سرمایه وطنی و کارگر افغان

کمتر موضوعی مانند موقعیت افغان های ساکن ایران در ابعاد گوناگون و مرتبط ،حامل تضادها و کج کارکردهای ساختار اقتصادی ،سیاسی و همچنین اجتماعی، فرهنگی ایران در طی سه دهه اخیر بوده است.سه دهه ای که افغان های ساکن در ایران چه از طرف دولت حاکم چه از طرف «ما»ی وطنی همواره مورد اغماض قرار گرفته اند و در کنار نیاز بی حد وحصر سرمایه وطنی به کار ارزان، حضور دیگری ایشان همیشه سهل الوصول ترین بهانه برای توجیه کج کارکرد های موجود بوده است . موارد ارائه شده در ذیل تنها قسمت کوچکی از این اغماض تاریخی را نشان میدهد:
دهه۶۰:
در اوایل این دهه ورود میلیونها کارگر آواره و حمایت تلویحی بعضی از به اصطلاح «چپی» های آن دوره از شعار فاشیستی مرگ بر افغانها به بهانه اینکه ایشان با خروج خود از افغانستان از یک طرف سایه دولت به اصطلاح «انقلابی» مورد حمایت شوروی و به همین اعتبار کعبه «سوسیالیسم» موجود را خدشه دار کرده و از طرف دیگر با گرفتن دستمزد کم دست دولت وقت جمهوری اسلامی را در حمله به معیشت کارگر وطنی! باز گذاشته اند.
از همین تاریخ به بعد نمایش موش و گربه دولت اسلامی با «برادران دینی وهمسایه» شروع میشود واپیزود قبلی بستری میشود برای اپیزود بعدی و به اعتبار اینکه گربه ماجرا هیچ وقت موش ماجرا را نمی خورد این سریال همچنان ادامه دارد!همانطور که کارتون تام و جری تا وقتی سود والت دیزنی را تضمین کند ادامه دارد، این نمایش با ابعاد انسانی میلیونی برای سرمایه وطنی ادامه دارد!
دهه ۷۰:
«دوران سازندگی»سنگینی خود را بر دوش کارگران افغان همچون کیسه سیمان های ۵۰ کیلویی انداخت و همین کارگران در زمان استراحت خود از طریق تلویزیون جمهوری اسلامی ویرانی روز افزون زادگاههای خود را نظاره گر بودند .
تصاویر خندان و نگران رهبران مجاهد و جنگ سالارانی همچون گلبدین حکمتیار ، برهان الدین ربانی، ژنرال دوستم ، احمد شاه مسعود و… با ائتلافهاو انشقاقهایی که همیشه در حال تغییر بودند بصورت کمیکی در حمایتها و انتقادهای برنامه های سیاسی تکرار و در همین زمان روزنامه ها کم کم در صفحه حوادث حل می شدند، حوادثی که همیشه نقش منفی را افغانهای سرایدار یا کارگر و…به عهده داشتند .
این نقشها بلاواسطه تاثیر خود را در بطن زندگی کوچه وبازار گذاشت ،تاثیرات مخربی مانند این که کودکانی از رفتن وبازی در کوچه ها و خیابانها به بهانه شوونیستی حضور افغانهای کودک دزد یا .. منع میشدند .چرت برنامه های سیاسی تلویزیون مانند تفسیر هفته را ورود تویوتاهای طالبان به کابل پاره کرد،ماشین هایی که با ریال سعودی و گارانتی اسلام آباد خریده شده بودند. ولی کابوس اجتماعی مربوط به افغانهای ساکن درایران چرتی نبود که به این سادگی پاره شود.این کابوس همچون تریاکی که ظاهرا از افغانستان وارد می شود همچنان مشتریان خود را دارد.
دهه ۸۰:
۱۱سپتامبر این دهه را در روند متفاوتی از دهه های پیش قرارداد بعد از یک دهه کاملا محسوس است که جهان پس از ۱۱ سپامبر جهان دیگریست! جهانی که ادعاهای حقوق بشری در بن بست خود تبدیل به پشتوانه نظری دخالتهای بشر دوستانه میشود. در شروع این دهه بعد از حمله ناتو به افغانستان برخلاف پروپاگاندای ضد آمریکایی، جمهوری اسلامی بود که خود را پیروز اصلی این جنگ می دانست و همان زمان که سرود سوزناک “سرزمین من ” را در رسانه ملی خود پخش میکرد در فکر ساختن ابزارهای لازم برای دخالت خود در آینده افغانستان بود.
در این دهه آموزش برای افغانهای ساکن ایران سخت تر گردید مدارس به سختی کودکان افغان را پذیرفته و عملا قوانینی وضع شد که حتی امکان گرفتن شناسنامه برای کودکانی که پدر افغان و مادر ایرانی داشتن به سختی امکان پذیر بود . در اواخر این دهه تعدیل اقتصادی به حساس ترین مرحله خود رسید و آمال چند دهه ای سرمایه وطنی در هدفمندی یارانه ها متبلور شد. عملا افغان های ساکن ایران از دریافت یارانه مستثنا شدند و این امر فشارمضاعفی بر کمر خمیده ایشان که مجبور به زندگی در ایران بودند وارد کرد. در این بین افکار عمومی «ما»ی ایرانی همراه روشنفکران و اپوزوسیون جمهوری اسلامی شرایط افغان ها را اغلب بدست فراموشی سپرد.
دهه۹۰:
درپایان تعطیلات نوروزی سال ۹۱ که از سوی رهبر جمهوری اسلامی سال “تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی” خوانده شده است خبری با این مضمون” مسئول کمیته انتظامی ستاد تسهیلات سفر شهراصفهان از ممانعت حضور اتباع افاغنه در روز طبیعت در پارک کوهستانی صفه خبر داد” در رسانه ها بحث زیادی را ایجاد کرد .
این خبرمحصول روند ناخوشایند ترفیع رفتارهاو عرفهای تبعیض آمیز نانوشته، به قوانین عریان نژادپرستانه است . خبری که علی رغم واکنش های قابل تقدیری که بر علیه این تصمیم ایجاد کرد بیشتر از پیش بیانگر اغماض انباشته شده درسه دهه پیش است.اغماضی که در رابطه چند بعدی جمهوری اسلامی ،سرمایه وطنی و «ما»ی ایرانی شکل گرفته است.

حامد کیایی