تشدید سرکوبها، استیصال رژیم اسلامی , سخنی با فعالین جنبشهای اعتراضی

محمد آسنگران
طبق اخبار رسیده چند روز قبل فرمانده کل نیروهای انتظامی از تهران به سنندج آمده است. یکی از موضوعات مورد بحث او با فرماندهان محلی و مقامات دولتی در شهر سنندج این بوده است که چگونه میتوانند اوضاع شهر را در کنترل داشته باشند. آنها نگران گسترش اعتراضات و تعرض به نیروها و اماکن دولتی بوده اند.

تصمیم گرفته اند که فضای شهر را بیش از پیش نظامی کنند. به همین دلیل در هر چهار راه و محل تردد مردم، نیروهای انتظامی و امنیتی با تعداد بیشتری مستقرشده اند. از روز ١٧ مرداد به طور محسوسی نیروهای انتظامی و لباس شخصی در سطح شهر گشتهایشان بیشتر شده و تعدادی از نیروهای ضد شورش و گارد ویژه هم در اماکن معینی مستقر شده اند. با مستقر کردن نیروهای انتظامی در همه چهار راهها و محلهای پر رفت و آمد عملأ یک حکومت نظامی اعلام نشده را به اجرا گذاشته اند. این اوضاع کم و بیش در شهرهای دیگر هم وجود دارد.

به دنبال جنب و جوش و تحرک فعالین جنبشهای اجتماعی این شهر علیه احکام اعدام عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار و مصلح زمانی و در اعتراض به دستگیریهای اخیر در شهرهای کردستان، جمهوری اسلامی نگران از این است که کنترل اوضاع شهر را از دست بدهد.

جمهوری اسلامی با شدت بخشید به دستگیریها و احکام زندان و اعدام و…. نهایتأ به صدور حکم شلاق و زندان برای ١١ نفر از فعالین کارگری سنندج دست زده است. رژیم با این سیاستها عملأ به یک تقابل آشکار با مردم روی آورده است. این یک کشمکش و زور آزمایی مردم و رژیم اسلامی است. جمهوری اسلامی از وسعت و عمق تنفر و پتانسیل اعتراضی مردم علیه خود مطلع است. مسئولین رژیم میدانند که مردم مترصد فرصتی هستند که اعتراضشان را به کل این ماشین کشتار به خیابان بکشند. به همین دلیل آنها به منظور ادامه حاکمیت منحوس خود، راهی بجز سرکوب خشن پیش روی خود نمیبینند.

بر خلاف تصورات جریانات خرده بورژوایی کوته بین و محدودنگر مردم نا امید نیستند. مردم عقب ننشسته اند. این یک رودررویی آشکار و یک جنگ و گریز است که در هر مقطعی به شکلی خود را نشان میدهد. این زورآزمایی جبهه انسانیت علیه ارتجاع اسلامی سرمایه داران است. سیر تحولات سیاسی پایدار در جامعه تا کنون به ضرر رژیم اسلامی پیش رفته است. در این مقطع زمانی اگر کسی بخواهد فقط از یک لحظه این تحولات عکس بگیرد، ممکن است به نتایجی ۱۸۰ درجه متفاوت برسد. کسانی که فکر میکنند مرعوب شدن مردم باعث تعرض رژیم اسلامی شده است سخت در اشتباهند. معادله به گونه دیگری است. رژیم اسلامی از ترس گسترش بیش از پیش اعتراضات مردم و کارگران به سیاست تعرض به فعالین این جنبشها روی آورده است. کسی که این معادله را برعکس میبیند نه مکانیسم تغییر جامعه را میشناسد و نه تحولات جنبشهای اجتماعی را میشناسند.

حقیقت این است که رژیم اسلامی از ترس تعرض مردم به سیاست ارعاب روی آورده است. اما مردم کوتاه نمی آیند. تحولات اخیر نه به نفع رژیم که بشدت به ضرر رژیم پیش میرود. تعادل قوا هم در سطح بین المللی و هم در سطح داخلی به ضرر رژیم اسلامی است. این یک معادله ساده است که در آخر این پروسه جمهوری اسلامی زیر ضرب تعرضات مردم میشکند. سران این رژیم این معادله را حساب کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که باید با اعدام، سنگسار، زندان و قدرت نیروهای مسلح، مردم را مرعوب کنند. مردم هم میدانند که دوران قدر قدرتی رژیم اسلامی تمام شده است. این جانوران درنده را باید در قفس کرد.

رژیم نمیتواند سرکوبهای دهه ۶۰ را دوباره تکرار کند. آن دوره گذشته است. فاکتورهای پایدار و ریشه ای در جامعه تغییر کرده است. نسل جدیدی در مقابل رژیم اسلامی قرار گرفته است. این تغییر نسلی یکی از فاکتورهای اساسی است که توقعات و تصویرش از دنیا و سهمش از زندگی بسیار متفاوت با نسل قبلی است. جریانات و احزابی که اکنون در میدان سیاست تاثیر گذارند بسیار متفاوت از آن دوره هستند. سانسوری که رژیم در دهه ۶۰ توانسته بود به جامعه تحمیل کند اکنون ممکن نیست. هیچ قدرتی نمیتواند در این دوره و زمانه مردم ایران را از اخبار و تحولات سیاسی بیخبر نگهدارد. چپ و کمونیسم کارگری اکنون بیش از همیشه شناخته شده و معتبر است. رهبران و سخنگویان جنبشهای اعتراضی با سیاستی رادیکال اکنون در جامعه ایران بسیار شناخته شده تر و موثرتر نقش بازی میکنند. جنبش کارگری و تشکلهای موجود با هر محدودیتی که داشته باشند ستونهای محکمی در پیشبرد رادیکالیسم و انقلابیگری در جامعه هستند. نقش جنبش همبستگی جهانی با طبقه کارگر ایران در هیچ دوره ای از تاریخ به این اندازه در سطح دنیا مطرح  نبوده است. رهبران کارگری در ایران در هیچ تاریخی تا به این حد جهانی و شناخته شده نبوده اند.
کشورهای غربی اگر سالهای قبل در مقابل کشتار مردم ساکت بودند و سعی میکردند با رژیم اسلامی کنار بیایند، اکنون موازنه قوا و رقابتهای دو قطب تروریستی به حدی رسیده است که  زبان به اعتراض گشوده اند. اتحادیه های کارگری و سازمانها مدافع حقوق انسانی اگر با سیاست نسبیت فرهنگی سالهای قبل سنگسار و اعدام و دستگیریها را مسایل داخلی و بخشی از فرهنگ مردم قلمداد میکردند اکنون افکار عمومی دنیا را طوری مطلع کرده اند که کسی بجز جریانات اسلامی تروریست روی خوش به جمهوری اسلامی نشان نمیدهد. در همین یک سال و اندی پیش تا کنون دو بار در سطح جهان اقداماتی بین المللی در دفاع از کارگران ایران انجام گرفته است که در نوع خود اگر نگویم بیسابقه اما کم سابقه است.  این اقدامات بین المللی به فراخوان اتحادیه های کارگری تنها نوشتن نامه و محکوم کردن رژیم اسلامی نبوده است بلکه جلو سفارتخانه های رژیم و مراکز شهرهای عمده دنیا به محلی برای ابراز انزجار از رژیم اسلامی تبدیل شد. و…..

اینها و دهها فاکتور داخلی و بین المللی دیگر جام
عه ایران را در موقعیت منحصر به فردی قرار داده است. بی خاصیتی و بی آلترناتیوی جریانات راست برای بخشهای فعال و موثر جامعه عیان شده است. جنبش ملی اسلامی و جنبش راست پروغرب طرحهایشان یکی بعد از دیگر با شکست روبرو شده است. شخصیتهایشان یکی پس از دیگر بی اعتبار شده و محلی از اعراب ندارند. تنها امید جامعه اکنون  به یک آلترناتیو رادیکال و چپ است. اما باید تلاش کرد این آلترناتیو مورد اقبال و پشتیبانی عمومی قرار گیرد. گره کار همینجا است. و این موضوعی است که اینجا مجال پرداختن به آن نیست.

 این دو  تصویر متفاوت و متضاد و در تقابل با هم  هستند. مردم آزادیخواه و جمهوری اسلامی در دو طرف این جدال قرار گرفته اند.  به همین دلیل نیروهای محرکه خود را دارند. این نیروها مدام در حال کشمکش و جنگ و گریز هستند. این جنگی است که در ابعادی تازه با مولفه های جدید پیش برده میشود. نتیجه قطعی این جنگ فقط هنگامی به نفع مردم و جبهه آزادیخواهی تمام میشود که فعالین کارگری و فعالین کمونیست قبل از هرچیز تحلیل درستی از اوضاع داشته باشند. اینکه رژیم اسلامی بازنده این جنگ است نباید شک کرد. اما بحث این است که برنده چه کسی خواهد بود. راست جامعه علیرغم شکستهای پی در پی هنوز از امکانات مالی و تبلیغاتی وسیعی برخوردار است. اگر چپ جامعه نتواند هژمونی سیاسی خود را در اعتراضات مردم به رهبری اعتراضات ارتقا بدهد این دستاوردها هنوز قابل بازپس گیری است. جریانات راست جامعه در تلاطمهای اجتماعی با ترفندها و پشتیبانی مادی و و تبلیغاتی بین المللی میتوانند دوباره میدان دار شوند. این آن موضوعی است که نباید از آن غافل شد.

در میان جریانات اپوزیسیون کسانی نتایج این جنگ و گریز را پیروزی رژیم اسلامی اعلام کرده اند. کسی که قدم اول این زورآزمایی را به نفع رژیم اسلامی پذیرفته است، عملأ حکم شکست خود را امضا کرده است. اما واقعیت این است که تعادل قوای فعلی و قدرت و توان جنبشهای اعتراضی و در راس آنها جنبش کارگری نه تنها عقب ننشسته است بلکه قدمهای زیادی  به جلو برداشته است. در مقابل این پیشروی مردم و کارگران است که جمهوری اسلامی شمشیر از رو بسته و میخواهد بگوید هنوز توان کشتار و سرکوب دارد. سران این حکومت میخواهند بگویند رژیم اسلامی هنوز دندان گاز گرفتن دارد و میتواند به این تحولات ریشه ای و اعتراضات به حق مردم و کارگران خون بپاشد.

اما مردم و بویژه فعالین کارگری نباید این فرصت را به آنها بدهند. راه مقابله با این وحوش اسلامی گسترش اعتراضات وعمق دادن به آن است. هیچ راه میانبر دیگری وجود ندارد. این جنگی است که یکی از طرفین پیروز و طرف مقابل باید شکست بخورد. راه سازش و میانی وجود ندارد. بالا بردن پرچم سفید از جانب بعضی از جریانات نمیتواند در میان مردم جایگاهی پیدا کند. این جریانات با یک تعرض مردم به اغراق گویی روی می آورند و بایک جنگ و گریز که جمهوری اسلامی در آن دست و پا میزند فورأ فریاد شکست جنبشهای اعتراضی را به صدا در میاورند.

چنین جریاناتی جای اعتماد نیستند. کسی هم به حرفشان گوش نمیدهد. مردم تصمیمشان را گرفته و این رژیم را نمیخواهند. معلوم است در جریان این جنگ سخت و بی رحمانه مثل هر نبرد دیگری ممکن است افت و خیزهایی به طرفین تحمیل شود. اما آنچه مسلم است به حکم فاکتورهای بسیار پایدار و اصلی که در بالا به نکاتی از آن اشاره کردم، مردم در این نبرد رژیم اسلامی را شکست میدهند. نه در بلند مدت بلکه در کوتاه مدت این رژیم شکست خواهد خورد. زیرا روحیه اعتراض و آگاهی و توقع و توان مردم اینرا نشان میدهد. کسی که قدرت و توان تشخیص مردم را با نا امیدی و عقب نشینی توضیح میدهد نه تنها بی ربطی خود را به نمایش میگذارد بلکه کوته بینی و محدودنگری خود را نیز نشان میدهد.

اما پیروزی کارگران و مردم آزادیخواه درگرو اتحاد و همبستگی مبارزاتی آنها است. باید تلاش کنیم صفوف خود را متحد و یک پارچه کنیم. پراتیک انسانی، سیاست دخالتگری  و شناخت درست از اوضاع سیاسی فعلی و تعادل قوای موجود میان مردم و جمهوری اسلامی همراه با تاکتیک تعرضی و به موقع  فاکتورهای مهمی در شکست رژیم اسلامی است. مردم در شرایط کنونی باید با اتحاد و همبستگی بیشتری به میدان آمده و روز مرگ حکومت اسلامی را نزدیکتر کنند. برای عملی شدن این سیاست در قدم اول فعالین جنبشهای اعتراضی و در راس آنها فعالین و رهبران کارگری باید ارزیابی واقعبینانه ای از تعادل قوا و سیر حوادث سیاسی در ایران و جهان داشته باشند. بدون یک تحلیل درست و مارکسیسی نمیتوان تاکتیک درست اتخاذ کرد. همچنانکه جریانات دیگر را میبینیم که از همین حالا و در بتن جنگ و جدال اجتماعی موجود، شکست جنبشهای اعتراضی را اعلام و پیروزی رژیم را پذیرفته اند.

اما کمونیستها قرار نیست فقط در دورانهای خوش نقش بازی کنند. همین حد از دستاوردهای فعلی هم بدون نقش آگاهانه و با برنامه کمونیستها و در راس آنها حزب کمونیست کارگری ممکن نبود. کمونیستهای کارگری باید در همین دورانهای پیچیده لیاقت و توان تحلیل و راه برون رفت جنبشهای اعتراض و پیشروی جامعه را نشان بدهند و در راس مبارزات مردم قرار گیرند. قبل از همه این کار و وظیفه کمونیستهای کارگری و فعالین حزب کمونیست کارگری است.
۱۰ اوت۲۰۰۷