بحثهای درگرفته راجع به آزادی بیان جالب هستند. اما راستش من سرنخ آنها را گمکرده ام ! تقربیأ میشود گفت که همه در .
رابطه با مثالهای مشخص و به همان نحو در رابطه با کلیات حق دارند اما فکر میکنم به یک مساله کم توجهی میشود : آزادی بیان بی قید و شرط یک فرمول حقوقی برنامهای و سلبی در مقابل دولت هایی است که مانند جمهوری اسلامی بر آزادی بیان قید و شرط مذهب و میهن و غیره می گذارند. آزادی بیان مطلق آن را گل وگشاد و غیر حقوقی و در نتیجه نامفهوم و بی استفاده و منشاء سوء تفاهم در قانون و زندگی اجتماعی میکند. می شود گفت که مطلق و بی قید و شرط به عنوان کلمات معادل و هم مفهوم هستند، اما آیا رفقایی که تا حد معادل کردن آنها در بحثی که بدوأ و ماهیتأ به خاطر جایگاهش در برنامه حقوقی است، پیش می روند؟ آیا در کنگره آتی حزب پیشنهاد خواهند کرد که از آنجایی که بی قید و شرط کافی و روشن نیست یا همان معنی را دارد، آن را با مطلق عوض کنیم یا کنار همدیگر بگذاریم؟
قتل، قتل است. اما در دادگاه، بر اساس واقعیتهای دقیق اتفاق افتاده وکیل و دادستان باید یک فرمول دقیق حقوقی پیدا کنند : قتل عمد ؟ قتل بر اثر بی توجهی؟ قتل سهوی؟ دفاع مشروع از خود؟ و یا … ؟ قاضی یا ژوری بر اساس آن حکمی را فرموله میکنند که از زندان ابد تا تبرئه را میتواند در بر بگیرد. البته مساله قاطی کردن قلمروهای متفاوت زندگی اجتماعی و بی مصرف شدن تعمیم و کاربرد فرمولهای حقوقی نامربوط به موضوع هم هست که اصغر کریمی به روشنی توضیح داده است.
به رفقا پیشنهاد میکنم تا دو سری قضایی تلویزیونی آمریکایی را حتماً ببینند، کمک زیادی به فهم مسائل سیاسی ـ اجتماعی و
حقوقی ـ زبانی ( و نیز خود جامعه آمریکا) می کند.
The practice, Boston justice
بعد التحریر : فکر میکنم در بحث وحدت کمونیستی ( آناتومی لیبرالیسم چپ در ایران ) بود که منصور حکمت نکته بسیار ظریف و دقیق و روشن کننده ای در مورد سوء تفاهمی که زبان ایجاد کرده بود نوشته است