“حزب و قدرت سیاسی”بر متن انقلابات منطقه و جنبش اشغال

این نوشته بر مبنای بحثی در جلسه با کادرهای حزب  در مورد نتایج عملی کنگره هشتم تنظیم شده است.

 اگر بخواهم خیلی خلاصه  بگویم که کنگره هشتم چه در دستور کار ما میگذارد باید بر  مساله دولت  و نظریه “حزب و قدرت سیاسی” تاکید کنم. ممکن است بگوئید این برای حزب ما بحث تازه ای نیست. بله از لحاظ نظری و موضعگیری سیاسی و از لحاظ چشم انداز و حرکت عمومی حزب این حرف جدیدی نیست. ولی نکته مهم اینست که بر متن شرایط امروز دنیا باید دوباره به سراغ بحث حزب و قدرت سیاسی رفت. به نظر من در شرایط امروز ایران و جهان بحث حزب و قدرت سیاسی در یک سطح و ابعاد تازه ای مطرح میشود و روی میز می آید و در صدر اولویتهای ما قرار میگیرد. باید دوباره به سراغ این نظریه رفت و معانی مشخص امروز آنرا دریافت و استنتاج کرد و به  آن عمل کرد. بحث من حول این مساله است.

نطریه حزب و قدرت سیاسی را در دوسطح باید مود بررسی قرار داد. یکی در سطح مشخص سیاسی – که بیشتر ما با این جنبه آشنا هستیم و در این جنبه پراتیک کردیم و تجربه داریم- به معنی   سرنگونی جمهوری اسلامی تحت رهبری و هژمونی حزب  و دست بالا پیدا کردن آلترناتیو سوسیالیستی که ما مطرح میکنیم در مبارزه برای قدرت سیاسی و نهایتا تصرف قدرت بوسیله حزب. این معنی عمومی نظریه حزب و قدرت سیاسی در شرایط مشخص ایران است. امروز یکی از ابعادی که این امر پیدا میکند اینست که باید بجنگ آلترناتیوسازیهائی رفت که از جانب دولتهای غربی و بورژوازی اپوزیسیون مطرح میشود. این یک جنبه مهم کار ما است. الان در یک سطحی تکاپوهائی شروع شده است حول این امر که جمهوری اسلامی را با چه باید جایگزین کرد و چطور باید جایگزین کرد. میدانید این مساله داغی است و حزب ما باید مستقیما در این عرصه وارد بشود و جواب اینها را بدهد. کار در این عرصه گرچه از قبل هم امر ما بوده است اما امروز اولویت پیدا میکند. یعنی مبارزه حزب نه تنها علیه جمهوری اسلامی بلکه همچنین علیه کل آلترناتیوهای بورژوائی در برابر جمهوری اسلامی اهمیت زیادی پیدا میکند. به نظر من یک جنبه مهم بحث حزب و قدرت سیاسی، امروز و بدنبال انقلابات در منطقه و در چشم انداز قرار گرفتن انقلاب در ایران و بعد از این تحریمهای اقتتصادی و خط و نشان کشیدنهای جنگی و تکاپوئی که در میان نیروهای بورژوائی اپوزیسیون براه افتاده، اینست که باید در این میدان فعالانه حضور پیدا کنیم و پرچم آلترناتیو ، الترناتیو طبقه کارگر را بلند کنیم.  این یک جنبه آشناتر و سیاسی تر و تاکتیکی تر نظریه حزب و قدرت سیاسی هست که در این دوره باید مورد تاکید قرار داد و در اولویت گذاشت و نیروها را حولش بسیج کرد. این جهتگیری مجموعه ای از فعالیتهای تبلیغی و ترویجی و کمپینها و سازماندهی در ایران و در خارج کشور را در دستور ما قرار میدهد. باید حساسیت حزب نسبت به تلاشهای دولتها و نیروهای بورژوائی بالا برود و به سرعت عکس العمل نشان بدهد و مهمتر از همه ابتکار عمل را بدست بگیرد و در مقابل سمینارها و کنفرانسها و گفتمانهای نیروهای راست آلترناتیو خودش را مطرح کند. الان بحث آلترناتیو و چه باید کرد موضوع داغی در میان اپوزیسیون سرنگونی طلب است و ما باید یک پای اصلی آن باشیم و مهر خودمان را بر این روند بزنیم.

جنبه دیگر مساله و جنبه جدید تر مساله که کاملا هم به جنبه اول مربوط است رویکرد به بحث حزب و قدرت سیاسی در یک سطح ماکرو و استراتژیک است. در این سطح نقد دولت و ماشین دولتی علی العموم  و نفی کل دولت مافوق مردم در محور کار قرار میگیرد. این یک بعد  جهانی دارد.  و در ایران هم مشخصا این خودش را به شکل بن بست و استیصال کل بورژوازی ایران (و نه فقط رژیم اسلامی اش) نشان میدهد. باید گفت بورژوازی در ایران و در همه جا از لحاظ سیستم سیاسی و اقتصادی بی افق شده است و ماشین دولتی و در یک جمله میتوان گفت مطلوبیت و حفظ و کارکرد دولت مافوق مردم – که وجه مشترک تمام دولتهای طبقاتی در طی تاریخ بوده است- امروز در نزد بخش وسیعی ازمردم عاصی از وضع موجود بزیر سئوال رفته است. و این اساسا به یمن جنبش اشغال حاصل شده است.  شاید بهترست بگویم جنبش اشغال خود انعکاسی هست از اعتراض عمومی مردم دنیا – از جمله مردم ایران- به قدرتی که از بالای سر آنها و علیه آنها اعمال میشود. مردم معترضند به اینکه چرا تامین اقتصادی ندارند، چرا بی حقوق اند، چرا هیچ جا بحساب نمی آیند، چرا به بازی گرفته نمیشوند، چرا نهادهای قدرت از بالای سرشان میبرند و میدوزند و مردم، اکثریت عظیم مردم، هیچکاره اند. مساله دولت مافوق  بطور عینی مطرح میشود بخاطر اینکه مردم دارند می بینند که حتی در کشورهای  باصطلاح مهد دموکراسی و در کابینه ها و پارلمانهائی که حتی تقلبی در انتخاباتش صورت نگرفته مثل انگلیس و آمریکا و یونان و اسرائیل و اسپانیا وغیره  نیز مردم هیچ اند و بحساب نمی آیند. مردم می بینند انتخابات بعد از انتخابات و پارلمان بعد از پارلمان و  کابینه بعد از کابینه مصادر امور عوض میشوند اما همه شان یک ساز میزنند: ریاضت کشی اقتصادی! در حالی که دنیا این را نمیفهمد. چرا ریاضت کشی اقتصادی؟ چرا باید میلیارد میلیارد به جیب بانکها سرازیر بشود و در عوض نود و نه درصد مردم دنیا باید فداکاری کنند و کمتر بخواهند و کاهش دستمزدها و بیکاری را بپذیرند و گرانی و فقر و بی تامینی اقتصادی را تحمل کنند؟ این منطق کسی را قانع نمیکند  و این اساس و پایه اعتراضی است که امروز در غرب و شرق سر بلند کرده است.  و این برای ما کمونیستها یعنی مساله  قدرت سیاسی به معنی نفی دولت مافوق مردم، به معنی نفی سلطه یک درصدیها، و اثباتا به معنی دخالت دادن اکثریت عظیم مردم در ساختار حکومت،  در اداره جامعه و در سازماندهی اقتصاد و اخذ و اجرای سیاستهای مختلف در همه عرصه ها.

به نظر من دنیا بجائی رسیده است که ما کمونیستها باید در مورد دولت حرف آخرمان را اول بزنیم. ما کمونیستها خواهان نفی دولت هستیم. ما کمونیستها خواهان سازمان دادن خود جامعه برای اداره امور خودش هستیم. این امروز ممکن است، مطلوب است لازم است، ضروری است. بحران اقتصادی از یک طرف و تکنولوژی ارتباطاتی و انقلاب الکترونیک از طرف دیگر نشان میدهد چرا این امر حاکمیت مستقیم توده مردم ضروری است و چرا این امر ممکن است. و ما کمونیستها در راس این حرکت هستیم. حتی اگر تحت اللفظی به اسم کمونیسم رجوع کنید  به کمون میرسید. و قبل از هرچیز کمون یعنی نفی سلطه یک طبقه بر کل جامعه. کمون یعنی حاکمیت کمونی، جامعه کمونی، یعنی خود مردم، خود نود ونه درصد باید سازمان پیدا کند و جامعه را اداره کند و اقتصاد را سازمان بدهد و در همه عرصه ها تصمیم گیری بکند. از سیاست بیمه ها تا مهدکودکها تا سیاستهای آموزشی تا فرهنگ و هنر و تا ارتباطات و رابطه با دولتهای دیگر و سیاست خارجی و جنگ و صلح.  در تمام اینها باید توده مردم دخالت کند و اگر اینطور باشد دیگر معلوم نیست چرا باید ریاضت کشی اقتصادی کرد؟  به نظر من نفس ریاضت کشی اقتصادی از نظر سیاسی ضرورت حاکمیت توده مردم بر جامعه و بر سرنوشت خودشان را نشان میدهد. این حرف اول انقلابات در منطقه بود، این حرف جنبش اشغال بود و این حرف همیشگی ما است.

 امروز بر متن این شرایط ما کمونیستها باید با پرچم نفی دولت مافوق مردم و حاکمیت کمونی بمیدان بیائیم. این سطح ماکرو و استراتژیک برخورد به دولت کاملا با آن جنبه سیاسی- تاکتیکی که در ابتدا گفتم در هم تنیده شده است. در ایران مشخصا برای نفی جمهوری اسلامی، انداختن جمهوری اسلامی و مقابله با آلترناتیو سازیها از بالا باید به مقابله با کل نیروهای بورژوائی در اپوزیسیون و در دولتها پرداخت. منظور من صرفا از سر مخالفت این نیروها با انقلاب و از سر  نقد رژیم چنج و رفراندوم و استحاله و جنگ و کودتا و غیره نیست. بلکه بخصوص باید از سر نقد دولت مافوق مردم بجنگ اینها رفت. باید این سئوال سئوال اساسی را در برابر نیروهای راست قرار داد که هر نوع دولتی که از بالا میخواهید سر هم کنید با همه انتخابات و قانون اساسی و پارلمان و  دموکراسی و حقوق بشر و غیره اش بالاخره با اقتصاد چه میکنید؟ نظرتان در مورد ریاضت کشی اقتصادی و وضعیت یونان و جنبش اشغال وال استریت وغیره چیست؟ شما میخواهید اقتصاد ایران را وارد بازار جهانی بکنید، خوب فوقش میشود وضعیت یونان امروز که در مرز ورشکستگی است و یا حتی اروپای واحد امروز که دارد از هم میپاشد. تمام سرمایه داری جهانی راه نجات خودش را در تحمیل هر چه بیشتر فقر و بیحقوقی و بی تامینی اقتصادی می بیند. آیا اینست آینده ای که برای ایران در نظر دارید؟

راه احتراز از این آینده و راه تسلیم نشدن به آینده ریاضت کشی اقتصادی و اینکه ایران فردا باز با شورش گرسنگان روبرو نباشد اینست که کل سیستم سرمایه داری را کنار بگذاریم. راهش اینست که  دولت مافوق مردم را از سر راه برداریم. قدرت باید در دست توده مردم باشد و قدرت که در دست مردم باشد آنوقت از نظر اقتصادی و از نظر اجتماعی و از نظر سیاسی برنامه یک دنیای بهتر را میتوان بند به بند پیاده و متحقق کرد. آنوقت نه تنها مساله بمب اتمی و خطر مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای  بلکه کلا خطر جنگ را از منطقه حذف میکنیم. با حاکمیت مستقیم مردم  خطر جنگ در کل جهان از بین میرود. لشکرکشیها تمام میشود، ارتشها بی معنی میشود، چون مردم دنیا با هم جنگی ندارند.

 این بحثها و آرمانهای ظاهرا ایدئولوژیک٬ امروز به یک امر سیاسی و مشخص تبدیل شده و روی میز قرار گفته است. بحث حزب و دولت و حزب و قدرت سیاسی در این سطح ماکسیمالیستی نیز نقد دولت را در دستور کار ما قرار میدهد. همانطور که گفتم نقد آرمانی و نقد سیاسی دولت امروز کاملا به هم وابسته اند. موضع مشخص سیاسی ما برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی و یا نقد ما بر دولت نوع طنطاوی و دیگر دولتهایی که غرب میخواهد آنها را  بعنوان ثمره پیروزی و ارگان برآمده از انقلابات جا بزند و در برابر دولتی که میخواهند فردا در ایران بمردم تحمیل کنند و یا بمردم سوریه تحمیل کنند همه در چارچوب  موضع ماکسمیالیستی ما در نقد و نفی دولت میتواند بطور عمیق و جامع و مجاب کننده ای مطرح و توده گیر بشود.

از بعد دیگر مساله را اینطور میتوان دید که از یکسو در شرایط امروز ایران  به سرعت بحث آلترناتیوها، موضوع رفتن جمهوری اسلامی و جایگزینی آن باز میشود و از طرف دیگر جنبش اشغال در غرب یک مدل و الگوئی در برابر کارگران ایران و توده مردم ایران برای بچالش کشیدن یک درصدی ها  و وال استریت ایران، یعنی مافیای اقتصادی جمهوری اسلامی، قرار میدهد. در این شرایط ما باید نظریه حزب و قدرت سیاسی را به معنای مشخص آلترناتیو حزبی در برابر جمهوری اسلامی مطرح و برجسته کنیم و در دستور قرار بدهیم.  یک جنبه مهم این مبارزه درگیری با کل بورژوازی ایران و بورژوازی غرب بر سر مساله ایران است. از مساله پروژه هسته ای جمهوری اسلامی تا نقش اش در جنبش اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی در منطقه و در دنیا یعنی مسائلی که دولتهای غربی مطرح میکنند، در برابر این مسائل هم ما باید راه حل خودمان را مطرح کنیم. راه حل همه این مسائل  نهایتا سرنگونی جمهوری اسلامی است و بهمین دلیل منزوی کردن و بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی در سطح دنیا، برسمیت شناخته نشدن آن بعنوان حکومت ایران و بستن سفارتخانه هایش در همه کشورها و اخراجش از سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی یک امر مهم مبارزاتی ما در سطح جهانی است. در حال حاضر جمهوری اسلامی مشغول سازمان دادن حمایت از خود تحت عنوان اعتراضات “ضد جنگ” در خارج کشور است. باید این تلاشها را افشا و خنثی کرد اما تنها بمیدان آمدن با شعار”نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی” کافی نیست. باید این نه به جمهوری اسلامی را مشخصا معنی کنیم و معنی آن در خارج کشور تحریم سیاسی جمهوری اسلامی و برسمیت نشناختن آن است. مدتهاست این سیاست حز ب ما است ولی امروز این برجسته میشود و باید بعنوان اسلحه ای در برابر تلاشهای جمهوری اسلامی و استحاله چیها و دیگر نیروهای راست بکار گرفته بشود.

اجازه بدهید از یک جنبه دیگر هم  به مساله دولت بپردازم. نظریه ما در مورد دولت از یک سر دیگر به حزب و حزبیت میرسد. بحث قدرت سیاسی اساسا یعنی بحث حزب. این در واقع تامل و تاکید مجددی بر نقش و مکان حزب در نظریه “حزب و قدرت سیاسی” است.  به نظر من یک تعریفی که میشود از کمونیسم بدست داد اینستکه کمونیسم یعنی طبقه کارگر، حضور مستقل طبقه کارگر، در سیاست، و حزب یعنی چالش قدرت سیاسی بوسیله طبقه کارگر. حزب یعنی آن سازمانی که طبقه کارگر بخودش میدهد برای اینکه قدرت سیاسی را بگیرد. این یک نوع دیگر رجوع به بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت است. او هم بحثش را  تحت عنوان از گروه فشار تا حزب سیاسی مطرح کرد و حزب سیاسی باز بقول منصور حکمت حزبی است که در تفکرش و در تئوریش و در برنامه اش و سیاستهایش و در عملکردش  قدرت سیاسی حاضر و ناظر باشد. از زاویه اجتماعی و طبقاتی میتوان گفت طبقه کارگر در سیاست یعنی کمونیسم، و طبقه کارگر در برابر قدرت سیاسی و در مبارزه برای تصرف قدرت سیاسی یعنی حزب. به این معنی حزب و حزبیت یک جنبه پر رنگ  نظریه دولت و یک مساله مهم دنیای امروز است کما اینکه می بینیم در غرب و در شرق ضعف اساسی جنبش مردم بپا خاسته در انقلابات منطقه و جنبش اشغال اینست که تحزب ندارد. اینست که خودش را برای نزدیک شدن بقدرت سیاسی و کسب قدرت سیاسی سازمان نداده است. ضعف اساسی اش اینست که خودش را سازمان نداده است برای آنکه خیز بردارد و از یک درصد حاکم خلع ید سیاسی کند. من در کنگره هم به این اشاره کردم که همه حتی لوموند و  وال استریت ژورنال بیاد مارکس افتاده اند اما مارکس اقتصادی. خلاء اینجا است که یک نیروئی باید اعلام کند مارکس سیاسی هم حق داشت و مارکس سیاسی یعنی نفی جامعه طبقاتی، نفی دولت مافوق مردم و یعنی سازمان یافتن کمونی جامعه و اداره جامعه از طریق کمون، از طریق قدرت مردم و این حزب و حزبیت کمونیستی را ضروری میکند. حزبی که این امر را در محور سیاستهایش بگذارد و بمیان توده مردم ببرد. ببینید لنین اعلام کرد تمام قدرت به شوراها و در نتیجه بلشویکها توانستند قدرت را بگیرند. الان هم در دنیا حزبی که بگوید تمام قدرت به نود و نه درصد، تمام قدرت به کمون و تمام قدرت به شوراهای مردم و اعلام کند مردم میتوانند و باید قدرت را بگیرند و حفظ کنند میتواند در راس این حرکت قرار بگیرد.

بورژوازی احتراز از پرتگاهی که   تمام دنیا را به آن کشانده در ریاضت کشی اقتصادی می بیند. میگوید بیکار بشوید، گرسنگی بکشید، کمربندها را سفت کنید تا من بحرانم را حل کنم. ولی اکثریت عظیم مردم دنیا میگویند راه حل این نیست. راه حل چیست؟ جواب را نباید در اقتصادیات جست. جواب در سیاست است. راه حل در نهایت لغو استثمار و نفی کار مزدی است اما روشن است که برای تحقق این امر باید ابتدا قدرت سیاسی را تصرف کرد. راه حل خلع ید سیاسی از یک درصد حاکم است، و خلع ید سیاسی از طبقه سرمایه دار یعنی رهائی بشر، یعنی جامعه کمونی. و در پایه ای ترین سطح ضرورت حزب و تحزب  کمونیستی از اینجا نشات میگیرد.

خلاصه کنم. من از سه جنبه درمورد نظریه حزب و قدرت سیاسی صحبت کردم. جنبه اول، در یک سطح پایه ای و ماکسیمالیستی مساله نفی دولت مافوق مردم و تاکید بر دخالت مستقیم مردم در اداره امور و جامعه کمونی. امری که بحران اقتصادی ضرورت آن، و رهائی از فقر و بیکاری و بی تامینی اقتصادی مطلوبیت آن، و تکنولوژی الکترونیکی و مدیای اجتماعی امکانپذیری آنرا بیش از پیش به همگان نشان داده است.  جنبه دوم، از نظر سیاسی و در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، مشخصا تقابل با آلترناتیوهای بورژوائی در ایران و در یک سطح عمومی تر نقد آلترناتیوهای بورژوائی در منطقه، در مصر و تونس و لیبی و سوریه ، و همچنین تشدید مبارزه برای برسمیت شناخته نشدن و تحریم سیاسی جمهوری اسلامی در سطح جهانی. و بالاخره جنبه سوم، از نظر حزبی تاکید بر تحزب و حزب بعنوان سازمان طبقه کارگر برای خلع ید سیاسی از طبقه سرمایه دار و تصرف قدرت. تنها با خلع ید سیاسی از یک درصد است که رهائی اقتصادی و آزادی واقعی نود و نه درصدی ها و کل جامعه امکانپذیر میشود. به این معنی حزب نماینده  طبقه کارگر و مرجع و نقطه اتکای اکثریت عظیم جامعه در عرصه مبارزه برای تصرف سیاسی و عامل بسیج کننده جامعه بزیر پرچم طبقه کارگر در برابر یک در صد حاکم است. نمی شود سیاست را دور زد. نمی شود بدون سرنگونی و یا خلع ید سیاسی از بورژازی  چه در شرق و چه در غرب  به لغو استثمار و نابرابریها و تبعیضات اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی رسید.  برای اینکه این امر اتفاق بیفتد به حزب نیار داریم. و باین ترتیب حزبیت و تحزب در محور مبارزه قرار میگیرد. بر متن ضررت نفی دولت مافوق مردم، بر متن ضرورت خلع ید سیاسی از بورژوازی در همه جا، بر متن ضرورت حاکمیت مستقیم مردم، بر متن ضرورت و مطلوبیت قدرت گرفتن و دخالت مستقیم جامعه در امور خود، امری که همانطور که گفتم تکنولوژی الکترونیک امروز آنرا کاملا ممکن کرده است، بر این متن باید بر ضرورت و مطلوبیت حزب و حزبیت کمونیستی تاکید کرد و  کارگران و توده مردم عاصی از وضع موجود  را  به سازمانیابی حزبی فراخواند.

بطور خلاصه جمعبندی بحث من اینست که بعد از کنگره بحث حزب و قدرت سیاسی در راس الویتها و فعالیتهای ما قرار میگیرد و چه در ایران و چه در منطقه و چه در سراسر جهان امر نفی دولت مافوق مردم و امر حزب و حزبیت و امر کمونیسم به معنی کمون و جامعه کمونی اینها همه به امر روز ما تبدیل میشود. روشن است که بطور خودبخودی این موضوعات بجلو رانده نمیشوند. نه انقلابات در منطقه و نه جنبش اشغال در روند عینی خودش به این ضرورتها نمیرسد. این کار ما کمونیستهاست. اینطور میتوان گفت که پتانسیل عظیمی درجنبشهای اعتراضی و مبارزات امروز دنیا وجود دارد برای اینکه کمونیسم و جامعه کمونی و حزب و حزبیت و نفی دولت مافوق مردم به معنائی که توضیح دادم را بپذیرد و در خود جذب کند. و شرایط بسیار مساعدی وجود دارد برای اینکه اینها به موضوع روز و به گفتمان عمومی و به نیروی محرکه انواع جنبشها و اعتراضات و حرکتها علیه وضع موجود در سطح جهانی و بویژه در ایران تبدیل بشود. تحقق این ظرفیتها دست حزب ما را میبوسد.  ۱۵ مارس ۲۰۱۲*