در بر روی همان پاشنه می چرخد

نگاهی به پلاتفرم رهبری حزب کمونیست کارگری- حکمتیست

مقدمه :

بدنبال سخنرانی کورش مدرسی، در کنگره چهارم حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست و مطرح کردن مسأله کناره گیریش از رهبری حزب، به علت  کسالت و وضعیت حاد کم شدن بینائی ، از نظر بسیاری از فعالین چپ و کمونیست در بیرون حزب حکمتیست، این  کنارەگیری صرفا” مستمسکی بود برای، گریز از حقایق تلخ تری، که اعضای حزب حکمتیست طعم آن را حدودا” بعداز دو سال چشید ند.

درآن ایام برخی از فعالین جنبش چپ و سوسیالیستی ایران ضمن تأسف از وضعیت جسمی کورش مدرسی، هرکدام به نسبت میزان شناخت شان از سیاست ها و پراتیک حزب حکمتیست، متوجه این واقعیت بودند که، قضیه کنارەگیری کورش مدرسی از رهبری حزب، ناشی از بن بست این حزب در دستیابی به اهداف تعیین شده است. کورش مدرسی، که بیشتراز بقیه در پذیرفتن و جاانداختن، نظرات دهه آخر عمر، منصور حکمت، همانند باور مذهبی، نقش بسزائی داشت، قادر نبود به سهولت گریبانش را از تزهای وی رها نماید.

  تزهای ” حزب و قدرت سیاسی ” و ” حزب و جامعه ” که در تقابل با مبانی یک استراتژی سوسیالیستی و اصل مارکسیستی خود رهائی طبقه کارگر قرار دارد،  برای متولیان حزب کمونیست کارگری نمیتوانست پلاتفرم دستیابی به هیچ درجەای از موفقیت باشد. اگر منصور حکمت تا زمانی که در قید حیات بود با اتکا به اعتباری که در صفوف جریان کمونیسم کارگری داشت و با تبدیل حزب کمونیسم کارگری به یک گروه فشار آکسیونیستی در خارج کشور و با ایجاد و جا انداختن این توهم که یک حزب غیر کارگری با بافت اساسا” خرده بورژوایی با جنجال آفرینی می تواند در هر تحول سیاسی به طرف تسخیر قدرت سیاسی خیز بردارد، توانسته بود به صفوف رهبری و تشکیلات انسجامی ببخشد، بدنبال در گذشت منصور حکمت، این حزب در مواجه با اولین تند پیچ تشکیلاتی دو شقه شد. درسال ٢٠٠۴ تفاسیر جداگانه از اندیشەهای تشکیلاتی و سیاسی منصور حکمت، بدون اینکه این تفاسیر جداگانه هیچ ربطی به نیازهای مبارزه طبقاتی داشته باشد چنان به درجه حادی رسید که کورش مدرسی به همراه حدودا” نیمی از اعضا و رهبری حزب کمونیست کارگری، نیمه دیگر را به رهبری حمید تقوائی به عدول و انحراف از حکمتیسم متهم کردند و در نتیجه راه خودشان را از حزب کمونیست کارگری جداکرده و حزب دیگری را بنام حزب کمونیست کارگری – حکمتیست تشکیل دادند. همزمان با این انشعاب نطفه های انشعابهای بعدی هم شکل گرفتند، بطوریکه اکنون بر بستر همین جریان فکری و حول یک برنامه سیاسی واحد (برنامه یک دنیای بهتر) چهار حزب رسمی و چندین جمع و محفل دیگر یا در سردرگمی استراتژیک گرفتارند، و یا هر کدام چه باید کرد سیاسی جداگانه ای را در پیش گرفته اند.

دقت در اندیشەهای مکتوب و پراتیک مشهود منصور حکمت در طول حیات ( متأسفانه ) کوتاهش نشان ازاین واقعیت دارد، که باید بین دیدگاههای نظری و سیاست و پراتیک منتج از آنها در دو دوره از حیات مبارزاتی منصور حکمت تمایز کامل قائل شد. در دوره اول، منصور حکمت با تحلیل مارکسیستی زیربنای اقتصادی جامعه ایران، نقد دیدگاه “بورژوازی ملی و مترقی” از زوایه منافع مستقل طبقه کارگر، نقد سوسیالیستی پوپولیسم حاکم بر چپ ایران، نقد سبک کار پوپولیستی، وارد شدن به پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران و تلاشهای ارزنده ای که در این زمینه انجام داد، نظریه دولت در دوره های انقلابی، سیاست ها و جهت گیری هایش در این راستا که حزب کمونیست ایران به بخشی از جنبش کارگری ایران تبدیل شود و … خدمات شایانی به جنبش کمونیستی ایران، به کومه له و حزب کمونیست ایران و جنبش انقلابی مردم کردستان نمود. علیرغم هر گونه انتقادی که به این یا آن گوشه از دیدگاههای نظری و پراتیک منصورحکمت در این دوره  وارد باشد خدمات ارزنده وی برای هر ناظر اندک منصفی غیر قابل انکار است.

دوره دوم از حیات سیاسی و مبارزاتی منصور حکمت، با تلاش برای سازماندهی انشعاب در حزب کمونیست ایران آغاز شد، دوره ای که در داخل حزب،  بدنبال موانع سر راه اجتماعی نشدن و کارگری نشدن حزب می گشت، نه در داخل جامعه.  دوره ای که وجود گرایش ناسیونالیستی در درون حزب را مانع اصلی کارگری نشدن حزب می دانست نه اختناق سیاه جمهوری اسلامی را. دوره ای که در آن بجای آنکه به میدان آوردن نیروی اجتماعی طبقه کارگر جهت به عقب راندن اختناق جمهوری اسلامی را در اولویت قرار دهد، تصفیه حساب با رفیق بغل دستی خود را در دستور کار قرار داد. دوره ای که با سازماندهی انشعاب در حزب کمونیست، کومه له را در مقابل جبهه نیروهای ناسیونالیست در کردستان تضعیف کرد اما هنوز هم که هنوز است نتوانست یک جریان چپ اجتماعی را سازمان دهد.   دوره ای که حزب یک بنی کمونیسم کارگری ایران را بنیاد نهاد، حزبی غیر کارگری با بافتی اساسا خرده بورژوایی، حزب یک بنی ای که با اتکا به ماتریال انسانی آن چهار حزب کمونیسم کارگری با پسوند و پیشوندهای مختلف و یک سازمان سوسیالیست کارگری و چند جمع و محفل دیگر تأسیس و در حال فعالیت هستند که از این مجموعه حداقل سه تای آنها حزب تعدد نظرات را رسما قبول کرده اند. دوره ای که منصور حکمت از کارگری شدن حزب یک بنی اش مأیوس شد و بجای خشت رور خشت گذاشتن و تلاش برای به میدان آوردن طبقه کارگر و سازمانیابی آن، طبقه کارگر را که محور هر استراتژی سوسیالیستی است، از استراتژی سیاسی حزبش حذف کرد. دوره ای که مبحث حزب و قدرت سیاسی نه نقطه شروع بلکه اوج تکامل آن بود. اینبار بجای وظیفه دشوار کارگری کردن حزب، حزب را به حزب شخصیت ها و حزب گروه فشار آکسیونیستی در خارج تبدیل کرد تا در روز موعود با جلب نظر ۵ در صد از جامعه به طرف تصرف قدرت سیاسی خیز بردارد.

با اینکه تمایز واقعی بین این دو دوره تاریخی از حیات سیاسی و مبارزاتی منصور حکمت با اتکا به فاکت های عینی زیادی قابل تبیین و ارزیابی می باشد، اما هواداران منصور حکمت در احزاب چهارگانه با برخورد سکتی به شخص منصور حکمت و دیدگاههایش، خود را از هر نوع برخورد تاریخی به این پدیده عاجز و درمانده کرده اند. این دوستان و رفقا با دگم هایی که برای خود ساخته اند بدون اینکه زحمت مراجعه به مارکسیسم و مبانی سوسیالیسم علمی را به خود بدهند راه هر گونه برخورد انتقادی به نوآوری های منصور حکمت را بسته اند.

اکنون با نگاهی به مواضع و جهت گیری های احزاب کمونیسم کارگری  و حکمتیست ها، اگر ما باورهای دهه آخر حیات سیاسی منصور حکمت را در این دو تز مشهور وی، یعنی ” حزب و قدرت سیاسی” و ” حزب و جامعه  ” ملاک وفاداری به منصور حکمت درنظر بگیریم، پیرو واقعی منصور حکمت همان حزب کمونیست کارگری ایران است. این اصلا تصادفی نیست که حککا بدون اینکه طبقه کارگر با صف مستقل طبقاتی خودش در ابعاد اجتماعی پا به میدان جدال های سیاسی گذاشته باشد شرایط جامعه ایران را انقلابی ارزیابی میکند. چون بر اساس جهت گیریهای استراتژیک این حزب، انقلاب کارگری و تصرف قدرت سیاسی تنها امر طبقه کارگر سازمانیافته نیست، بلکه حزب شخصیت ها هم با بافت اساسا خرده بورژوایی بدون آنکه حتی طیف کوچکی از رهبران و پیشروان کارگری را با خود همراه کرده باشد و فقط با جلب نظر ۵ در صد از جامعه می تواند قدرت سیاسی را بگیرد. زمانی که حزب غیر کارگری فقط با جلب نطر ۵ در صد، خیر ۱۵ درصد جامعه می تواند به سوی تسخیر قدرت سیاسی خیز بردارد، آنگاه انقلاب سوسیالیستی با انقلاب انسانی هم طراز می شود، حکومت کارگری با حکومت انسانی یکی می شود تا به مرور زمان انقلاب سوسیالیستی و حکومت کارگری جای خودشان را به انقلاب انسانی و حکومت انسانی بدهند. این حزب در راستای این استراتژی در عرصه اتخاذ تاکتیک های مدرن هم، سنگ تمام را گذاشته است. با همه اینها این حزب بطور عینی در جناح چپ جامعه قرار گرفته و مناسباتش را با چپ و راست جامعه تنظیم کرده است.

کورش مدرسی که رهبری شاخه منشعب از حزب حکمتیست را عملا بر عهده دارد ، تیز هوش تر از آن است که نداند میان دیدگاهها و پراتیک منصور حکمت در دو دهه از زندگی مبارزاتی اش فرق و تمایز اساسی وجود دارد. کورش مدرسی در جلو چشمش تکامل منطقی حزب متکی به تز “حزب و قدرت سیاسی” را در قامت حککا می بیند. بحث ایجاد کمیته های کمونیستی از جانب کوروش مدرسی که اینبار و به گفته خودش نه به عنوان یک بحث سازمانی و آرایشی، بلکه بعنوان یک جهت گیری سیاسی جدید مطرح می شود و یک دیدگاه پاسیفیستی در ارزیابی از اوضاع سیاسی و شرایط مبارزه طبقاتی در ایران را نیز چاشنی آن کرده است، در واقع راه گریزی است از تز ” حزب و قدرت سیاسی” منصور حکمت. اما در فرهنگ بسته ای که پیروی از منصور حکمت به یک باور مذهبی ارتقا یافته است، کوروش مدرسی اعتماد بنفس آن را ندارد که دیدگاه هایش را در تقابل با دیدگاه رایج در این حزب مطرح کند.

اما برای حزب کمونیست کارگری- حکمتیست، انشعاب کوروش مدرسی به معنای پایان بحران سیاسی در این حزب نیست. این حزب هنوز هم مهر دیدگاههای التقاطی و متناقض کورش مدرسی را بر پیشانی دارد، تازه با این فرض که به مرور زمان از این دیدگاه ها فاصله بگیرد، در تحلیل نهایی دو راه بیشتر پیش رو ندارد. این حزب یا باید با پایبندی به تز ” حزب و قدرت سیاسی” و تمامی سیاست ها، سنت ها و تاکتیک های منتج از آن همان مسیر حزب کمونیست کارگری ایران را در پیش گیرد و از کمونیزم بورژوایی خواندن این حزب دست بردارد، یا باید با نقد مارکسیستی و انقلابی تز” حزب و قدرت سیاسی” بدون جنجال آفرینی و فیل هوا کردن مسیر فعالیت کمونیستی و کمک به امر سازمانیابی طبقه کارگر و آماده کردن آن برای تصرف قدرت سیاسی را در پیش گیرند. در هر حال موقعیت فعلی حزب حکمتیست با دیدگاههای التقاطی اش اگر چه آنها را به حزب اتحاد کمونیست کارگری نزدیک تر می کند اما نمی تواند پایدار بماند. این موقعیت گذرا است.

*****

با این مقدمه نگاهی می اندازیم  به پلاتفرم رهبری حزب کمونیست کارگری- حکمتیست.  نکاتی را که ذیلا” ملاحظه میفرمایید، در نقد پلاتفرمی تنظیم شده که توسط اکثریت کمیته مرکزی حکمتیست ها در آخرین پلنوم مشترک آنان به تصویب رسید و به انشعاب در این حزب قطعیت بخشید. مقدمتا” من ناچارم برای برخورد به این پلاتفرم ، بعضا” پاراگراف هایی را عینا” در اینجا نقل کنم و این ممکن است موجب خستگی خواننده شود که من از این بابت پوزش میطلبم .

١ – در مقدمه پلاتفرم رهبری حزب حکمتیست آمدەاست : ((حزب حکمتیست برای سازماندهی انقلاب اجتماعی پرولتاریا و ایجاد جامعه سوسیالیستی ایجاد شده است. سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری سوسیالیستی به جای آن امر فوری ما است. ما تحقق این استراتژی را در شرایط پیچیده ای پیگیری میکنیم. اکنون حوزه مستقیم فعالیت حزب ما، جامعه ایران، در مقابل تلاطمات سیاسی و اجتماعی جدی قرار دارد. زیر تاثیر بحران اقتصادی جهان سرمایه و تحولات مهم خاورمیانه و شمال آفریقا و معضلات اقتصادی و سیاسی بورژوازی ایران و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، تحولات مهمی در چشم انداز است. جنبش ها و جریانات مختلف برای کوبیدن مهر خود بر این تحولات در تکاپویند. جنبش طبقه کارگر هم میتواند و باید مهر خود را براین وضعیت بکوبد. تحقق این امر تماما به نقش عنصر فعاله کمونیسم طبقه کارگر و حزب کمونیستی دخالتگر و مدعی قدرت سیاسی بستگی دارد. حزب حکمتیست به مثابه بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران باید ایفاگر این نقش سرنوشت ساز باشد.
برای ایفای این نقش، حزب ما بر ظرفیتها و تواناییهای مهمی از دستاورهای سیاسی و سازمانی و پراتیکی سه دهه اخیرکمونیسم حکمت تکیه دارد و در عین حال تناقض مسئله آنجا است که با نارساییها و ناتوانیهای سیاسی و سازمانی و سبک کاری خطیری هم روبرو است. وضع موجود حزب ما نه تنها جوابگوی این رسالت نیست، بلکه با امکانات و محدودیتهای موجودش برای تضمین روتین فعالیت کمونیستی هم قابل دوام نیست. وضع موجود باید تغییر کند. حزب ما به دگرگونیهای اساسی احتیاج دارد تا به عنوان حزب کمونیستی دخیل در مبارزات طبقه کارگر و هدایتگر کل جنبش آزادی و برابری و رهایی انسان عروج کند. در دل این تحولات پرچم انقلاب کارگری و سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و بنیاد گذاشتن جمهوری سوسیالیستی به جای آن را برافرازد. با استنتاجات روشن و امروزی از استراتژی اساسی “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب و جامعه” تکان جدی به حیات سیاسی و دامنه تأثیرگذاری اجتماعی خود بدهد))
( تأکید از من است )

این مقدمه حاوی نکاتی است که یک جریان کمونیستی جدی، باید در بکار بردن آن دقیق و راستگو باشد و در درجه اول بتواند اعتماد کامل اعضا و هواداران خودش را به آن جلب نماید. تا آنجا که به تحلیل اوضاع جهانی، بحران اقتصادی ، اوضاع خاورمیانه و اوضاع جمهوری اسلامی و تلاش طبقات اصلی جامعه، برای فراهم کردن الترناتیو طبقاتی شان مربوط است، من ملاحظەای ندارم، اما وقتی نوبت به نقش و جایگاه حزب حکمتیست میرسد، کمتر راستگویی  در آن مشاهده میشود. بعنوان مثال،  چرا حزب حکمتیست به مثابه بخش متحزب کمونیزم پرولتری در ایران به حساب میآید و تنها این حزب باید ایفاگرنقش متشکل کننده، طبقه کارگر ایران باشد و مهر آلترناتیو کارگری را بر جنبش کارگری ایران بکوبد ؟  سهم سایر احزاب که داعیه کمونیست بودن دارند و هرکدام به سهم خود و بعضا” خیلی بیشتر از حزب حکمتیست، در جنبش کارگری ایران صاحب نفوذ هستند، چقدر است  ؟  اولین سئوال یک عضو جدی از رهبری حزب که چنین پلاتفرمی را تصویب میکند این است که چند در صد از فعالین جنبش کارگری با سیاست های حزب حکمتیست تداعی میشوند  ؟  و با جواب گرفتن همین سئوال نطفه شکاکیت و ناباوری به ادعاهای رهبریش را درخود بوجود میآورد.

دردو پاراگراف بالا، تصویری از آن چنان حزب متناقضی ترسیم کردەاید، که بقایش را تنها مرهون فرقەای بودن و مذهبی بودنش است .  چگونه یک حزب که بخش متحزب کمونیزم پرولتری است و باید در این اوضاعی که سرنوشت ساز است، پا پیش بگذارد و طبقه کارگر را برای آلترناتیو بودن مهیا کند ، با نارساییها و ناتوانیهای سیاسی و سازمانی و سبک کاری خطیری روبرواست که بقایش را به مویی بسته است ؟ !

چگونه میشود حزبی که، به ظرفیتها و تواناییها و دستاوردهای سیاسی و سازمانی و پراتیکی سه دهه اخیر کمونیزم حکمت متکی است، سهمش از تمام این دستاوردها ، شکست، ناکامی، تفرقه، سکتاریزم و دگماتیسم باشد ؟

 چگونه ممکن است حزبی که از اعلام جدائی اش از حزب کمونیست کارگری تا کنون مرتب تضعیف شده ،  هنوزهم که هنوز است، استراتژیش را تصرف قدرت سیاسی توسط این حزب شکست خورده ترسیم نماید  ؟

پلاتفرم رهبری حکمتیست بعداز این مقدمه پراز تناقض و سکتاریستی ، سرانجام به این نتیجه میرسد که با استنتاجات روشن و امروزی از استراتژی اساسی ” حزب و قدرت سیاسی ” و ” حزب و جامعه ” تکان جدی به حیات سیاسی و دامنه تأثیرگذاری اجتماعی خود بدهد.

نکته مهم و قابل تعمق در تفسیر و تأویل دیدگاههای منصور حکمت، که اساسا” چپ و راست، این جریان ها را نشان میدهد ، مقاطعی است که آثار و آ ندیشەهای حکمت ما به ازای سیاسی و اجتماعی پیدا کرده و یا بعبارت دیگر منشأء اثری در جامعه بودەاست . از لحاظ اینکه این مقاطع کی و چه زمانی است ،  زیاد مهم نیست، مهم این است که این احزاب و خصوصا” حکمتیست ها با نادیده گرفتن این واقعیت ها، میخواهند با ردیف کردن،دو منصور حکمت در کنارهم، نسبت به هردو وفادار بمانند و منصور حکمت را همچون کیمیاگری که  قادر است در هرشرایطی، هر فلزی را طلا کند تلقی کنند.  بهمین منظور است که رهبری حکمتیست  ” استنتاجات روشن و امروزی ”  را در تفسیر استراتژی اساسی ” حزب و قدرت سیاسی ” و  ”  حزب و جامعه  ”  بکار میبرند و خودشان را مجاز به تفسیرهای گوناگون و متنوع میدانند. تفسیر هرچه باشد مهم نیست، مهم انتساب آن به منصور حکمت است.( تأکید از من است)

استنتاجات رهبران حکمتیست  به هر میزان و درجەای روشن و امروزی باشد، الزاما” نمیتواند روشنتر از مقولات و مفاهیمی باشد که خود منصور حکمت ناشر، مبلغ ومروج آن بودەاست. استراتژی  ” حزب و قدرت سیاسی ” و ” حزب و جامعه که بعدا” آن را تکمیل کرد، نمودار تغییر استراتژی منصور حکمت را که عملا” از انشعاب و جدائی او از حزب کمونیست ایران شروع شدەبود، تکمیل کرد و اینبار منصور حکمت بجای مبشر و مبلغ مارکسیزم انقلابی و کمونیزم کارگری، تحت عناوین دیگر، به ترویج نوعی پوپولیزم مدرن پرداخت. مکانیزم قدرت در بینش جدید منصور حکمت دیگر طبقه کارگر پیشرو و متحزب نیست .

 راه رسیدن به قدرت سیاسی، دیگر به خودآگاهی طبقه کارگر و تشکل وی در حزب طبقاتیش، یعنی حزب کمونیست ربط چندانی ندارد. مهم این است که، تشکیلات شما در تبلیغات رو به بیرون مدعی گرفتن قدرت باشد و  بتواند این ذهنیت را در بین مردم، صرفنظر از تعلق طبقاتی شان نهادینه کند. برای این کار به تبلیغ و ترویج سوسیالیستی احتیاج نیست، عقل سلیم میخواهد و اعتماد به نفس. چیزی که اقشار بورژوازی و خورده بورژوازی خروار، خروار دارند و طبقه کارگر از آن بی بهرەاست ( البته از نظرحکمتیست ها). بنابراین، حزب طبقه کارگر که ما هستیم ( بخوان حکمتیست ها ) باید این آمادگی را اولا” در خودمان و در میان کادرهایمان بوجود آوریم و سپس سایر اقشار را در مورد توانائی و عزم جزممان مطمئن کنیم. سوالی که در اینجا باید مطرح کرد و از حکمتیست ها خواست به آن جواب دهند این است : (( آیا واقعا” منصور حکمت، اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، منصورحکمت سه منبع و سه جزء سوسیالیزم خلقی ایران، منصور حکمت پوپولیزم در برنامه حداقل ، منصورحکمت، حل امپریالیستی مساله ارضی و منصور حکمت آناتومی لیبرالیزم چپ، همان منصور حکمت  ” حزب و قدرت سیاسی ”  و منصور حکمت ” حزب و جامعه ” است  ؟ ! ))

تنها استنتاج روشن امروزی از این استراتژی اساسی شما ” استراتژی حزب و قدرت سیاسی ” و ” حزب و جامعه ” این است که، با صراحت اعلام کنید : (( این استراتژی، استراتژی انقلاب سوسیالیستی نیست ! )) نیروی محرکه اصلی انقلاب کارگری و سوسیالیستی تنها و تنها طبقه کارگر است . استراتژی که منصور حکمت تا مدتی بعداز تشکیل حزب کمونیست ایران به آن باور داشت . در پرتو این استراتژی برای تشکیل حزب کمونیست ایران بزرگترین خدمت را به جنبش کمونیستی بعمل آورد. با این استرتژی قدرت کمونیزم را در کردستان ارتقا داد . با این استراتژی شعار ” آزادی ، برابری ، حکومت کارگری ” را به شعار محوری حزب کمونیست تبدیل کرد . دولت در دورەهای انقلابی را به رشته تحریر درآورد و زمینەهای انحراف و شکست انقلاب کارگری شوروی را بررسی کرد .

 منصور حکمتی که خلع ید از طبقه کارگر شوروی و رشد ناسیونالیزم عظمت طلبانه روسی  را خمیرمایه و اساس شکست انقلاب بولشویکی و شکست سوسیالیزم ارزیابی کردەاست، سزاوار نیست همان منصور حکمتی باشد که مجددا” خواهان کسب قدرت سیاسی در غیاب حضور سازمانیافته طبقه کارگر است.

منصور حکمتی که تحمل یک گرایش منکوب شده  ناسیونالیستی را نکرد و حزب کمونیست ایران را رها کرد و با این کار موجب دلگرمی ناسیونالیست ها و تضعیف صف کمونیست های درون کومەلە گردید ، نمیتواند منصور حکمتی باشد که استراتژی کومەلە در جنبش کردستان را مدون کرد .

بنابراین حکمتیست ها اگر مایلند از این سرگردانی رها شوند باید دست از تقدس مآبی بردارند. با این استراتژی ، اعم از اینکه اساسی باشد یا غیراساسی، استنتاجات روشن و امروزی از آن استخراج کنید، یا به همین استنتاجات تاکنونی قناعت نمایید، مطمئن باشید نمیتوانید به طبقه کارگر مرتبط شوید. اگر میخواهید کمونیست باشید ، باید با نقد مارکسیستی و انقلابی تز ” حزب و قدرت سیاسی” به امر خدمت به سازمانیابی طبقه کارگر روی آورید.

سوسیالیزم یک شیوه از شیوەهای مناسبات تولیدی است . در این شیوه تولیدی اگر طبقه کارگر کنترل تولید و سیاست، جامعه را در دست داشتەباشد و تولید را براساس رفاه جامعه سازمان دهد، سوسیالیزم قابل تحقق است. باید تلاش کرد طبقه کارگر به قدرت خود در سازماندهی انقلاب اجتماعی پی ببرد. باید تلاش کرد خودآگاهی این طبقه برای تشکل در حزب طبقاتیش فزونی یابد. درپرتو استراتژی غیر سوسیالیستی نمیتوان چنین کار بزرگی را سازمان داد و با استراتژی تاکنونی نمیتوانید هیچ تکان جدی به دامنه فعالیت و تأثیرگذاری اجتماعی خود بدهید .

رهبری حکمتیست ها در این راستا اولویت هایش را این چنین دسته بندی میکند :

((۱- رهبری سیاسی: تامین رهبری سیاسی، کلید مسئله است . در این راستا:
– وجود رهبری سیاسی کمونیستی در قامت اجتماعی و فراحزبی و دخالتگر در جدالهای سیاسی و اجتماعی ایران
– ابراز وجود رهبری حزب به عنوان مرجع صاحب نظر مارکسیستی و یک قطب سیاسی معتبر و با نفوذ. تمرکز رهبری حزب روی فعالیتهای با محتوا و موثر از نظر سیاسی و عملی و اجتناب از هر نوع تشکیلات داری و خرده کاری.
– ایفای نقش رهبری به عنوان سخنگو و پرچمدار عروج مجدد مارکسیسم و کمونیسم حکمت
– ایفای نقش ویژه برای تضمین اتحاد سیاسی و وحدت عمل حزب
– منطبق کردن هر چه بیشتر شیوه کار رهبری بر “تزهای رهبری کمونیستی”
– فاصله گرفتن از سنت کار آکسیونیستی و محفلی و ماقبل حزبی، متکی شدن به اصول و موازین کار تعریف شده حزبی و تامین رهبری جمعی مسئولیت پذیر، باز و متکی بر آگاهی و آمادگی نیروی جنبش خود و کادرها و فعالین حزب
– تغییر آرایش کنونی رهبری حزب و قرار دادن دفتر سیاسی به عنوان مرجع سیاسی و اجرایی در راس حزب (طرح آرایش رهبری به پلنوم جداگانه ارائه شده است))  
        (تأکید از من است )

به تصور حکمتیست ها، اگر، آنان بتوانند، کلید مفاد این پلاتفرم را تأمین کنند، مسأله سرنگونی جمهوری اسلامی و  کسب قدرت سیاسی توسط حزب حکمتیست و سپس استقرار جامعه سوسیالیستی و تولید سوسیالیستی فراهم است و کلید حل این معادله سه مجهولی ( ١- سرنگونی جمهوری اسلامی ٢ –  تصرف ماشین دولتی توسط حزب و ٣ – استقرار سوسیالیزم )  در تأمین رهبری سیاسی حزب است.   به مصداق این شعر :

                                    ”     خشت اول چون نهد معمار کج         تا ثریا میرود دیوار کج   “

دراستراتژی حکمتیست ها مبارزه طبقه کارگر، خوداگاهی و تشکل یابی این طبقه  محلی از اعراب ندارد. اگر حزب آنان که بقول خودشان “تنها بخش متحزب کمونیسم پرولتری” است، بتواند رهبری سیاسی اش را، که کلید و حلال مشگلات است، پیدا کند، دستیابی حزب، به قدرت سیاسی ، کاملا” مقدور و ممکن است.

 در این فرمولبندی، خوداگاهی سیاسی طبقه کارگر برای پی بردن به قدرت واقعی خود، آشنائی فعالین و رهبران طبقه کارگر به مارکسیزم و کمونیزم و جذب شدن شان به این، باصطلاح  ” تنها بخش متحزب کمونیزم پرولتری” که دوستان حکمتیست باشند، اصلا” مهم نیست، مهم این است که این آقایانی که فعلا” در حزب آنان تحزب یافتەاند، اگر بتوانند  (١)در قامت اجتماعی و فراحزبی و دخالتگر، در جدلهای سیاسی و اجتماعی ظاهر شوند و (٢)مرجع صاحب نظر در مارکسیزم باشند و(٣) خودشان با خودشان یک قطب سیاسی معتبر و بانفوذ تشکیل دهند و(۴) از تشکیلات داری و خردەکاری بپرهیزند و(۵) روی فعالیتهای مٶثر سیاسی و علمی کارکنند و (۶)سخنگو و پرچمدار عروج مجدد مارکسیزم و کمونیزم حکمت باشند و(٧) وحدت عمل حزبشان را تأمین کنند ، (٨) از سنت کار اکسیونیستی و محفلی دوری جویند و(٩) رهبری جمعی، مسئولیت پذیر، باز و متکی بر آگاهی و آمادگی بکار داشته باشند و(١٠ ) دفتر سیاسی حزب را به عنوان مرجع سیاسی و اجرائی در رأس حزب قرار دهند، مسأ له  تأمین رهبری حل است و کلید دست یابی به قدرت سیاسی آماده است و فقط باید رئیس دفتر سیاسی به نیابت از طرف طبقه کارگر قفل سوسیالیزم را بگشاید.

تا اینجای پلاتفرم که مسأ له  تأمین رهبری سیاسی حزب و کلید دستیابی به این رهبری سیاسی مطرح است، ملاحظه میفرماییدکه، جائی برای فعالین جنبشهای اجتماعی و مخصوصا” جنبش کارگری ایران پیدا نمی شود. شاید به این علت است که مسأ له جانشینی ، یعنی جانشینی حزب حکمتیست ها به جای کل طبقه کارگر حل شده و لزومی به این نیست که فعالین جنبش کارگری و رهبران مبارزات کارگری در سوخت و ساز رهبری سیاسی جائی داشته باشند و همین آقایانی که در حال حاضر در رهبری هستند اگر بتوانند این صفات دهگانه فوق  را که برای تأمین رهبری برشمردەاند، داشته باشند، چه ضرورتی دارد آنان مته به خشخاش بزنند و در جستجوی رهبری سیاسی در میان طبقه باشند !

دربند ٢ پلاتفرم آمدەاست : ((حزب قابل انتخاب و قابل دسترس طبقه کارگر و جامعه
جنبش طبقه کارگر و کل صف آزادیخواه وبرابری طلب به حزب کمونیستی قابل دسترس و قابل انتخاب در جدال روزمره طبقاتی اتکا میکند. حزب غیر قابل دسترس علیرغم ایده های خوب به جایی نمیرسد. در این راستا:
بکار گیری همه اهرمهای قدرت اجتماعی، سیاسی و حزبی
حضور فعال رهبری و شخصیتها و اتوریته های اجتماعی و سیاسی در بطن مبارزه دایمی جنبش طبقاتی ما
اتکا به میدیای اجتماعی به ویژه تلویزیون و دیگر امکانات اتصال و اتکای حزب به جامعه.
گسترش دخالتگری سیاسی و عملی حزب در کلیه کشمکشها و جدلهای سیاسی بر سر آزادی و برابری و رفاه
قد علم کردن حزب به مثابه نیروی رهبر کل جامعه، به عنوان پرچمدار افراطی اعتراض رادیکال کارگری
حضور حزب در نبرد هر روزه بر سر افکار و کردار سیاسی توده های وسیع مردم،
استنتاجات مداوم از مباحث پایه ای “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب و جامعه” و حدادی کردن ابزارها و امکانات و ابتکاراتی که حزب را قابل دسترس جامعه و طبقه کارگر میکند
.             ( تأکید از من است )

بند دوم پلاتفرم به مصداق این ضرب المثل معروف :   ”  سنگ بزرگ علامت نزدن است   ”  میباشد  و واقعیت این است که بلندپروازی های گنده دماغی نزدیک به  یک دهه قبل حزب کمونیست کارگری – حکمتیست و شکست مداوم سیاست ها و تاکتیک های این حزب در شرایط امروز و در اوضاع و احوالی که فاقد بخش نسبتا” بزرگی از رهبران سابقش است فقط به معنای تدارک یک شکست در آینده است. استراتژی ” حزب و قدرت سیاسی ” و ” حزب و جامعه ” دورەاش سپری شده و در اوج قدرت و توانائی حزب کمونیست کارگری مطلوبیت و مجذوبیتش را از دست داد، با هیچ استنتاجی از این استراتژی حزب حکمتیست نمیتواند خودش را قابل انتخاب و قابل دسترش در میان فعالین و رهبران جنبش کارگری ایران کند. تنها با به رسمیت شناختن استراتژی سوسیالیستی و کارگری است که میتوانید شائبه خورده بورژوایی بودن را از خودتان دور کنید و به صف کارگران ملحق شوید. تأمین سوسیالیزم و نظام تولید سوسیالیستی تنها و تنها با اراده ، خودآگاهی، تشکل و تحزب طبقه کارگر ممکن است . در قدر قدرتی نظام تولید سرمایه داری ، داعیه تصرف قدرت سیاسی در غیاب طبقه کارگر و استقرار تولید سوسیالیستی فقط یک شعار تو خالی و گنده دماغی است.

 ٣ – در بند سوم پلاتفرم آمده است  : ((  پرچم سیاسی کمونیستی، شکل دادن به آلترناتیو پرولتری در قبال قدرت سیاسی:
– برافراشتن قاطع پرچم سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تامین آزادی و برابری در تحولات سیاسی ایران.
– اعلام نه قاطع به همه ابعاد موجودیت و قوانین جمهوری اسلامی و تبدیل حزب به قاطعترین و موثرترین نیروی اپوزیسیون
– فعال کردن ماکسیمال ظرفیتهای حزب در صحنه تحولات سیاسی
– تبلیغ و توده گیر کردن شعار جمهوری سوسیالیستی به عنوان حکومتی که باید با سرنگونی جمهوری اسلامی برقرار شود.))
                  ( تأکید از من است )

واقعیت این است که من از لحاظ مضمونی هیچ انتقادی از مضمون و محتوای این بند ندارم . از لحاظ شکلی آن را عملی میدانم و حق مسلم هر تشکل کارگری و کمونیستی است که چنین کند و چنین شود. اما راستش را بخواهید نمیتوانم باور کنم که حکمتیست ها قادر به تأمین آن شوند. کمونیست ها تاریخا” متواضع ،  واقعبین، راستگو و متکی به طبقه کارگر بودەاند. شکل دادن به یک آلترناتیو کارگری در شرایط امروز ایران بیش از هر زمان احتیاج به چنین روحیات و خصوصیاتی دارد. کار یک دهه حکمتیست ها گنده د ماغی، تکبر، خودخواهی و سکتاریستی بوده . یک دهه به کمونیست های کردستان ( کومەلە ) هتاکی و بی حرمتی کردند و در همین پلاتفرم هم کمونیست های کردستان را کمونیست های ” ملی ”  مینامند و بخشی از وظیفه خود را ضدیت با آنان تعریف کردەاند. ( بعدا” به این مسأ له میپردازم ) چنین جریانی ممکن نیست بتواند به یک آلترناتیو کارگری و کمونیستی در قبال قدرت سیاسی شکل بدهد.

۴ – در بند چهارم پلاتفرم آمده است : ((  ۴- طرد و ایزوله کردن اپوزیسیون بورژوایی
مبارزه بی امان علیه همه پرچمها و نیروهای بورژوایی اعم از ناسیونالیسم پروغرب، ملی مذهبیها، جریانات سبز، ناسیونالیستها ی محلی و فدرالیستها و ….
– نقد و منزوی کردن کمونیسم بورژوایی
(  تأکید از من است )

تحقق این بند مستلزم تحقق بند سوم پلاتفرم است . اگر حکمتیست ها از آن چنان پتانسیلی برخوردار شوند که قادر باشند یک الیرناتیو کارگری را در ایران سازمان دهند  ، مطمئنا” قادر خواهند بود شانس شان را برای ترد و ایزوله کردن اپوزیسیون بورژوایی ایران امتحان کنند. تحقق این خواسته اراده گرایانه نیست . توازن قوای واقعی دو طبقه اجتماعی یعنی طبقه کارگر و بورژوازی ایران است که میتواند، این هدف را متحقق کند . الترناتیو بورژوایی با برگزاری آکسیونهای خارج کشور و برنامه و پلاتفرم های زرق و برقدار نیست که ایزوله و طرد میشود، بلکه با به میدان آمدن طبقه کارگر متشکل و مطالبات و مبارزات مداوم این طبقه و متحد ینش است که رسوا و طرد میشود. ایا حزب حکمتیست از چنین ظرفیتی برخوردار است یا اینکه  هدفش از گنجاندن  این بند تشدید سکتاریزم حزبی است؟

۵ – بند نهم پلاتفرم رهبری حکمتیست تحت عنوان  ” حزب در کردستان ” میگوید : ((  ٩- حزب در کردستان:
– موقعیت کمونیسم و حزب در کردستان یک اهرم قدرت بزرگ این حزب است. در نقشه ای هدفمند این موقعیت را باید فعالتر کرد.
– انرژی و توان رهبران و شخصیتهای اجتماعی این حزب و نسل جوان کمونیستهای موجود این بخش حزب را باید در تشکیلات کردستان سازمان داد. تشکیلات کردستان حزب جوابگوی همه وجوه مبارزه طبقاتی در جامعه کردستان بوده و بر این اساس همه وظایف و اختیارات یک کمیته اصلی حزب در جغرافیای کردستان را دارا است.
تشکیلات کردستان ما باید به ظرف اعتراض اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر در کردستان تبدیل شود.
– تشکیلات کردستان باید مبتکر تنگ کردن عرصه بر جمهوری اسلامی در کردستان و الهام بخش اعتراضات رادیکال و حق طلبانه کارگران و مردم باشد.
– نقد و جدال دایمی با جنبش بورژوا ناسیونالیسم کرد و نمایندگان حزبی و غیر حزبی آن و طرد و منزوی کردن آن
– نقد و منزوی کردن کمونیسم ملی در کردستان ))

اگرچه بند  ” حزب در کردستان ” جایگاه نهم پلاتفرم را اشغال کرده است و ظاهرا” قصد داشتەاند نشان دهند، ازنظر آنان اولویت چندانی ندارد، اما ساختار تشکیلاتی و کادرهای حکمتیستها از زمان انشعاب از حزب کمونیست کارگری تا کنون عکس آن بودەاست. تقریبا” ٩۵ درصد از کادرهای حکمتیست ها، کادرهای هستند که زمانی در صفوف کومەلە فعالیت کردەاند. زمان انشعاب فراکسیون کمونیزم کارگری به حزب کمونیست کارگری ملحق شدند و زمان انشعاب حزب  حکمتیست با این جریان افتادند. بقول خودشان موقعیت کمونیزم و حزب حکمتیست در کردستان یک اهرم قدرت بزرگ این حزب است و آنان قصد دارند ، با یک نقشه هدفمند این موقعیت را فعالتر کنند. حکمتیست ها برای این کار، نقد و منزوی کردن کمونیزم ملی در کردستان را در دستور فعالیت خود گنجاندەاند. کمونیزم ملی اسم رمز کومەلە – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، است. استراتژی حکمتیست ها در کردستان اساسا” استراتژی ضدیت با کومەلە است.  بدلیل موقعیت کمونیزم و کومەلە در کردستان، واقعیت این است که حکمیتست ها قادر نیستند مستقیما” عنوان کنند قصد منزوی کردن کومەلە را دارند و ناچارند ما را کمونیستهای ملی خطاب کنند. بزگترین اشتباه حکمتیست ها ، همانا رفتار خصمانه با کومەلە- سازمان کردستان حزب کمونیست ایران است. آنان فراموش کردەاند بند ناف کمونیست های کردستان با کومەلە بستە شدەاست. آنان فراموش کردەاند که خصومت با کومەلە یعنی خصومت با آرمان هزاران کمونیست فداکار کە پرچم سرخ سوسیالیزم را در شرایط خفقان و دیکتاتوری مطلق بر فراز قلەهای کردستان برمیفرازند. شخصیتهای اجتماعی حزب حکمتیست، هنوز مرهون نام نیک آن زمان هستند که با نام کومەلە و برای آرمان کومەلە که سوسیالیزم است مبارزه کرده ا ند. این خیالی است باطل ، اگر تصور کنید، نام نیک آنان قائم به ذات است و اگر با کومەلە هم از سر نا سازگاری درآیند، بازهم از اعتبار در میان مردم برخوردارند.

تازه زمانی که شما هر چهار حزب کمونیست کارگری فعلی با هم بودید و هنوز کادرهایی که بعدا سازمان اتحاد سوسیالیستی را تأسیس کردند هم ازتان جدا نشده بودند، نتوانستید کومه له را منزوی کنید، حالا چرا خودتان را دوباره در این اوهام گرفتار می سازید، به اندازه کافی درس نگرفته اید؟ کومه له با منکوب کردن گرایش ناسیونالیستی که شما از آن می ترسیدید که مبادا در اروگاهها کمونیست کشان راه بیندازند به پیشتازی خودش ادامه داده است. از اینها گذشته واقعا از خودتان سئوال کنید، آیا در اولویت قرار دادن منزوی کردن کومه له در کردستان همسوئی آشکار با جریانات ناسیونالیست و تمام جریاناتی که به قول خودتان خواب سناریوی سیاه برای آینده ایران را می بینند نیست؟؟ این را نمی دانید که تمام نیروهایی که خواب عراقیزه کردن ایران را می بینند کومه له را یک مانع جدی در سر راه تحقق پروژه هایشان می دانند. واقعا با این اولویت بندی می خواهید به سراغ مقابله با سناریوهای سیاسی مورد نظرتان بروید؟

بند، بند، این پلاتفرم حاکی از این است که درسهای فراگرفته از مکتب کومەلە را مداما” به فراموشی میسپارید و نتیجه مبارزات و زحماتتان را بر باد میدهید. بهتراست به خودآیید. آرمان را فدای تعصبات فرقەای نکنید. مطمئن باشید خصومت با کومەلە خود شما را حاشیه ای تر میکند و از این ضعیف تر خواهید شد و ما چنین شرایطی را به نفع چپ جامعه  نمیدانیم.

۶ – بند دهم پلاتفرم به گاردآزادی و پروژه حضور رهبران کمونیست در میان مردم پرداخته  و در این خصوص اعلام میدارد :          ۱۰- گارد آزادی و پروژه حضور رهبرا ن کمونیست در میان مردم:
این دو عرصه مهم کار را باید فعال کرد.
– گارد آزادی اهرم قدرتمند دفاع از خود مردم و ابزار موثردخالت در اوضاع سیاسی به نفع جبهه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی است. سازماندهی و فعالیت هدفمند گارد آزادی باید گسترش یابد. فرماندهی گارد آزادی در سطح سراسری و در کردستان طبق نقشه روشن پیشروی این عرصه مهم را باید تضمین کنند. نسل جوان و انسانهای علاقمند را باید در این عرصه سازمان دهد.
– تلاش برای اجرای پروژه حضور رهبران کمونیست در میان مردم و از میان برداشتن مشکلات سر راه آن. حفظ پتانسیل مسلح حزب در کردستان 
           ( تأکید از من است )

 پیدا است، آوردن این بند در پلاتفرم ، مصرف تشکیلاتی دارد و اساسا” مرتبط به سازماندهی فعالین کارگری و تقویت مبارزه تودەهای مردم کردستان برای رفع ستم ملی و تقویت گرایش سوسیالیستی جنبش کردستان، نیست. این جریان مدت هاست ، خیال خودش را از بابت جنبش انقلابی و آزادیخواهانه مردم کردستان، راحت نموده و به خیال خود، گریبانشان را از ناسیونالیزم رها کردەاند. تصور مذهبی و فرقەای حکمتیست ها، از مبارزه طبقاتی و حزب طبقه کارگر از سر مقولات طبقات اجتماعی، توازن قوای طبقاتی، نقش پیشروان، وجود فعالین و رهبران این طبقه برآورد و ارزیابی نمیشود، بلکه فرصت طلبانه ، بنا به شرایط و اوضاع و احوال، مسالەای از مجموعه مسایلی را، که روزی مشغله منصور حکمت بوده و خود منصور حکمت مد تها قبل، از آن دست کشیده و عطایش را به لقایش بخشیدەاست، آنان امروز، به پلاتفرم تبدیل کرده و بدون هیچ توضیحی میخواهند در عمل پیش ببرند . بعنوان مثال قطعنامه در باره : استراتژی ما در کردستان  مصوب کنگره ششم کومەلە سازمان کردستان حزب کمونیست ایران ، اگرچه پیش نویسش توسط منصور حکمت تهیه شده ، اما خود منصور حکمت دو دهه پیش این استراتژی را رها کرد. این قطعنامه مصوب کنگره جریانی است که تا کنون هفت کنگره دیگر برگزار کرده و این استراتژی را در عمل بکار گرفته است. حکمتیست ها نمیتوانند تحت پروژه گارد آزادی و در ضدیت با کومەلە و در خفا مفاد قطعنامەای را اجرا کنند و تصورشان این باشد که کمونیست های کردستان ، همگی دچار آلزایمر شدەاند و حافظەشان را از دست دادەاند. گارد آزادی قادر نیست آلترناتیوپیشمرگ کومەلە باشد و اعضای حکمتیست که روزی و روزگاری از فعالین کومەلە بودەاند امروز اگر بخواهند تصور کنند از همان جایگاه و اعتبار برخوردارند، فقط خودشان را فریب میدهند.

درخاتمه من علاقمندم توجه حکمتیست ها را به این واقعیت جلب کنم که، ما ضمن برسمیت شناختن اختلاف نظر و استراتژیهای سیاسی جداگانه، جریان آنان را جزو جریانهای چپ جامعه ایران ارزیابی میکنیم و براین باوریم که نقاط مشترکی در جهت گیری های عمومی نیروهای چپ و سوسیالیست، از جمله آنان در زمینه تقویت جنبش های اجتماعی ایران وجود دارد و به سهم خود خوشحالیم از اینکه، این رفقا اخیرا” درهمکاری و هماهنگی مشترک برای شکل گیری و ایجاد یک قطب سیاسی چپ در مقابل جمهوری اسلامی و کل نیروهای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوازی ایران، شرکت کردەاند. گسترش این نوع همکاری ها و بر بستر آن شکل گیری یک قطب سیاسی چپ در جامعه، زمینەها و فضای سیاسی مناسب تری را برای دیالوگ و جدال سیاسی و نظری برسرمسائل اساسی تر، در بین نیروهای دخیل در سرنوشت انقلاب آتی ایران فراهم میآورد.

محمد نبوی

۴ مارس ٢٠١٢