فیلم سینمایى «١٩٨۴» درباره وضعیت آینده جهانِ بعد از جنگ دوم و تمدّن

فیلم سینمایی «۱۹۸۴» درباره وضعیت آینده جهانِ بعد از جنگ دوم و تمدّن ، با نگاهی بدبینانه است. داستان فیلم در لندن پایتخت یک کشور غربی به نام «اوشنیا» اتفاق می‌افتد که در زمان آینده در جنگی طولانی با دو قدرت دیگر «اوراسیا» و «ایستاسیا» درگیر است.
این سه کشور که دنیا را عرصه رقابتهای خود کرده‌اند، به دست حکومتهای دیکتاتوری اداره می‌شوند که مردم خود را با تبلیغات وسیع، تحت نفوذ گرفته‌اند و اجازه تفکر و آزادی را به آنها نمی‌دهند. یکی از اهالی لندن به نام اسمیت که کارمند اداره سانسور است، وظیفه دارد زبان و کلمات چاپی را طوری کنترل کند که با سیاستهای دولت که در کتاب لغت رسمی آمده، سازگار باشد. ( اشاره به زبانهای تخصصی و حرفه ای ابداعی سیستم راسیونالیته در بین ارگانهای مختلف حکومتش که درک و فهمش آنها مستلزم تحصیلات عالیه و گذراندن دوره های طولانی و هوشمند می باشند ) .
اسمیت همانند بقیه مردم در همه جا تحت مراقبت دوربینهاست و دستورات را از طریق تلویزیون دریافت می‌کند. امّا اسمیت یک زندگی مخفی نیز برای خود دارد. او بدون اجازه دولت، در دفتر یادداشت مخفی خود؛ افکارش را روی کاغذ می‌آورد و در رؤیاها و تفکراتش از فضای گرفته و خاکستری حاکم بر شهر، به دامان طبیعت پناه می‌برد. او همچنین خاطرات تلخش از زمان کودکی و گم کردن خانواده‌اش در خرابه‌های ناشی از جنگ را به یاد می‌آورد.
یکی از مقامات دولت به نام ، رادِرفورد ، که سوابق مهمی در خدمت به رژیم داشته، مورد غضبِ حزب حاکم قرار می‌گیرد و مجبور به اعتراف درباره کارهایی می‌شود که نکرده است. اسمیت با دیدن رادرفورد که پس از اعترافاتش در تلویزیون، حکم آزادی گرفته، در می‌یابد که او را شستوشوی مغزی داده‌اند. اسمیت با یک سمسار آشنا می‌شود و اتاق بالای مغازه او را برای سکونت خود مناسب می‌بیند. سیاست دولت، مخالفت با تشکیل خانواده است، زیرا مقامات معتقدند ازدواج سبب کاهش نیروی مفید کارگران و احساس تعلق انسانها به همدیگر می‌شود. با این حال، اسمیت با زنی به نام جولیا آشنا شده و پس از چندی، به طور مخفیانه، او را به همسری خود برمی‌گزیند. جولیا با بردن اسمیت به دامان طبیعت، به رؤیاهای او واقعیت می‌بخشد. اسمیت اتاق بالای سمساری را برای خود و جولیا اجاره می‌کند ولی آنها جرأت ندارند با هم در اَنظار ظاهر شوند. یکی از مقامات حزبی به نام ، اوبراین ، از اسمیت دعوت می‌کند که به دفتر کار او برود. اوبراین ، در آنجا نسخه جدید کتاب لغتِ رسمی را به اسمیت میدهد و به او درباره توطئه‌هایی هشدار می‌دهد که علیه کشور در جریان است. اسمیت پس از بازگشت به خانه در می‌یابد که مخالفان رژیم در لابلای صفحات این کتاب، به طور مخفیانه صفحات دیگری را جاسازی کرده‌اند که چشم خواننده کتاب را بر حقایق باز می‌کند. سرانجام، مرد سمسار، راز اسمیت و جولیا را برای دولت فاش می‌کند. آنها دستگیر می‌شوند و اوبراین ، مسئول شکنجه اسمیت می‌شود. اوبراین ، می‌گوید که خودش مدتها پیش، مخالف رژیم بوده ولی پس از شست و شوی مغزی، عقل او سرجایش آمده است و حالا می‌خواهد همین کار را با اسمیت انجام دهد. اوبراین با شکنجه به اسمیت تلقین می‌کند که هر چه فکر آزاد یا احساس انسانی ، در ذهنش دارد توهّم است و باید اقرار کند که واقعیت را نمی‌داند. اوبراین می‌گوید : جولیا همکاری کاملی با رژیم کرده و اسرار اسمیت را فاش نموده است. مقاومت فکری اسمیت در هم می‌شکند و عشق به رژیم، جانشین آن می‌شود. اسمیت همچون افراد قبل از خود، در تلویزیون ظاهر می‌شود و به خیانت‌های خود اعتراف می‌کند. آنگاه آزاد می‌شود امّا دیگر هیچ چیز از انسانیت و اختیار احساس نمی‌کند و زمانی که جولیا به دیدارش می‌آید، اسمیت به هیچ چیز جز خواستِ حزب حاکم فکر نمی‌کند.
فیلم سینمایی «۱۹۸۴» ساخته مایکل رادفورد کارگردان انگلیسی است که در هندوستانِ پیش از استقلال متولد شده است. او که اکنون بیش از ۲۰ سال سابقه فیلمسازی دارد، با فیلمِ ۱۹۸۴ به شهرت رسید و از آثار دیگرش می‌توان به فیلم‌های ، پستچی و همچنین تاجر ونیزی اشاره کرد. داستان اصلیِ ۱۹۸۴ را نویسنده مشهور انگلیسی ، جُرج اُروِل در سال ۱۹۴۹ نوشته است. اُروِل در ۱۹۰۳ در هندوستان به دنیا آمد. او فرزند یک تاجرِ تریاک بود و در جوانی در پلیس سلطنتی انگلیس در مستعمرات خدمت کرد ، سپس به دستور سرویس جاسوسی خارجی انگلیس ( اینتلیجت سرویس ، ام ای ۶ ) به انگلیس بازگشت تا در میان فقرا زندگی کند و بتواند علاوه بر شناخت مکانیسمهای موجود در بین آنها ، کتابی درباره شان بنویسد . سپس بنا بر مأموریت ، در جنگهای داخلی اسپانیا به عنوان گزارشگر و جنگجو و ظاهرا به نفع چپگرایان و آنارشیستها ، حضور یافت. از آن پس، اُوروِل بر مقاله نویسی، نقد نویسی و رمان نویسی متمرکز شد و کتابها و مقالات متعددی را به چاپ رساند که مشهورترین آنها رمان‌های سیاسی او به نام مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ هستند که نگاهی بدبینانه به رژیمهای دیکتاتوری و تمامیت خواه شرق و گذاشتن آن به حساب کمونیسم دارند. اُروِل در سال ۱۹۵۰ و در اوج جنگ سرد درگذشت اما تأثیر گذارترین اثر او یعنی رمانِ ۱۹۸۴ تا ایندوره هم دستمایه کار اساتید کنترل و برنامه ریزان راسیونالیسم حاکم بر جهان بوده است و رد پای توصیه ها و پیشنهادات او را به حاکمان فعلی دنیا میتوان در تمامی عرصه های زندگی مدرن و پسا مدرن مشاهده نمود .اصطلاحاتی که در این داستان به کار رفته، سالها بر سر زبانها باقی مانده است، اصطلاحاتی نظیر جرم فکری، شستوشوی ذهنی و مغزی ، درمان روانی با شوک الکتریکی و بالاخره برادر بزرگ که همه جا با چشمان تیزش مراقب است .
اُروِل پیش‌بینی کرده بود که تا ۳۵ سال پس از آن، یعنی در سال ۱۹۸۴ چنین مفاهیمی در دنیا عادی شود و ابرقدرتها به فراوانی از آن استفاده کنند. امّا زبان او نمادین است. در واقع، برادر بزرگی که او همه جا در حالتی خیره به مردم نشان می‌دهد، همان تلویزیون است که اکنون کنترل افکار را در کشورهای شرق و غرب در دست داد. دوربین‌هایی که در این فیلم در تلویزیونها کار گذاشته شده و ، فِرانسوا تِروفو ، نیز در فیلم «فارنهایت ۴۵۱» به کار برده و پیش‌بینی کرده که آینده این چنین خواهد بود، در واقع وجود دارند. هم اکنون چند صد میلیون دوربین مدار بسته در تمامی دیکتاتوریهای راسیونال غربی ، کوچکترین حرکات مردم را ثبت کرده و تصاویر آن را در اختیار مأموران امنیتی می‌گذارند. آگهی‌ها و تبلیغات چه از طریق تلویزیون و چه از طریق رسانه‌های دیگر، شب و روز مردم این کشورها را بمباران می‌کنند و عملاً کنترل افکار و اذهان آنها را در دست دارند، به طوری که اندیشه آزاد و مستقل در این کشورهای تحت سلطه رسانه‌ها و مدیا ، کمیاب است. طبق آمار، اطلاعات مردم این کشورها درباره مسائل جهانی بسیار ضعیف است، مثلاً بسیاری از آنان نمی‌دانند که صدام بیشتر جنایات خود را به پشتیبانی غرب و در طی سالهای جنگ با ایران مرتکب شده و نمی‌دانند که اسرائیل میلیونها فلسطینی را از سرزمینشان آواره کرده است. جُرج اُروِل به زعم خویش این آینده تاریک و غرق در جهالت را برای تمدن مدرن پیش‌بینی کرد. گرچه او در زمان خود به جز رژیمهای فاشیستی آلمان و ایتالیا، حکومتِ اِستالینیستی شوروی و حاکمیت مَک کارتیسم در آمریکا نمونه دیگری را نمی‌شناخته و در این داستان، جلوه‌هایی از هر یک را جای داده است، اما بعنوان یکی از استراتژیستها و اساتید کنترل کارکشته سیستم ظاهرا وانمود میکند که به مدرنیسم و آینده آن بدبین بوده و همزمان انگشت اتهام را بسوی ادعاهای کمونیسم برای سعادت بشر، نشانه میرود . اُروِل این فاجعه را چنین توصیف می‌کند : جنگ دائمی در جهان، دخالت قدرتها در زندگی خصوصی مردم، تهدید نظام خانواده، کنترل افکار، ایجاد جوّ نفرت و سوءظن بین ملتها، فساد اجتماعی و اخلاقی، و در نهایت سلب انسانیت و آزادگی از انسانها ، که در واقع با علامتگذاری روی این مسایل کلیدی ، آنها را به حاکمان در قدرت سیستم بعنوان مسایلی که باید برایشان برنامه ریزی شود ، معرفی نموده تا برایشان فکری بکنند . فیلمساز، این پیام تکان دهنده نویسنده را با فضاسازیِ خفقان آور نومید کننده و رنگ پریده در لندن، محلِ اتفاقِ داستان، ترسیم می‌کند، هر چند نباید فراموش کنیم که علیرغم اتفاق افتادن سناریوی فیلم در لندن قدیم ، هدف اصلی متوجه شوروی پیشین و خیابانهای مسکو می باشد . آدمهای منزوی و بی‌احساسی که همچون ماشینِ بی‌روح ( ربات ) کار می‌کنند، یادآور شخصیت‌های سینمای اِکسپِر سیونیستی آلمان هستند که با فیلمهایی همچون مِتروپولیس، آینده دنیای تحت سلطه مدرنیسم را تیره و تار نشان می‌دهند. نامهایی که اُروِل برای سه ابر قدرت داستان خود برگزیده است معنای خاص خود را دارد. یکی از آنها اوشنیا است که به تمدن آنگلوساکسون در دو سوی اقیانوس اطلس اشاره دارد یعنی مجموعه آمریکا و انگلیس. ابرقدرت دیگر، اوراسیا است که اشاره به روسیه دارد که در اروپا و آسیا گسترده است. کشور سوم، ایستاسیا ، نام دارد که اشاره به چین و نژاد زرد در آسیای شرقی است. ما هرگز در طی داستان و فیلم، چیزی را درباره اختلاف واقعی بین این کشورها نمی‌بینیم. گویی همه آنها به طاعونی مشترک به نام نظامی‌گری و نفرت از سایرین مبتلا هستند. اما بالاتر از آن، انگیزه مشترک همه، حرص و قدرت طلبی است که مردمِ خود را در جهت آن بسیج کرده‌اند. نمایش پرچم اوشنیا و به پا خاستن گلّه وار این مردم برای خواندن سرود، نشان از ناسیونالیسم و ملی‌گرایی کورکورانه دارد که خود از محصولات فکری مدرنیسم است. این برده‌های بی‌ریشه و بی‌هویت، مذهب جدیدی را از سوی اربابان خود فرا گرفته‌اند که مبتنی بر دو اصل راسیونالیسم و ناسیونالیسم است. سلامِ نمادین آنها بر این حکومت و مذهب جدید، یعنی بالا بردن دستها، بیشتر از هر چیز علامت تسلیم و انقیاد بردگی است. تلویزیون اوشنیا که مرتباً اخبار جنگ، پیشرفت نظامی و اقتصادی و همچنین اعترافات خائنین و اعدام مخالفان را پخش می‌کند، مهم‌ترین وسیله تداوم بردگی فکری است، درست همان طور که رسانه‌های آمریکا، با طرح کردن مداومِ اخبارِ ارتش و نظامیان خود، پیشرفتهای نظامی و تسلیحاتی، سرکوب به اصطلاح ترورییستها و لاف زنی‌های مقامات دولتی، برای ایجاد رعب و وحشت در دل انسانهای آزاده و برای حفظ روحیه ظاهری سربازان و مردم عادی آمریکا که تحت انقیاد فکری هستند، کار می‌کنند. فیلم با گنجاندن تصاویر زیبا از طبیعت به طور نمادین نشان می‌دهد که انسان با رجوع به ذات خوش، حتی در اوج تاریکیها، میتواند اصول و قوانین اصیل زندگی و طبیعت را باز یابد .
فریدون حسین زاده
داونلود فیلم ۱۹۸۴ با زیرنویس فارسی از لینکهای زیر :
www.mediafire.com/?jqlk3gd50sdqqc4
www.mediafire.com/?1istpcxa26qe40h
www.mediafire.com/?bcwvwi81hf57zo1
www.mediafire.com/?zwsqrjnlupuvt3j