بحران هویت , در حاشیه نوشته ای از مظفر محمدی با همین عنوان!

مقدمه: در کنگره پنجم حزب کمونیست کارگری ایران ـ حکمتیست که در اسفند ماه ۱۳۹۰ برگزار شد قراری از سوی رفیق رضا کمانگر در رابطه با جدل آنلاین به کنگره تقدیم شد. من به عنوان یکی از نمایندگان کنگره مخالف با قرار مزبور بودم اما به دلیل محدودیت در نوبت، نتوانستم نظر خود را در کنگره بیان کنم. اساس بحث من در این رابطه این است که من هم مانند رضا مرزبندی جدی با جدل آنلاین و نقد بدون استدلال و بویژه نقد مخرب دارم.اما نگرانی من دو سویه ی اندکی متفاوت دارد. از یک سو محدود کردن آزادی من به عنوان یک فرد  در ابراز عقاید و احساسات خود و کنترل آن توسط حزب ( که در صورت تصویب آن باید بدان پایبند بود) و از سوی دیگر تفسیر بردار بودن نامتعین بودن ترم ” جدل آنلاین” است بدین معنی که هر کس می تواند بنا به تشخیص و یا منفعت خود چیزی را توهین آمیز بنامد و در مقوله جدل آنلاین بگنجاند. با این مقدمه کوتاه به نوشته ای از دوست عزیزم مظفر محمدی می پردازم.

مظفر در نوشته ای با عنوان بحران هویت  مجموعه جملات و عباراتی را کنار هم قرار داده است که با در نظر گرفتن مغشوش بودن و بی استدلال بودن آن می توان گفت ترم بحران هویت  در درجه اول وصف الحال مظفر است. در پایین به برخی از جوانب این اغتشاش فکری می پردازم.

اندرزهای اخلاقی مظفر

مظفر محمدی از در انبان خالی از سیاست ” چپ” وارد شده و  فراتر از سیاست پایی هم در کفش اخلاق کرده است. نفس این کار مثبت و مفید است چون اگر اخلاق یا به عبارت سیاسی تر پرنسیپی در سیاست  مظفر و رفقایش وجود داشت سرنوشت حزب ما اینگونه رقم نمی خورد. مشکل بحث اخلاقی مظفر اما در این است که خود مشمول این اندرزهای اخلاقی نیز هست! به این  چند عبارت از مظفر توجه کنید: ” چپ” امروز فکر میکند که دروغ هر اندازه بزرگتر باشد باورکردنش اسانتر است. و باور کرده است که  احکام و ادعا و اتهام هر چه زمخت ترباشد حقی برای او می خرد. کسی که از در اخلاق وارد شده نمی تواند با این عبارات خصمانه ” حقی برای خود بخرد”.چه کسی این حق را به مظفر داده است تا در نقش مبصر و اینگونه با تبختر و البته بدور از شعور مخاطب! ظاهر شود و فضل فروشی کند؟ جواب این را به مظفر واگذار می کنم.

وی در ادامه مجموعه ای از کلمات را در نوشته های مخالفین خود ردیف کرده است که بزعم  وی در مقابل جناح دیگر و بویژه شخص کورش مدرسی تآسف آور و نفرت انگیز است از قبیل: ورشکسته، مستاصل، شکست خورده، ناکام، سرگردنه بگیر، پاسیو، یاغی، کودتاچی، بی پرنسیپ، ضد حزب، توطئه گر،

“… محکوم است” ، “… مردود است”، “هواداران مرید و مرعوب قائد” و نهایتا توسل به کذب و وارونه کردن حقایق آشکار.

من این کلمات و عبارات را به دو دسته تقسیم می کنم چرا که بخشی از آنها به هیچ عنوان در مقوله اتهام و توهین و اهانت و … نمی گنجد و من و مظفر و دهها کمونیست دیگر سالهای طولانی به کار برده ایم: ورشکسته،مستآصل،شکست خورده،ناکام، پاسیو،ضد حزب،محکوم است،مردود است و کلماتی از این قبیل هنوز در متن نقد سیاسی می گنجد و نمی توان آنها را نفرت انگیز نامید. هر کدام از واژه های بالا می تواند دیدگاه و نظرات تعدادی از انسانها در رابطه با یک جریان باشد. شخصن در نوشته های خود از پاسیو و ضد حزب و کودتا استفاده کرده ام و می توانم برای اثبات مدعای خود بحث کنم خواه این بحث ها به کرسی بنشیند خواه باطل شود، اما ممیزی مظفر محمدی در ” نفرت انگیز” بودن کلماتی که در بالا اشاره شد، روی ممیزی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی را سفید کرده است.اما چند کلمه و عبارت در این نوشته که مظفر مشخص کرده است از قبیل سرگردنه بگیر،یاغی،کودتاچی،توطئه گر،هوادراران مرید و مرعوب قائد را می توان جزو کلمات و اصطلاحات توهین آمیز دسته بندی کرد هر چند خواه این کلمات را به کار ببریم و خواه با یک ادبیات پاستوریزه وارد شویم تغییری در ماهیت اقدامات مظفر و رفقایش نمی کند. من فکر می کنم به کار بردن عبارت “محکوم است”  در رابطه با اقدامت ضدحزبی مظفر و رفقایش بسیار بی محتواست.( شخصن در کنگره اخیر حزب کمونیست کارگری ایران ـ حکمتیست که در اسفند ماه برگزار شد مخالف کلیه قرارهای در محکومیت …. بودم چرا که هیچ قرار محکومیتی نمی تواند به مرزهای سرزمین عجایب مظفر و رفقایش برسد و خوشبختانه کنگره نیز تا حد زیادی در این جهت پیش رفت).اما از عبارات و اصطلاحات ” توهین آمیز” فاصله بگیریم و نفس ماجراها را بار دیگر ـ اینبار با عینک اخلاق ـ بررسی کنیم. دفتر سیاسی حزب حکمتیست در روز سیزدهم دسامبر مرکب از ۱۳ نفر فرد متساوی الحقوق و انتخاب شده طی یک مکانیسم بود. روز چهاردهم دسامبر پنج تن از این مجموعه طی حکمی خودخوانده هشت تن دیگر را برکنار کرده و بدون هیچ مشروعیتی فاقد وجاهت قانونی می نامند. فرض بر این است که دفتر سیاسی حزب دارای یک ساختمان مرکزی بود و ۸ فرد برکنار شده بدون اطلاع قبلی روز چهاردهم دسامبر به محل کار خود می روند و با این حکم روبرو می شوند که آقای …. شما حق ورود به این ساختمان را ندارید،از این تاریخ ببعد این ساختمان متعلق به این پنج نفر است و … اگر مظفر خود عضوی از آن پنج نفر نبود و مانند محمد فتاحی بر صندلی راحتی اش لم نداده بود و از بالکن ساختمان حزب ناظر این صحنه بود، چکار می کرد؟ ( عذاب وجدان ناشی از قبح این عمل مظفر را وادار به عقب نشینی نیم بند از موضع خود نمود).بدتر از این باز تصور کنید که هشت تن از دفتر سیاسی پشت ساختمان حزب جمع شده اند و هاج و واج منتظر چاره ای هستند که ناگهان فردی در ساختمان دیگری داد می زند راهشان ندهید، حق ندارند به این ساختمان وارد شوند! باز تصور کنید که هشت نفر از اعضای دفتر سیاسی می خواهند وارد ساختمان حزب شوند اما قفل درهای ساختمان عوض شده است! و باز هم تصور کنید که ” وزارت مالیه” پس از اطلاع از اتفاقات دور و بر ساختمان حزب اعلام می کند که اموال این حزب به این پنج تن تعلق دارد! همه ی اینها در این حزب اتفاق افتاد. برای درک این قضیه کافی است مظفر محمدی خود را جای یکی از رفقای پشت در بیندازد که سی سال با عرق و خون این ساختمان را ساخته است و حالا حق ورود به آن را ندارد.

اگر استفاده از کلمات و تعابیر توهین آمیز به تعبیر مظفر تأسف آور است، بدیهی ترین انتظار این است که معلم اخلاق ما خود این تعابیر و اصطلاحات را ـ دستکم در این نوشته ، بکار نبرد. دروغ،عقبمانده،سقوط اخلاقی،توهمات خرده بورژوایی و  بدتر از همه ی اینها نگاه نارسیستی و خودشیفتگی در عباراتی نظیر” نمی خواهند بفهمند ” و ” سر جنبانده اند” که به یک ژانر در ادبیات برخی از رفقای مظفر تبدیل شده  را در این نوشته مظفر می بینیم.

تقدیس کورش مدرسی

در جای جای نوشته مظفر تقدیس کورش مدرسی تا سرحد افراط به چشم می خورد که از میان چندین کد و جمله تقدس مأبانه به یک نقل قول بسنده می کنم. همینطور در همان نامه به رفقا گفتم که اگر شما بخواهید خود را جانشین کورش تعریف کرده و رهبری و اتوریته را از طریق مخالفت و به چالش کشیدن او بدست بیاورید سخت در اشتباهید. این تیر به پای خود زدن است. این حکم از کجا می آید؟ چرا نمی توان خود را جانشین کورش! تعریف کرد؟  چرا نمی توان از طریق به چالش کشیدن فردی، رهبری و اتوریته بدست آورد؟ به نظر من باید تکلیف این تقدس بخشی و یا شیطان سازی از کورش مدرسی را برای همیشه یکسره کرد. کورش مدرسی یک کمونیست سختکوش و مبارز بوده که نقش مؤثر و چشمگیری در کمونیسم پس از انقلاب ۵۷ داشته است. در کنار کورش مدرسی می توان صدها انسان کمونیست را برشمرد که گیرم در عرصه های دیگر نقش کمتری از او نداشته اند. از نظر من ارزش کار رفقایی که بطور مشخص در چند سال اخیر در پروژه حضور رهبران کمونیست در میان مردم جان بر کف نهادند و به لانه زنبور رفتند به مراتب بیشتر از کار رفقایی است که در عرصه های دیگر و در امنیت بیشتری به مبارزه مشغول بوده اند. کورش بسته به دانش و توان سیاسی در عرصه ای از مبارزه کمونیستی تلاش کرده که در عرصه های دیگر این مبارزه سی و چند ساله صدها انسان مبارز وانقلابی وجود داشته و دارند:رفقایی است که تعدادی جانشان را از دست دادند، به زندان رفتند،شکنجه شدند، اعدام شدند،از زندگی خود مایه گذاشتند تا تحزب کمونیستی را نگاه دارند.جایگاه هر فرد در این مبارزه مشخص است و اعتبار و اهمیت خود را دارد. تا اینجای کار هر گونه تقدس بخشی به یک فرد معین در تناقض با بنیادهای کمونیسم کارگری است که شهروندان جامعه را متساوی الحقوق و برابر می داند.سؤال اینجاست که اگر کورش مدرسی یا هر فرد دیگری در این حزب مسیر دیگری برای ادامه فعالیت سیاسی خود انتخاب کرد، همه باید سر خود را پایین نگهدارند و دنبال رد پای او را بگیرند؟آیا مظفر محمدی برای چندین سال فعالیت کمونیستی افرادی مانند رضا مقدم،عبداله مهتدی،ابراهیم علیزاده، حمید تقوایی و … ارزش و جایگاهی قائل است؟ کورش مدرسی از چند سال پیش ( بدون آنکه با شفافیت و بطور فرموله بیان کرده باشد) تجدیدنظری در فعالیت سیاسی خود کرده و راه دیگری می رود که ادامه کمونیسم کارگری به طور کلی و حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست نیست.قطعاً این روند برای کورش یک پروسه تعریف شده و منسجم است و حق دارد به عنوان یک فرد هر طور می خواهد بیندیشد و هر طور که می خواهد برایش نیرو جمع کند از جمله از طریق غیرمتعارف بیرون رفتن از حزب و انداختن یک گلوله  نخ در حزب و حتا دخالت غیر متعارف در حزب! کورش تمام این ابزارها را بکار گرفت اما نتوانست کل آپارات حزبی را پشت سر خودش ببرد. آیا باید همه را به فلک بست و آنطور که خود کورش ادعا می کند توبیخ کرد؟ تقدس بخشی به کورش مدرسی ادامه تلاش برای جاه انداختن خطی است که تابحال نتوانسته بطور عینی  ـ خارج از گرایش متبوع در حزب حکمتیست، خودش را به نیرویی تبدیل کند و ظاهرن تنها اکسیر تقدس می تواند آن را عروج بخشد.

مصادره به مطلوب و چند انحراف

مظفر محمدی در نوشته اش با بر شمردن سیاست های چندین ساله حزب حکمتیست و با مطلع” ماگفتیم” تلاش می کند همه ی این افتخارات را به ” ما” ی درون ذهن خود ـ که علی القاعده نباید کمونیسم بورژوایی ما! را در برگیرد، منتسب کند از جمله  پایبندی به سیاستها و متد حکمت، حزب و قدرت سیاسی، منشور سرنگونی، حقوق جهانشمول انسان، برافراشتن پرچم آزادی و برابری، تلاش برای اتحاد کمونیستها و روشنفکران در دانشگاهها، تلاش برای فعالیت در حزب تعدد نظرات و وحدت اراده با در نظر گرفتن دیسپلین حزبی و … قضاوت در خصوص هر یک از موارد بالا و درجه پایبندی این ” ما” را به چشمان باز جنبش کمونیستی در حال و آینده باید سپرد اما چند انحراف در ادامه همان ” ما گفتیم ها ” وجود دارد که کل اختلافات سیاسی درون حزب حکمتیست بر آن استوار است. بی ربطی  چپ تاکنونی و ما به عنوان بخشی از آن به طبقه کارگر و آزمودن شانس طبقه کارگر با هر گرایشی در جنبش کمیته های کمونیستی! تناقضات این دیدگاه که مظفر تلاش می کند به عنوان ” ماگفتیم” به خورد خوانندگان بدهد بسیار فاحش و شکننده است: ما بی ربط به طبقه کارگر هستیم اما برای طبقه کارگر نسخه می پیچیم! پزشکی را تصور کنید که دربرخورد با مراجعین خود بگوید من البته پزشک خوبی نیستم اما به نظر من …. اولین اقدام بدیهی مراجعین این پزشک ـ اگر در دام هاله تقدس اشتهار آن پزشک و استیصال گرفتار نشده باشندـ این است که از مطب بیرون رود و سراغ پزشک دیگری برود. نتیجه منطقی دیگر این ” ما گفتیم ” باید این باشد که حزب من بی ربط است پس باید این حزب را کنار گذاشت ( کاری که مظفر و رفقایش کردند). مظفر در ادامه نوشته اش نوکی هم به اختلافات درون حزب بویژه پس از کنگره ۴ حول انقلاب،سرنگونی، سیاست سازماندهی و … پرداخته است که منعکس کننده نظرات شخص مظفر یا رفقای هم نظر با وی می باشد: مثلاً تعدادی در کمیته مرکزی حزب فکر کرده اند که اوضاع سیاسی ایران در متن تحولات اخیر خاورمیانه قابل ارزیابی است و تحولات انقلابی در راه است و جنبش کمونیستی و حزب ما باید مهر خود را بر این تحولات بکوبد . مظفر محمدی اینگونه فکر نمی کندو  صد البته مجاز است که اینطوری فکر نکند در عین حال هر گونه تلاش برای کاریکاتور ساختن از آن  ( نظیر به ریشخندگرفتن ” مهر خود را بر این تحولات بکوبند “)بیهوده است  ،چرا که تمام تلاش کمونیسم کارگری حکمت تلاش برای کوبیدن مهر خود بر جامعه  و اتفاقات سیاسی موجود است.

مظفر محمدی با خزیدن به سنگر دفاع از کورش مدرسی و بورژوایی خواندن کمونیسم رفقایی که هفت ـ هشت سال در یک حزب کار کرده است و لااقل در کمونیست کارگری بودن آنها تردید نداشته  و( اگر هم داشته بروز نداده است) و به اعتبار تخیلات خود بی هویت نامیدن آنها، بحران هویت خویش را پیش از هر چیز نشان داده است.متأسفانه تاریخ درسهای تلخی برای همه دارد!