تحولات جامعه سرمایه داری و موقعیت چپ و کمونیسم در جهان

جامعه جهانی با سقوط بلوک شرق در دهه آخر قرن ۲۰ وارد دوران متحول و تعیین کننده ای شد. دورانی که به عصر پایان جهان دو قطبی پایان جنگ سرد دو قطب سرمایه داری بازار آزاد و سرمایه داری دولتی شناخته میشود. جامعه در دهه نود قرن بیستم با تمام گرایشات مختلف و طبقات اجتماعی مختلف و دولتها و مکاتب فکری و امکانات تولیدی و انقلابات اینفورماتیکش٬ همگی وارد دوره ای تازه شدند. دوره ای که شکست سرمایه داری دولتی را تحت عنوان “کمونیسم مرد”، معرفی کردند. متفکرین و مبلغین جناح راست بورژوازی آنرا پیروزی دمکراسی و بازار آزاد و شکست “سوسیالیسم” نام نهادند.

ابعاد و تاثیرات این تحول چنان وسیع و جهانی بود که تمام مولفه های اقتصادی٬ سیاسی٬ فرهنگی و هنری و هر آنچه بشریت طی قرنها ساخته بود را تحت تاثیر خود قرار داد. پایان جهان دو قطبی با شکست یک قطب و پیروزی قطب مقابل٬ کل ذهنیت و پرسپکتیو جامعه را متحول کرد. تبلیغات جهانی رسانه های رسمی جناح پیروز و مهندسی افکار عمومی٬ آنچنان با اعتماد به نفس این پیروزی را جشن گرفتند که حقانیت بازار آزاد و “پایان تاریخ” را اعلام کردند. این پیروزی را آنچنان جار زدند که امکان تعمق و تفکر فراتر از چهار چوب فکری قطب پیروز را از جامعه سلب نمودند. قطب شکست خورده یا همان مدافعین سرمایه داری دولتی (سوسیالیسم موجود) نه تنها راهی بجز تسلیم شدن نداشت بلکه خود متفکرین و مدافعین اش عمدتا به بخشی از همین سیستم پیروز تبدیل شدند.

اولین قربانی این تحول عمیق و جهانی انسانیت انسان و حقیقت بود. جامعه اواخر قرن بیستم با افکاری مسخ شده پا به قرن بیست و یکم گذاشت. آزادی خواهی و برابری طلبی و حقوق انسانی خارج از چهارچوب داده های سرمایه داری بازار آزاد و فراتر از قومیت و ملیت و نژاد و رنگ و جنسیت و مذهب با پوزخند و تمسخر پاسخ گرفت. دستاوردهای انقلاب فرانسه که  بشریت تقسیم شده به نژاد و قومیت و ملیت و غیره را بی اعتبار اعلام کرده بود و شهروند را به جای همه آنها قرار داده بود، خود بی اعتبار اعلام شد. همه آن کثافت مدفون شده دوران پیشامدرن دوباره سر از قبر بیرون آورد و با کمک آخرین وسایل مدرن امروز به مسخ کردن جامعه بشری مشغول شدند. البته اینرا پیروزی دمکراسی نامیدند. حقیقت هم همین بود که دمکراسی مبتنی بر بازار آزاد تمام قد به مقابله با آزادیخواهی و برابری طلبی ایستاد.

با این تحولات نه تنها آزادیخواهی و برابری طلبی و رهایی بشرازجامعه طبقاتی٬ بلکه حقوق شهروندی که ظاهرا مورد توافق لیبرالها بود و بورژوازی اینرا یکی از افتخارات خود قلمداد میکرد٬ به یکباره دفن شدند و تحت عنوان پیروزی سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی٬ بر مزار این دستاوردهای بشر به جشن و رقص و پایکوبی پرداختند.

تبعات این تغییر و تحول چنان عمیق و اثر گذار بود که در تارو پود جامعه تنیده شده و تا شکست عملی و قطعی این سیستم پیروز٬ تبعات آن همچنان میتوانند حکم برانند و یا در تحولات بعدی اثر گذار باشند. کسانی که فکر میکنند این تحولات بزودی و با تغییراتی محدود و مثبت٬ از ذهنیت جامعه پاک شده یا میشوند٬ نه عمق آن تحولات را فهمیده اند و نه میتوانند راه تحولات بعدی را درست ترسیم کنند.

 این رویدادهای بسیار مهم و تاریخسازکه در سطح بین المللى رخ داد٬ تاثیرات عمیقی بر ذهنیت و افکار بشر قرن بیست و یکم گذاشت. انسان اواخر قرن بیست با کوله باری از شکستهای بلوک منقرض شده که به ناحق آرمانخواهی انسان مدرن نام گرفته بود و بخش قابل توجهی از جامعه همین تفسیر را قبول کرده بود٬ با یاس و بی افقی وارد قرن بیست و یکم شد.

اما ورای رجزخوانی و پیروزی سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی قطب پیروز٬ این سرمستی و رجز خوانی و اعلام پایان تاریخ٬ کمتر از دو دهه دوام آورد. امروز ما شاهد این هستیم که انسان مسخ شده دو دهه گذشته دارد کمر راست میکند. جامعه و انسان امروز در یک بعد عمیقتر و گسترده تر از اوایل قرن بیست٬ دارد به انسانیت خود رجوع میکند. این تحول که قدمهای آغازین آن شروع شده است دارد دوباره به آرمانهای والای بشری و انسانیت انسان رجوع میکند. این یعنی آغاز راهی که میتواند به آرمانهای متحقق نشده بشر جامه عمل بپوشاند. این تحول میتواند جامعه بشری را به سمت رهایی از بردگی مزدی٬ رهایی از جامعه طبقاتی و رهایی از تقسیم بشر به گروه های قومی٬ ملی٬ مذهبی، نژادی و جنسی هدایت کند. ابعاد این تحول میتواند بسیار وسیعتر و عمیقتر از تحولاتی باشد که قطب مدافع سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی در جهت عکس به جامعه بشری تحمیل کرد. من در این نوشته تلاش میکنم به روندهای عینی که پایه های این تغییر و تحول را نشان میدهند بپردازم.

جهان بعد از شکست بلوک شرق

رویدادهاى دو دهه گذشته در جهان درعرصه اقتصاد و سیاست بدون شک خیره کننده است. مهمترین و موثرترین رویداد سیاسی و سیاست اقتصادی چرخشهاى اساسى بود که با شکست بلوک شرق و پیروزی بلوک غرب با پرچم سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی به جامعه جهانی تحمیل شد.

تغییرات اساسى ای در صفوف کل بورژوازى بین المللى در قبال مساله نقش دولت در اقتصاد سرمایه دارى بوقوع پیوست. مدلهاى متنوع سرمایه دارى دولتى و دخالت دولت در اقتصاد، چه دولتهای نوع بلوک شرق و چه دولتهای نوع سوسیال دمکراسی که به دولت رفاه معروف شده بودند و حتی نقش محدودتر دولت در سیستم بلوک غرب به طور کلی در کل جوامع صنعتى مورد تجدید نظر قرار گرفت. قرار بود بازار آزاد خود مکانیسم اداره جامعه و اقتصاد را تنظیم کند. در این دوره سوسیالیسم و مارکسیسم بعنوان پوشش ایدئولوژیک مبارزه استقلال طلبانه٬ ملی  و “ضد امپریالیستى” نه تنها نفوذ خود را از دست داد٬ بلکه هر نوع رجوع به آن با کلمات کلیدی “کمونیسم مرد” و “دوران کمونیسم تمام شد” پاسخ میگرفت.

در اروپاى غربى که نمونه های “موفقی” از سیاست و اقتصاد تحت تاثیرسوسیال دموکراسى با پرچم دولت رفاه بوجود آمده بود با شکست بلوک شرق نه تنها  بحرانش تشدید شد بلکه به بن بست رسید و کنار گذاشته شد. در یک کلام جناح چپ بورژوازى چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون هر دو٬ بطور کلى در بحران ایدئولوژیک و برنامه اى عمیقى فرو رفتند و ناچار به پذیرش و روی آوری به مبانی سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی مبتنی بر آن شدند و از سیستم و قوانین دولت رفاه بیش از پیش فاصله گرفتند. سرمایه داری نوع آمریکایی الگوی جهانی شد و جامعه به این سمت رفت.

در متن چنین تحولاتی برخلاف دوران بعد از جنگ جهانی دوم و رونق سوسیال دمکراسی و امکان رفرم در بخشی ازجوامع غربی که میدان رشد رفرمیسم و اتحادیه گرایی در جنبش کارگری شده بود٬ قدرت اتحادیه هاى کارگرى در این کشورها بیش از پیش تضعیف شد. این دوره به یک معنا دوران پایان رفرمیسم و آغاز قطعی و عملی پایان سوسیال دمکراسی و دولت رفاه بود. پیوستن رسمی وعملی جناح چپ بورژوازی به سیاستها و استراتژی جناح راست وسعت و تسریع تعرض به دستاوردها و قوانین اجتماعی و حقوق شهروندی را در ابعادی گسترده به دنبال داشت. در متن این تحول جهانی٬ بورژوازى کشورهاى تحت سلطه بیش از پیش خود را با نیاز سرمایه جهانی و سرمایه داری بازار آزاد منطبق کردند.

بنابر این در یک بعد جهانی نه تنها تعرض به کمونیسم و عدالت خواهی٬ بلکه دستاوردهای قبلی و قوانین محدود کننده و رفرمیستی و حقوق شهروندی هم در ابعادی همه جانبه  مورد تعرض قرار گرفت. قانون و حقوق و فرهنگ و اقتصاد و مالکیت و … همگی در چهار چوب جدیدی تعریف شد. در یک کلام بورژوازی توحشی افسار گسیخته را به جامعه بشری تحمیل کرد.

در متن این تعرض همه جانبه٬ تقریبا یک دهه طول کشید که سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی مبتنی بر آن از جانب بخش پیشرو و آگاه جامعه زیر سوال برود. اما ایده آزادیخواهی و حقوق انسانی فقط هنگامی توانست عملا به جنب و جوش در آید و مقاومت عملی و توده ای را آغاز کند که بورژوازی پیروز خود عملا با بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی مواجه شد. یعنی بعد از دو دهه افسار گسیختگی جناح راست بورژوازی و تعرض به دستاوردهای بشر امروز٬ بالاخره بن بست و بی اعتباری جناح پیروز با بحران اقتصادی و عدم استراتژی سیاسی برای همگان آشکار شد.

قطب پیروز با بحران اقتصادی متاخر خود دوران اعتماد بنفس و سرمستی اش نه تنها از لحاظ اقتصادی بلکه در بعد استراتژی سیاسی و فلسفی هم عملا در جلو چشم جهانیان بی اعتبار شد.  دوران قدر قدرتی جناح پیروز به فاز بی افقی و بن بست رسید. برای برون رفت از این بن بست تعرض بیشتر به زندگی و معیشت مردم بیش از پیش آغاز گردید. ریاضت کشی اقتصادی و تحمیل زندگی ناامن و فقر و فلاکت بی حد و مرز تا حد خانه خرابی میلیونها انسان٬ نه تنها در جوامع توسعه نیافته و در حال توسعه٬ بلکه در مهد دمکراسی های غربی و کشورهای صنعتی و فوق صنعتی در صدر برنامه همه جناحهای بورژوازی قرار گرفت. نمونه یونان و تلاش برای نجات از بحران کنونی یک نمونه تیپیک و گویا در این زمینه است. شرط کمک مالی اروپا برای نجات یونان از بحران٬ تصویب قوانین ریاضت اقتصادی است. فقط با تصویب این قوانین یونان توانست راه دریافت کمک مالی از اروپا را فراهم کند.

جایگاه جنبش اشغال وال ستریت

در مقابل توحش و بی رحمی سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی٬ مقاومت مردم به جان آمده از این سیستم شکل عملی و خیابانی به خود گرفت. مقاومت و سد کردن این افسار گسیختگی سرمایه داری بازار آزاد از وال استریت نیویورک یعنی از همانجائی  به میدان آمد که بحران اقتصادی اخیر تاثیرات مخربش را آغاز کرده بود.

آغاز این مقاومت چنان قدرتمند و حق به جانب بود و جامعه برای حفظ خود به آن احتیاج داشت٬ بعد از مدت کوتاهی مورد استقبال بخش مهمی از مردم معترض جهان قرار گرفت. این جنبش که اکنون در دنیا آنرا به اسم “جنبش اشغال والستریت” و “جنبش ۹۹ درصدیها” می شناسند آغاز پایان یک دوره است. آغاز بی اعتباری یک سیستم است. سیستمی که خود را آخرین مدل زندگی بشری و پیروزی خود را در مقابل قطب رقیب٬ پایان تاریخ نامیده بود.

 با این تحولات بشریت متمدن و جنبش کمونیسم کارگری در آغاز یک دوره متحول و مهم و امید بخش قرار گرفته است. بستری که با این جنبش آماده شده و بیشتر هم آماده میشود٬ میتواند آغاز دوران انقلابات سوسیالیستی و رهایی بشر از سرمایه داری و جامعه طبقاتی باشد. این بستری است که میتواند آغاز دوران عروج و به قدرت رسیدن آلترناتیو برابری طلبی و آزادیخواهی کمونیستی باشد. جنبش جاری آنتی کاپیتالیستی و یا جنبش ۹۹ درصدیها٬ اگر اهمیتی دارد همینجا است. خود این جنبش ممکن است پیروزی های محدودی کسب کند و یا حتی با شکست مواجه شود. اما اهمیت این تحول را نباید در محدوده سرنوشت خود این جنبش دید. مهمتر از سرنوشت خود این جنبش٬ بستری است که آماده کرده است و آغازی است که بر پایان یک دوره مهر خود را کوبیده است. پایان دوره قدر قدرتی و رجزخوانی سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی.

 جهان وارد دوره ای تعیین کننده شده است جهانی که در آن زندگی میکنیم از یک طرف شاهد توسعه شگرف سرمایه دارى و انقلابات عظیم تکنولوژی و ارتقا ظرفیتهاى تولیدى در جامعه است و از طرف دیگر ابعاد توحش سرمایه داری و مشقاتى که در متن همین جهان صنعتى و پیشرفته به انسانهاى فاقد مالکیت تحمیل شده است، باور نکردنی است. به حکم همین شرایط عینی بعلاوه انفجار اطلاعات و امکانات رسانه ای توده ای و قابل دسترس برای بخش قابل توجهی از مردم تحت ستم٬ عملا رهایی از این بی حقوقی و مقابله با توحش نظام حاکم به ایده و عمل بخش قابل توجهی از مردم تبدیل شده است. این شرایط باعث شده است که یک جدال سرنوشت ساز و تعیین کننده شکل بگیرد، جدال ۹۹ درصدیها در مقابل یک درصدیها.

نیاز فوری جامعه بشری برای نجات از این توحش افسارگسیخته و رهایی بشراز این مشقات تحمیل شده٬ زمینه های عینی جنبش اجتماعی و آنتی کاپیتالیستی موجود را فراهم کرده است. عروج این جنبش عملا راه حل کمونیستی و نقد عمیق و همه جانبه سرمایه داری را به یک نیاز واقعی و عملی جامعه تبدیل کرده است. کمونیسم کارگری به اینجا تعلق دارد. بنابر این کمونیسم و راه حل کمونیستی٬ امروز نه تنها به عنوان یک سیستم سیاسی٬ اقتصادی و فلسفی برتر از لحاظ منطقی و تاریخی٬ بلکه بیش از هر زمانی از نظر عینى به یک راه نجات واقعى، ممکن و مبرم براى کل جامعه بشرى تبدیل شده است. اما این تحولات در شرایطی اتفاق میافتد که تمام شاخه های کمونیسم و سوسیالیسم بورژوائى شکست خورده و در بهترین حالت به فرقه های حاشیه ای جامعه تبدیل شده اند. برخلاف این کمپ سوسیالیسم بورژوایی٬ کمونیسم کارگری هم به عنوان یک جنبش مدعی و سرزنده و با اعتماد به نفس که هیچ بدهکاری به بلوک شرق و انواع سوسیالیسمهای غیر کارگری ندارد و هم به عنوان یک حزب مدعی قدرت در یک کشور نسبتا مهم (ایران) قد علم کرده است. اما در شرایطی که حتی جناحهایی از بورژوازی حاکم هشدار میدهند که مارکس معتبر شده است و ممکن است باز هم آثارش در جهان معتبر شود و مردم راه رهایی خود را بر آن اساس انتخاب کنند، در همان حال کمونیسم کارگری و مارکسی هنوز نتوانسته است در یک بعد جهانی خود را تعین ببخشد و در دسترس جامعه قرار گیرد. در حالیکه تحولات اخیر بیش از هر زمانی به راه حل مارکسی و قرار گرفتن این راه حل در راس این تحولات محتاج است. بنابر این کمونیسم کارگری در بعد جهانی اگر وظیفه ای دارد این است که باید به این نیاز جواب بدهد.

اگر دو دهه گذشته ما شاهد واگرایی و شکست قطعی انواع سوسیالیسمهای بورژوائى که آلترناتیوی بجز سرمایه داری دولتی در مقابل سرمایه داری بازار آزاد نداشتند، بودیم. اگر در دو دهه گذشته جناح راست بورژوازی به انسجام سیاسى و ایدئولوژیکى خود میبالید و علیه سوسیالیسم و علیه انقلاب کارگرى رجز میخواند٬ امروز ما شاهد بی افقی سیاسی و اقتصادی همین جناح پیروز(سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی) هستیم. با یک مشاهده ساده امروز میتوان به این حقیقت پی برد که سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی برای بخش قابل توجهی از مردم جهان زیر سوال رفته است. اکنون جنبشی توده ای و فراگیر در کشورهای مختلف جهان در مقابل و علیه آن قد علم کرده است. دخالت مستقیم مردم در تعیین سرنوشت اجتماعی خود٬ یعنی متشکل شدن همه شهروندان در مجامع عمومی و شوراهای مردمی، که مرجع قدرت و تصمیم گیری در مورد همه امور باشند٬ از یک امر تئوریک و تاریخی به موضوعی سیاسی و پراتیکی و نیاز عمل روز تبدیل شده است. کمونیسم کارگری نه امروز بلکه در اوج قدر قدرتی سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی همین پرچم دخالت مستقیم مردم در تعیین سرنوشت خود را بلند کرد و با سماجت امید به امروز را زنده نگهداشت.

اکنون بخش پیشرو منتقد نظام و مناسبات تولیدی حاکم بر جامعه٬ توانسته است میلیونها انسان ناراضی را با شعار ما ۹۹ درصد جامعه هستیم٬ علیه یک درصدیها به خیابان بکشد. یک درصدی که حاکم بر سرنوشت کل بشر و امکانات جامعه موجود است و ۹۹ درصد مردم را با فقر و نا امنی و جنگ و ویرانی مواجه کرده است٬ اکنون بیش از همیشه با نیاز جامعه در تناقض و به همین دلیل زیر فشار مردم قرار گرفته است. این توده میلیونی معترض که راه رهایی خود را نه در پارلمانها و دمکراسی پارلمانی٬ بلکه دخالت مستقیم و متشکل خود در مجامع عمومی و شوراهای خود میداند، به میدان آمده است.

 مجامع عمومی مردم و تصمیم مستقیم شهروندان عملا تا سطح آلترناتیو سیستم دمکراسی پارلمانی ارتقا پیدا کرده است. این یکی از تحولات بسیار مهم  و تعیین کننده است که در افکار بخش قابل توجهی از جامعه اتفاق افتاده است. به این ترتیب هیچ زمانی به اندازه امروز تناقض سیستم حاکم به هدف جوابگویی به نیاز سود و سرمایه با نیاز جامعه و دخالت مستقیم شهروندان در تعیین سرنوشت اجتماعی خود و رسیدن به یک زندگی بهتر، برجسته نبوده است. این تناقض همان بستری است که میتواند باعث عروج جنبش و احزاب کمونیستی باشد که برای حل این تناقض و رهایی بشر به میدان بیایند.  توسعه غول آساى سرمایه دارى و رشد سریع تکنولوژی و بار آوری تولید، انقلابات الکترونیک و انفورماتیک٬ کامپیوتریزه شدن تولید و توزیع و سرعت سازماندهی تمام عرصه های اجتماعی٬ با استفاده از تکنولوژی موجود٬ ابعاد بی سابقه ای یافته است. این تغییرات اساسى که در سازمانیابى سیاسى و اقتصادى بورژوازى در مقیاس بین المللى ایجاد شده است نه تنها باعث رفاه و امنیت زندگی بشر نشده است٬ بلکه زندگی میلیاردها انسان را با خطر نابودی مواجه کرده است. این خطر هم در بعد تحمیل فقر و بی تامینی و عدم رفاه و بهداشت و غذا به جامعه بشری و هم در بعد زیست محیطی چیزی که کل زندگی بشر و کره زمین را به نابودی تهدید میکند، احتیاج به اثبات ندارد. آمارهای سازمان ملل و گسترش فقر و گرسنگی و فلاکت و مرگ به دلیل نبود غذا و بهداشت کافی و ابعاد بیماریهای قابل پیشگیری و روند تخریب محیط زیست در کره زمین موضوعاتی است که حاکمان نظام فعلی هم به آن معترفند.

تناقض این سیستم با نیاز جامعه بشری به یک زندگی آزاد و مرفه و امن امری عیان است. ریشه اساسى کلیه تناقضات و  تحولاتى که در سطوح سیاسى و ایدئولوژیکى و در مناسبات میان جامعه بشری در تاریخ معاصر رخ داده است تماما از تناقض نیاز بشر به یک زندگی بهتر و وجود سیستم تولیدی حاکم که بر اساس و با هدف سود و انباشت سرمایه بنا نهاده شده است٬ سرچشمه میگیرد. این واقعیات در سیستم فکری کمونیسم بورژوایی و چپ غیر کارگرى با عبارت پردازى و کلیشه سازی در باره بحران مزمن سرمایه دارى و قدر قدرتی این سیستم برای حل بحرانش توضیح داده میشود. بر اساس این سیستم فکری سوسیالیسم و برقراری جامعه ای انسانی و مرفه و آزاد به آینده ای نا معلوم احاله میشود.

جایگاه طبقه کارگر در رهایی بشر

از نقطه نظر کمونیسم کارگری و انقلاب کارگرى این تناقضات و به میدان آمدن جنبش ۹۹ درصدیها در نتیجه آن٬ بستری است که زمینه هاى عینى و مساعدی براى یک تحول سوسیالیستى را فراهم کرده است. تعیین تکلیف و سرنوشت این جدال به ایفای نقش جنبش کارگری و جنبش کمونیسم کارگری گره خورده است.

“جدال کار و سرمایه امروزبه عینه به نیروى پیشبرنده تحولات اجتماعى در کل جهان بدل شده است وهم اکنون مهر خود را به هر کشمکش سیاسى عصر ما کوبیده است. رشد سرمایه دارى مترادف با تقویت وزنه سیاسى کارگر در صحنه جامعه است. طبقه کارگر در مقیاس بین المللى از موقعیتى به مراتب قدرتمندتردر تولید و لاجرم بالقوه در سیاست، برخوردار شده است.” (منصور حکمت جلد ۸)

روشن است که چپ بورژوایی و غیر اجتماعی با ذهنیتی فرقه ای و اسیر کوته نظرى همانند متفکرین بورژوازی٬ این حکم پایه ای مارکسیستی را مقولاتی قدیمی میداند. اما بستر و منشا کمونیسم کارگری اینجا است و از این زاویه همه کشمکشهای اجتماعی را مورد بحث و بررسی و ارزیابی قرار میدهد.

نقش و وزن طبقه کارگر نه تنها در کشورهای صنعتی بلکه در کشورهای تحت سلطه نیز تعیین کننده و محور تلاش برای هر نوع تغییر و بهبودی در زندگی بشر است. جایگاه قدرتمند این طبقه در تولید و اقتصاد و قوام گرفتن  طبقه کارگری وسیع و میلیونی در همه این کشورها بافت سیاسی و اقتصادى و به تبع معادلات سیاسى سنتى در این جوامع را عمیقا متحول کرده است. انقلابات و تحولات یک سال اخیر در بخشی از کشورهای عربی ریشه در این واقعیت و تحول عظیم اجتماعی دارد. با آغاز جنبش ضد کاپیتالیستی در غرب ما با یک واقعیت جهان امروز مواجه شدیم که اگر سیستم سرمایه داری جهانی است٬ مقاومت در مقابل آن هم به همان اندازه میتواند جهانی باشد. انقلابات در کشورهای عربی و جنبش آنتی کاپیتالیستی در غرب٬ علیرغم تفاوت هایشان علیه مصائب وعملکرد سرمایه داری حاکم به میدان آمده اند؛ هر دو از یک منشاء نشات گرفته و علیه یک سیستم واحد جهانی هستند.

بنابر این اعتراضات اخیر با هر افق و چشم اندازی که گرایشات مختلف و طبقات اجتماعی متفاوت داشته باشند تماما تحت تاثیر و نتیجه جدال دو اردوی کار و سرمایه است. به همین دلیل نتیجه این انقلابات و جنبشهای جاری ربط مستقیم و بلاواسطه ای به تغییر تعادل قوا به نفع یکی از این دو اردو و دو قطب طبقاتی دارد. جدال نهایی و سرنوشت این انقلابات و جنبشها٬ در شرق و غرب با جدال دو اردوی کار و سرمایه با همدیگر تعیین تکلیف میشوند. این روند عمومى در جهان٬ ازنقطه نظر طبقه کارگر و آرمان کمونیسم کارگرى زمینه هاى عینى و ذهنی بسیار مساعدى برای پیشروی و پیروزی آرمانهای بشر به منظور رهایی از نظام سرمایه داری ایجاد کرده است.

در یک تحلیل کلی و عمومی٬ موقعیت عینی طبقه کارگر و نیاز انسان به دفاع از انسانیت خود٬ بیش از هر زمانی مبنای اعتراض به سیستم حاکم شده است. اکنون جایگاه حرمت و منزلت انسان براى اکثریت عظیم زحمتکشان جهان بر هویت ملى، قومى و نژادى تقدم یافته است. بنابر این نقد مارکسیستی به منظور رهایی بشر از جامعه طبقاتی٬ ضرورتش نه تنها به این دلیل که صف طبقه کارگر وسیعا گسترش یافته است٬ بلکه به دلیل نیاز بشر به هویت انسانی و حرمت و منزلت انسان٬ بیش از همیشه به یک ضرورت عینی تبدیل شده است.

از سوى دیگر رشد عظیم تکنیک و نیروهاى تولیدى بشر، دامنه اجتماعى شدن و بین المللى شدن تولید و پیشرفتهاى خیره کننده اى که انقلاب الکترونیکى در امر ارتباطات، اطلاعات، گردآورى و سنجش آمار و غیره بوجود آورده است، برپا داشتن جامعه سوسیالیستى  مبتنى بر مالکیت اشتراکى وکنترل جمعى بر وسائل تولید و پروسه کار، تولید آگاهانه برمبناى نیازهاى شهروندان و ایجاد یک جامعه براستى بین المللى بشرى را به امرى فورا شدنى و دردسترس بدل ساخته است. با این تحولات کل سوسیالیسم ضد امپریالیستی و جهان سومی که خود را مدافع جریانات اسلامی و دیکتاتورهایی از نوع قذافی و صدام حسین و خامنه ای و … میدانست برای همیشه دود شد. دسته جات و گروهای چپ ایدئولوژیک غیر اجتماعی دیگر که تلاش میکنند منزه بمانند و در هر پاراگراف نوشته هایشان چند بار اسم کارگر را تکرار میکنند٬ بیشتر از اینکه جریان سیاسی جدی باشند به سکت مذهبی شبیه اند. آنچه امروز شاهد آنیم یک چرخش عمومى درمقیاس اجتماعى به چپ و در عین حال زمینه عروج نوع خاصی از کمونیسم است. کمونیسمی که در این تحولات عروج میکند٬ هیچ نزدیکی و تعلق خاطری به رفرمیسم شبه سوسیالیستى که  بعد از شکست انقلاب اکتبر چهره چپ و سوسیالیسم با آن شناخته میشد٬ ندارد. کمونیسمی که امروز زمینه رشد پیدا کرده است کمونیسمی است که از انسان آغاز میکند و به انسان میرسد. کمونیسمی که نه تنها علم رهایی یک طبقه بلکه علم رهایی کل بشریت برای رسیدن به جامعه این عاری از طبقات است. این نوع کمونیسم با تمام شاخه های کمونیسم سنتی و غیر سنتی تا کنونی متفاوت است. این نوع کمونیسم ترندی از چپ و کمونیسم است که بعد از مارکس منصور حکمت آنرا بیش از هر کس دیگری تبیین کرده است.