سئوال این استکه گرامیداشت مناسبتها و روزهای تاریخی را میبایست بهمانند مناسک مذهبیای همچون “تعزیه گردانی” و ” نوحه خوانی” به حساب آورد؟ آیا تجلیل از جانباختهگان راه رهائی بهمعنای میراثخواری و تخریب افکار تحولگرای آنان به حساب میآید؟ آیا هیچگونه فرقی نیست مابین مدعیان دروغین و تجلیل کنندهگان راهِ کمونیستهای راستین؟
شکی در آن نیست که هر جامعه و نسلی نیاز به آشنائی کارکردهای کمونیستها و انقلابیون، علیهی نظامهای سراسر ظلم و استثمار دارد؛ لازم است تا بداند که گذشتهگان بهمنظور رهائی نسلهای آتی از زیر قید و بندهای اسارتبار، چه ثمرهای از خود بر جای گذاشتند و تا چه اندازه در جهت رفع نابسامانیهای دستساز سرمایهداران جانی، تلاش نمودند. به بیانی دیگر ایراد کار نه در یادآوری مناسبتها و بازگوئی روزها و جنگهای نابرابر کمونیستها و مبارزین با حاکمان ظالم بلکه در تحریف موقعیت فعلی و وصل کارکرد امروزی خودی با راه آنان است؛ ایراد اساسی در آن است که سازمانها و عناصر، حاضر به توضیح بیعملی و روشن نمودن جایگاهِ نظری خودی نیستند و دارند، در مقام ادامه دهندهگان راه جانباختهگان، قلم میچرخانند و به تحریف حقایق میپردازند. واقعیت این استکه همه – علیرغم نگاههای متفاوت نسبت به روزها و مناسبتها -، فاقد پتانسیل لازمه بهمنظور تأثیرگذاری بر روی جنبشهای اعتراضی کارگری – تودهای، و همچنین تعرض به ارگانهای سرکوبگر نظاماند. تخلیههای درونی را میتوان در کارکردهای امروزی و انتخاب درازمدت جایگاه فعالیتی، بهعیان مشاهده نمود
این آن ایراد اساسیست که بر شانههای همه سنگینی میکند و مسلم استکه طرح چنین واقعیات روشن و مملوسی، به صراحت بیان و جسارت کمونیستی نیاز دارد؛ نیاز به آن دارد تا فارغ از منفعتطلبیهای شخصی – سازمانی، بر این فاصلهها و گسستهای عملی – جغرافیائی تاکید ورزید و از اعلان علنی ناثمری فعالیتهای خودی، ترس و واهمهای نداشت. چرا که آن مناسبتها و روزهای تاریخی، حاصل جانفشانیهای فرزندان کارگران و زحمتکشانیست که در بدترین شرایط ممکنه و بدور از ترس و تسلیمطلبی و عقبنشینی، سیاست به پیش را انتخاب نمودند تا تودهها را به قدرت واقعی خویش واقف سازند؛ آن روزها نمایانگر ایستادگی و مقاومت کمونیستها و مبارزین در مقابل ارگانهای سرکوبگر رژیمهای وابسته به امپریالیسم و سرمایه است.
تفاوت بسیار عظیمیست مابین کمونیستِ عملگرا و کمونیستِ تفسیرگر. یکی پایبند به انقلاب و برای به سر انجام رساندن آن، آماده است و دیگری در صدد است تا با ترکیب کلمات و تشریح کاغذی دردهای روزانهی کارگران و زحمتکشان، کار “انقلاب” را به پیش ببرد؛ یکی در میدان حضور مییابد و همگام با جنبشهای اعتراضی در صدد نقشآفرینیست و دیگری مقصودش، هدایت مبارزات کارگری – تودهای، از راه دور است. پر واضح استکه ماهیتاً این دو ایده در مقابل هماند و پر واضح استکه روزها و مناسبتهایی در تاریخ به ثبت خواهد رسید که حاوی جسارت، شجاعت و پایداری عملی کمونیستها به منافعی تودههای ستمدیده میباشد. به جرأت میتوان گفت که یکی از این روزها، به چهارم فروردین سال شصت بر میگردد. روزی که رژیم جمهوری اسلامی در تداوم سیاستهای سرکوبگرایانهاش به کمونیستها و تودههای ستمدیده، مرتکب جنایت دیگری گردید و با گسیل بیش از سیصد نیروی مسلح، جان پنچ چریک فدائی خلق رفقا محمد حرمتیپور، اسد رفیعیان، عبدالرسول عابدی، جواد رجبی و حسن عطاریان را در جنگلهای مازندران گرفت. رفقائی که بههمراه دیگر یارانشان جنگ انقلابیای را بهمدت چهارده ماه در جنگلهای مازندران سازمان دادند و در تخالف با جو حاکم بر سازمانهای کمونیستی، در میدان اصلی مبارزه باقی ماندند و ترس و عقبنشینی و مرگ را به سخره گرفتند.
در سیمین سالگرد جانباختن این رفقا و فارغ از برداشتها و ایرادات به کارکردهایشان، جای دارد تا بر این نکته تاکید گردد که این رفقا هر آنچه را که باور داشتند در عمل بکار بستند و از جان خود هم مایه گذاشتند. این تفاوتها قابل کتمان نیست و به همان میزانی که میبایست چنین واقعیتی را اعلام نمود، بههمان میزان هم لازم است تا در حد توان خود از بازگوئی و تجلیل چنین مناسبتها و روزهایی سر باز نزد. چرا که این روزها و مناسبتها حاوی مقاومتِ کمونیستها و انقلابیون، و حاوی دستآوردهای مبارزاتیست و همچنین نسل کنونی و آتی باید بداند که خودکامان و رژیم سرکوبگری همچون رژیم جمهوری اسلامی، چه بر سر جامعه و مدافعین راه رهائی و آزادی آورده است؛ باید بداند که در کنار عقبنشینی سازمانها و جریانات، بعضاً سازمانها و جریاناتی بودند که سیاست عقبگرد را انتخاب ننمودند و سینهی دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان را نشانه گرفتند. بر این مبنا بهجا و ضروریست تا در هر دورهای حافظهی تاریخی را تازه و زنده نگه داشت و اجازه نداد تا در خاکروبههای سرمایهداران زالو صفت و حامیانشان به فراموشی سپرده و وارونه جلوه داده شود. به این دلیل روشن که همهی اینها از زمره سرمایههای انقلاباند و بههمین دلیل، وظیفهی هر فرد و یا سازمان کمونیستیست تا به سهم خود از یکسو معرف واقعی جانباختهگان راه رهائی باشد و از دگرسو، موقعیت فعلی خود را، منطبق و تکامل راهِ آنان قلمداد نهنماید.
مسلماً حمل چنین تفکری از زمره بدیهیات فعالیتهای کمونیستی به حساب آمده و به تبعی آن باید واقف بود که انتخاب جایگاههای فعالیتی، نقش بس عظیمی در تعیین وظایف مبارزاتی دارد؛ باید آگاه بود که سازماندادن انقلاب از راه دور ناممکن میباشد و راهاندازی و به سرانجام رساندن آن، مستلزم حضور و سازماندهی اعتراضات کارگری – تودهای و مقابلهی عملی با ارگانهای حافظ بقای سلطهی امپریالیستیست. امر مهمی که دهههاست جامعهی ایران شاهد آن نمیباشد و رژیم جمهوری اسلامی هم بدلیل چنین نقصانهای عظیمی دارد، به جان و مال میلیونها انسان محروم یورش میآورد.
در یک کلام کمونیستها برای ناامن نمودن منفعت سرمایهداران و رژیمهای وابستهای همچون رژیم جمهوری اسلامی زاده شدهاند. راه و سیاستی که جانباختهگان چهارم فروردین ماهها در مقابل خود قرار دادند و بیدلیل هم نبوده و نیست که رژیم جمهوری اسلامی در وصف “جنگل” و “جنگلی”یان نوشت و فیلم ساخت تا بقول خویش چهرهی کمونیستهای راستین و رزمندهگان راه رهائی را در اذهان عمومی وارونه جلوه دهد.
یاد این رفقا و همهی پایداران راه رهائی کارگران و زحمتکشان گرامی باد!
۲۲ مارس ۲۰۱۲
۳ فروردین ۱۳۹۱