آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟

مظفر محمدی
شخصی به نام عبدالله حمه لاو (کاروان) در مطلبی به زبان کردی، تحت عنوان "کمونیسم کارگری سراب است"، تلاش کرده تا ثابت کند که کمونیسم در ایران پیروز نمیشود. از آنجا که این مساله به ایران وسرنوشت سیاسی آن مربوط است من نکاتم را به فارسی مینویسم تا خیلیها که کردی نمیتوانند بخوانند هم در این بحث شریک شوند. در نوشته کاروان محورهایی هست که من کوتاه به آنها میپردازم. از قبیل:

شکست کمونیسم، طبقه کارگر و کمونیسم، مبارزه طبقاتی و ملی، و سرانجام کمونیسم کارگری پیروز نمیشود.

شکست کمونیسم!

کاروان میگوید، بلوک شرق فرو پاشید، استالین دیکتاتور بود، کمونیسم شکست خورد و در نتیجه حکمتیستها هم در ایران شانس پیروزی ندارند.

این حرف تازه ای نیست. با فروپاشی بلوک شرق و شوروی سابق بورژواها و مداحان سیستم سرمایه داری و بازار آزاد بر طبل "کمونیسم شکست خورد" کوبیدند. گفتند اکنون دیگر سرمایه داری و بازار آزاد تنها راه و روش زندگی مردم و ازلی و ابدی است. به طبقه کارگر گفتند بخواهید نخواهید همین است. سوسیالیسم شکست خورده و برابری خواب و خیال است. کل مدیای بورژوازی جهانی بسیج شد تا از کمونیسم چهره زشت، دیکتاتوری، فقر و فساد تصویر کنند و به خورد مردم جهان بدهند. سرمایه داری دولتی را به نام سوسیالیسم و کمونیسم قلمداد و شکست آن را در رقابت با سرمایه داری خصوصی وبازار شکست کمونیسم نامیدند. این تبلیغات هیستریک، ضد کمونیستی و ضد کارگری در متن وقایعی بود که همه به روشنی آفتاب میدانستند که شوروی و اقمارش هیچوقت سوسیالیستی نبود و نشد و آنچه که شکست خورد، سرمایه داری دولتی در رقابت با بازار آزاد بود.

اگر در شوروی سابق و اروپای شرقی و چین و غیره کار مزدی لغو میشد، اگر قدرت دست کارگران و مردم بود، اگر جامعه ای آزاد و برابر و بدون تبعیض سازمان مییافت، اگر نیروی کار و منابع و معادن و ثروت و سامان جامعه صرف رقابتهای تسلیحاتی نمیشد، اگر کرور کرور صرف ایجاد و نگه داری احزاب خودساخته به نام کمونیسم پروروس نمیشد، اگر نیروی کار کارگر صرف تامین نیازهای جامعه میگردید و اداره جامعه دست شوراهای کارگری باقی میماند … دیگر چه جایی برای دیکتاتوری استالین یا تیتو و انورخوجه و…. باقی میماند. اما این موج عظیم ضد کمونیستی و ضد کارگری و ضد انسانی مدتها است به پایان خود رسیده است. سرمایه داری و بازار با جنگها و آدمکشیها و با ناسیونالیسم و قومپرستی اش و با فقر و فساد و گرسنگی و استثمار وحشیانه اش دیگر حتی مشام لیبرالهای جوامع امروز را میآزارد. اکنون خود اذعان میکنند که "شبح مارکس در گشت و گذار است".

سرمایه داری دولتی شکست خورد. بازار آزاد، از قبل این شکست، صاحب کرور کرور منابع و معادن و شرکتهای ورشکسته و کارگر ارزان کشورهای تحت سلطه سرمایه داری دولتی شد.

اما شکست سرمایه داری دولتی شکست کمونیسم نبود. کمونیسم هیچوقت برقرار نشد. نزدیک به یک دهه تلاش طبقه کارگر و کمونیستها و بلشویکهای شوروی به رهبری حزب بلشویک و لنین برای برقراری جامعه ای آزاد و برابر و برای لغو کار مزدی، با استقرار سرمایه داری دولتی عقب زده وبه شکست کشانده شد. این تمام ماجرا است. حقیقت را میتوان انکار کرد اما نمیتوان کشت.

تلاش کاروان، قطره ای از دریای تلاشهای مدیای جهانی به سرکردگی امریکا و اروپای غربی و ژاپن و غیره، علیه کمونیسم و طبقه کارگر در دو دهه اخیر است. آخرین تلاش هم نخواهد بود. تا بورژوازی هست و تا کار مزدی و استثمار انسان وجود دارد این تلاشها هم در کنارش هست.

طبقه کارگر و کمونیسم

کاروان میگوید طبقه کارگر از سر آگاهیش، به کمونیسم روی خوش نشان نمیدهد چون کمونیسم را دیده و بخشی از مردم جهان تجربه اش کرده اند.

این هم حقیقتی وارونه است. طبقه کارگری که به کار مزدی روی خوش نشان میدهد و از کمونیسم گریزان است به همان اندازه آگاه است که امثال کاروان. طبقه کارگر از سر ناآگاهی و به این دلیل که خاک به چشمش پاشیدند به کمونیسم روی نیاورده است. به کارگر گفته اند و میگویند نگاه کن روسیه، آلبانی، یوگسلاوی و … را، دیگر چه میگویی؟ پس سرت را پایین بینداز و به همین که داری قانع باش. دست به کلاهت بگیر. همین شغل و مزد ناچیز هم از سرت زیاد است و مواظب باش از دستش ندهی و به جان سیستم و کسی که به شما کار و مزدی ناچیز داده دعا کن… کاروان هم همین را میگوید. کمونیسم شکست خورده و در ایران هم حکتیستها شانسی ندارند. پس طبقه کارگر نباید منتظر تغییری باشد و از سر "آگاهیش" سرش را پایین بیندازد و به همین ناچیزی که به نام مزد به او میدهند راضی باشد و صدایش در نیاید.

اما این تصویری وارونه و دروغین و ضد کارگری از آگاهی و کارگر است. بی توجهی به کمونیسم از ناآگاهی به کمونیسم است. از خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر است. به این خاطراست که بورژوازی و مداحانش به کارگر گفته اند که کمونیست همین است و او باورش شده است. حتی احزاب سوسیال دمکرات و لیبرال هم به نام و از زبان کارگر، همین نقش را در دور نگاه داشتن طبقه کارگر از کمونیسم خود ش داشته اند. مدام روسیه و یوگسلاوی و رمانی … را به رخ کارگر میکشند. کارگر اگر به کمونیسم آگاه شده یا بشود این حقیقت را میداند که کمونیسم یعنی لغو کار مزدی. یعنی برابری در همه سطوح برای همه شهروندان در جوامع بشری. یعنی همه انسانها صرفنظر از جنسیت و ملیت و قوم و نژاد و زبان و فرهنگ و مذهب … برابرند.

مبارزه ملی، مبارزه طبقاتی !

کاروان میگوید، مبارزه ملی بر مبارزه طبقاتی ارجحیت دارد. میگوید، ایران ۷۰-۸۰ میلیونی از ملیتها و فرهنگهای متفاوت تشکیل شده است. اول باید تکلیف این ملیتها روشن شود، الگوهای سیاسی و اقتصادی برای اداره جامعه و زندگی مردم به دنبال میآیند و نمونه می آورد که گویا "کمونی
ست" نروژی گفته، "اول نروژی است بعد کمونیست"

ما این را از خیلی از چپ و راستهای وطنی خود هم شنیده و میشنویم که میگویند اول کرد هستیم بعد … یا، اول کرد هستیم بعد زن…

برای کاروانها قومیت کرد و ترک و بلوچ و عرب ارجح است و اولویت دارد. اما برای طبقه کارگر اینطور نیست. کارگر کرد و عرب و لر و ترک و فارس در سراسر ایران کارگر اند و از طرف سرمایه دار استثمار میشوند. بیش از ده سال است در کردستان عراق بورژوازی کرد حکومت میکند و دیگر مشکلی به نام ستم ملی وجود ندارد. اما کارگر کماکان کارگر است، مزد میگیرد، استثمار میشود، اخراج میگردد و اگر اعتراض کند او را به گلوله میبندند. در همین سیستم "خودی" زن کماکان درجه دو است و دسته دسته قربانی قتلهای ناموسی وطنی و خودی میشوند…

کارگر آگاه حد اقل در تجربه خودش دیده است که تز و فلسفه ای که میگوید اول تکلیف قومیت کردی ام را روشن کن بعد به شما میگویم چکار کنی، چقدر ریاکارانه است. معنای عملی این ،"بعدا به شما میگویم" را با چشمان خودش در همه جای دنیا نه فقط در کردستان عراق، دیده است.

در جامعه آزاد و برابر هیچکس نگران قومیت و زبان و فرهنگ و جنسیتش نیست. وقتی کسی برای کسی کار نمیکند تا مزدی به اوبدهند، وقتی طب و آموزش و حمل ونقل و مسکن رایگان است، وقتی هر شهروند جامعه به اعتبار انسان بودنش خواه زن یا مرد یا کودک یا پیر واز کار ا فتاده و یا دارای نقص عضو، از حقوق و حرمت انسانی و برابر برخوردار است، دیگر چه جایگاهی برای ملیت و جنسیت و فرهنگ و غیره میماند. گیریم کسانی دوست داشتند لباس محلی خود را بپوشند، یا کلاه نمدی سر بگذارند و دامن گیلکی بپوشند، یا به هر زبانی دوست داشتند حرف بزنند، یا بهر شکلی خواستند داشتند برقصند و هر آوازی را بخوانند، … اینها چه فرقی به حال جامعه می کند. مگر نه این است که همه باهم برابرند! مگر نه این است که جنسیت و ملیت و زبان و فرهنگ و مذهب و از این قبیل برای کسی قرب و منزلت خاصی نمیآورد و کسی مدالش را نمیتواند به سینه بزند و به دیگران فخر بفروشد…!

تقسیم جامعه به جنس و قوم و فرهنگ و نژاد و … دشمنی با ا نسان و تفرقه افکنی است. ایجاد کینه قومی و فرهنگی و ضد وحدت است. تفرقه بینداز و حکومت کن است. کسی که میگوید اول نروژی ام بعد کمونیست! آشکارا ناسیونالیسم و مدال "افتخار" ملی بودن و احیانا فاشیسم خودش را میخواهد به غیرنروژی ها وپناهندگان ملیتها و کشورهای دیگر نشان بدهد. از نظر ما اساس سوسیالیسم انسان است. انسان به معنای عام و فارغ از هر گونه جنس و قوم و نژاد و فرهنگ و زبان و مذهب…

جواب ما به کسانی که سنگ جامعه چند ملیتی را در ایران به سینه میزنند و گویا دلسوز ملتهای گوناگون هستند و جامعه ایران را بر این اساس تقسیم بندی میکنند، این است که تقسیم بندی طبقه کارگر به این و آن ملت و قوم و زبان و فرهنگ حقه ای است که سرمایه داری در همه جای دنیا به کار میگیرد، تا بتواند کارگر متفرق را بیشتر استثمار و آسان تر سرکوب کند. وگرنه بحال کارگر مزد بگیر چه فرقی میکند مزدش را از سرمایه دار کرد همزبان خودش بگیرد یا سرمایه دار فارس، ترک یا اروپایی و…

و باز به قومپرستان میگوییم، ما برای جلوگیری از جنگ قومی که ممکن است به طبقه کارگر و مردم تحمیل کنید آنجا که شما توانستید در صفوف طبقه ما این شکاف را ایجاد کنید و پشت بورژوازی خودی بکشانید و گول بزنید، آنوقت ما میگوییم از مردم بپرسید که آیا خواهان جدایی اند یا در چارچوب کشور میمانند. و اگر این چارچوب با سیستمی آزاد و برابر و سوسیالیستی اداره میشود ما کارگران و مردم را تشویق میکنیم که رای به جدایی ندهند و شهروند متساوی الحقوق بمانند. آنجا که حکومت آزاد وجود ندارد مانند عراق، به کارگران و مردم گفتیم و میگوییم جدا شوند و دولتی غیر قومی و غیرمذهبی و متفاوت با دولت مرکزی تشکیل دهند.

تقسیم بندی مبارزات مردم ایران به طبقاتی و ملی، حقه سرمایه داری و ناسیونالیسم است. اول ملی و بعد طبقاتی، بگذار مساله ملی حل بشود بعد مبارزه طبقاتی بکن و دستمزد اضافی بخواه، این حقه بازی است. اگر قرار است ناسیونالیسم کرد به حکومت برسد و جامعه کماکان به سرمایه دار و کارگر تقسیم شده باشد، خاصیت شرکت کارگر در این جنگ قومی یا آزادسازی چیست؟ آیا وظیفه طبقه کارگر این است که بورژوازی کرد را آزاد کند تا به زبان کردی استثمار شود؟ یا نه عرق ملی باعث میشود که بورژواهای برادر همه املاک و داراییهایشان را ملی و همگانی کرده و در کنار کارگران آستین بالا زده و به کار در کارخانه و جامعه و تمیز کردن شهر همراه رفتگرها خواهند پرداخت!؟ این حقه بازی را هیچ کارگری نمیپذیرد و این احتیاج به آگاهی خیلی بالایی هم ندارد. حداقل کارگران در کردستان در مقاطع و به شیوه های گوناگون نشان داده اند که خیری و منفعتی درناسیونالیسم و قومپرستی و کردایتی و احزاب و جریاناتش نمیبینند. زنان و جوانان هم همینطور.

در نتیجه از نظر من چیزی به نام مبارزه طبقاتی – ملی یا ملی- طبقاتی پوچ است، ساختگی است. تا بشر بوده و تبعیض و ستم و نابرابری وجود داشته، مبارزه برای آزادی و برابری وجود داشته است. این اساس زندگی و مبارزه بشراست. طبقات گوناگون در دل این مبارزه و جدال برای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی هر کدام به دنبال منافع و اهداف خود اسامی گوناگون براین جنبشها و مبارزات گذاشته و مهر خود را به آن
زده اند… ما آزادی و رهایی و خوشبختی ا نسانها را از هر گونه ستم و تبعیض و نابرابری تنها در محو نظام نابرابر سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم و کمونیسم میبینیم.

کمونیسم کارگری سراب ا ست!

آیا ما حکمتیستها میتوانیم قدرت را بگیریم؟ این سوالی است که جلو روی خود ما هم قرار دارد. ما نه به خودمان و نه به طبقه کارگر و مردم چک سفید پیروزی نداده ایم. ما خود را قهرمان و ناجی مردم نمیدانیم. طبقه کارگر و مردم وجود دارند. مبارزه و نارضایتی و اعتراض وسیع وجود دارد. جنبشی به نام سرنگونی خواهی وجود دارد. و ما میخواهیم این مبارزات و جنبش را به سمت درست و برای پیروزی هدایت کنیم و سازمان بدهیم.

چیزی که ما را از کل چپ سنتی و مستاصل و راضی به حاشیه نشینی جامعه و دنباله رو بورژوازی جدا میکند، این است که ما میخواهیم و مصممیم قدرت را بگیریم. با هر اندازه نیرو که مقدور شود این کار را بکنیم، میکنیم. میگویم با هر اندازه که ممکن شود یک لحظه هم معطل نمیکنیم.

ما میگوییم کمونیسم میتواند پیروز بشود اگر کمونیستها راهش را بلد باشند. اگر راه حل پیش پای جامعه بگذارند. برخلاف نظر یا آرزوی امثال (کاروان)، معتقدم که بشریت تشنه آزادی و برابری است. آزادی و برابری آرزوی میلیونها کارگر و زحمتکش مزدبگیر و کارمند و معلم و پرستار حقوق بگیر و زن خانه دار و جوان بی حقوق است. مردم آزادی و برابری را انتخاب خواهند کرد.هر حزب و جریانی که این خواست و آرزوها را نمایندگی کند و طبقه کارگر و مردم را برای رسیدن به این اهداف انسانی سازمان دهد، مردم انتخابش خواهند کرد.

این حزب و جریان هر اسمی روی خودش بگذارد انتخاب خواهد شد. رای دادن به آزادی و برابری و لغو کار مزدی ربطی به استالین و مائو و فیدل کاسترو ندارد. اگر طبقه کارگر از سر آگاهیش کمونیسم روسی و چینی و آلبانی را شناخته بود، حتما سراغ کمونیسم کارگری خودش میرفت. سراغ لغو کار مزدی و بردگی مزدی میرفت. این توهین به کارگر است که گویا کارمزدی و بردگی مزدی را به برابری ترجیح میدهد. بیش از نیم قرن تجربه احزاب رفرمیست و سندیکالیسم و پروپاگاند ضد کمونیستی بورژوازی، اکثریت مردم محروم و ستمکش و استثمار شده را دنباله رو بورژوازی کرده است و این سیستم جهنمی و غیرانسانی بردگی مزدی را به عنوان تنها روش زندگی و راه حل، به خورد آ نها داده است. طبقه کارگر اسیر این توهمات و ابهامات است که تحویلش داده اند. کمونیسم و سوسیالیسم متعلق به کارگر است، چرا که طبقه کارگر منفعتی در سرمایه داری و کار مزدی ندارد. باید ذهن طبقه کارگررا از این خرافات پاک کرد و به این حقه ها آشنایش نمود. طبقه کارگر چاره ای ندارد جز انتخاب کمونیسم کارگری اش. جز انتخاب حزب خودش و جز کسب قدرت و سازماندهی جامعه ای آزاد و برابر.

اگر این تصویر واقعی به طبقه کارگر و مردم ایران داده شود، طبقه کارگر آگاه این کمونیسم را میقاپد و ما فقط در این شرایط است که میتوانیم پیروز بشویم…

ما باید بتوانیم طبقه کارگر را ازخرافات سرمایه داری و بازار آزاد، دمکراسی و پارلمان و کلیسا و مساجد و مذهب و قومپرستی که طبقه کارگر را شقه شقه کرده است، برهانیم.

این کار ما است. موفق میشویم یا نه مساله دیگری است. ما میخواهیم علیرغم همه ممانعت ها و محدودیتها و مخالفتها و نمیتوانید ها این راه را برویم. ما و طبقه ما و همه انسانهای ازادیخواه و برابری طلب راه و چاره دیگری پیش رو نداریم.

اگر نتوانستیم و موفق نشدیم، از حقانیت تحلیل و پیشبینی های امثال کاروان نیست. یا به دلیل تجربه شکست بلوک شرق نیست. از توازن قوایی است که ما از عهده تغییرش برنیامده ایم و یا راه چاره را پیدا نکرده و بلد نبوده ایم چکار کنیم.

اما این پرچم بر زمین نخواهد ماند. طبقه کارگر و کمونیستها چاره ای جز پیمودن راههای نیمه کاره یا متوقف شده و یا شکست داده شده در مراحلی از تاریخ مبارزه طبقاتی، ندارند. سرمایه داری و بازار و تقسیم بشریت به این و آن کشورو قوم و نژاد وفرهنگ، ازلی و ابدی نیست. ما باید بر همه تلاشهای غیرانسانی که میخواهند سرمایه داری و تبعاتش مانند ناسیونالیسم، مذهب و مردسالاری و ضدیت با زن را سرنوشت ازلی و ابدی بشر قرار دهند، پیروز بشویم. ما و طبقه ما راه چاره دیگری نداریم.

۲۱ مرداد۸۶- ۱۲ اوت ۲۰۰۷