اساس بحران در حزب حکمتیست (۳)

بخش دوم نوشته حاضر را با مروری گذرا بر کنگره چهار حزب کمونیست کارگری ایران( کنگره انقلاب!) که برداشتن موانع ضعیف باقی مانده بر سر راه انشعاب را با جدیتی حیرت انگیز در دستور کار خود گذاشت به پایان رساندیم و چنانچه قبلا هم اشاره کردیم این نشست از نظر ما مراسم اختتامیه حیات سیاسی آن حزب بود و به طور واقعی آن موجودیتی که در فاصله زمانی بعد از کنگره چهار تا مقطع انشعاب رسمی ، تحت نام ح.ک.ک.ا ابراز وجود میکرد چه در بعد تشکیلاتی و سازمانی و چه در ابعاد وسیع سیاسی و اجتماعی ، دیگر کمونیسم کارگری را حتی در همان سطح ناچیز قبل از کنگره نیز نمایندگی نمیکرد و امروز با گذشت چیزی حدود یک دهه از آن تاریخ دیگر باید برای همه طرفداران راستین کمونیسم کارگری، یعنی آنهایی که در دنیای اوهام و خیالات زندگی نمیکنند روشن شده باشد که جبران ضرباتی که در نتیجه اعمال این موجودیت در آن دوره مشخص به اعتبار کمونیسم کارگری در سطح جامعه وارد شد کار چندان آسانی هم که روزگاری تصور میشد نیست. پرداختن به مقاطعی از این فاصله زمانی که به گمان ما کمونیسم کارگری در هیچ سطحی نمایندگی نمیشود ، از این نظر حائز اهمیت است که اولا هر کدام از طرفین درگیر در اختلافات آن دوره که امروز مجموعه ای از احزاب و سازمانها و محافل ریز و درشت را نمایندگی میکنند کماکان از این مقطع زمانی به عنوان دوره جانفشانهای نمایندگان خط حکمت در مقابل خطوط منحط راست و ارتجاعی… و یا چپ سنتی و عقب مانده و ….با افتخار یاد میکنند. (البته تجربه چند سال گذشته نشان داده است که بسته به ذوق و سلیقه راوی ، ممکن است یک مهاجم راست یا چپ ، در بازگویی بعدی این تاریخ در صف اول دفاع از کمونیسم کارگری و حمله به راست یا چپ شمشیر بزند و یا بلعکس!). ثانیاً – اسکلت کادری حزب که در تئوری تحزب کمونیسم کارگری از چنان جایگاه والایی برخوردار است بعد از رویدادهای سال ۹۹ که به استعفای جمعی از رهبری و کادرهای حزب منجر گشت و قسمت اعظم لایه کادری وقت حزب ، در کنار و همراه با منصور حکمت صف محکمی در مقابل حمله به تحزب کمونیسم کارگری تشکیل داد و به گذار کم دردسرتر از آن دوران کمک شایانی کرد برای اولین بار در این دوره است که در موقعیتی حساس و سرنوشت ساز قرار مگیرد که میتواند در صورت ظاهر شدن در قامت یک لایه کادری سیاسی ، کمونیست ، اگر نه از جدایی و انشقاق ، حداقل از بی اعتبار کردن هر چه بیشتر کمونیسم کارگری در سطح جامعه جلوگیری کند ، اما متاسفانه در این مقطع ، کمونیسم کارگری رهبر فکری خود را از داه است و در غیاب یک رهبری سر خط و ثابت قدم که تضمین اتحاد حزب را امر خود بداند و حزب را پشت سر خود بسیج کند ، اسکلت کادری حزب که میبایست در جهت پر کردن خلاء رهبری ، بطور جدی ایفای نقش کند ، اساسا به دلیل عدم قدرت در تشخیص حساسیت موقعیتی که حزب در آن قرار گرفته بود در چنین قامتی ظاهر نشد و سیر رویدادها نشان داد که – “لایه کادری سیاسی، کمونیستی که از درک جایگاه و موقعیت و تأثیر و نقش خود عاجز است، صرف نظر از نیت پاک و صداقت خالصانه ای که پشت هر اقدامش نهفته باشد چه آسان میتواند مقهور ظاهر فریبنده قلمرو “ادعا” شود و ناخواسته در خدمت آراستن ضد حقیقت پرده بر روی حقیقت مصلوب بکشد و از چه ظرفیتهای بالایی برای تبدیل شدن به نیرویی کور و ویرانگر در مقابل تحزبی که خود از اساس تئوری آن است برخوردار باشد.
بجرأت میتوان گفت که اگرعدم توانایی رهبری حزب در ظاهر شدن در قامت یک رهبری سیاسی و کمونیست که از افق کمونیستی خود در جامعه دفاع کند ، ح.ک.ک.ا را به حاشیه صحنه سیاسی جامعه ایران راند، محو کردن این حزب از صحنه سیاسی جامعه اما، بدون تبعیت کورکورانه لایه کادری “سیاسی ، کمونیست” از سیاستهای آن رهبری ناصالح امکان پذیر نبود!. از طرف دیگر، بر عکس آنچه ادعا میشود در این میان نه تنها شمشیری در دفاع از کمونیسم کارگری از نیام برون کشیده نشد (سرنوشت حزب و موقعیت کنونی کمونیسم کارگری در جامعه ، خود روشنترین گواه این مدعاست)، بلکه واقعیت این است که ، منافع محدود و گاها ناچیز و حقیر جناحی در این دوره چنان محوریت پیدا میکنند که دیگر کمتر کسی را میتوان یافت هنوز خود و طرف مقابلش را عضو حزبی بداند که به قول منصور حکمت باید روز به روز قویتر شود و قویتر ظاهر شود. هر چند از تعارفات دیپلماتیک و شعبده بازیهای سیاسی طرفین برای جذب نیروی بیشتر از بدنه حزب چه در آن دوره و حتی امروز هم بعنوان تلاش برای تضمین اتحاد حزب نام برده میشود اما در عمل همان چند مورد تلاش انگشت شماری نیز که در مقاطع پایانی کار مشترک در این راستا صورت گرفت چنان وقیحانه مورد حمله قرار گرفت و یا تقبیح شد که طرف نتیجتا یا بطور کلی از ماندن در حزب ناامید میشد و یا تسلیم شده و به یکی از جناحین که کمتر به جرم وحدت طلبی تحقیرش کرده و نیز چند باری کمتر به دادگاه تاریخش سپرده بود میپیوست!.
از گویاترین نمونه هایی که در فاصله زمانی کنگره چهار تا جدایی رسمی ، میتوان در راستای هدفی که این نوشته تعقیب میکند به آنها اشاره کرد یکی ، نامه مشترکی است که لیدر و دفتر سیاسی در تارخ ۱۲ مارس ۲۰۰۴ به کادرهای حزب نوشته اند و دیگری جدلی که بر سر دوقطبی کاذب پلنوم ، کنگره در گرفت است. سکوت مطلق لایه کادری بعد از نامه مشترک حداقل دیگر باید امروز دوستداران کمونیسم کارگری را به این درک مشترک رسانده باشد که در غیاب یک اسکلت بندی محکم و مارکسیست کادری نمیتوان امید چندانی به قد علم کردن دوباره تحزب کمونیسم کارگری در آینده نیز داشت و با افتخار یاد کردن از دوران دو قطبی کاذب ، تنها نمایانگر این واقعیت است که مصالح عمومی جنبش کمونیسم کارگری برای هیچ کدام از جریانات منتصب به آن هنوز نه تنها محوریت بلکه محلی از اعراب ندارد .
نامه مشترک
در تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۰۴ یعنی دقیقا ۳ ماه بعد از کنگره ای که پسوند “انقلاب” گرفت، وضعیت حزبی که تمام تلاش دستگاه تبلیغاتیش بر نشان دادن انسجام درونیش متمرکز شده بود، ناگهان و بی مقدمه چنان بحرانی شد که لیدر و دفتر سیاسی ناچار شدند نامه ای مشترک به کادرهای حزب بنویسند که در نوع خود بی نظیر است. این نامه ماتریال استیضاح یک کابینه حکومتی در دنیای امروز و سیستم موجود را در خود دارد چه برسد به رهبری سازمانی کمونیستی که در آن نقش و قدرت آحاد بشر (اعضای حزب) در سرنوشت حزب خود به گونه ای دیگر تعریف شده است. اما متأسفانه ما ، لایه کادرهای کمونیست نه تنها به سادگی از کنار آن گذشتیم بلکه هر بخشی به زعم خود آن را نتیجه درایت سیاسی رهبری جناحی که خود را متعلق به آن میدیدیم ترجمه کردیم و زنگ خطری را که همزمان با این نامه به صدا در آمد یا اصلا نشنیدیم ، یا شاید هم شنیدیم و دستها را در جیب فرو کرده خود را به نشنیدن زدیم و سوت زنان ، سلانه سلانه تا عمق فاجعه پیش رفتیم!.
به نامه مشترک برگردیم
در مقدمه نامه که در آن متهم با کشیدن پرده ها، برکرسی قاضی جلوس کرده و خدا گونه شبحی را به محاکمه میکشد، از آن به عنوان نتیجه دو نشست اخیر دفتر سیاسی و لیدر حزب نام برده میشود و با قلم فرسایی در باب عظمت “کنگره انقلاب” چنان ناگهانی به اصل مطلب میپردازد که در نگاه اول عجیب به نظر میرسد : “واقعیات بیرون از ما ، انقلابی که در ایران در حال شکل گیری است، وظایف عظیمی را در دستور کار رهبری حزب قرار داده است. اشتراک نظر ما در تشخیص این موقعیت میتواند و باید صفی متحد تر و به هم بافته تر را بوجود آورد. علارغم این واقعیت اختلاف نظراتی که از پلنوم ۱۶ در سطح کمیته مرکزی خود را نشان دادند امروز به یک نوع نظر و ارزیابی مبنی بر وجود دو جناح و بلوک راست و چپ در حزب میدان داده است که نظریه ای بی پایه و پوچ است…… تقسیم بندی و بلوک بندی رهبری و اعضای حزب به راست و چپ، طرفداران و مخالفان تصرف قدرت سیاسی و غیره، بی پایه و غیر واقعیست و درست بهمین دلیل بشدت مخرب و مضر است. حزب کمونیست کارگری فاقد جناح بندی یا بلوک بندی سیاسی است”. یکی از ویژگیهای منحصر بفرد رهبری ح.ک.ک.ا (و سازمانهای منشعب از آن) بعد از منصور حکمت این است که به گونه ای افسانه ای در مقابل اشتباهاتی که ممکن است از هر موجود زمینی در دنیای سیاسیت سر بزند واکسینه شده است!. در سیستم فکری این دوستان قبول اشتباه برابر با آبروریزی است و انتقاد کمونیستی از خود در جهت پیشبرد اصولی هر امری و خم شدن روی نقاط ضعف جهت رفع آنها ، که پیش شرطهای تضمین پیش روی قدرتمندانه تر در هر عرصه مبارزاتی هستند ، مورد تمسخر قرار گرفته وتحقیر میشود ، مائوئیستی گری و درویش مسلکی خوانده میشود و چون لایه کادری حزب نیز این موقعیت استثنایی رهبری را به رسمیت شناخته بود ، بعد از این نامه حتی به ذهنش خطور نکرد که بپرسد – راستی چرا این نامه را خطاب به ما نوشته اید؟، مخاطبین اصلی آن چه کسانی هستند؟، ارائه دهندگان این نظرات “بی پایه و پوچ” کدامها هستند؟، بحثشان چیست؟، نظراتشان کدام است؟، حالا تکلیف ما چیست؟ آیا چون شما فکر میکنید در حزب همچین جناح بندی ای موجود نیست ما هم بی خبر از همه چیز باید چنین فکر کنیم؟ چرا اختلاف نظراتی که که به این “نظریه بی پایه و پوچ” دامن زده با بدنه حزب در میان گذاشته نمیشود؟ و….؟. کسی چیزی نگفت و رهبری حزب نیز طلبکارانه اعمال خود را به پای شبحی که هم هیچکس نبود و هم میتوانست هر کسی باشد نوشت ، و همین شبح بودن مخاطب ، خود علت بر مزید شد تا بدنه حزب نیز شمشیر از نیام کشیده و در مقابل هم قرار صف آرایی کند.
نامه مشترک با چند توصیه اخلاقی و محول کردن وظایفی به دفتر سیاسی و لیدر اینچنین به پایان میرسد : ” احترام و حرمتی که جامعه برای حزب و رهبری آن قائل است علاوه بر هر چیز بستگی به احترام و حرمتی دارد که ما برای حزب، برای کادرها و برای رهبری حزب قائل میشویم…… مقابله با هر نوع تهمت زنی و تصویر سازی یک عرصه جدال عملی دفتر سیاسی و لیدر حزب خواهد بود”. فاصله زمانی نوشته ها و سخنرانیهای بعدی امضاء کنندگان نامه مشترک که با بی حرمتی به همدیگر و با انگ راست و چپ و قدرت سیاسی را کنار گذاشته اند ، یا طرفداران حجاریان هستند و غیره یکدیگر را مخاطب قرار داده اند نشان میدهد که مخاطب نامه مشترک هر کسی بوده باشد قطعا رهبری حزب نبوده است !.
واقعیت این است که حزب کمونیست کارگری ایران حتی قبل از نامه مشترک و در واقع بعد از کنگره ۴ عملا حیات را به درود گفته بود و آن نشستها و نامه منتج از آنها فقط به بنبست رسیدن هر دو طرف مناقشه در ادامه وضع موجود را نشان میدهد و نقش تلاشی را داشت که قاعدتا در حین هر سقوطی، بدون در نظر گرفتن نتایج آن صورت میگیرد و به این اعتبار حتی در صورتی که رهبری، مسئولیت موقعیتی که حزب دچار آن شده بود را قبول میکرد نیز باز این تلاش محکوم به شکست بود.

دو قطبی کاذب پلنوم، کنگره .
پرده آخر!
در سنت ما هیچ کارى مشروع‌تر و پذیرفته‌تر از نظر داشتن و نظر دادن و جدل کردن نیست. کاش اما، یادمان نرود که در دل تمام این تلاقى نظرات، همه هنوز عضو حزبى هستیم که باید روز به روز قویتر شود و قویتر ظاهر شود. (منصور حکمت. نامه به دو رفیق در باره اختلافات و تشکیل فراکسیون در حزب کمونیست کارگری عراق).
پروسه ای که با مطرح کردن بحث باز گشت به آرایش رهبری فردی ، قبل از پلنوم ۱۶ حزب کمونیست کارگری ایران شروع شد، در آستانه پلنوم ۲۱ ، عملا به پایان منطقی خود رسیده بود. حالا دیگر بی حرمتی به همدیگر چنان باب شده بود که احساس عدم امنیت و آرامش سراپای حزب را فرا گرفته بود ، ارگان و کمیته ای سر جای خود باقی نمانده بود تا موقعیتها بر اساس چارت سازمانی معنایی داشته باشند و افراد و کمیته ها بیشتر بصورت خودمختار و مستقل عمل میکردند ، برای هیچ اتوریته ای ارزش چندانی باقی نمانده بود و تعدد “من”هایی که در عمل تنها به بی عملی دامن میزدند در حد سرگیجه آوری ازدیاد پیدا کرده بود، پایبندی به اصول و موازین حزبی نه تنها احترام کسی را بر نمی انگیخت بلکه به باد تمسخر گرفته میشد ، سخن کوتاه اینکه ؛ از حزب و حزبیت چیزی باقی نمانده بود و مدتی بود که همه اینها ، طرفین درگیر را به یک نتیجه گیری مشترک جهت برون رفت از وضع موجود رسانده بود ، انشعاب و جدایی راهها از همدیگر. اما چون اساسا مسئله به جامعه و موقعیت حال و آینده کمونیسم کارگری بی ربط بود ، کسی یا جناحی هم پیدا نشد که بدون ترس از هیاهوی – آی انشعاب کرد ، حزب را نابود کرد و … اعلام کند که با ایمان به درستی نظراتم و رسیدن به این نتیجه که این نظرات در این حزب پیش برده نمیشوند و … در راستای دخالت و تأثیر گذاری مؤثرتر در سرنوشت تحزب و جنبش کمونیسم کارگری ، خودم و قلمم خواهم رفت و برای کسانی که میمانند نیز آرزوی موفقیت دارم . در عوض ، برای خاتمه دادن به وضعیت موجود راهی انتخاب شد که هر حزب و سازمان سیاسی بی ربط به جامعه در چنین شرایطی بر میگزیند. طرفین تمام هنر خود را در شعبده بازی و دیپلماسی سیاسی به کار گرفتند تا هر کدام طرف مقابل را بانی متلاشی کردن حزب قلمداد کند و با ژستهای معصومانه خود را از زیر تیغ “اتهام” اقدام به جدایی در ببرد. دنیای رهبری حزب کمونیست کارگری ایران که تمامی پلهای ارتباطیش با جامعه را ، خود منهدم کرده بود حالا فقط همان چیزی بود که از تشکیلات علنی برایش باقی مانده بود و جلب و جذب هر چه بیشتر نیرو از بدنه این تشکیلات ، مهمترین امر هر کدام از طرفین بود و موفقیت در این امر بعنوان نتیجه درستی راهی که انتخاب شده بود برای هر دو طرف امری حیاتی بود. دو قطبی پلنوم ، کنگره تنها در متن چنین شرایطی است که معنی پیدا میکند و کسی که خارج از این متن آن را مورد بررسی قرار دهد ناخواسته خود را در اردوگاه یکی از طرفین باز خواهد یافت!.
در ادامه نگاه گذرایی خواهیم داشت بر آنچه باصطلاح بهانه تشکیل این دوقطبی شد:
پلنوم ۲۱ کمیته مرکزی که قرار بود در موعد مقرر برگذار شود از نظر هر دو طرف مناسبترین مقطع برای نبرد نهایی تشخیص داده شد. جناحی که بعدها حزب حکمتیست را تشکیل دادند خواستهایشان را در پلاتفرمی تحت عنوان “بیانیه ۲۱ نفر از اعضای کمیته مرکزی در باره بحران کنونی در حزب کمونیست کارگری و راه برون رفت از آن” گنجاندند و شرط ماندنشان در حزب را قبول بی چون و چرای آن پلاتفرم از جانب جناح مقابل در پلنوم اعلام کردند. “اگر پلنوم به این پلاتفرم راى ندهد، پلنوم کمیته مرکزى تصمیم گرفته است که بستر حزب کمونیست کارگرى را رسما به نفع سنت چپ فرقه اى تغییر دهد. حزب رسما تغییر میکند. چنین حزبى نه میتواند این اختلافات را به جاى درستى برساند و نه ابزار انقلاب کمونیستى خواهد بود و چنین حزبى بطور قطع به تدریج از صحنه سیاست جامعه حذف میشود و به یک دستگاه تبلیغ و ترویج تقلیل خواهد یافت. کمونیسم کارگرى باید حزب خود را در قالب دیگرى تعقیب کند. این حزب ابزار انقلاب کمونیستى نخواهد بود. ناچارا راه ما از هم جدا میشود” هر چند یک سطر پایینتر دم خروس را اینچنین میپوشانند :” بحث ما جدایی از حزب کمونیست کارگری نیست، بحث ما التیماتوم و گرو کشی نیست”. اما در واقع نیازی به این کار نبود. چون مناقع محدود جناحی چشم بینایی برای کسی نگذارده بود تا قادر به دیدن و تشخیص این ترفندها باشد. آنهایی هم که از طرف مقابل، دم خروس را دیدند ، صدای خروس زیر عبای خودشان همسایه ها را بیدار کرده بود و قیل وقالی که راه انداختند آنقدر غیر سیاسی و در جهت منافع جناحی بود که کسی به آن وقعی نگذاشت. اما واقعیت این است که این بیانیه چیزی جز بیانیه جدایی از حزب کمونیست کارگری ایران نبود و نفس اقدام به ارائه آن یک التیماتوم محترمانه ، و گرو کشی ، برازنده ترین نامیست که میتوان روی شروط مطرح شده در آن گذاشت. جناح مقابل هم که در شرایط نسبتا ناجوری قرار گرفته بود و رفتن به پلنوم را برابر با باختن همه چیز میدانست موضوع کنگره اعضا را پیش کشید و با این بدعت گذاری ، حزب عملا وارد فاز دوقطبی کاذب پلنوم ، کنگره شد. کنگره اعضایی که در مقابل پلنوم علم شده بود همچنانکه به درستی از جانب ارائه دهندگان پلاتفرم مورد نقد قرار گرفت میتوانست به تجمع بیحرمت کردن هر چه بیشتر کمونیستهای کارگری و کلاه بوقی سر هم کردن و …. تبدیل شود و در مغایرت کامل با اصول ناظر بر شیوه برگذاری کنگره های حزبی قرار داشت. اما چون اساسا این نقدها نیز در خدمت منافع جناحی ارائه میشدند و تهدید پلاتفرم از سر پلنوم برداشته نشد در عمل حتی یک تک فرد از طرفداران کنگره آنها را جدی نگرفت. پلنوم و کنگره در واقع راه حلهای مطلوب طرفین برای رهایی “متمدنانه” از همدیگر بود و درست از همان لحظه ای که دریافتند وارد مرحله ای شده اند که هیچکدام در نشست آن دیگری شرکت نخواهد کرد شروع به تئوری تراشیدن در دفاع از راه حل مورد نظر خود کردند و در این میان باصطلاح زیر لوای حسن نیت و در واقع جهت جذب نیروی بیشتر گاه گداری از دادن امتیازهایی به همدیگر در صورت شرکت در این یا آن راه حل سخن به میان میامد ، اما تأکید طرفین بر اساس دو قطبی کاذب که همان پلاتفرم و کنگره اعضا بود برای کسی که با چشمان باز و منصفانه به این مقطع پایانی از حیات ح.ک.ک.ا بنگرد بوضوح پرده از روی غیر واقعی و بی معنی بودن”حسن” نیتها بر میدارد.
فاصله زمانی اولین ابراز وجود علنی رهبری ح.ک.ک.ا در غیاب منصور حکمت تا مقطع دوقطبی کاذب و نهایتا لحظه جدایی راهها از همدیگر دوره ایست که طی آن حداقل یک امر مشخص با اشتراک مساعی طرفین و بدون انقطاع در جریان است که ح.ک.ک بعد از جدایی و همچنین حزب حکمتیست ( ۲×) در نتیجه تکامل این امر مشخص است که پا به عرصه وجود میگذارند و هر دو حزب وجود خود را مدیون این دوره از حیات ح.ک.ک.ا هستند. این فاصله زمانی برای هر دو طرف فرصتی مهیا کرد تا حساب شده تر بر روی تعابیر خود از کمونیسم کارگری ، تاریخ شگل گیری ح.ک.ک.ا ، حزب یک بنی ، حزب تعدد نظرات و وحدت اراده ، حزب و قدرت سیاسی ، حزب و جامعه ، مقوله رهبری در تحزب کمونیستی کارگری و….. خم شوند و سیاستهای احزابی که در فردایی نزدیک ، مستقل از هم تشکیل میدادند را بنیان بگذارند. در پایان آن تاریخ مشترک نیز هر کدام از طرفین جواب مطلوب خود را به سؤالات جدی ای که در مقابل رهبری وقت حزب قرار گفته بود و طفره رفتن از دادن جواب به آنها چنان بحران لاعلاجی را دامن زده بود دادند و به این اعتبار احزابی که بر مبنای این سیاستها و این جوابها تشکیل شدند، یعنی نه حزب کمونیست کارگری بعد از جدایی و نه حزب حکمتیست ، هیچکدام ادامه منطقی حزب کمونیست کارگری ایران ، قبل از مرگ منصور حکمت نبوده و نیستند.
امروز با گذشت ۸ سال از جدایی اول در ح.ک.ک.ا ، دادن جوابی از زاویه منافع و مصالح عمومی جنبش کمونیسم کارگری به سؤالات اساسی ای که ح.ک.ک.ا را دچار آن بحران عمیق کرد و هنوز هم در اشکال گوناگونی ادامه دارد کماکان پیش شرط هر گونه تلاش جدی جهت قرار گرفتن در مسیری است که به عرض اندام قدرتمند کمونیسم کارگری در صحنه سیاسی جامعه ایران منتهی گردد. تلاش در این راستا امر مهمی است که دست همه طرفداران کمونیسم کارگری را میبوسد.
تلاش تاکنونی ما در سه بخش فعلی نوشته حاضر این بوده است که در سطح توان نشان دهیم بحران آخر حزب حکمتیست نه تنها باران در آسمان بی ابر نبوده بلکه حتی سابقه ای طولانیتر از تاریخ پیدایش این حزب دارد. در بخش بعدی به گرهی ترین ترین سیاستهایی که حزب نامبرده بر اساس آنها بنیان گذاشته شد و تناقضاتی که این سیاستها با خود حمل میکردند خواهیم پرداخت. جوهر اصلی این سیاستها قبل از تشکیل حزب حکمتیست پایه ریزی شدند و ناگفته پیداست کسی که بخواهد به نقد آنها برود باید مقدمه تصویری از مسیری که بعد از مرگ منصور حکمت تا جدایی و انشقاق در ح.ک.ک.ا طی شد داشته باشد.
محمد فضلی
فردین آرام
۲۰۱۲/۰۴/۱۸