حزب و قدرت سیاسی ، ازتعابیر تا واقعیت ها

نوشته های زیادی درمورد یکی از بارزترین مقولاتی که احزاب کمونیست کارگری با آن هویت میگیرند و حتی منجر به انشعابات پیاپی در این احزاب گردیده و سعی شده شالوده سازمانی و مبانی فکری خود را با آن تشکیل دهند بحث حزب و قدرت سیاسی است، به این دلیل از احزاب مربوط به کمونیست کارگری نام بردم چونکه برای احزاب دیگرچپ این مسئله حساسیتی ندارد و طبعا به دنبال هویت گرفتن سازمانی و افق های پیش رو در قبال انقلاب و آلترناتیو بعد از آن از طرف خود نیستند.

اما قبل از پرداختن به این بحث احتیاج به ملزوماتی داریم تا خود نفس طرح این کفر گویی که منصور حکمت در دوران پیش کشیدن آن به روشنی و سطر به سطر آن را غنی و جزء منابعی قرار داد که نقشه راه حزب کمونیست کارگری و جنبش کمونیست کارگری  دراولویت کاری خود باید داشته باشد نشان داد. درآن دوره بیان این مسئله که میخواهیم حزبی بسازیم که مدعی گرفتن قدرت است با واکنش های شدید احزاب و جریانات و شخصیتهای مختلف چپ  مواجه گردید وآن را با « قدرت طلبی » ورشد «استالینیسم» تداعی میکردند. پس از این کفر گویی  تعابیرمختلفی ازاین بحث پایه ای کمونیست کارگری استنتاج شد. رشد رگه غیر کارگری در این حزب صرفا با عَلَم کردن حزب وقدرت سیاسی آن را تبدیل به ابزاری کردند برای حقانیت بخشی به خود و تفکیک از احزاب  با پسوند کمونیستی دیگر.

زمانی که کمونیست کارگری منصور حکمت را ازدست داد این رگه متعلق به چپ سنتی، دراین حزب جرات سربلند کردن پیدا کرد ند،تمام انتظاراتی که منصور حکمت از یک حزب تمام عیار سیاسی داشت که در جنبش کمونیست کارگری و حزب برآمده از آن سراغش را میگرفت از ترکیب مکانیسمهای بود که پایه علمی و نظری آن حزب را ترسیم میکرد. متاسفانه احزاب برگرفته از کمونیست کارگری هر کدام تکه ای از این پایه را برداشته و خود را با آن سرگرم کردند. تلاش کردند به نام منصور حکمت و وبه نام دفاع از سیاستهای او زیرچتر کمونیست کارگری ماهیت بگیرند. تلاش کردند که با دردست گرفتن تکه ای از مباحث منصور حکمت سیاستهای غیرکارگری خود را پیش ببرند و به حیات سیاسی خود با این نام ادامه دهند. این احزاب تبدیل احزابی شدند که ناتوانی خود را در به هم تنیدن و چفت و بست کردن این پکیج به وفور نشان دادند.گرایش چپ سنتی شد حزب انقلاب پیچ بعدی و  ضد رژیمی صرف وفارغ از هر نقد مارکسیستی به سیستم سرمایه دارانه حاکم که بعضا احزاب دست راستی به همان میزان ضد رژیمی بودند وشعارهای به همان میزان تند علیه رژیم نه سیستم سرمایه داری میدادند،انگار تنها با سرنگونی حکومت، انقلاب کارگری ببخشید انقلاب انسانی پشت بندش میشود .تبدیل شدند به حزب تبلیغات و تهییج که شاید با این شیوه کرور کرور جنبش ها و اعتراضات را در جامعه ایران خلق کنند ، آنها را به عنوان شوالیه های تلویزیونی بر مرکب انقلاب بنشانند و یکه تازی کنند. تبدیل شدند به رهبران خود خوانده طبقه کارگر و جامعه اما  بدون ارتباط با طبقه کارگرو جامعه ، تمرکز حزب برای این گرایش خارج کشورمیباشد و بس ، انگار با امر و نهی از خارج و به رخ کشیدن رهبران سی سال قبل باز نسل ها آنها را به عنوان رهبران خود پذیرا میباشند. نقطه اتکا این گرایش ،حزب در دسترس اما بدون پیوستن رهبران عملی و مبارز به این حزب است، حزبی که مثل گرایشهای دیگرشعار دخیل شدن در سازماندهی کارگری و اجتماعی را جز آرزوهای خود میداند اما تلاش برای محقق کردن آن را امر خود نمیداند. با فراخوان دادن پی در پی به کارگران  برای متشکل شدن وظیفه انقلابی خود را به نمایش میگذارند اما غافل ازاینکه در خارج دنیای مجازی و در دل دست و پنجه نرم کردن اقشار مختلف جامعه با رژیم هاراسلامی و صاحبان سرمایه، این فراخوان  های رهبران موجود در دل این اوضاع است که اعتراضات واقعی را سازمان میدهند. با زدن پوستر حزب متعلق به کارگران و زنان و دانشجویان و … به سینه اوج عملکرد خود را در برابر جامعه قرار میدهند و ادعا میکنند: “ببینید ما حزب داریم،رهبران کمونیست داریم  اما نمیگویند که طبقه کارگر را نداریم، جامعه را نداریم .فقط با تکرار این نت تکراری میخواهند جامعه را خواب نما کنند، برایشان مثل وحی نازل شود و به آنها معتقد شوند.اما وقتی سوال میشود پس کجاست جنبش های که سازماندهی کردید؟کجاست اعتصابات و متشکل کردن هایتان؟ دخالت کمونیستی تان کجا و کی خود را نشان میدهد؟  که متفق القول بااین جواب مواجه میشوی :چونکه جامعه خفقان زده است ،چونکه  طبقه کارگر به سلاح آگاهی طبقاتی مسلح نشده و چون های بی شمار دیگر،پس به این دلایل رهبران دخیل در بطن جنبش ها ومراکز کارگری به ما ملحق نمیشوند و خود راسازمان دهی نمیکنندومجامع عمومی و شوراها را سازمان نمیدهند.

این خمیر مایه این احزاب به اصطلاح کمونیست کارگریست از حزب مدعی قدرت سیاسی،کاریکاتوری که حتی یک بچه را هم نمیخنداند.هرچند که تبدیل به چند حزب به نام منصورحکمت شده اند اما ماهیتا و سنتا از یک منبع سرچشمه میگیرند،اینها شمه ای از این تعابیر است که حزب منصور حکمت را به این شکل به ابتذال کشانده است.

وقتی از قدرت سیاسی صحبت میشود قاعدتا باید تصویر یک حزب  یا سازمانی با تمام ابعادی که این حزب باید داشته باشد که بتواند آن را به سرانجام برساند را مدنظر داشته باشیم. پس نیاز است در وهله اول به خود مبانی زیربنای حزب و شالوده های نظری – عملی آن و تفاوت آن با گرایش های مختلف کمونیستی که نوک زبان بیشترآنها پرولتاریاست و انقلاب سوسیالیستی که بعضا به انقلاب های انسانی دراین دوره هم قناعت دارند پرداخت. وجه تمایزحزب کمونیست”کارگری” با احزابی با پسوند کمونیستی  را میتوان بر همین اساس تعریف کرد. برای احزابی که حاشیه ای و بی ربط به طبقه کارگرند  شاخص کمونیستی بودنشان را در سوسیالیست  یا کمونیست نامیدن خود میدانند . احزابی هم هستند که کماکان براین اصل پافشاری میکنند که معتقد به مبارزه طبقاتی در جامعه هستند اما هنوزامرشان نیست که طبقه کارگر را متشکل کنند یا با متشکل شدن به شرط چاقویی خودشان کوتاه میایند،شرایط برای وارد شدن در این عرصه را مناسب نمیدانند یا صرفا در تحلیل مصائب و بدبختیها ورنج وفلاکتی که دامنگیر طبقه کارگر گردیده معلق میزنند و با هزار اما و اگر ازپرداختن به تدوین و تکوین مکانیسمهای کارگری شدن که طبقه کارگر را همراه خود کنند طفره میروند و شانه خالی میکنند. گرایش کمونیست کارگری جواب تمام این فرقه ها و دوستداران صرف طبقه کارگر میباشد،چرامنصور حکمت آن را کمونیست کارگری نام نهاد و چرا به آن کمونیست رادیکال یا کمونیست انقلابی یا خلقی و… نگفت اتفاقی نبود. نقطه عروج این جنبش بر فائق آمدن بر معضلات و انحرافاتیست که دامن خود جریانات مختلف به نام کمونیست کارگری را نیز گرفته است.منصور حکمت وقتی ازعضویت کارگران سخن به میان میاورد تناقضات مربوط به تعابیرمختلف درآن را نیز به بهترین شکل مسجل میکند: اینکه ما در حزب کمونیست ایران باید امروز مبحث “عضویت کارگرى” را در دستورمان بگذاریم و براى تسهیل عضویت کارگران در حزب چاره جوئى کنیم یک تناقض و وارونگى اساسى را میرساند. قاعدتا میبایست مساله عکس این میبود. حزب کمونیست بنا به تعریف و بنا به انتظار طبیعى هرکسى که یکبار مانیفست کمونیست را خوانده باشد، میبایست حزبى کارگرى باشد. اگر بحثى در مورد عضویت بین ما مطرح میشود میبایست بحث شرایط و ملزومات عضویت غیر کارگران در حزب کارگرى‌مان باشد. این تناقض باید هر عضو حزب کمونیست ایران را تکان بدهد و به فکر بیاندازد. (حزب کمونیست و عضویت کارگرى قسمت اول ) “تاکیدها از من است “.مفهوم حزب به مثابه حزب کمونیست کارگری با این تبیین پایه های مارکسیستی خود را برزمین سفت میگذارد و پیش شرطهای ماهیت بخشی به خود را براین اصل متدگذاری میکند.

حزب مدنظر منصور حکمت دارای مختصات به شدت کارگری میباشد که خود حزب وماهیت وجودیش به عنوان گرایش قوی سوسیالیسم کارگری را در چفت و بست کامل با طبقه کارگربطور عموم و رهبران وآژیتاتورهای کارگری بطور اخص میداند،شاه راههای که باعث تبدیل آن به حزب مدعی قدرت سیاسی میشود را در تمام آثار او میتوان مشاهده کرد. بدون بررسی سیرتکوینی این مبانی و در نظر نگرفتن متدها و مکانیسمهای جنبش کمونیست کارگری در دل اوضاعی که به سرعت در حال تغییر میباشند وتنها بسنده کردن صرف به مقوله حزب و جامعه وحزب و قدرت سیاسی آن هم با کاریکاتوری کردن این بحث به فرقه ای بیش تعمیم داده نمیشوند.مولفه های یک حزب مارکسیستی به معنای واقعی کلمه از “حزب – طبقه – جامعه” نشات میگیرد که فوکوس صرف بر هرکدام ازاین سه مولفه و نادیده گرفتن یکی از آنها تصویری فرقه ای از آن حزب به دست میدهد. حزب از این منظرقرار بود ظرفی برای سازماندهی طبقه کارگر با اتکا به رهبران و گرایش سوسیالیستی کارگری موجود در خود طبقه شود و مقوله حزب و طبقه کارگر را به نام حزب کمونیست کارگری استنتاج کند .همزمان نیز به مبارزه اجتماعی و پرداختن به مقوله حزب وجامعه را ازاشکال تفکیک ناپذیر این عرصه از مبارزه برای دست بردن به قدرت سیاسی تقویت و به سرانجام برساند. چیزی که امروز در این احزاب میبینیم نه تنها کمکی  به متشکل کردن طبقه کارگرنمیکنند که بعضا از سرسکتاریسم تشکیلاتی ویا داشتن افق هاو برنامه های دیگری غیر از مبارزه طبقاتی به عنوان مانع و اهرم بازدارنده نیز عمل کرده اند. کارگری که خود درطی مبارزه مداوم و همه جانبه در محیط کار و جامعه  به آن درجه از آگاهی طبقاتی برسد که امررهایی خود را در تحزب یافتگی ببیند و برای آن تلاش کند قطعا در دل همان جامعه خفقان زده حزب خود را خواهد ساخت و آنموقع است که روشنفکر مارکسیست با هر درجه غلظت درادای مارکسیست بودنش باید درخواست عضویت دراین حزب نماید.این احزاب موسوم به گرایش پرولتری حتی در جریان مبارزات اجتماعی موجود در جامعه نیزسرخورده و دست وپا چلفتی هستند که سنتا دنباله رو فراخوانها و اعتراضات بی ربط به منافع طبقه کارگر عمل کرده اند.چشم انداز اینچنین احزابی سر درآوردن در گرایشهای چپ بورژوازی میباشد که نه توانستنه اند جوابی به  پدیده ها ومعضلات گریبانگیر طبقه کارگرو جامعه بدهند نه اینکه از فرصت ها و ابزارهای موجود برای تبدیل شدن به یک حزب تمام عیار سیاسی در امر متشکل کردن اعتراضات و اعتصابات و سروسامان دادن به تشتت و پراکندگی صفوف طبقه کارگر بتوانند استفاده کنند. برای تبدیل شدن به چنین جنبشی در مقیاس وسیع مبارزاتی نیازمند پیدا کردن حلقه های گمشده این عرصه و پرداختن به تمام جنبه های مباحث کمونیست کارگری و فعل و انفعالات وصل شدن به طبقه کارگرو تبدیل به حزبی با پیکره کارگری میباشد که این نیز در خود نیازمند گذار از فرهنگ یدک شده چپ سنتی غالب بر این حزب و تشکیلاتهای مربوط به آن میباشد.

دربحث سیاست سازماندهی کارگری ما “منصور حکمت”، کج فهمی های چپ سنتی را درمورد سیاست سازماندهی کارگری و گیج زدن های ممتد و پی درپی حول دوقطبی کردن حزب و طبقه را عیان میکند و مبانی و استنتاجات عملی حزب  کمونیست کارگری را براین زمینه تعمیم میدهد و به درست،” نادیده گرفتن و یا روی زمین گذاشتن این بحث را به عنوان لطمه به بحث کمونیسم کارگری قلمداد میکند”.برای این چپ کارگرتا زمانی مقبولیت دارد که همیشه ژنده پوش باشد و حتی از ابتدایی ترین امکانات رفاهی وآسایشی محروم باشد ، به هر درجه از لحاظ معیشتی رونقی پیدا کند زیر بار آوار حملات ایدئولوژیکی از جانب همین حامیان بلامنازع طبقه کارگر قرار میگیرند، “چطور کارگران از بهبود اوضاع خود سخن به میان میاورند واین برایشان پارادوکس مسئله میباشد!”. انگارتصوراینکه امکان دارد کارگر در طی اتخاذ سیاسیتهای بازار سرمایه و قدرتهای حاکم، به نان و نوای برسد ویا طی مبارزات بی امان خود در بدست آوردن حتی گوشه ای از مطالبات و خواسته های که میتواند بر زندگی بخشی از طبقه کارگر در جغرافیای مشخصی یا در مراکزمختلف کار تاثیر بگذارد جزء محالات جوامع سرمایه داری میباشد. مثلا احداث راه ها و جاده های دسترسی نظامی که در روستاهای کردستان و مناطق مختلف ایران انجام شد عملا قابل دسترس بودن روستاها به شهرها و استفاده از امکانات شهری را سهولت بخشید.نگاه این چپ به کارگرنگاه روشنفکر بورژواست .نگاهی که کارگررا همیشه ژنده پوش و بینوا ببیند نگاه کمونیستی نیست. اما بازاهداف حافظان سرمایه و قدرت حاکم دراین زمینه برای سرکوب مخالفین در جهت برقراری امنیت برای چپاول بیشتر مردم زحمتکش جامعه پوشیده و دورازچشم نبود.

تمام تلاش کمونیستها بخصوص از جنس کمونیست کارگری این بوده که همراه  با مکانیسم های مختلف مبارزاتی  و طی آن بالا بردن آگاهی طبقاتی که جامعه طبقاتی میباشد،که کارگران فارغ از هر نژاد و قوم و جنسیتی هم سرنوشتند ودرمبارزه روزمره برای بهبود زندگیشان جدا از هر اختلافی در کنار هم قرار میگیرند ومتحد میشوند که مبارزات اقتصادی کارگران را بخشی از مبارزه خود میداند و تمایز خود را با احزاب چپ بورژوازی به این شیوه نشان میدهد.تبلیغات و هیاهوی شدیدی برعلیه اتحاد عمل در میان کارگران با گرایش های  متفاوت  به راه انداخته اند وبراین موضوع که هم جهت بودن با این نگرش زدن تیر به پای خود میباشد را حکاکی کردند. اما این اصل برایشان محلی از اعراب ندارد که جدا از هر مشی سیاسی و حزبی که در مورد سازماندهی طبقه کارگر دارید به این مقوله کارگری باید رسمیت داد و به حساب آورد. “در قبال اتحاد عمل؟ میگفتم اتحاد عمل یک مقوله کارگرى است. مجبور به اتحاد عمل هستم با هر خطى که بیاید بر سر آن مطالبات معین و میخواهد آن هم کارى بکند. من این را در مبارزه پیدا میکنم. اگر جنبش مجمع عمومى است، ما توى مجمع عمومى هستیم. اگر مساله اعتصاب است حتما مینشینیم، همه ما اعتصابیون حرف میزنیم. روى اتحاد عمل موضع من این است. خط مشى حزبى‌ام یک چیز دیگر است. با احزاب ممکن است من اتحاد عمل بکنم یا نکنم. با کارگر بغل دستم که توى همان مبارزه است، از هر قماشى که باشد، اگر توى همان مبارزه هست اتحاد عمل من امرى است طبیعى“.(در مورد گرایشات درون جنبش کارگری منصور حکمت )

 وقتی بحث بر سر سوخت و سازهای مبارزاتی کارگران به میان میاید، تو کمونیست به عنوان  بخش متحزبش میبایست براین سوخت و ساز مبارزاتی تاثیر داشته باشی و آن را از زیر خروارها  تئوری های کج و معوج غیرکارگری بیرون بکشی . سیاست انتظار از این مقوله سر بر میاورد که تا زمانی که آن گرایش رادیکال وسوسیالیستی کارگری در کارخانه ها- مراکز صنعتی ودر میان کارگران  تبدیل به یک وزنه نشود ،هم رکاب شدن با فعل و انفعالات کارگری در محیط های کارگری کار ما نیست و امر ما نیست. باید منتظر بود تا این گرایش در طی ضربه خوردن ها و زمین کوبیدنها مسیر خود را پیدا کند سپس به حزب خود متصل شود،این چکیده ای ازاین نگرش غیر کارگری یا بهتر بگویم غیر مارکسیسیتی میباشد که حیات سیاسی خود را از اختناق و سرکوب در جامعه میگیرد ،دربرابر هرگونه ابراز وجود علنی در جامعه دست وپای خود را گم میکند، یا اینکه هنوز خود را در آن قواره رهبری برای  سازماندهی جنبش های موجود در جامعه نمیبیند.

استراتژی سیاست ما در مورد سازماندهی طبقه کارگر براه انداختن جنبش مجامع عمومی و شورا میباشد واین امر در گرو گسترش جنبش تحزب کمونیستی طبقه کارگر میباشد،جنبشی که فعالیتها و مبارزات کارگری را از اقتصادی یا سیاسی نمایندگی نماید و به آن جامه عمل بپوشاند.جنبشی که کل منفعت طبقه کارگر را درهرشرایطی نمایندگی میکند واتحاد و همبستگی  کارگران را به تحزب یافتگی و متحزب شدن پیونددهد.مکانیسم عملی وارد شدن در این قواره همپا بودن با مبارزات روزمره  طبقه کارگر به عنوان جبهه ای از مبارزه و همزمان پرداختن به سازماندهی جنبش های موجود دیگر در جامعه میباشد،اما نه با استفاده از شعارهای کلیشه ای و تکراری احزاب موجود که حیات خود را با آن ماهیت میبخشند. سیاستی  که برای هر انسان درد کشیده ای در داخل ایران تبدیل به یک مشت شعار تو خالی و بی محتوا گردیده.

قطعا درپایان دادن به این مصائب و احیای حزب مدعی قدرت سیاسی با اتکا به طبقه کارگر موانع و مشکلات زیادی سر راه قرار میگیرد اما برگ برنده برای این جنبش پتانسیل بالای خود کارگران برای نیل به این هدف میباشد.حزبی که با سوخت وسازهای موجود در جامعه آشنا باشد،در آن تاثیر گذار باشد و رهبری کند، رسالتش پیامبرگونه نباشد، پایه تئوریک و پراتیکش از یک جنس باشد و مهمتر از هر چیز ماهیت خود را از جامعه بگیرد و در مسیر انقلاب سوسیالیستی  کانالیزه کند.

 ۲۰۱۲-۰۴-۰۳وریا نقشبندی