در دفاع از جنبش سرنگونی طلب مردم ایران! نقدی بر ارزیابی کورش مدرسی از ١٨ تیر، مردم، و جنبش سرنگونی نظام

مهرنوش موسوی : مصاحبه اخیر کورش مدرسی در ارزیابی از جنبش سرنگونی طلب مردم، تجربه قیام حق طلبانه ۱۸ تیر و همچنین نقش و جایگاه رهبری کمونیستی در مبارزات مردم مورد نقد من است. در مصاحبه های اخیر رفیق کورش چند تز مهم وجود دارد که از این قرار است:

۱٫ ۱۸ تیر و در نتیجه جنبش سرنگونی نظام شکست خورده و قربانی شده است. ( در آغاز مصاحبه از زبان مردم این تز ارائه و سپس در خلال ارزیابی این به یک نتیجه گیری اصلی بدل که در باره علل آن به ارائه تزهایی پرداخته میشود.) از جمله تشدید سرکوب رژیم در دور اخیر و قولا " پر رو شدن جمهوری اسلامی" در نتیجه عقب نشینی مردم ارزیابی میشود!

۲٫ کورش مدرسی میگوید که علت شکست جنبش سرنگونی و ۱۸  تیر قربانی شدن آن در اوهام ناسیونالیسم پروغرب است. لذا این اوهام در نتیجه باور مردم به دخالتگری آمریکا از بالا و در نتیجه تسلط سیاستهای راست اپوزیسیون است.

۳٫ از نظر کورش مدرسی کمونیسم کارگری و احزابش و کلا چپ نه فقط سهم و تقصیری در "اوهام" فرورفتن مردم ندارند ، بلکه اصلا این خود مردمند که مقصرند. ( بگذریم که وی معتقد است کمونیسم کارگری نمانده است) کارگران به حرف کمونیستها گوش ندادند که فراخوان داده بودند صنایع کلیدی را به تعطیل بکشانید، "کارگران دستشان را به کلاهشان گرفته اند" ! پاسخ کورش به مردم در باره نقش و جایگاه رهبری کمونیستی بر این مبارزات این است که آنها نباید منتظر "شازده سوسیالیست" باشند!

به اعتقاد من هر سه این تزهای رنگارنگ و غیر قابل باور هم از جنبه تئوریک در چهارچوب دکترین موجود جنبش کمونیسم کارگری غلط ، ضد و نقیض و فاقد ارزش است، هم بطریق اولی از لحاظ سیاسی به شدت شکست طلبانه است و هم به لحاظ فرهنگ کمونیسم کارگری در بازخوانی مبارزات مردم آروگانت، از بالا و مشحون از اشرافیت سیاسی است. نقد من به این سخنان شامل این موارد است:

۱٫ جنبش سرنگونی طلب مردم ایران به هیچ عنوان شکست نخورده است. ۱۸ تیر شکست نخورده است. جنبشی که شکست خورد و به هزیمت افتاد دوم خرداد بود. دوم خرداد را به پای مردم ایران نمی توان نوشت. به اعتقاد من هر کسی امروز و قبل از اینکه مردم ایران جنگشان را بر علیه نظام به جایی رسانده باشند، آشکار و یا پنهان اعلام میکند که جنبش شکست خورده است، تلاش تئوریک و سیاسی اش را برای اثبات این مدعا استوار میکند، خود از قبل زیر شکست استراتژی خود امضاء گذاشته است. مردم ایران دست از سرنگونی نظام و جنبشی که با تیر ۷۶ آغاز کردند نکشیده و نخواهند کشید. اختیاری نیست. مردم ایران نمی توانند دست از تلاش برای پایین کشیدن این نظام بردارند. در نتیجه مردم از سیاستهایی که این چنین شکست طلبانه مبنای خود را بر این ضد حقیقت استوار میکنند نیز عبور خواهند کرد. کورش مدرسی برای اثبات اینکه جنبش سرنگونی طلب مردم شکست خورده و یا ۱۸ تیر قربانی "اوهام خودش" شده است چه فاکت قابل قبولی دارد؟ کو؟
به صرف اینکه خیزش های شهری در مقطع ۱۸ تیر برپا نمی شوند آیا باید حکم به شکست ۱۸ تیر و مردم داد؟ من هرگز این را نمی پذیرم. جنبش سرنگونی مردم ایران هر روزه دارد خودش را در مقابل نظام از نو نشان و تثبیت میکند. از نیویورک تایمز تا لوموند، از سران خود حکومت تا اپوزیسیون راست، از هیئت حاکمه آمریکا تا سران اتحادیه اروپا، از رهگذر سر کوچه تا دانشجویان دانشگاه دارند مدام یک حقیقت مهم را تکرار میکنند که این نظام با مردم مسئله دارد. که این نظام مدام، روزمره، هر دقیقه باید بزند تا بماند. از انتر پرایز آمریکا گرفته تا شرق شناسان اروپا و تئوریسینهای سیاست بین المللی دارند روزمره تکرار میکنند که مشکل رژیم ایران به خاطر اینکه یک جنبشی در مقابلش روزمره چلنجش میکند ناعلاج است. کمونیسم کارگری در بطن جریان مارکسیسم انقلابی در ایران جزو اولین جریانات آپوزیسیون ایران بوده و هست که مداوما در تحلیل و ارزیابیهای خودش، در ارائه دکترینهای منصور حکمت از سال ۵۷ تا به حال بدون ذره ایی تردید و تخفیف روی این کوبیده شده و بر آن پافشاری شده است که یک پای اصلی بحران تروریسم اسلامی در ایران مردمند. مردم رژیم اسلامی را نمی خواهند. نه فقط نمی خواهند، بلکه روزمره نشان میدهند که نمی خواهند. ما از سال ۵۷ گفته ایم که رژیم ایران نه خواست طبقه کارگر و مردم و نه ابزار بورژوازی کاپیتالیستی غرب است. نفرت و اعتراض مردم از این نظام با ۱۸ تیر وارد یک مرحله قویتر شد. ۱۸ تیر نشان داد که تصویر مردم ایران از خودشان یواش یواش عوض شد. نشان داد که مردم امید بیشتری دارند و این امید را مقابل نظام به میدان آوردند. مردم با ۱۸ تیر پلهای پشت سرشان را خراب کردند. یک غولی از شیشه خارج شد و حالا حالاها این نظام و اپوزیسیون راست و دشمنان رنگارنگ مردم باید زحمت بکشند آن را در قفس کنند. از ابراز وجود جنبش کارگری تا مبارزات قهرمانانه دانشجویی، از درگیری روزمره زنان که فیلمهای ویدیویی آن را خود کورش هم حتما دیده است تا جنگ کوچه به کوچه جوانان این مردم دارند فریاد میزنند که در صحنه هستند. اگر کسی این مردم را نمی بیند به نظر من نمی خواهد ببیند. یک مقایسه میان وضعیت مبارزه مردم با حتی قبل از خرداد ۷۶ این حقیقت را نشان میدهد. ما حتی وقتی ۲۰ میلیون رای به خاتمی داده شد از اعتقاد خود نسبت به مبارزه مردم دست نکشیدیم. در مقابل کسانی که ترس ورشان داشته بود و اعلام میکردند مردم دست از سرنگونی شسته و با خاتمی کنار آمده اند شدیم موکل مردم. منصور حکمت دهان این دسته از دشمنان مردم را با قلم و زبانش بست. چگونه است که امروز دم از شکست جنبش سرنگونی مردم زده میشود. این تحلیل از لحاظ ارجاع به خود واقعیت هم غیر قابل قبول است. ذهنیگرایی است که مبنای ترویج یک استراتژی
و سیاست شکست طلبانه است.
کورش در حالی دست به این تحلیل میزند که مشغله نظام ، چگونگی مقابله با مردم است. وزیر امنیت خاتمی همین دو هفته پیش اعلام کرد که مشکل ما این است که اگر ۱۸ تیر در یک اشل بزرگتری رخ بدهد چه بکنیم. رئیس مجلس در صحن مجلس فریاد میزند که نظم فقط با ترس برقرار میشود.
مردم ایران عقب نمی نشینند. به مبارزه مردم ایران مگر اینکه شکست را با تفنگ تحمیل کنند. تازه داریم جلو چشممان می بینیم طرف را میگیرند، زبانش را میبرند، فعال کارگری را با یک کلیه مریض زندانی میکنند، شکنجه میکنند، میزنند، تازه از زندان نامه میدهد که من ایستاده ام دستتان درد نکند شما هم بایستید. چه کسی این حرف و این تز مشعشع را جدی میگیرد که این مردم شکست خورده اند؟ کسانی که میگفتند مردم شکست خورده اند میخواستند شکستشان بدهند. سئوال این است چرا متاسفانه کورش مدرسی به این کمپین پیوسته است؟ آیا جدا در ماههای اخیر خود مطالب و نوشته های کورش با حرفهایی که امروز میزند حتی در چهارچوب فکری خودش هم ضد و نقیض نیست؟ در مصاحبه نشریه کمونیست ۵۱ همین ماه مای امسال ادعا میکند که مردم به نسبت دوره قتلهای زنجیره ایی در مقابل نظام قویتر شده اند.؟؟؟

۲٫ تز غلط باعث میشود آدم برای اثباتش به دلایلی از آن هم غلطتتر متوسل بشود. من فکر نکنم حتی خود داریوش همایون و رضا پهلوی و غیره هم این را علیرغم میلشان قبول داشته باشند که سیاستهای خود را چنان به جنبش سرنگونی و به اخص ۱۸ تیر حاکم کردند که این جنبش را در اوهام دخالت غرب از بالا قرار داد و باعث شکستش شد. گمان نکنم خود آنها جرئت بکنند چنین ادعای مجانی بکنند. با چه تحلیل و فاکتی کورش مدرسی چنین ادعایی میکند. من همه مصاحبه ها و مقالات خود کورش را در آرشیوش روی میزش میگذارم! جواب من این است پس اینها را اول پس بگیر!
    ۱۸ تیر و جنبش سرنگونی طلب مردم ایران قدرت و رادیکالیسمش را از چپ میگرفت. همان موقعی که آقای همایون دنبال خاتمی راه افتاده بود، کمونیسم کارگری با برپایی کنفرانس برلین و با کمپین تبلیغاتی منصور حکمت علیه نطام و در افشای دوم خرداد باعث شد تا در خود جنبش سرنگونی سرهای مردم به سمت چپ بچرخد. شکست جنبش سرنگونی با اوهام راست روی کاغذ نیست. یک تحول سیاسی و اجتماعی مهم است. کو نشانه های آن؟ راست اپوزیسیون فریاد انقلاب مخملی سر داد بعد از مدت کوتاهی خودشان پس گرفتند. خودشان نوشتند که اینجا نه قرقیزستان است، نه خامنه ایی و خاتمی و رفسنجانی محمد بیگف هستند و نه مردم ایران جوانان قرقیز هستند که بروند چشم و گوش بسته جلو کاخ رئیس جمهوری کودتایی منتخب سیا نگهبانی بدهند! این از انقلاب مخملیشان! آن هم از رفراندوم ! سایتشان به دو ماه نکشید شد ۶۰ نفر دات کام!
آپوزیسیون راست یک مدتی خودش را خسته کرد به مردم یاد بدهد که برپایی اعتراض و خواست سرنگونی نظام خیلی "خشونت طلبانه" است. به خرج کسی نرفت. بر عکس این راستها بودند که برای اینکه کسی به حرفشان اصلا توجه بکند شال و کلاه کردند به خیابان آمدند. تا این لحظه و تا امروز هنوز طبق هیچ مدرک و سندی نمی شود و نمی توان و محال ممکن است که بشود برای مبارزه مردم پرونده راست درست کرد. شکست جنبش سرنگونی و تسلط سیاستهای راست باید یک واقعیت اجتماعی باشد برای دو طرف. هم مردم و هم راست و هم نظام. روی چه پایه اجتماعی این تز میخواهد خودش را ثابت کند. معنی پیروزی راست پرو غرب و شکست مردم ایران یک تغییر بنیادی و اجتماعی است. در تعیین تکلیف شدن مسئله قدرت سیاسی چند و چون آن خود را نشان میدهد. در عوض شدن مسیر اراده مردم خودش را نشان میدهد. در سرمایه گذاری غرب روی این جنبش خودش را نشان میدهد. در هیچ یک از روندهای پایه ایی سیاست ایران این تاثیرات قابل مشاهده حتی نیست. بر عکس همه شواهد دال بر حقیقتی به جز این است.
تقدیم کردن جنبش سرنگونی طلب مردم ایران و قیام ۱۸ تیر همینطوری مفت و مجانی در بغل ناسیونالیسم غرب به اعتقاد من اصلا در قاموس متدولوژی کمونیستی نمی گنجد.  در کجای مومنتومهای مبارزه این مردم چنین شیوه برخوردی ما داشته ایم؟ انقلاب ۵۷ با آن دستاوردهایش را با هیچ تلاشی حاضر نشدیم "اسلامی" بنامیم. این برخورد به لحاظ متدولوژی مارکسیستی مطلقا با متدی که ما میشناسیم خوانایی ندارد. پرچم ۱۸ تیر ایران آزادی و برابری بود. این یعنی اوهام ناسیونالیسم پرو غرب؟ به نظر من بازخوانی تجربه این مبارزه و ارزیابی شکست طلبانه از مبارزه مردم دوری هر چه بیشتر کورش مدرسی از مردم از سویی و همچنین دوری از متدولوژی کمونیستی  را در حرکت وی سیستماتیک و نهادینه میکند.

۳٫ هر آدمی حق دارد با این تحلیل از کورش مدرسی بپرسد، فرض محال کنیم که ارزیابی شما درست است. شما وقتی داشتند مردم را در اوهام فرو میبردند کجا بودی؟ اینکه آنها ۳ تا ماهواره دارند من یکی دارم جواب نیست! در سال ۵۸ ما نه ماهواره داشتیم نه رادیو و نه دستمان به اتحادیه کارگری در آلمان میرسید. سرنوشت یک جنبشی را منصور حکمت تغییر داد. کل جنبش چپ آن دوره را تحت تاثیر سیاستها و تئوریهای خودش قرار داد. اگر این مبنا باشد که باید خیلی پیشتر از اینها کرکره ها را پایین میکشیدیم و خانه نشین میشدیم. اگر سلطنت طلب ۳ تا ماهواره دارد جمهوری اسلامی ۵ تا دیگر روی آنها دارد به اضافه مسجدهایش، تکیه هایش، زندانهایش و…..  اصلا در تحلیل کورش مدرسی معلوم نیست مردم حق دارند از وی بپرسند شما کجا بودی یا نه! بلافاصله به تخت سینه آنها چسبانده میش
ود که یا دستشان به کلاهشان هست یا دنبال "شازده سوسیالیست" هستند. من نمی دانم اگر یک حزبی برای این درست نشده که مردم با آن بتوانند برای پیروز شدن بجنگند پس برای چه اصلا درست شده است؟ اگر مردم حتی وقتی دچار اوهامشان میکنند کسی نیست به دادشان برسد،  تازه خودشان هم مقصرند پس اصلا صف پیشرو و آگاه و حزب چپ برای چه چیزشان هست؟ آیا  بر عکس سخنان کورش این در واقع همان "شازده سوسیالیست" بودن نیست؟
    این متد برخورد به هیچ عنوان قرابتی با مارکسیسم ندارد. متدلوژی مارکسیستی به تلاش دائم برای مقابله با سیاستها، افشای خرافات، فرهنگ و اخلاقیات حاکم مبتنی است که میتوانند در مبارزه و مجاهدات مردم برای تغییر زندگیشان آنها را به نیروی خود بدل کنند. هیچ گاه و در هیچ زمانی مارکسیستها در حقانیت تلاش مردم شک نکرده، از موضع طلبکار با آنها برخورد نمی کنند. مارکسیستها به جای انداختن توپ در زمین توده های مردم، تلاش خود را به افشاء سیاستهای جریانات راست آپوزیسیون از سویی و همچنین و بطریق اولی با قدرتمند شدن صفوف خود برای جلب اعتماد و حمایت مردم استوار میکنند. تصور اینکه کارگران صنایع "کلیدی" ایران باید با فراخوان کورش مدرسی فوری به خط بشوند و دست از کار بکشند البته تصور جالبی است. به جای مقصر دانستن کارگران باید این نوع "کمونیسم جدید" از خود بپرسد پس چرا فراخوانهایش روی زمین مانده است؟ ما در تحلیل انقلاب ۵۷ هیچ زمانی از شمردن لیست تقصیرات مردم آغاز نکردیم. حرف حساب ما این بوده و هست که چپ آن زمان چپی نبود که مردم با رهبری و تحزب وی به جایی برسند. این چپ در حالیکه مردم در خیابانها مترصد انداختن حکومت شاه بودند رفته بود برای خمینی صفت انقلابی درست کند! مشغول رشادت برای تامین رشد سرمایه داری ملی بود! ما در روند فکری، تئوریک و سیاسی کمونیسم کارگری در ارتباط خود با مردم ایران مداوما نگاهمان به اینجا بوده است که چه بکنیم که باشیم وقتی که مردم در صحنه هستند! چگونه حزبی بسازیم که رهبر کارگری دست خالی نباشد، با این حزب اعتصاب کند، قیام کند. با این حزب قدرت سیاسی گرفته شود. تمام مومنتومهای کمونیسم کارگری حتی به لحاظ تئوریک معطوف به این بوده است. درهای کنگره را باز کردیم برای اینکه مردم قضاوتمان کنند، اعتمادشان را جلب کنیم، انتخابمان کنند! حزبمان را معطوف با سوخت و ساز زندگی و مبارزه کارگران کردیم تا اصلا کمونیسم دیگری را در ایران شکل بدهیم. حزب و جامعه اسم دیگر حزب و مردم در متن جامعه بوده و هست. استراتژی ما رابطه با مردم در حضور نظام اسم گرفته است.
این که مردم مقصر جلوه داده شوند حرف "جدیدی" نیست! هیچ نوآوری نیست. تنها نوآوری ممکن این است که این حرف و متد قدیمی به اسم کمونیسم زده شود. نزدیک ۳ دهه است سلطنت طلب به مردم ایران اهانت میکند که چرا انقلاب کرد! از همین ماهواره هایشان به مردم رسما توهین کرده و میگویند خفقان و فقر حقت هست! تو بودی که انقلاب کردی! تو بودی که جمهوری اسلامی میخواستی! خفت دادن و اهانت به مردم جزو انتگره سیاست و ایدئولوژی راست آپوزیسیون است.
باید جدا از کورش پرسید چطور است که وی وقتی به تحلیل مسائل لبنان میپردازد، چپ و کمونیستها را زیر توپ و تشر میگیرد و تا جایی پیش میرود که میگوید چون کمونیست لبنانی اجتماعا تلاشی نکرده است مردم دنبال حسن نصرالله راه افتاده اند. چگونه است که بر سر سفره مردم ایران اکنون با این سخنان حاتم طایی شدن آسان شده است؟

۴٫ ما در صفحه شترنج سیاست ایران برای جنبش خودمان، یعنی کمونیسم کارگری یک سه ضلعی معروف داریم. اضلاع این مثلث مردم، کمونیسم کارگری و رژیم اسلامی است. سنتا متدلوژی ما این بوده است که نه در خلوت حضور کمونیستها به تحلیل چند و چون قوه مبارزه مردم پرداخته ایم بل با مزنه کردن رابطه ما با مردم در متن جنگ با نظام آن را سبک و سنگین کرده ایم. من با گوش دادن به مصاحبه اخیر کورش مدرسی از خودم پرسیدم گیریم که اصلا مردم پادگانها را هم گرفتند. همین فردا هم انقلاب کردند. آیا کمونیسم کارگری اصلا در موقعیتی هست که جوابگوی تحرک سیاسی مردم باشد؟ چرا مدام راجع به رابطه مردم با نظام داریم ورد میخوانیم، چرا از خود سخن نمی گوییم. به نظر من اگر روحیه مردم تفاوتی درش بوجود آمده باشد، اینجاست! مردم راست و حسینی از کمونیسم کارگری بعد از مرگ حکمت دلزده و ناامید شده اند. مردم با نظام جنگشان را میکنند. مبارزه مردم علیه بی عدالتی تعطیل بردار نیست. اما توقع مردم از کمونیسم کارگری تغییر کرده است. مردم حق دارند در جنگی سخت که در متن اوضاع جهانی حاضر با سیاهترین جریان تاریخ دارند حزب سیاسی آبرومند بخواهند، تشکل بخواهند، رهبری یکپارچه بخواهند، سیاست خوب و رادیکال بخواهند، ژرفنگری بخواهند. نمی شود به این سادگیها توی سر مردم زد که گویا دنبال "شازده سوسیالیست" میگردند. عوض همه اینها چه تحویل گرفته اند؟ کورش مدرسی باید در چشم حقیقت نگاه کند. بعد از مرگ منصور حکمت در عرض ۴ سال، ۳ تا حزب درست شده، یک تعدادی شروع به دعوای قدرت کردند. به چه چیز این کمونیسم باید کارگر دلش را خوش کند؟ به تحزبش؟ به تحرکش؟ به قدرت بسیج سیاسی اش؟  در خارج کشور که کارگر نفت نبوده دست به کلاهش بگیرد، بزرگترین جریان اپوزیسیون را که دمار جمهوری اسلامی را در آورده بود، خارج را به سنگر مبارزه مردم ایران تبدیل کرده بود تکه پاره کردند، الان شده عقبه تظاهرات جریانات دیگر! نیروی سازمانهای سیاسی د
یگر! مقصر این وضع نه کارگر نفت است، نه جنبش سرنگونی است، نه کادرها و اعضاء این احزابی هستند که سیاهی لشکر یک جنگ فرقه ایی تقسیم قدرتند و نه بویژه نجواهای نوبر فعلی و اینکه حکمت مقصر است! حکمت کهنه شده است!
 منصور حکمت با ساختن یک حزب توده ایی سیاسی هنوز فاصله داشت! اوکی قبول است! منصور حکمت هنوز با کشاندن رهبران کارگری به حزب فاصله داشت! این هم قبول! شناخته شده نبود! قبول! اصلا به قول کورش از بلشویک تا به حزب حکمتیست کسی یعنی خود حکمت هم قادر نشده بود حزب سیاسی مثل حزب کورش بسازد!! ولی آیا آبروی کمونیسم را منصور حکمت برده بود؟ منصور حکمت هنوز تا رهبری مردم فاصله داشت، ولی رهبر یک الیت هزار نفره هم نبود! رهبر حزب خودش هم نبود؟ یک کمونیست خوش نام تر از منصور حکمت به من نشان بدهید/
پدر کمونیسم کارگری را جلو مردم ایران در این ۴ ساله یک عده در آوردند. چه طلبی از مردم داریم؟ این از این سیاستهای مشعشع! این از بحرانهای روزمره این احزاب! اعتماد و دلگرمی در صفوف خود جنبش کمونیسم کارگری نمانده چه برسد به مردم. یک تعداد وسیع کمونیست و انقلابی که منصور حکمت در عرض ۲۵ سال جمع کرده بود را فراری دادند. این نه به خاطر کهنه شدن سیاستهای منصور حکمت است، نه به خاطر به اوهام رفتن مردم ایران است، فقط و تنها مسئولیت آن پای همین "شازده سوسیالیستهایی" هست که حکمت در آخرین روزهای زندگیش روشن گفته بود اگر این حزب شکست بخورد، روبه آنها گفته بود شما مقصرید!
بیایند نوار این جلسه دفتر سیاسی را روی نت بگذارند تا مردم ایران بدانند که این وضع نه به گردن آنهاست و نه به مسئولیت حکمت است.
تازه منصور حکمت نمی دانست که رفقا درست بعد از مرگ وی نطقشان باز میشود و مدام اعجاز سیاسی و تئوریک هم میکنند. حزب تک بنی، تعدد نظر، انقلاب حزبی! فراکسیون همه کاره، آکسیونیسم جانکی، شکست طلبی، مماشات جویی و… منصور حکمت میگفت سر رقابت بر سر قدرت این حزب را به نیستی میکشانید. به نظر من از اینجا شروع و دارد به جاهای دیگری ختم میشود!

اگر راه نجاتی برای این کمونیسم باشد همین است که جلو این سیاستها، این روش برخورد به مردم، این  روش تحزب سیاسی گرفته شود. اعتبار و آبرو و قدرت کمونیسم حکمت احیاء بشود. کاری هرکولی است.