جوانانمان را تنها نگذاریم!

مصطفی یونسی

دیدن عکسهای بدار آویختن چندین جوان در شهرهای ایران در یکی دو هفته اخیر قبل از اینکه موج دیگری از نفرت همیشه موجود در سینه هر انسان شریف و ازادیخواه علیه حاکمیت اسلامی بر ایران را طغیانی تر کند اندوه و غم سنگینی را بر تمام وجود هر کسی گذاشت. این جوانان که هنوز طعم واقعی زندگی را نچشیده اند، این انسانها یی که خود اعضای خانواده هایی اند که از بدو زندگیشان طعم تلخ فقرو کمبود و ناهنجاریهای هر روزه را با گوشت و پوست خود احساس کرده اند، انسانها یی که بخشی از لشکر میلیونی قربانیان این نظام مملو از تبعیض و تحقیر و تبعیض اند، انسانهایی که به جرم تعلقشان به خانواده ای فقیر و تهیدست از ابتدای زندگی مهر "اراذل و اوباش" خورده اند، امروز به جرم سرقت، مزاحمت برای نوامیس مردم و غیره در مقابل چشمان همان قربانیان بدار آویخته میشوند.

 این نظام و دولت اش قدرت و توان سرپا ماندنش را از وجود ترس و وحشت و نگرانی در میان خود قربانیان، و از سرکوب و زندان و بیرحمی و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت امروز و آینده میلیونها پیر و جوان و کودک میگیرد. سردمدارانی که خود عامل و بانی این همه مصیبت و فاجعه اند، رهبر و رییس جمهور و دولت وامرا و آمرانیکه امر و مشغله ای جز سرکوب و تحقیر وتحمیل ندارند، قوانین و مقررات عصر حجری ای که بر جان و مال و زندگی دهها میلیون انسان تحمیل کرده اند، همه و همه دم و دستگاهی اند که حافظ این نابسامانی و درماندگی در جامعه اند. اینها دروجود و ادامه چنین اوضاع اسفباری، در وجود و بسط بی آیندگی و ناامیدی و بیکاری میلیونی کاملآ ذینفع اند، از وجود آن قدرت میگیرند. فقر و درماندگی میلیونها انسان، خون جاری در شریان قلب کثیف اینهاست. اینها قدرت خود را مدیون بی قدرتی مردم اند همانگونه که بیکاری میلیونی هم مایه سر کار ماندن این عالیجنابان است.
اعدامهای اخیر این جوانان درمانده و بی آینده، اعدام این قربانیان سیاستهای غیر مسئولانه ارازل و اوباش حاکم، هدفی جز اشاعه و گسترش جو و فضای رعب و وحشت در میان مردم و بویژه میلیونها جوانیکه از این اوضاع اسفبار و غیر انسانی جانشان به لب رسیده و هر از گاهی دست به عصیان میزنند، ندارد. کسانیکه خود از بزرگترین  و اصلی ترین مجرمان این جامعه اند، کسانیکه در سایه شوم آنان جوانانمان به چنین روزی افتاده اند، کسانیکه به جرم به فلاکت رساندن یک جامعه هفتاد میلیونی باید محاکمه شوند، به خود اجازه داده اند که با اوج قساوت و بیرحمی قرون وسطایی، جوانان و سرنوشت و زندگی امروز و فردای میلیونها انسان  را اینچنین به بازی بگیرند و با کمال افتخار فرزندان و سرمایه های اینده ما را بدار میآویزند.
آیا باید در برابر چنین قساوتی خاموش ماند؟
 در دوره اخیر اعتراضات و اعتصابات کارگران، دانشجویان و معلمان، جوانان و دیگر اقشار محروم و حق طلب در اقساء نقاط ایران کم نبوده است. اعتراضات و درگیریهای زنان و دختران جوان ضد حجاب و پوشش اسلامی با مآمورین و پلیس کم نبوده است. مردم هر جایی که فرصت یافته اند صدای اعتراض و حق طلبی  خود را به گوش دولت و مآمورینش رسانده اند.اعدامهای اخیر دقیقآ برای ممانعت از رشد همین حق طلبی وبرای خاموش کردن صدای انسانیمان  براه انداخته شده است. اعدامهای اخیر بخشی از تلاش رژیم در همین راستاست. یکی از کارکردهای رژیم در طول عمر نکبتش، اشاعه و ترویج بیرحمی و قساوت است. متآسفانه این حاکمان قسی القلب تاکنون توانسته اند با برگزاری و براه انداختن اعدامها و اجرای مجازاتهای غیر انسانی و عصر حجری از قبیل شلاق وسنگسارو …. در ملآ عام، به مردم نشان دهند که برای پیشبرد اهداف و امیال ضد بشری خود دارای چه ظرفیتهایی اند.
اما از طرفی دیگر هم، خود اعتراضات چند سال گذشته ظرفیت و توانایی های جامعه، اقشار و موج عظیم خسته از این شرایط ضد انسانی را نیز بخوبی بنمایش گذاشته است. یکی از بهترین روشهای اعتراض به این قساوتهای علنی، تبدیل کردن خود این نمایشهای رعب و وحشت به میدان اعتراض علیه آن است. معمولآ تعداد کمی در این مناسکهای تحقیر بشریت بعنوان ناظر و شاهد شرکت نمیکنند، جدا از گروهی از اعوان و انصار حزب الهی و نافع در همیاری با رژیم، همیشه عده ای هم از روی کنجکاوی و غیره در این مراسمها حضور دارند. این عده، که معلوم نیست کدامیکیشان و با چه بهانه ای در دور بعدی سرش بالای دار خواهد رفت و یا شلاق خواهد خورد، میتوانند با شلوغ کردن محل و یا با آشفته کردن اوضاع مانع به اجرادرآوردن این عمل ضد انسانی شوند. در ضمن و از این هم مهمتر، تبدیل شعار " ممنوعیت اعدام و سنگسار و شلاق" به یکی از شعارهای اعتراضات و تجمعات حق طلبانه در صفوف کارگران، دانشجویان، معلمان و دیگر اقشار مردم، یکی از وسیله های  تحمیل آن به این حاکمان بدبختی و سیه روزی مردم است.
۱۸ آگوست ۲۰۰۷