در باره اصغر فرهادی

۱- فیلم «جدایی نادر از سیمین» بافنوکپی اسناد هویتی اداری- حقوقی و شروع یک جدایی آغاز می شود. در انتها، جدایی به فرجام می‌رسد و حالا دخترک یازده ساله است که باید مهر نهایی را بکوبد و مهم تربن تصمیم را بگیرد: مهم ترین نه فقط برای خودش، بلکه بسیار بیشتر برای پدر و مادرش. در تمام طول فیلم آدم‌ها در مقابل انتخاب هایی مهم قرار می‌گیرند: باید هویت انسانی پشت کارت شناسایی و اسم و رسم حقوقی ـ  اداری را نشان دهند، تعریف کنند و بسازند. باید خود را فتوکپی کنند ومتغیر و متعدد شوند. تا آن حد که حتی بغل دستی ها را هم متعجب کنند: مگر ترمه با آن قاطعیتش در تصمیم گیری در انتهای فیلم و تمایلش به غیبت و عدم دخالت پدر و مادرش در رابطه او و قاضی (تصمیم گیری) چهره دیگری از خود نشان نداد؟ پدر و مادر و قاضی، و مهم‌تر از آن خود این دختر بچه یازده ساله فتوکپی جدیدی را می‌بینند که چندان برابر اصل نیست. آنچنان که علیای مصری و گلشیفته فراهانی بیشتر از هر کس دیگری در دنیا از کشف  تصاویر برهنه خود مبهوت شده اند. این منم ؟؟ 

در ابهام گذاشتن تصمیم ترمه در فیلم صرفآ یک تکنیک هوشمندانه و جذاب داستانی – سینمایی و حاکی از پختگی یک کارگردان/سناریست/بویژه پدر نیست، یک مساله واقعی این زندگی و بسیاری دیگر زندگی ها در همه جای دنیا است.

ترمه کدام را انتخاب می کند؟ تصمیمش را گرفته؛ قاطعیتش در انتهای فیلم جواب را در خود دارد: هیچکدام و هر دو را. دیگر پدر بیمار وجود ندارد ومساله خارج رفتن هم – حداقل تا اقدام‌ها و تلاش‌های احتمالی بعدی برای رفتن – منتفی شده است. ترمه در تمام فیلم بر یک چیز متمرکز است: بدر و مادرش به هم وصل بمانند. تردیدی نبست که ادامه خواهد داد، می‌داند که هنوز همدیگر را دوست دارند. مادربزرگ مادری اش هم همدستش خواهد بود. در جستجوی راهی است که وصل آن‌ها را میسر کند. قاطعیت و مصمم بودن و پافشاری بر آنچه درست به نظر می‌آید، در مواقع زیادی و در اقشار زیادی از جامعه بیشتر خصیصه ای زنانه است و ترمه این را از مادرش گرفته است.

و اما چرا جدایی نادر از سیمین؟ در حالی که این سیمین است که از نظر حقوقی ـ عملی خواهان جدایی است؟ جواب در همان ابتدای فیلم است. سیمین به نادر می‌گوید که رفتن تصمیم مشترکشان بوده است، نادر از این رؤیا جدا شده است. بعلاوه سیمین شش ماه منهای چهل روز، شب و روز، تلاش کرده تا او را متقاعد به رفتن کند. انگار نادر است که بهانه‌ای برای نرفتن و خود را در شرایطی بیگانه ندیدن، پیدا کرده است. عاطفه ای واقعی به پدر؟ بهانه‌ای برای فرار از تغییری ناشناخته و شاید ترسناک در زمان و مکان و روزمرگی؟ رؤیای صاحبخانه شدن بعد از مرگ اجتناب‌ناپذیر وغم انگیز و قریب الوقوع پدر (فراموش نکنیم تیتر فیلم پریسا بخت آور همسر اصغر فرهادی را: « من یک مستاجرم ») ؟

۲- اصغر فرهادی متولد ۱۳۵۱ است. کودکی و نوجوانیش را  در انقلاب و جنگ گذرانده و مفتون سینِما شده و بعدتر در چهارده سالگی به آموختن سینِما در اصفهان روی آورده. آموزگار اولش بی‌شک زندگی پر تلاطم آن سالها بوده، مشاهده و کنکاش در زندگی ها و آدمها و مسلح شدن به نگاهی سینمایی متکی بر یک شناخت وحساسیت قوی زبانی – داستانی. تحصیلش در رشته  تئاتر دانشگاه تهران،  دانش و حس درام را در او شکل و انسجام داده و معماری کرده.

در صحنه ای در فیلم «جدایی …» سیمین به راضیه اطمینان می‌دهد که شوهرش نادر «چشم پاک» است، در همان لحظه سمیه کوچک با حرکت دست سعی می‌کند چشمش را «پاک» کند. در صحنه ای از «در باره الی» چند نفر دارند درآب دست و پای دائم می‌زنند: این شعر نیماست که به زیبایی تصویر شده و تقریبآ حتی از خود فیلم هم جدا و منتزاع می‌شود و به تنهایی زیبابی اضطراب آوری پیدا می کند. در صحنه آخر «ارتفاع پست» (سناریوی مشترک با همکاری  حاتمی کیا کارگردان) آدمها با شگفتی در پشت پنجره های هواپیما می‌پرسند: « اینجا کجاست؟…  ته دنیاست… . جنگله… . ایران نیست… . کویره؟… . هر جا که هست آمریکا نیست… .  در فیلم «رقص در غبار» ریحانه از پسرک جوان عاشق می‌پرسد: به ترکی چطور می‌گویند دوستت دارم؟

۳- این ازدواج و امتزاج تصویر/ حرکت (سینما) و کلام / ادبیات، محصول تاریخ اخیراجتماعی- سیاسی و نیزسینمایی – ادبی و (شاید سریعآ) انتخاب های آگاهانه اصغر فرهادی، کارگردان – سناریستی را تحویل داده که «رویای ایرانی» رفتن / رهایی / آزادی را تصویر می‌کند: «همشهری کین» که شماری نه چندان کم از منتقدین آن را بهترین فیلم تاریخ سینِما می‌دانند، «رویای آمریکایی» American Dream آزادی و موفقیت فردی و قدرت و شهرت و پول را به فیلم کشید: رویایی که در بک سورتمه کودکی، رزباد(غنچه رز)، سوخت. فرهادی یک درونمایه اصلی فکری دارد: رفتن، رهایی، آزادی، پرواز؛ دنیایی اگر نه چندان بهتر حداقل دیگر. و البته عشق هم هست وتمام آن دیگر مسائل زندگی: اعدام واخراج و بیکاری وشک وخیانت وناامیدی وتردید و خودکشی. و بچه و تولدی دیگردر فضایی وهم آلود و غیرواقعی در «ارتفاع پست». فیلم هایش مجموعه‌ای از «آینه های بی در»  و فرّار و متفاوت و متناقض و به هم پیوسته ای از زندگی و مسائل مبتلا به آن  در ایران/ جهان  امروز هستند.

تمام فیلم‌های فرهادی سرشاراز میل به رفتن هستند: ارتفاع پست (سناریو با ابراهیم حاتمی کیا)، رقص در غبار، شهر زیبا، چهارشنبه سوری، درباره الی و بالاخره جدایی … . وی همچنین سناریوی دو فیلم کنعان و دایره زنگی را هم در سال ۱۳۸۶  نوشته است. گویا پریسا بخت آور همسر فرهادی دایره زنگی را کارگردانی کرده است. تیتر فیلم‌هایی که پریسا بخت آور کارگردانی کرده است، به اندازه کافی از علقه ها و نگاهش (نگاه این زوج) خبر می‌دهد: پشت کنکوری ها، یاداشت های کودکی، من یک مستآجرم.

فرهادی «همشهری کین» را به «کابوی نیمه شب» پیوند می‌زند:« رویا/ کابوس ایرانی» (اطلاعات به فارسی در مورد این دو فیلم در اینترنت موجود است). بدون داوری تطبیقی یا مقایسه ای در رابطه با جایگاه تاریخی این فیلم‌ها و کارگردانان.

۴ ـ بی انصافی است که بر ظرائف سینمایی مجموعه کارهای فرهادی خم نشد. اجتناب‌ناپذیر است که در وهله اول موضوع کارهایش مورد توجه قرار بگیرد: با جامعه‌ای سر و کار داریم که تمام مسائل ریز و درشت شخصی و سیاسی و اجتماعی به کارگردانی این نظام سیاسی قاتل و بیمار تلمبار شده‌اند و خواه ناخواه در فیلم ها به طور اجتناب‌ناپذیرخود را تحمیل می کنند؛ هم بر سازنده و هم بر بیننده. اما، فرهادی سینماگر است: به این عنوان باید کارها و نگاه سینِمایی و تصوبر سازش را کشف کرد.

درراه بازگشت به تهران، «نامزد» الی در نگاهی از آینه ماشین کیف دستی او را در صندلی عقب می‌بیند؛ فقط یک کیف دستی. همین کافی است تا آدم نسبت به این سینِما علاقمند و کنجکاو شود. و تنش و کنتراست این صحنه با آن خنده ها و فریادهای شادی آغاز فیلم در تونل.

تکمله ای اتفاقی :  فردریش نیچه زمانی نوشت: «اگر به درونِ مغاک خیره شوید، مغاک نیز با همان نگاه به شما خیره خواهد شد.» http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44396

این جمله را کاملآ اتفاقی، در دردویدنهای روز مره روی سایت ها، دیدم. میتوان به جای مغاک گذاشت فیلم: می‌شود فیلمی که باید به آن خیره شد تا او هم به شما خیره شود و دنبالتان کند تا مجبور شوید خود را به درون آن بیندازید و شنا کنید؛ می‌شود الی که دید دریا ـ رهایی و آزادی ـ هم به او خیره شده وصدایش می کند، تا شما هم دنبالش کنید وسعی کنید بفهمید چرا ؟ آخر چرا این دخترک جوان به دنبال بادکنک پرواز کرد و غرق شد ؟

در هر فیلم و به طور کلی هر اثر هنری دیگر قابل توجه، یک بار دیگر مسایل بنیادی هنر و انسان و زندگی خود را تحمیل می کنند. فیلم های اصغر فرهادی این دردسر ها را برای آدم درست می کنند. مغاک و دریا و هر چیز دیگر جذاب و ترسناک دیگر و پرسش بر انگیز.