ناامنی محیط کار، بی حقوقی مطلق کارگر ٬ درباره جایگاه تشکل کارگری

کارگر ۶٠ ساله دیگری به نام فتح الله سهرابی در سنندج بر اثر فروریزی دیوار جان خود را از دست داد. توفیق رحمانی ۵٠ ساله هم در پاوه جانش را سر کار از دست داد و همچنین عبدالحمید ق ۶٠ ساله هم در حین کار در یک فاضلاب بر اثر ریزش دیوار مجاور کارش در تهران زیر آوار ماند و جان باخت. اخبار ناامنی محیط کار، تأکیدی هستند بر بی حقوقی مطلق کارگران در این مرز و بوم. آسیب دیدن و مرگ کارگران در محیط کار در ایران چنان افزایش یافته اند که بخش ثابتی را در بخش “حوادث” در نشریات به خود اختصاص داده اند. مرگ اینچنینی کارگران را در محیط کار و بخصوص در جائی مثل ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی پایانی نیست! درباره این موضوع زیاد حرف زده ایم. مسئله این است که چگونه می توان به این قتل‌عام خاموش خاتمه داد. در همه جنبه های این مسئله که آیا می شود ناامنی محیط کار را بکلی از بین برد، هنوز دقیق نشده ام؛ اما مسلما می شود آن را از این حالت قتل‌عام به واقعا به معنای واقعی کلمه به حوادث استثنائی کاهش داد.
آیا این موضوع بخاطر “کم دقتی و سهل انگاری” کارگران است ـ چنانکه مسئولین جمهوری اسلامی اصرار دارند در انتهای اخبار مربوط به قتل کارگران و یا نقص عضو کارگران در حین کار بیاورند؛ یا از کمبود قوانین حمایتی است و یا هم اینکه ریشه در جای دیگری دارد؟! البته که این دروغ اسلامی است که کارگر در باره حیات و امنیت جانی و بدنی خود کم دقتی و سهل انگاری می کند. هیچ کارگر و هیچ انسان با عقل سلیمی روزش را بخاطر زیر آوار ماندن و یا از چندین طبقه به پایین پرت شدن، از خانه بیرون نمی رود. کارفرمایان چپاولگر رژیم اسلامی تا آنجا که کارگر مفت و مجانی در اختیار دارد لزومی نمی بیند که دستگاههای محیط کار را با آخرین استاندارد ایمنی مجهز کند. تا آنجا که رژیم سرکوبگری هرگونه تحرک برای متشکل شدن را سرکوب می کند، لزومی نمی بیند که به هیچ کسی حساب پس بدهد! راستش حتی در لیبرال و دمکرات ترین سیستم اجتماعی بورژوائی هم قانون جایگاه مهمی را اشغال نمی کند. مسئله بطور خیلی ساده در نبود تشکل‌های کارگری است که مال خود کارگر است و امنیت کارگر مهمترین مشغله و شعار سرلوحه آن است! یکی از مورخین جنبش کارگری آمریکا به نام Steve Early در آخرین کتابش، جنگهای داخلی در جنبش کارگری آمریکا، نکته جالبی را در این مورد می گوید. بعد از انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری، نهادهای کارگری آمریکا بیش از حد به این جابجائی دل خوش کردند. قانون کار آمریکا بر سر راه متشکل شدن کارگران موانع سخت و زیادی می گذارد. جنبش کارگری آمریکا تلاش زیادی کرده است که تغییراتی در این قانون بدهد و از این موانع بکاهد. اوباما بسیار قبل تر از کاندیداتوری اش برای ریاست جمهوری، از لایحه تازه ای که تعدادی از سناتورهای حزب دمکرات به سنا برده بودند حمایت کرد و در تبلیغات انتخاباتی خود قول تلاشهای لازم برای گذراندن این لایحه و تصویب آن خواهد کرد. این لایحه بطور خلاصه که EFTA عنوان گرفته است، به کارگران اجازه می دهد که بدون فضولی و بازجوئی از جانب کارفرمایان، بتوانند کارت متشکل شدن را امضا کنند؛ پروسه بسیار معمولی ای که نزدیک به یک قرن است که در کشورهای غربی از آن استفاده می شود. البته که این موضوع بعد از انتخاب ایشان به فراموشی سپرده شد. نکته من اما نکته ای است که نویسنده کتاب مزبور به آن اشاره می کند. او می گوید که نهادهای رسمی کارگری و بخصوص رهبران بخش جدا شده از فدراسیون کار آمریکا، نیرو و منابع مالی به متشکل کردن کارگران اختصاص نمی دهند، و متشکل کردن کارگران را به قانون و انتخابات اعضای حزب دمکرات به ریاست جمهوری و مجالس سنا و کنگره آمریکا گره زده اند. و می گوید قوانینی که به اصطلاح از کارگران و حقوق آنها حمایت می کنند را کم نداریم. و یادآوری می کند که هر از چندگاهی یکی از رؤسای جمهور آمریکا از حزب دمکرات است. منتها آنچه را که کم داریم، تشکل کارگری است که بتوانند مسائل را پیگیری کنند. مثال آمریکا برای اشاره به “قانون” و “قوانین” هم اینجا مهم است؛ چرا که زالوصفتان آن جامعه تحت عنوان وکیل، دائم در حال رفت و آمد در دادگاهها برای اجرای قوانین اند و قانون برایشان دکان پر درآمدی است. معلوم است که چه کسی از این بازار “قانون” و “قوانین” بیشترین استفاده را می برد. حال این وضعیت را با جمهوری اسلامی مقایسه کنید که نه تنها همه قوانینش مبنای شرعی و قرآنی دارند، بلکه قوانین مشخصی هم دارد که تلاش برای متشکل شدن را هم سرکوب می کنند. همه قضاتش کسانی چون خلخالی، شاهرودی، صلواتی و سعید مرتضوی هستند. وکلای آن مملکت هم اگر به خود جرأت بدهند حرفی بزنند، مثل هوتن کیانی پیه زندان و شکنجه به تن می مالند!
در نتیجه، اگر کارگری می خواهد که فردا دستش را زیر ماشینی در حین کار جا نگذارد و یا هم اگر حادثه ای رخ داد و چنین شد خود مقصر دانسته نشود، همین امروز تلاش برای متشکل شدن را شروع می کند. اگر کارگری نمی خواهد جانش را در حین کار از دست بدهد، باید متشکل شود. باید از فعال کارگری ای که برای متشکل شدن تلاش می کند و به زندان می افتد، با دل و جان حمایت کند. مثل فرزندش حمایت کند و برای آزادی اش هیچگونه دریغی نکند.
٢٣ آوریل ٢٠١٢

بعدالتحریر
در اخبار مربوط به سوانح محیط کار این هفته آمده است که پدر یکی از جانباختگان سانحه کار در فولاد زاگرس کردستان به شیوه تحقیق در مورد فرزند وی اعتراض کرده است. در جائی از این خبر آمده است: “چهاردهم مهرماه سال گذشته کمیل ملکی که یکی از مهندسین خبره و مسئول پست فشار قوی کارخانه ذوب آهن فولاد زاگرس کردستان بود در یکی از ماموریت‌های کاری بر اثر تماس با تابلوی فشار قوی حاوی ۳۲۰ ولت برق دچار سانحه شغلی شد و جان سپرد و این در حالی بود که مسئولان ایمنی به کمیل اطمینان خاطر داده بودند برق تابلو قطع شده است.” پدر کمیل می گوید که فرزندش در کار خود مهارت زیادی داشت و می افزاید: “مسئولان کارخانه علت مرگ فرزندم را بی‌احتیاطی و عدم توجه به مسائل ایمنی عنوان می‌کنند که این موضوع بیشتر قلب ما را جریحه دار می‌کند.” “اطمینانی که به پسرم از قطع بودن برق داده شده بود اشتباه بود، در غیر اینصورت یک مهندس برق ماهر می‌دانست نباید دستش را به تابلو داخل کند.” وی در ادامه از عدم امکانات پزشکی و حتی آمبولانس می گوید: “فرزندم بی‌دلیل و به سادگی مرد و کسی هم پاسخگو نشد. دریغ از یک پزشک عمومی و یا یک بهیار که در محل وقوع حادثه حضور داشته باشد. شاید اگر فرزندم به موقع خدمات پزشکی دریافت می‌کرد، امروز زنده بود.”