وحشت ملی –اسلامی ها از “خیابان”

اکبر گنجی مدتی پیش گفته بود که سرنگون کردن جمهوری اسلامی زیان ﺁور است. او از همین منظر تازگی به بازنگری انقلاب ۸۸ نشسته است. البته روشن است که او ﺁنرا انقلاب یا جنبش توده ای یا خیزش و اینها نمیخواند بلکه از “تجربه ۸۸” یا “جنبش سبز” سخن میگوید. این را میتوان به ایشان اغماض کرد. او در نوشته ای در سایت بی بی سی تحت عنوان “بازنگری تجربه ۹۰-۸۸” ابتدا طبق روال معمول از دو فیلسوف محبوب خود یعنی پوپر و ماکس وبر نقل قول می ﺁورد تا نشان دهد که خشونت بد است. (جالب است که دوم خردادیها برای اینکه حرف دل خودرا روشن نزنند همه به فلسفه روی ﺁورده اند!). او از بشر و عقل و خرد و “عقل پسینی” و “عقل پیشینی” و عبارات و تجریداتی از این دست شروع میکند تا به این نتجه برسد که “پس در بازنگری تجربه های گذشته نمی توان فقط و فقط به “پیامدهای مثبت خواسته” توجه کرد، بلکه باید ذهن و نظر را به “پیامدهای منفی ناخواسته” نیز معطوف داشت”. و بعد میگوید “ﺁنچه جنبش سبز نامیده شد (منظور او خیزش مردم در سال ۸۸ است) پیامد ناخواسته انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ بود”. متوجه شدید خاصیت فلسفه پوپر و ماکس وبر چیست؟ منظور او اینست که اصلاح طلبان٬ خیابان و خیزش و انقلاب نمیخواستند و بطور ناخواسته در ﺁن گرفتار ﺁمدند. او این را با صراحت بیان میکند: “..احزاب و سازمان ها و کاندیداها هیچ برنامه یا طرحی نداشتند که پس از انتخابات مردم را به خیابان ها بکشانند. مدعای اصلی اصلاح طلبان این بود که رژیم توانایی محدودی برای تقلب در انتخابات دارد. اگر اکثریت مردم در انتخابات شرکت کنند، مسأله ی تقلب منتفی شده و دوم خرداد ۱۳۷۶ تکرار خواهد شد” و بعد توضیح میدهد که “اصلاح طلبان ضمن قبول اسلام، انقلاب، قانون اساسی، جمهوری اسلامی و امام خمینی، به دنبال اصلاح نظام بودند و هستند، نه براندازی نظام. هیچ برنامه ای برای رویارویی با نظام و قرار گرفتن در برابر رهبری وجود نداشت.” به این دلیل است که از نظر گنجی ﺁن شلوغی ها و تظاهرات و تسخیر خیابانها توسط مردم برای “اصلاح طلبان” غافلگیر کننده بود. این اعتراف از جانب گنجی ارزشمند است. زیرا او گرچه اکنون رسما خودرا همگام دوم خردادیها و “اصلاح طلبان” نمیداند٬ اما یکی از چهره های شاخص ﺁنها بوده است و هنوز هم در حول و حوش همانها گام بر میدارد و تلاش میکند از تندرویهای برخی از ﺁنها جلوگیری کند.
او در واقع دو نوع “تند روی” را مورد حمله قرار میدهد. یکی انقلاب کردن است که او از ﺁن تحت نام خیابان نام میبرد و دیگری کمک گرفتن از دولتهای غربی و تبدیل شدن به اپوزیسیون مورد حمایت ﺁمریکاست. که اینجا اشاره او به برادران دیروز خود امثال سازگارا و نوری زاده و بخشی از دوم خردادیهای سابق است که تلاش میکنند به چلبی های ایران تبدیل شوند. گنجی از نقد این دو به راه حل قدیمی خویش میرسد: حفظ نظام اسلامی.
“تا حدی که من می فهمم، راه دیگری نیز وجود دارد که نتیجه بخش است. به جای دولت، باید به جامعه نظر انداخت. به جای تسخیر قدرت سیاسی، به فکر تسخیر مردم- یا هژمونی در جامعه ی مدنی- بود. اگر خواهان دموکراسی هستیم، باید مردم را از طریق سازمان یابی های متنوع و متکثر قدرتمند ساخت. باید در میان مردم پایگاه اجتماعی پدید آورد. با طرح شعارهای انتزاعی معطوف به تسخیر دولت، لزوماً نمی توان به مقصدی رسید. باید به سراغ اقشار متفاوت اجتماعی رفت، آنان(کارگران، معلمان، و…) را سازماندهی کرد و مطالبات آنها را بیان و پیگیری کرد.”
بله! اکبر گنجی تمام زمین و زمان را بهم بافت تا به این نتجه برسد که “تسخیر دولت” یعنی گرفتن قدرت از دست جمهوری اسلامی و “تسخیر قدرت” را باید کنار گذاشت. حرف گنجی اینست که باید کارگران و مردم را تسخیر کنیم. و با تسخیر ﺁنهاست که میشود جلوی انقلاب و تظاهراتها و درگیریهای خیابانی را گرفت و جلوی تسخیر قدرت سیاسی یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی را گرفت. و نهایتا یک “انتخابات ﺁزاد” راه انداخت و قدرت را مسالمت ﺁمیز منتقل کرد. یعنی بازگشت به همان نسخه قدیمی و شکست خورده و فراموش شده “نافرمانی مدنی” و انتخابات ﺁزاد. و بعد که انتخابات ﺁزاد صورت گرفت میتوان بقول ایشان “سلطان علی خامنه ای” را هم اگر هنوز زنده باشد برکنار کرد و یک نظام اسلامی خوب داشت. واقعا او بعد از این همه سال هنوز هم یک پاسدار مومن نظام است.
حقیقت اینست که ﺁنچه کل سرنوشت جمهوری اسلامی را بطور جدی و سالهای سال است هم برای امثال گنجی و برادران اصلاح طلبش٬ و هم برای کل بورژوازی غرب زیر سوال برده٬ نفرت کارگران و معلمان و همه مردم از جمهوری اسلامی است. این نیروی میلیونی عظیم است که سال ۸۸ را به کابوسی برای همه دستجات بورژوایی چه ایرانی و چه غیر ایرانی تبدیل کرد. این نیروی عظیم است که در تلاش برای دست یابی به رفاه و ﺁزادی و یک زندگی انسانی و خلاصی از ارتجاع اسلامی٬ شمشیر داموکلس انقلاب را مدام بالای سر جمهوری اسلامی و کل بورژوزای قرار داده است. گنجی بعد از تلاشهای بسیار به این نتیجه رسیده است که برای حفظ نظام اسلامی باید کارگران و معلمان را تسخیر کنیم تا جلوی انقلاب را بگیریم. و اگر انقلاب و فضای انقلابی کنار رود کل پروژه های رژیم چنج و تحریم و اینها نیز کنار خواهد رفت. ﺁنچه گنجی مخفی میکند اینست که در این راه ایشان نیز دعای خیر همان دولتهای غربی را به همراه خود دارد که گرچه دیگر بعید است امیدی به نجات جمهوری اسلامی با این پروژه ها داشته باشند٬ اما به هر تلاشی برای مقابله با انقلاب مردم همراهی نشان میدهند. و به همین دلیل است که بی بی سی نیز یک در میان سراغ شخص ایشان می رود. اما کل حاشیه ای شدن و شکست دوم خردادیها و میداندار شدن کارگران و مطرح شدن “خیابان” و به میدان ﺁمدن راه حل انقلابی٬ به وضوح نشان میدهد که این تلاشها راه به جایی نمیبرد و محکوم به شکست است.*