انتخابات مجلس هشتم و تشدید اختلافات درونی حکومت!

مهرنوش موسوی

دامنه اختلافات و جنگ بقاء در حکومت اسلامی بالا گرفته است. دولتی که هم اپوزیسیون مجازش وعده یکدست شدنش را داده بود/ در بوق میکرد که با شکست آنها در انتخابات ریاست جمهوری "فاشیسم" می آید، در نتیجه حکومت یکدست میشود، قدرت را یک کاسه میکنند/ و هم خودشان که انتخاب احمدی نژاد را نشانه اقتدار و بیرون کردن خط نفاق و ایجاد ثبات و وحدت می نامیدند، امروز با حادترین جناحبندیها و اختلافات سیاسی درونی رو برو هستند.

مثلث هاشمی/ کروبی/ خاتمی که در راس آنها هاشمی ایستاده از سویی و مثلثی که در راسشان محسن رضایی قرار دارد از سوی دیگر، تا همین جا دو قلم دسته بندی رسمی در مقابل دولت احمدی نژاد را تشکیل میدهند. پادرمیانی خامنه ایی و دفاع مداوم و روزمره اش/ حتی در باره لایحه سهمیه بندی بنزین در مجلس/ نه فقط جناح های رقیب را خاموش نکرده است، بلکه این بار آخرین برگ بازی شده،  ولایت فقیه را هم رسما به صورت مسئله تبدیل و در تیررس قرار داده است. جمهوری اسلامی همیشه و از روز اول تولدش با بحران حکومتی و جنگ قدرت در درون خود مواجه بوده است، فرقی اگر این یکی با بقیه، بویژه با دوران خاتمی داشته باشد، همین است که دیگر جنگ بر سر بقاء را به بن بست کامل بدل کرده است. این بار میان حکومت و مردم در رقابت و جنگ جناحی آنها هیچ حائلی وجود ندارد. این بار خودشان نه میتوانند و نه میخواهند با سیاست "فشار از پایین و چانه زنی در بالا" این تقابل را به پیش ببرند. پروسه تقابل و بحران حکومتی نظام اینبار تماشایی است. بحران بر سر بود و نبود نظام است! هشداری که امروز به هم میدهند این است که " پایان اصولگرایی، آغاز سکولاریسم است" ( سایت بازتاب)
الان فرقی نمی کند که دعوا در مجلس بر سر سهمیه بندی بنزین است یا تغییر ساعت مملکت بعد از یک پروسه بحث طولانی، حتی مسابقه، بند و بست و چماقدارى براى تعیین اوباشى که قرار است هشتمین مجلس ارتجاع اسلامى را تشکیل دهند نیز با آهنگ دیگری آغاز شده است. جواب غرو لند کسانی که از هم اکنون اسمشان در لیست رد صلاحیت شده هاست این است که "رد صلاحیت میکنیم، اعدام که نمی کنیم" ! خودشان میگویند که این بار نه جناح هاشمی زهر "سکوت" را خواهد نوشید و نه محسن رضایی "آرائش را واگذار میکند" ! فرمانده سپاه خود را با هشدارباش، مقابل مخالفین "دولت نهم" قرار داده است!
در همه این اختلافات یک مسئله اما محوری است! عبور از میراث خمینی و سازش با آمریکا! در این زمینه هاشمی از همه با صراحتتر وارد گود شده است. هم بحث اینکه "امام خودش قطعنامه را پذیرفت" و هم نقل اینکه " امام هم مخالف دادن شعار مرگ بر آمریکا بود" یکجا، سرخطهای استراتژی را که هاشمی دنبال میکند را تفهیم کرده است. هاشمی دارد خودش را برای "بعد از خامنه ایی" آماده میکند. تقابل شدید با هاشمی شکل گرفته، حسین شریعتمداری خود میداند که این دوم خردادیها نیستند که قاپ هاشمی را دزدیده اند، این هاشمی است که برای پیشبرد سیاست خود لشکر شکست خورده دوم خرداد را جمع کرده است. بحران امروز رژیم اما قابل پیش بینی بود. این بحرانی نبود که با انتخاب احمدی نژاد یا بیرون کردن دوم خردادیها فروکش کند. خود دوم خرداد هم محصول این بحران و آن روندهای پایه ایی تری بود که ما ۲۷ سال است مدام روی آنها تاکید میکنیم. رژیم اسلامى اساسا با بحران متولد شده است. تخریب جزو خصوصیت ساختاری این نظام است. ما قبلا هم گفته و هم اکنون هم میگوییم که حکومت اسلامى با مشخصات تاریخى و فرهنگى جامعه قرن بیستم ایران تناقض ماهوى دارد. به مردم ایران نمیتوان به شیوه اسلامى حکومت کرد. این منشاء همه بحرانهاى رژیم اسلامى از آغاز تا امروز است. علت بحران و تنش دیروز و امروزى حکومت اسلامى، حقایق اجتماعى و سیاسى و اقتصادى اى است که این حکومت با آن روبروست و نه اختلافات فقهى و عقیدتى و حتى استراتژیکى درون آن که گویا با دوم خرداد دیگر پرونده اختلافات درونی و بحران آن بسته شده باشد. از نظر تاریخى، جمهورى اسلامى ایران یک پروژه شکست خورده است. از نظر سیاسى، مردم علنا حکم به رفتن آن داده اند و اعلام کرده اند نمیخواهندش. این منشاء این وضعیت است ."حکومتى که روند تاریخى و۸۰ میلیون مردمى که زیر سیطره اش زندگى میکنند پایان عمرش را اعلام کرده اند، به بحران و کشمکش داخلى مى افتد، از هر شکاف بالفعل و بالقوه از هم گسسته میشود و اجزاء و جناحهاى متشکله اش به جان هم میافتند."
 
اختلاف اصلی که بر مبنای آن دسته بندیهای فعلی درون حکومت شکل گرفته است بر محور بود و نبود نظام است. یکی میخواهد از نظام ولو به شیوه گرباچفی عبور کند، آماده عقب نشینی است. رسما گفته و اعلام کرده است که این پرت و پلا گوییها و شعارها فایده ندارد! ایران بدون رابطه با غرب و بدون تبدیل شدن به حکومتی که برای "جهان امروز" قابل قبول باشد نمیتواند سر پا بایستد! حاضر است خمینی و میراثش را کنار بگذارد. طرف مقابل اذعان میکند که "نمی توانیم از شعارهایمان عقب بنشینیم و بمانیم"!. میدانند کوچکترین سازش و عقب نشینی، قبل از هر چیز دروازه را بر هجوم هاى عظیم بعدى توسط مردم میگشاید. یک گام به عقب با سرنگونى یکى است. در نتیجه میخواهند بزنند تا بمانند. در ثانی میدانند رابطه ایران و آمریکا صرفا یک مساله دیپلوماتیک، یا امرى در حیطه سیاست خارجى دو دولت نیست. بلکه یک شاخص و نموداری از معادلات سیاسى پیچیده ترى است. رابطه ایران و آمریکا شاخص یک سره شدن جنگ تروریستی دو قطب است. واگذاری ایدئولوژیک و سیاسی سرنوشت اسلام و اقتدارش در همه زمینه هاست! برای آمریکا هم رابطه با ایران شاخص مهم اعاده هژمونی سیاسی آمریکا نه فقط در منطقه، بل در جهان معاصر ماست. تا همین جا نه چین با قدرت عظیم اقتصادی اش و نه شوروی با ادعاهای سیاسی اش، ولو با اختلافات مهم سیاسی در عرصه بین المللی، قطبی را در مقابل آمریکا نمایندگی نمی کنند. نه چین، نه شوروی و نه حتی اتحادیه اروپا فاقد یک پرچم
ایدئولوژیکی و سیاسی در مقابل آمریکا هستند. فقدانی که اساس شکلگیری قطبهای مدعی قدرت است. اسلام سیاسی در مقابل، پرچم ایدئولوژیک و سیاسی قطب مخالف در جنگ بر سر قدرت و بقاء در دوران معاصر است. اگر حتی این خود نشان عقبگرد کل بورژوازی معاصر باشد. واقعیتی است اما در مقابل بشریت.  
 لذا عرصه تشدید بحران درون حکومتی نظام دیگرپاسخ به این سئوالات را بدون شامورتی بازی دوم خردادی طلب میکند. به بیانی جنگ تروریستی اسلام سیاسی با آمریکا اکنون با تمام اندام و جوارحش رنگ خود را بطور مستقیم به گروهبندیهای درون نظام داده است. آمریکا در پروسه دنبال کردن این مذاکره، موزائیک به موزائیک تصویر خودش را از پیروزی در مقابل نظام و جناح های آماده به سازش رسمی آن گذاشته است. اینکه رژیم ایران موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد! خیلی قبلترها مستقیما بر سر بود و نبود ولایت فقیه هم پلاتفرم وجود داشت! موقعیت رژیم ایران در قبال صلح فلسطین روشن بشود! به رابطه عملى و سیاسى رژیم ایران با احزاب افراطى اسلامى در خاورمیانه و شمال آفریقا، عراق و افغانستان رسما گردن گذاشته بشود و… تلاش اخیر دولت آمریکا برای گذاشتن سپاه در لیست تروریستها فقط بواسطه بهره برداری موقت از بریدن پای آنها ازعراق و افغانستان و… نیست، رژیم ایران خوب گرفته است، از زبان خمینی جواب آمریکا را دادند که " به قول امام، اگر سپاه نبود، مملکت هم نبود" منظورشان این است که دولت اسلامی هم نبود! دارند با زبان بی زبانی میگویند درست است که آمریکا خود آدم فرستاد تا ارتش شاه آنها را حمایت کند، اما این سپاه و لشکر قاتلان و چاقو کشان حرفه ایی بودند که انقلاب را برای آمریکائیها در جریان جنگ سرد کوبیدند، جنبش کمونیستی و کارگری را بخون کشیدند و ضد انقلاب اسلامی را در مقابل خیزشهای مردم و خطر انقلاب کارگری در منطقه شکل دادند! گیریم که امرای فعلی ارتش و ساختار آن تماما منتخب "رهبر" و زیر نظر وی باشند!
احمدی نژاد و خامنه ایی و .. میدانند که عادى شدن روابط با آمریکا در یک بعد مهم پرونده دوران خمینى و میراث سیاسى آن دوران را میبندد و جمهورى اسلامى را ناگزیر میکند خود را چه در سطح داخلى و چه در سطح بین المللى باز تعریف کند. این کار عملى نیست. رژیم اسلامى فقط بعنوان میراث آن دوران و بر دوش پیروزى خونین ضد انقلاب اسلامى در سالهاى قبل، به حیات خود ادامه داده است. برقرارى رابطه با آمریکا به معناى تجدید نظر طلبى در هویت سیاسى رژیم است.
تمام فاکتها و تحلیل نشان میدهد که امروز رابطه با آمریکا نه میتواند خرد خرد و از زیر و خزنده صورت بگیرد، نه رژیم ایران را با طرفندهای آمریکایی انقلاب مخملی و پخش کردن اسلحه در میان اوباش قوم پرست سر مرزهای کردستان و بلوچستان و پاکستان میشود تکان داد، رام و اهلی کرد. رابطه با آمریکا و کنار گذاشتن میراث خمینی بدون تسویه حساب جدى میان جناحها ی فعلی حکومت عملی بشو نیست. اما از سوى دیگر اگر چنین تسویه حسابى صورت بگیرد، آنگاه فضاى سیاسى جامعه، با پیش بینی درستی که حکمت از مدتها قبل کرده بود بخصوص با ورود مردم به نبردهاى نهایى براى سرنگونى کل رژیم، چنان متلاطم خواهد بود که مساله رابطه ایران و آمریکا را بار دیگر تحت الشعاع قرار خواهد داد .آیا این تسویه حسابها شکل نظامی به خود خواهد گرفت؟ آیا خود ورود به این مرحله راه را برای دخالت ارتش و به تبع آمریکا بطور مستقیم خواهد گشود؟ آیا احتمال ( ولو اندک) حمله نظامی آمریکا ورق را برخواهد گرداند و زمینه ساز ایجاد سناریوی سیاه در ایران خواهد بود؟ جواب این سئوالات مهم هر چه باشد، که تا کنون هم در جنبش کمونیسم کارگری به آن پرداخته ایم، اما یک حقیقت مسلم است و آن اینکه یک پای مهم هر تحولی در ایران مردمند!
مردم ایران همچنان این حکومت را نمی خواهند! انزجار مردم از دولت، مشخصه همه جوامع استبدادى و همه رژیمهاى وحشى دست راستى است که ممکن است بعضا ثبات هم داشته باشند و یا لااقل در طى دوره‌هایى کم و بیش طولانى بحران نداشته باشند. رژیم اسلامى، به دلیل ناخوانایى عمیق حکومت دینى با جامعه معاصر در ایران، تا چه رسد به دنیاى سرمایه‌دارى آستانه قرن بیست و یکم، نمیتواند حتى به اندازه یک دیکتاتورى "متعارف" پلیسى ثبات و تعادل داشته باشد. بى خاصیتى سرکوب در شرایط امروز ایران صورت مساله است. نقطه شروع بحران است. سیاست سرکوب بیشتر، بنابراین پاسخ نیست. به حکم شرایط عینى اقتصادى و سیاسى، مردم ایران دیگر قابل ارعاب نیستند. هر عربده کشى و قمه چرخانى اى اى براى لحظاتى عابرین و ناظرین را محتاط میکند، اما روز گوشمالى این اوباش بسرعت و بسیار زودتر از آنچه خود تصور میکنند فرا میرسد.
دوره به اصطلاح مبارزه انتخاباتى جناحهاى حکومت، این اختلافات را حادتر از امروز جلو جامعه میگذارد. مردم باید پا جلو بگذارند. تشتت صفوف حکومت میتواند و باید صحنه گسترده ترین اعتراضات مردم علیه کل حکومت و همه جناحهایش باشد. بیشترین فشار را میتوان در این روزها به رژیم اسلامى وارد کرد. میتوان محاسبات و بند و بستهایشان را به نفع مردم و به نفع گشایش فضاى سیاسى بهم ریخت. میتوان مجموعه رژیم و همه جناحها را در برابر مردم به عقب نشینى وادار کرد. میتوان شکاف درونى ارتجاع اسلامى را عمیق تر کرد و تناسب قواى بسیار مساعدترى را به نفع مردم و امر آزادى بوجود آورد. این جدال ۳ طرفه است. و مردم ایران تنها نیستند. درست است که تروریسم اسلامی با دخالتگری در عراق و افغان