سال تحصیلی ۸۰ـ۱۹۷۹ من در دانشگاه پاریس ۸ جامعه شناسی می خواندم. کمتر از یک سال بود که به پاریس آمده بودم؛
آن زمانها اوضاع زندگی رو به راه تر بود. با سه نبم روز کار در هفته میشد نان و سقفی داشت و حتی یک بار هم در هفته به رستوران رفت ! کلاسی داشتیم که تیتر آن «مطالعه سرمایه» بود.استادش فیلیپ ری نام داشت. در اولین روز کلاس رسید و مستقیم به سراغ تابلو رفت. خطی کشید و اواسط آن علامتی گذاشت و گفت : این روز کار است، در قرون گذشته تا شانزده ساعت هم آن را می کشاندند، اما فعلأ در برخی کشورها تا هشت ساعت پایین آمده است.این علامت را می بینید؟ از این به بعدش، ارزش اضافیست که مجانی به جیب سرمایه دار می رود. تا اینجا مزد کارگر است که برای زنده ماندن و ادامه کارش لازم است، بقیهاش هم آن چیزی است که نیروی کار به عنوان سود تولید می کند. از میان عوامل تولید (مواد اولیه وماشین آلات تولیدی) فقط نیروی کار است که بیشتر از قیمتش تولید می کند. این قانون سرمایه داریست. اگر این را بفهمید مارکس و . کاپیتالش را هم خواهید فهمد. فکر میکنم خود مارکس هم نمیتوانست به این سادگی و روشنی کتابش را درس بدهد.
معمولأ در کلاسها بین ۵۰ تا ۷۰ نفر دانشجو بود، اما در کلاسهای فیلیپ ری تا سیصد نفر هم می رسیدند. معمولأ همه سرگرم رد و بدل کردن شماره تلفن و تور کردن همدیگر بودند، اما در کلاسهای او که جمعیت زیادی روی زمین می نشستند یا ایستاده درس را دنبال می کردند، همه متمرکز بودند.
دانشگاه پاریس ۸ در حومه شمالی پایتخت بود. قبل از آن در یک حومه شرقی به نام ونسن. بعد از مه ۶۸ تاسیس شد و استادان و دانشجویان همه انقلابی و چپ بودند. سالهای انقلاب ایران و نیکاراگوئه و کمی بعد تر جنبش سولیداریته در لهستان بود. یک بار یکی از استادان با جوانکی شلوار جین به پا آمد. او را به عنوان یکی از اعضا عالی رتبه انقلاب نیکاراگوئه معرفی کرد.
سال بعدش، من لهستان را به عنوان سوژه کارم انتخاب کردم. استادی ازم پرسید تو که ایرانی هستی، ایران هم موضوع جالبی است، چرا لهستان؟ گفتم دقیقأ چون ایرانی هستم اطلاعاتم در مورد این کشور بیشتر است، اما میخواهم بفهمم در لهستان چه می گذرد؟
امروز دیگر کسی از لهستان و نیکاراگوئه حرفی نمی زند، اما ایران کماکان در صدر اخبار جهان است. روز اول مه نزدیک است. ممکن است که حتی همین فرمولبندی و توضیح روشن آن استاد و صدها دانشجوی دیگری که از تمام دنیا آمده بودند، به گوش کارگران آشنا و یا قابل فهم نباشد، اما خوب میدانند و با پوست و استخوان حس میکنند که سرمایه داری چگونه خونشان را می مکد
حدود چهل سال پیش یک آگهی تبلیغاتی در یکی از روزنامه های ایران، اطلاعات یا کیهان و شاید هم هر دو، چاپ شد : ارج نامی که میشناسید و به آن اعتماد دارید.عکس چند کارگر با اونیفورم کار. دنیا با زور بازوی کارگران می چرخد، وقتش رسیده است که مفتخورهای سرمایه دار سلب مالکیت و قدرت شوند