جنگ آلترناتیوها؛ سوسیالیسم یک انتخاب است!

جامعه هفتاد و پنج میلیونى ایران با معضلات  پیچیده اجتماعی بیشمارى روبروست. مسائلى مانند فقر٬ بیکارى٬ اعتیاد٬ تن فروشى و محصولات جانبى آن شاخص هائى براى محک زدن توان یا عدم توان جنبش ها و نیروهاى سیاسى مدعی قدرت هستند. در کنار این معضلات بزرگ باید به اختناق و پایه مادى آن و نیازى که اختناق و دیکتاتورى عریان را بازتولید میکند، به قوانین و مناسبات حقوقى و اجتماعى مبتنى بر تبعیض و نابرابرى، و به شبکه زندانها، دادگاهها و ارگانهاى متفرقه سرکوب که این مجموعه را پاسدارى میکنند، نیز اشاره کرد. این مسائل از جنبشهاى اجتماعى مختلف پاسخ هاى متفاوتى میگیرند. بعلاوه، مسئله زن در جامعه اى که نفس زن بودن در آن جرم است؛ مسئله مذهب در جامعه ای که نظام حاکم در آن منبعث از مذهب است و مردمش دل خونى از نهادها و باندها و مافیاى مذهبى دارند؛ و خواست آزادى و برابرى و رفاه که در طول تاریخ به واژه هاى مقدسى در فرهنگ سیاسى مردم بدل شده است؛ از جنبشهاى اجتماعى مختلف پاسخ هاى متفاوتى میگیرند. و بالاخره باید از مسائل خود ویژه و سوالات محورى که در هر جامعه در حال تحول رنگ خود را به کلیت مبارزه و کشمکش سیاسى و طبقاتى میزنند، نام برد. مسائلى مانند بافت جوان جامعه ایران و کشمکشى دائمى بین گذشته و آینده٬ خطر جنگ و ویژگیهائى که سیاست و تحول سیاسى در دوران جنگ میتواند بخود بگیرد٬ عنصر استیصال و امید در روانشناسى اجتماعى و نقشى که بعنوان نقطه مساعد یا نامساعد براى این و یا آن جنبش سیاسى میتواند ایفا کنند.

سیاست در ایران و کشمکش برسر قدرت سیاسى نه مسابقه ملکه زیبائى است٬ نه صرفا عوامفریبى و شعبده بازى سیاسى بورژوازى. نه قسم خوردن به آرمانها و عقاید درست است٬ و نه قرار است تاریخ طى پروسه اى حقانیت خود را بطور اجتناب ناپذیرى تحمیل و دیکته کند. این جنگى واقعى است که باید به نفع این و یا آن طبقه متخاصم اجتماعى خاتمه پیدا کند. همانطور که تاکنون جمهورى اسلامى با جنگ روزمره با مردم و مخالفین اش سر پا مانده است٬ همانطور که هیچ حکومتى با زبان خوش قدرت را به مردم و طبقه کارگر واگذار نمیکند٬ آینده ایران و حکومت آتى نیز از دل یک مجموعه پیچیده سیاسى و یک کشمکش حاد عبور میکند. نه فقط تعیین تکلیف با جمهورى اسلامى بلکه رقم زدن آینده جامعه ایران و سرنوشت نسلهاى متمادى و کودکانى که امروز بدنیا مى آیند٬ در گرو وارد شدن به کشمکش و مبارزه اى حاد و پیچیده براى گرفتن قدرت سیاسى٬ براى نگهداشتن قدرت٬ و براى سازمان دادن جامعه اى انقلابى و آزاد و مرفه است که با کل میراث گذشته ارتجاع و اختناق تعیین تکلیف کند. جنگ برسر آلترناتیوها و تحرکات نیروهاى اپوزیسیون ایران در این چهارچوب معنى دارد. چهارچوبى که تحت شرایط معین منطقه اى و جهانى به سمت تعیین تکلیف نهائى میرود و همه نیروهاى درگیر را به تحرک واداشته است. جنگ و کشمکش میان نیروهائى که میخواهند به عناوین مختلف گذشته و وضع موجود را بازسازى و مرمت کنند و نیروهائى که تلاش دارند کل وضع موجود را به طرق انقلابى زیر و رو کنند. باید اضافه کرد که زمین سیاست براى طرفین درگیر نه یکسان است و نه طرفین از امکانات مشابهى برخوردارند.

پاسخ به سوالى پایه اى

آیا کل تحرکات دول غربى٬ تهدیدات نظامى و جنگى و تشدید تحریم اقتصادى٬ آلترناتیو سازى و پول خرج کردنهاى بیشمار براى سرهم بندى نیروى جایگزین٬ تروریسم و انواع عملیاتهاى مشابه٬ صرفا اعمال فشار براى تغییر رفتار رژیم اسلامى است و هدفش را مثلا رفع تهدیدهاى جمهورى اسلامى و یا جلوگیرى از اتمى شدن آن قرار داده است؟ آیا این تهدیدات و مجموعه این فشارها تلاشى براى جلو انداختن نیروهاى پرو غرب در حاکمیت اسلامى و جابجائى هائى کنترل شده است؟ یا نه٬ مجموعه کشمکشهاى دو اردوى تروریسم دولتى و اسلامى٬ تحولات جهانى و منطقه اى٬ و تشدید بحرانهاى داخلى حکومت و وحشت از آینده اى نامعلوم براین دلالت دارد که پایان جمهورى اسلامى بعنوان نگهبان موقت سرمایه دارى ایران بدنبال انقلاب ۵٧ فرا رسیده است؟

کسانى که فرض اول را قبول دارند٬ در تمام سطوح تحلیل دیگرى از سیر اوضاع سیاسى و مختصات این جدالها دارند. و نتیجتا پراتیک شان نیز تابعى از این خواهد بود که جمهورى اسلامى ماندگار است. فرض اعلام شده و اعلام نشده شان این است که جمهورى اسلامى راسا – و دستکم نیروهائى در درون آن- موانع تطبیق خود با دنیاى پیرامون را رفع میکند. فرض شان اینست که کل این جدالها در قلمرو پروپاگاند و اعمال فشار است و مدافعین پروسه اعمال فشار بر جمهورى اسلامى نیز دنبال سهمى بعنوان نیروهاى طبقه حاکم در ایران براى آینده این تغییرات کنترل شده اند. فرض و تحلیل اینها بی پایه است. ما بارها اعلام کرده ایم که چنین فرضیه ای بر توهم و امید به حفظ این نظام استوار است. تاریخ نیز این حکم را باثبات رسانده است.

 

بورژوازى ایران عموما هرچه جلویش بگذارند مزمزه میکند و هیچ فرصتى را براى بند و بست از بالاى سر مردم از دست نخواهد داد. سیاست آمریکا و دول غربى نیز در اساس پراگماتیستى است و هزینه کمتر را ترجیح میدهند. اما این سیاست فرصت طلبانه و پراگماتیستی به این معنا نیست که دولتهای غربی، در راس آن آمریکا، در صورت لزوم استراتژی متفاوتی را بویژه با توجه به پیچیدگیهاى منطقه در دستور نخواهد گذاشت.

باید در نظر داشت طى این سالها پروژه هاى مختلفى آمدند و رفتند و شکست خوردند. از پروژه “تغییر از درون” تا دیپلماسى تروریستى و جنگ نیابتى و غیره هیچیک محصولى جز شکست ببار نیاورده اند. جامعه ایران نه فقط کنترل نشده و مردم به این حکومت رضایت نداده اند بلکه رویدادهاى منطقه و جهان امکان عینى خیزش توده اى در ایران را بیش از پیش واقعى کرده است. کشمکش اردوهاى تروریستى در متن رویدادهاى منطقه به مراحل تعیین کننده رسیده است. با تضعیف اسلام سیاسى ضد آمریکا و مبتنى بر تروریسم اسلامى٬ براى دول غربى امکان تحمیل تناسب قواى جدیدى به کل این جنبش و از جمله جلو کشیدن آلترناتیو اسلام پرو غربى را عینى کرده است. سلاحى که به همان اندازه ضد کمونیست٬ ضد کارگر٬ ضد آزادى و برابرى٬ و ضد روندهاى پیشرو و سکولار در خاورمیانه است.

ما فرض مان اینست که در ایران مردم حکومت اسلامى را مى اندازند. جنبش کمونیسم کارگرى یک نیروى عینى سرنگونى انقلابى حکومت اسلامى است و امروز خیزش توده اى و انقلاب کارگرى علیه چنین حکومتهائى بیش از هر زمان واقعى و عینى است. در اینجا بحث این نیست که آمریکا و دول غربى بطور قطع وارد یک پروسه رژیم چنج و تغییر رژیم از طریق جنگ شده اند. هنوز پروسه هاى مختلفى در سازش با حکومت اسلامى ممکن اند. رژیم اسلامى علیرغم هارت و پورت هایش وقتى احساس خطر جدى کند از بسیارى از “خطوط قرمز” عبور میکند. با اینحال جمهورى اسلامى براى غرب دیگر حکومتى نیست که بتوان آنرا بطرق تاکنونى رام کرد.

جمهورى اسلامى در متن بن بست هاى همه جانبه راه زیادى به رویش باز نیست و مهمتر تقابل غرب با اسلام سیاسى ضد آمریکائى و تامین منافع استراتژیک منطقه اى و جهانى٬ به روند تقابل شدیدتر میدان میدهد و امکان عینى این تقابل را بیش از پیش فراهم کرده است. بنا براین٬ دول غربى و اردوى تروریسم دولتى٬ علیرغم تناقضات، محدودیتها و کشمکشهاى درونى٬ در تلاش است در متن رویدادهاى منطقه٬ یا رژیم اسلامى را به موضع تسلیم بکشاند و یا کارش را تمام کند. به این معنا پروسه تضعیف رژیم٬ تحریمهاى اقتصادى٬ تروریسم هوائى و بمباران و تشدید جنگ٬ کوتاه کردن دستهاى تروریسم اسلامى در منطقه٬ آلترناتیو سازى و روندى که در جریان است٬ جملگى این وجه تحولات را بیش از پیش برجسته میکند.

مساله اینجاست که حتى اگر کل رویدادهاى منطقه و سیر تضعیف اسلام سیاسى ضد آمریکائى هم نبود٬ جامعه ایران حکومت اسلامى را نمى پذیرفت و جمهورى اسلامى نیز توان یک سازش پایدار با مردم در ایران را نداشت. به این معناى پایه اى٬ سرنگونى رژیم اسلامى توسط مردم و از پائین همواره خطرى علیه حکومت اسلامى بوده و هست. این امر امروز در واقعیات جدیدى ضرب شده و جابجائى ها در اپوزیسیون بورژوائى ایران و تلاشهاى ارتجاع بین المللی بمنظور شکل دادن به یک آلترناتیو دست ساز جملگى بر همین واقعیت تکیه دارند.

آلترناتیو بورژوازى

راه حل بورژوازى براى بعد از جمهورى اسلامى ماهیتا با راه حلهاى تاکنونى اش مبنى بر ایجاد تغییراتى در درون رژیم و سازگاریش با دنیاى بیرون تفاوت عمده اى ندارد. در تلاشهاى قبلى عنوان میشد که فضاى فرهنگى بدرجه اى گشوده شود٬ رابطه با آمریکا و غرب بازسازى شود٬ جمهورى اسلامى به جامعه جهانى بازگردد٬ رژیم اسلامى از تروریسم و چوب لاى چرخ گذاشتن سیاستهاى غرب در منطقه دست بردارد٬ ملزومات امنیت سرمایه و سرمایه گذارى و صدور سرمایه و انتقال تکنولوژى فراهم شود و دورنماى یک گشایش اقتصادى و فعالیت در بازار جهانى گشوده شود. جمهورى اسلامى از دوره رفسنجانى تاکنون تلاشهائى در جلب سرمایه و تسهیلات سرمایه گذارى با تهاجم به موقعیت طبقه کارگر و حقوق ناچیزش انجام داده است. اما اقدامات اقتصادى رژیم اسلامى در قیاس با نیازهاى بازسازى سرمایه دارى ایران ناچیز محسوب میشوند و مهمتر پاسخگوئى به ریشه هاى سیاسى بحران اقتصادى٬ یعنى پوست انداختن ایدئولوژیک جمهورى اسلامى هیچگاه در ظرفیت این حکومت نبوده و نیست. سیاستهاى کنترل شده درون حکومتى در این پروسه در اولین گامها بعلت  تناقضات حکومت اسلامى خرد شدند و شکست خوردند. چنانچه این روند به فرجامى میرسید٬ غرب با یک ایران اتمى مشکلى نداشت. همانطور که با اسرائیل اتمى و پاکستان اتمى مشکلى نداشته و فعلا ندارد. پرونده اتمى دریچه اى براى جدالهاى قدیمى ترى است که هنوز مفتوح اند.

آلترناتیو بورژوازى در شکل اولیه اش بر این فرض مبتنى بود که طى چند مرحله پوست انداختن جمهورى اسلامى با حکومتى روبرو هستیم که با شکل اولیه اش شباهتى نخواهد داشت. یعنى حکومت اسلامى پروسه اى را آغاز میکرد که نیروهاى دیگرى از طبقه بورژوازى آنرا به پایان میبردند. این پروسه شکست خورد اما هدف آن سرجاى خود باقى است. آلترناتیو بورژوازى شامل بورژوازى بیرون حکومت و بورژوازى بین المللى٬ در پروسه آلترناتیو سازى اهداف کمابیش یکسانى را تعقیب میکنند. پیاده کردن این هدف می تواند اشکال مختلفی بخود بگیرد.

فرض کنیم طى پروسه اى از تروریسم هوائى و تهاجم نظامى و حتى اشغال مناطقى مانند خوزستان و راه انداختن ارتش هاى دست ساز در کردستان و آذربایجان٬ و طى یک مجموعه اعمال فشار و جنگ داخلى٬ حکومت اسلامى ساقط و یا ترکیب جدیدى در حکومت از جمله نظامیان به سازشى با غرب برسند. در چنین شرایطی چه اتفاقى خواهد افتاد؟ در این سناریو و سناریوهاى مشابه٬ در بهترین حالت٬ خامنه اى میرود اما “آخوندهاى محترم”٬ “آیات عظام و مراجع تقلید مردم مسلمان ایران”٬ دستگاه مفتخورى مذهب٬ نیروهاى سرکوبگر٬ و قوانین تبعیض آمیز در اساس باقى میمانند. بخش ناچیزى از بورژوازى ایران شاید با حفظ اموال مسروقه از قدرت سقط و بخش هاى دیگرى از بورژوازى در قدرت شریک میشوند. نگاهى به شمایل و سابقه کسانى که در کنفرانس اولاف پالمه جمع شدند٬ دیدگاهها و نظرات آنها٬ بخوبى این تصویر را زیر نور افکن قرار میدهد.

راه دورى نباید رفت٬ مصر و تونس و لیبى و غیره را نگاه کنید. اسلام دست بازترى پیدا کرده است. مبارک رفته طنطاوى آمده و اساس حکومت مبارک سرجایش است. بن على رفته و غنوشى آمده و اساس حکومت بن على سرجایش است و اسلام هم به آن اضافه شده است. در ایران شاید اسلامیت این حکومت سرهم بندى شده بدرجه اى بنا به مختصات ضد مذهبى جامعه ایران ضعیف شود؛ اما نه اسلام از ارکان حکومت، آموزش و پرورش، مناسبات اجتماعى و قوانین حذف می شود و نه این اپوزیسیون شبه سکولار و حامیان غربى اش تمایلى به این کار دارند.

چنین حکومتى٬ مستقل از اینکه چقدر دوام خواهد آورد؛ نفس پروسه تثبیت اش با چه معضلاتى روبرو است؛ چه جنایاتى باید در این راه بکند و از روى چه کسانى و چه جنبشهائى باید رد شود؛ ماهیتا حکومتى مبتنى بر اختناق و تبعیض و نابرابرى خواهد بود. ارتجاعى که اینبار در زرورق جمهورى، دمکراسى و حقوق بشر بسته بندى میشود. چنین حکومتى با هر ترکیبی، با هر وعده و وعیدى و با هر رنگ پرچم و تابلوئى٬ نه می خواهد و نه میتواند به مسئله فقر جواب دهد، نه به مسئله آزادى و برابرى. نه کارى به فعال مایشائى مذهب و قدرت نهادهاى مذهبى دارد، نه میتواند به سوالات اجتماعى از قبیل اعتیاد، تن فروشى و فلاکت اقتصادى پاسخ دهد. نه میتواند تحمل آزادیهاى سیاسى و ایجاد سازمانهاى کارگرى و فعالیت آزادانه کمونیستها و احزاب سیاسى را داشته باشد، و نه به اساس مختصات سرمایه دارى در چنین کشورهائى که مبتنى بر استثمار نیروى کار ارزان و دیکتاتورى عریان است حتى خراشى وارد خواهد کرد. آلترناتیو بورژوازى بعد از جمهورى اسلامى٬ مستقل از تغییرات جزئى و اجتناب ناپذیر آن براى تحمیل به مردم٬ در اساس با ارتجاع اسلامى تفاوتى ماهوى نخواهد داشت. ارتجاعى که توسط پنتاگون و موشک کروز و ائتلاف ناتو سر کار بیاید با اسلاف خود در منطقه از جمله در عراق و افغانستان و لیبى و غیره تفاوت چندانی نخواهد داشت.

آلترناتیو کارگرى 

ما بعنوان کمونیست کارگرى٬ بعنوان گرایش رادیکال طبقه کارگر و جامعه٬ همواره راه حل مان در تقابل با بورژوازى یک حکومت سوسیالیستى است. این راه حل امروز از یونان تا اسپانیا و  از ایران تا مصر و در کل جهان سرمایه دارى تنها راه واقعى آزادى و رفاه و سعادت اکثریت عظیم مردم یعنى ٩٩ درصد جامعه است. حتى بورژواها در جامعه سوسیالیستى با کار و زندگى شرافتمندانه میتوانند به آدمیت خود برگردند. اما این آلترناتیو در شرایط مشخص معنى ویژه و کنکرت خود را دارد و میتواند و باید بعنوان راه حل واقعى رفع اوضاع کنونى و کلیه معضلاتش عروج کند. تغییر جمهورى اسلامى میتواند به طرق مختلفى عملى شود. کودتا٬ بند و بست از بالا٬ جنگ امپریالیستى٬ جنگ انقلابى٬ قیام توده اى و انقلاب کارگرى همه میتواند راههاى تغییر رژیم کنونى باشد. مسئله اینست که راه حل راست و بورژوائى به حکومتى از همین دست ختم میشود و راه حل کمونیستى و کارگرى میتواند به حکومتى تماما متفاوت و جامعه اى آزاد منجر شود.

بحث ما اینست که جنگ برسر آلترناتیوها و تلاش براى جایگزینى جمهورى اسلامى در اساس جنگى برسر قدرت سیاسى میان جنبشهاى متخاصم و متمایز اجتماعى و طبقاتى است. این جنگ در دوره هاى بحران حاد میشود و ویژگى آنرا مشخصات دوره هاى بحرانى و انتقالى تعیین میکند. اما نفس جنگ ماهیتا همان است. مردم اگر جمهورى اسلامى را نمیخواهند از سر شکم سیرى نیست. مردم از این حکومت و سلب زندگى عادى و هویت فردى و اجتماعى و سلب هویت از نصف جامعه یعنى زنان به تنگ آمده اند. مردم از فشار فقر و فلاکت و گسترش جنایت و تن فروشى و اعتیاد و فروش اعضاى بدن و کمبود پایه ای ترین مایحتاج زندگى خود به تنگ آمده اند. مردم از زورگوئى و باجگیرى و سرکوب و اعدام و زندان و تحقیرى که روزمره بر آنها اعمال میشود به تنگ آمده اند. اکثریت عظیم مردم٬ طبقه کارگر٬ اکثریت عظیم زنان و نسل جدید میخواهند زندگى کنند٬ آزادى میخواهند٬ حرمت میخواهند٬ حقوق میخواهند٬ رفاه میخواهند٬ آینده میخواهند و بورژوازى اسلامى نمیگذارد. اساس نقد بورژوازى اپوزیسیون به رژیم اسلامی دردهاى بیشمار مردم و کارگران و محرومان در جامعه ایران نیست. مشکل آنها رابطه شان با قدرت٬ جایگاه شان در نظام سرمایه دارى کنونى٬ تعریف مناسباتى مبتنى بر دادن حق آنها از کل استثمار طبقه کارگر و ثروتهاى باد آورده٬ و شریک شدن شان در بساط لفت و لیس کنونى است. کل راه حلهاى این بورژوازى و مشغله هاى سیاسى شان چیزى جز این نمیگوید. کسانى که روزى پشت خامنه اى و روزى پشت سر این و یا آن بخش حکومت جنایتکار اسلامى اند و امروز پشت پنتاگون به خط شده اند٬ نمیتوانند مبشر یک ذره آزادى براى مردم باشند.

مسئله امروز اپوزیسیون کمونیستى کارگرى و اردوى انقلابى و آزادیخواه صرفا افشاى این نیروها نیست. بدون تردید باید ماهیت ضد انسانى٬ ضد کارگرى٬ ضد جامعه این جریانات دست راستى بیوقفه افشا گردد. باید این نیروهاى ارتجاعى را در صحنه سیاسى ایزوله کرد. سوال اما شکست سیاسى آنها در پروسه اى است که قرار است براى چند دهه متمادى سرنوشت دهها میلیون انسان را رقم بزند. سوال وارد شدن همه جانبه به جنگى است که در خانه همه را میکوبد و سرنوشت این جنگ تعیین میکند که سهم انسان امروز و نسلهاى فردا از آزادى و زندگى و حرمت چه باشد. به این اعتبار٬ در این دوران ویژه و پیچیده٬ باید آلترناتیو کارگرى قد علم کند.

اولین مشخصه این آلترناتیو اینست که ایران چلبى و غنوشى و طنطاوى نمیخواهد. مردم و طبقه کارگر و کمونیستهاى ایران این پروژه هاى آلترناتیو سازى را با عزمى جزم شکست خواهند داد. دومین مشخصه ایندوران پیچیده اینست که کمونیسم کارگرى و طبقه کارگر و اردوى آزادیخواهى در صورت وقوع جنگ و تحمیل آلترناتیو دست راستى و سرهم بندى شده صحنه را واگذار نخواهند کرد. نه در این راه و رسم شریک میشوند، نه آنرا برسمیت میشناسند و نه در مقابل آن سکوت میکنند و در صورت تحمیل آن وارد جنگ براى سرنگونى چنین حکومتى خواهند شد. و بالاخره اینها هنوز کافى نیست. هنوز اعلام مخالفت و اعلام تقابل و اعلام جنگ با خود جنگ فرق دارد. ما نمیتوانیم به بورژوازى براى بقدرت رسیدنش انتقاد کنیم. ما نمیتوانیم به کودتاچى ها براى عمل کودتا انتقاد کنیم. ما نمیتوانیم به بورژوازى درس اخلاق و فرهنگ سیاسى بدهیم. اینها عمرى روضه “تمرین دمکراسى” و “تحمل همدیگر” و “تلرانس” خواندند و حالا بنا به ماهیت واقعى شان سر از دالانهاى پنتاگون و سالن هاى بند و بست علیه مردم ایران در آورند. اینها ماهیتا همین اند٬ بورژوازى همین است٬ توهمى نباید داشت. باید در مقابل جنگ آنها علیه طبقه کارگر و اکثریت عظیم مردم جنگ خود را سازمان دهیم. باید در مقابل آلترناتیو بورژوازى آلترناتیو کارگرى را بگذاریم. جنگ آلترناتیوها گوشه اى از مبارزه طبقاتى در دوران امروز است و سوسیالیسم انتخابى شیرین و معقول است که میتواند ارتجاع هار بورژوازى را در ایران و در منطقه و جهان سرجایش بگذارد. باید مسئله را به همین وسعت٬ سوال را به همین بزرگى٬ پیچیدگیهاى دوره را همانطور که هست درک کرد و به تقابلى اجتماعى و طبقاتى فراخوان داد.

باید جامعه را با صداى بلند فراخوان داد که کمونیستها و سوسیالیستها و طبقه کارگر میتوانند و آماده اند قدرت را بگیرند. سوسیالیسم آلترناتیو ماست٬ سوسیالیسم عملى است٬ سوسیالیسم ممکن است٬ سوسیالیسم ضرورى و مبرم است٬ باید زیر پرچم سوسیالیسم و آلترناتیو کارگرى متحد شد!

٨ فروردین ١٣٩١