضاء با چه چشم اندازی مواجه است میدهد ” ایشان معتقدند که کمپین یک میلیون امضاء از اول از سانترالیسم دمکراتیک محروم بوده و با واقعیت سترگ نظام سیاسی سرکوبگر نمی توان از طریق سازماندهی شبکه ای برخورد کرد. همچنین اضافه می کند، حتی پس از شکست سیاسی سه ساله ی اخیر نیز جنبش زنان عیناً مثل جنبش سبز هنوز درنیافته است که نیاز به تغییر جهت گیری طبقاتی خود دارد چندان که به سهم خود ائتلاف با طبقه ی بورژوازی را به کناری بگذارد و در عوض در خدمت برقراری نوعی ائتلاف طبقاتی میان طبقه ی متوسط و طبقات مردمی قرار گیرد. مجموعه ی این جهت گیری هاست که امکان و کیفیت ادامه ی فعالیت تشکل های زنان را تعیین می کند.” مشکلی که کمپین یک میلیون امضاء که با آن روبرو است نه سانترالیسم دمکراتیک است و نه، سازماندهی شبکه ای. خود این کمپین با تعریفی که از خود ارائه داده، خواسته جنبش زنان را در چارچوب قانونگرایی جمهوری اسلامی محصور نموده و از طریق اصلاحات آرام و چانه زنی از بالا خواسته تغییراتی مدنی و فرهنگی در جنبش زنان ایجاد نماید. در واقع خود این گرایش جزئی از همان نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی است که نمی خواهد جنبش زنان فراتر از مناسبات این نظام حرکت کند. جنبش توده ای ٨٨ و نقش فعال زنان در این جنبش و بویژه رادیکالیسم درون این جنبش که با مبارزه بر علیه دیکتاتوری حاکم پایه های استبداد را به لرزه در آورد و با مبارزه ساختار شکنانه خود ساختارهای سیاسی حکومت را به چالش کشید، در چنین شرایطی کمپین یک میلیون که سیاستهای مشی لیبرالی را دنبال میکرد، در مقابل مبارزه رادیکال زنان قد علم کرد و برای حفظ نظام جمهوری اسلامی به حمایت از جناح اقتدارگرایان پرداخت. آنجا بود که گرایش لیبرالی و اصلاح طلبان با انتخاب سیاسی اشان خود را از حق سانترالیسم دمکراتیک محروم نمودند. و بیشترین ضربه هم را به جنبش زنان وارد نمودند. البته آقای مالجو از آنجائیکه ایدئولوژیکی با مسئله برخورد نموده و برای متحقق شدن خواسته های زنان معتقد به این نیستند که هیچ ساختاری در نظام جمهوری اسلامی دستخوش تغییر گردد. بنابراین، میخواهند با انقلابی بودن یک جناح – جناح دیگر را دیکتاتور و سرکوبگر بخوانند و از تضاد خیالی ما بین این جناجها که سیستم سرمایه داری ایران را نمایندگی می کنند به استراتژی مورد دلخواهشان دست یابند. اما آقای مالجو لازم است به حافظه تاریخی اش بار دیگر مراجعه نموده و به یاد بیاورد، زمانیکه جنبش توده ای در سال ٨٨ شروع شد و جنبش زنان در این جنبش تحت هژمونی خط مشی لیبرالی ظاهر شد. جنبش مدنی و اصلاح طلبان بر این تلاش بودند که جنبش مزبور از چارچوب انتخابات فراتر نرود و نیات “ساختار شکنانه” در آن رخنه نکند، چرا که هراس ایشان از این بود که طبقه کارگر و نیروهای رادیکال به این جنبش راه یابند و آن وقت خواست های دموکراتیک مردم به شکل کامل و بی مصالحه دنبال شوند و سرانجام از این حقوق دموکراتیک برعلیه سرمایه داری هم استفاده شود. و زمانیکه جنبش زنان از حد و مرز تعیین شده تجاوز نمود و آن را پشت سر گذاشت بر این تلاش اند که آن را به مراحل اولیه اش باز گردانند.
آقای مالجو امروز معضلات و گره گاههای جنبش زنان را در استراتژی جدیدی جستجو می نماید و نظر خود را هم در رابطه با این استراتژیک برقراری نوعی ائتلاف طبقاتی میان طبقه ی متوسط و طبقات مردمی بیان می کند. اینجا سوالی که مطرح است چرا آقای مالجو استراتژیش را بر طبقات متوسط و مردمی استوار می نماید. شاید به این دلیل است ایشان با دید رفرمیستی می خواهند ارائه دهنده استراتژی تازه ای باشند، که به مناسبات بورژوایی نظام حاکم لطمه ای وارد نیاورد و در چهار چوب قوانین حاکم بشود اصلاحاتی در زمینه حقوقی برای زنان انجام داد. البته اگر آقای مالجو دچار همچنین تصوری است، باید این را هم در نظر داشت در جامعه امروزی ایران که آحاد جامعه از زن و مرد زیر خط فقر زندگی می کنند بدون تامین میزانی از رفاه عمومی یعنی بدون تعرض به سودجوئی سرمایه داری نمی شود حقوق و آزادی های فردی را تامین کرد. و تلاشهای بورژوایی و لیبرالی از آن جائی که ضرورت ازلی و ابدی اقتصاد سرمایه داری را مفروض دارد نمی تواند شرایط عمومی خواست های مدنی زنان را هم پاسخ دهد.
طبقه متوسط ومردمی که مد نظر آقای مالجو است از نظر پایگاه طبقاتی خرده بورژوای را شامل میشوند. این طبقه بنا به ماهیتش در عدم حضور طبقه کارگر به سمت بورژوازی میل خواهد نمود. با توجه به این نکته که آقای مالجو بنا به ماهیت رفرمیستیش هیچ علاقه ای به حضور طبقه کارگر در این استراتژی ندارند نه تنها حضور این طبقه را ضروری نمی دانند، حتی از بردن نام آن هم خودداری می نمایند. البته آقای مالجو بنظر می آید طرفدار و جزء آن بخش از جنبش زنان هستند، به تاثیراتی که جنبش توده ای عمومی و روند رادیکال شدن اش و استقبال زنان از آن دارد برخورد «ایدئولوژیک» دارند. این بخش بیشترین معضلش این است که تحولات انقلابی روی ندهد و طبقه کارگر و چپ در این اوضاع حضور پیدا نکنند. نگرانی آن ها بیشتر از بالا آمدن نیروهای انقلابی و سیر اوضاع به سمت انقلاب است.
ایشان حتی بخواهند بنا به میل باطنیشان و همچنین با ژست متفکرانه بورژوایشان تلاش نمایند از زوایه نظری و ذهنی خود این طبقه را حذف نمایند، نظر ایشان نه می تواند خدشه ای در حقانیت طبقه کارگر وارد نموده، و نه از نظر جایگاه طبقاتیش که حرف اول را میزند بکاهد. این واقعیتی انکار ناپذیر است که نه تنها جنبش زنان بلکه رهایی کل جامعه بشری از نکبت و کثافت سرمایه به موجودیت این طبقه گره خورده است. استراتژی ای که شما ادعای آن را دارید که آزادیهای دمکراتیک را برای زنان به ارمغان خواهد آورد، با توجه به مناسبات و استبداد حاکم بر ایران بدون دست بردن به ساختارهای سیاسی و اقتصادی بدست نخواهد آمد. این ساختار شکنی و تضمین کننده این آزادیها، نه تنها برای زنان بلکه برای تمام آحاد جامعه در دستان پرتوان طبقه کارگر است. امروز که جامعه ایران بعلت طرح هدفمند کردن یارانه ها و تحریمهای اقتصادی شدید دریکی از اسفناکترین دوران ها با بحرانهای اقتصادی و سیاسی دست و پنجه نرم می کند، طیف وسیعی از زنان مبارز که بخش قابل توجه آنها را هم زنان کارگر را شامل میشوند و در جنبش توده ای شور و اراده خود را برای تغییر نظام سیاسی حاکم نشان دادند، طولی نخواهد کشید که به ضرورت تحول در ساختار اقتصادی و سرمایه داری هم پی خواهند برد. این بحران اقتصادی به سرعت در حال پیشروی است. این بحران خانه برانداز که معیشت کارگران و زحمتکشان و بخش بزرگی از مردم را مورد حمله قرار می دهد، روز به روز عمیق تر می شود، طولی نخواهد کشید که با بحران سیاسی همراه خواهد بود و مسئله نظم اجتماعی و اقتصادی را به مسئله مبرم توده های مردم تبدیل می کند. آن وقت نیروهای مبارزی که طعم مبارزه در جنبش توده ای را چشیده اند و دوستان یک میلیون کمپین امضاء شما در جنبش مدنی زنان این را هم خواهند دید که حقوق مدنی مردم و برابری حقوقی زنان به رفاه و اقتصاد هم ربط دارد، و برای کسب و نگاهداری حقوق مدنی که به نظر شما در عرصه ای مجزا جریان دارند باید به ساختارهای اقتصادی هم دست برد. البته آقای مالجو باید از این قضیه آگاه باشند که در جنبش زنان استقبال از سیاستهای به اصطلاح “یاری گرفتن” از امپریالیسم آمریکا و اتحادیه اروپا، برخی از کنشگران جریان ” کمپین یک میلیون امضاء ” بوده که اعلام کرده اند:” آزادی” را هر که بیاورد خوش است! و چشمشان را به مداخله نظامی آمریکا در ایران دوخته اند. آقای مالجو نه استراتژی نوین شما ائتلاف با طبقات متوسط و مردمی و نه استراتژی آمریکایی دوستان یک میلیون کمپین امضاء شما خواهند توانست حتی بدرجه ای آزادی را برای زنان برقرار نمایند. به ثمر رسیدن خواستهای مدنی و سیاسی زنان در گرو این است که در ساختار اقتصادی تغییر و تحولاتی انجام گیرد، بدین معنا این هم کار جنبش سوسیالیستی است، جنبش زنان فقط با متحد شدن با جنبش کارگری می تواند به استراتژی سوسیالیستی دست یافته، و رهایی کامل خود را از چنگ نظام سرمایه داری تضمین نماید.
پاورقی:
(۱)تغییر برای برابری: دکتر محمد مالجو، اقتصاددان و استاد دانشگاه در گفت و گو با سایت تغییر به تحلیل تاثیرات جنبش زنان بر وقایع پس از انتخابات ٨٨، تاثیر مهاجرت‌ فعالان مدنی و نیز تاثیر این تحولات بر جنبش زنان می‌پردازد. به زعم وی تحولات سیاسی به گونه‌ای رقم خورده است که جنبش زنان را ناگزیر از اتخاذ تاکتیک‌های تازه‌ای در ساختار فعالیت و مطالبات می‌کند. مالجو در انتهای این مصاحبه با اشاره به موقعیت فعلی جنبش زنان در ایران می‌گوید: “حتی پس از شکست سیاسی سه ساله ی اخیر نیز جنبش زنان عیناً مثل جنبش سبز هنوز درنیافته است که نیاز به تغییر جهتگیری طبقاتی خود دارد، چندان که به سهم خود ائتلاف با طبقه ی بورژوازی را به کناری بگذارد و در عوض در خدمت برقراری نوعی ائتلاف طبقاتی میان طبقه ی متوسط و طبقات مردمی قرار گیرد…”
(۲) تأثیر جنبش زنان بر وقایع بعد از سال ٨٨ را چگونه ارزیابی می کنید؟
جنبش زنان نیز متناسب با درجه هایی از تشکل یافتگی که داشت یکی از هویت های جمعی بود که به حضور توده های معترض در خیابان دامن زد، به همان ترتیب که مثلاً گروه های متشکل سیاسی معترض یا جنبش دانشجویی یا جنبش غیرمتشکل جوانان و امثالهم در تقویت منازعه ی خیابانی بر ضد هیأت حاکمه نقش داشتند. اما اگر نمی توان کل حضور مردمی در خیابان را فقط به نقش آفرینی گروههای سیاسی یا اجتماعی متشکل نسبت داد، به همین ترتیب نیز نمی توان کل حضور زنان در عرصه ی خیابان را فقط به نقش آفرینی جنبش زنان تقلیل داد.
کارکرد جنبش زنان در منازعه ی خیابانی هشت ماهه ی پس از انتخابات نه در خلق محل جدیدی برای منازعه بلکه در تقویت همان محل منازعه ای بود که در فردای انتخابات به دلیل تفرقه در طبقه ی سیاسی حاکم شکل گرفته بود، یعنی خیابان و فضای مجازی. جنبش زنان نه می توانست قلمرو جغرافیایی منازعه را گسترش دهد و نه می توانست محل جدیدی برای منازعه خلق کند. اینجا دارم از تأثیرگذاری مستقیم جنبش زنان بر منازعات خیابانی پس از انتخابات حرف میزنم، اما نقش آفرینی غیرمستقیم جنبش زنان در مجموعه ی رویکردهایی که به سهم خودشان نیروی محرکه ی شکل گیری نارضایی از عملکرد هیأت حاکمه بود بحث کاملاً مجزایی را می طلبد.
(۳) وقایع پس از انتخابات چه تاثیری بر جنبش زنان داشته اند؟
پیروزی در این منازعه دستکم در کوتاه مدت با اقتدارگرایان بود. یعنی فرصتی سیاسی که برای تجلی شکاف های اجتماعی در قالب عمل دسته جمعی پدید آمده بود به مدد قوه ی قهریه عجالتاً از میان رفت. اقتدارگرایان از آن هنگام به بعد اصولاً با شکل گیری هر نوع هویت و تشکل دسته جمعی به شدت مقابله کرده‌اند. این حرف درباره ی تشکل‌های جنبش زنان نیز صادق بوده است. هر گونه پتانسیل نمایندگی و هر نوع تشکل جمعی به صور گوناگون شدیداً زیر ضرب بوده است. درجه ی تشکل یافتگی جنبش زنان نیز در دو سال اخیر به سرعت کاهش یافته است.
(۴) رابطه ی جنبش زنان با حرکتهای سیاسی عمومی چیست و آیا اساساً پیوند این جنبش با جریانات سیاسی به نفع مطالبات زنان خواهد بود؟
شهروندان و نیروهای اجتماعی در وضعیت مجادله میتوانستند از تظلم و دادخواهی کمابیش طرفی ببندند و هنوز امیدوار بودند نهادهایی ولو با حداقلی از استقلال و بی طرفی وجود داشته باشند تا با استفاده از سازوکارهای قانونی و عرفی به تظلمشان رسیدگی کنند. اما شهروندان در وضعیت منازعه به دو گروه متمایز ستیزه جو تقسیم شده اند و خود نهادهای قانونی از قضا جانب یک طرف منازعه را گرفته اند و ازاینرو سازوکارهای تظلم و دادخواهی و مطالبه محوری تا حدود زیادی عملاً منتفی شده است. جنبش زنان در وضعیت منازعه اصولاً نمی‌تواند مستقل از جریان عمومی سیاسی حرکت کند. اما حرفم نباید موهم این معنا باشد که جنبش زنان ضرورتاً تابع و زیردست جنبش عمومی اعتراضی است. شکل و محتوای جنبش اعتراضی اصولاً خودش از جهات عدیده ای تحت تأثیر انواع جنبش‌های اجتماعی است.
(۵) در این میان، تأثیر مهاجرت کنشگران جنبش زنان بر جنبش زنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
حکم تبعید را نیز در همین چارچوب میتوان بهتر درک کرد: تنبیه محکومان تبعیدی فقط نیمی از نیّت حاکمان را نشان می‎دهد، نیمه ی مهم‎تر شاید عبارت باشد از خفه کردن صدای محکوم تبعیدی با ابزار فاصله ی جغرافیایی.هر چه میزان بیشتری از فشار نارضایی از طریق گزینه ی مهاجرت نشت کند، میزان کمتری از فشار نارضایی برای به کارانداختن گزینه ی اعتراض در اختیار هست. ازاین‎رو، مهاجرت از کشور مبدأ می‎تواند شکوفایی هنر اعتراض را میان شهروندان تضعیف کند. با همین تحلیل است که معتقدم مهاجرت انبوهی از فعالان جنبش زنان در سه سال اخیر نیز به تضعیف جنبش زنان در داخل کشور دامن زده است.
(۶) ادامه ی فعالیت تشکل های زنان دارای تجربه ی کار شبکه ای و دمکراتیک مانند کمپین یک میلیون امضا اینک با چه چشم اندازی مواجه است؟
خیلی از تشکل‌های زنان علی الخصوص کمپین یک میلیون امضا که مورد اشاره ی شما قرار گرفت اصولاً از ابتدا از نعمت سانترالیسم دموکراتیسم به تمامی محروم بودند. با واقعیت سترگ نظام سیاسی سرکوبگر نمیتوان از طریق سازماندهی شبکه ای برخورد کرد. این عیناً همان توهمی است که بسیاری از فعالان جنبش سبز نیز درباره ی شبکه های اجتماعی دارند. به همین قیاس است عارضه ی فقدان رهبری در جنبش یا همچنین بی بهره بودن از ایدئولوژی مبارزه. در عین حال هنوز در فضای جدید اصولاً به این پرسش پاسخ داده نشده است که آیا استراتژی جنبش زنان کماکان بازی در زمین قانون است یا معطوف به فراتررفتن از نظم موجود سیاسی و اقتصادی. ایضاً هیچ مشخص نیست که جنبش زنان کماکان برای تحقق تغییرات حقوقی تلاش می کند یا از گفتگو با تالارهای قدرت به تمامی مأیوس شده است. وانگهی حتی پس از شکست سیاسی سه ساله ی اخیر نیز جنبش زنان عیناً مثل جنبش سبز هنوز درنیافته است که نیاز به تغییر جهت گیری طبقاتی خود دارد چندان که به سهم خود ائتلاف با طبقه ی بورژوازی را به کناری بگذارد و در عوض در خدمت برقراری نوعی ائتلاف طبقاتی میان طبقه ی متوسط و طبقات مردمی قرار گیرد. مجموعه ی این جهت گیری هاست که امکان و کیفیت ادامه ی فعالیت تشکل های زنان را تعیین می کند.

http://www.socialist-workers.org/
kargar.socialist@gmail.com
Facebook: Kanone Socialisthaye Kargari