جایگاه پدیدهٔ برهنگی، در ساختار شناسی جنبش آزادی زن در ایران

برهنگی علیا ماجد المهدی در مصر، جایی‌ که اخوان المسلمین در مصر کرسی‌های زیادی از پارلمان را از آن خود دارد و  اسلام سیاسی مخالف غرب در آن قدرت را گرفته است، با برهنه شدن گلشیفته بازیگر ایرانی،‌ جنبش آزادی زن در ایران را به مرحله‌ای حساس از لحاظه مرز چپ و راست کشانده است.بگذارید از جایگاه تئوریک، و ریشه ستم بر زن در کشور‌های تحت نفوذ اسلام سیاسی مساله را باز کنیم و اصولاً جایگاه سکولاریسم در مباحث ما کمونیست‌ها ی کارگری را از لحاظ استراتژی و تاکتیک عمیق شویم.

با سوالی که نشریهٔ پرسش با سرتیتر “عروج و افول اسلام سیاسى”از منصور حکمت پرسیده است به این سوال جواب میدهم:

پرسش: کدام نیروهاى اجتماعى یا جنبش‌ها میتوانند مبشر سکولاریسم در خاورمیانه باشند؟

منصور حکمت: ” قاعدتا این میبایست رسالت تاریخى جنبشهاى بورژوایى و کاپیتالیسم نوخاسته این کشورها در قرن بیستم باشد. لیبرالیسم، ناسیونالیسم، مدرنیسم و غربیگرى. براى دوره اى تصور میشد که این روند ولو آهسته، نیم بند و ناقص، در جریان است. اما این جنبشها تا اواسط دهه هفتاد دیگر از پا افتاده بودند و پروژه توسعه غربى به رکود کشیده شد و بحران حکومتى بالا گرفت. جنبشهاى استقلال طلبانه در خاورمیانه در اکثر موارد دولتهاى پرو غرب ایجاد نکرد. سقوط خاندانهاى سلطنتى منجر به پیدایش دولتهاى نظامى شد که بخش عمده‌شان در جدال شرق و غرب در حیطه نفوذ شوروى قرار گرفتند. کاپیتالیسم و صنعت در کشورهاى خاورمیانه مجموعا از طریق دولتهاى ناسیونالیست و مستبد اشاعه یافته است. یک جامعه مدنى بورژوایى پا نگرفت. لیبرالیسم و مدرنیسم بورژوایى جنبشهاى قابل اعتنایى در خاورمیانه نیستند. ناسیونالیسم مسلط، چه طرفدار شوروى و چه غربى، مجموعا در یک ائتلاف سیاسى با اسلام بسر برده است.

بهرحال سکولاریسم بعنوان یک محصول فکرى، سیاسى و ادارى رشد کاپیتالیسم در خاورمیانه پدیدار نشد. بنظر من بورژوازى منطقه فاقد یک دستور کار سکولاریستى و یا حتى توان یک موضعگیرى اینچنینى است. برقرارى یک نظام سکولار دیگر کار جنبشهاى سوسیالیستى و کارگرى است. و این بنظر من امرى است که پیروزى چپ در منطقه، و لااقل بفوریت در ایران، را به یک احتمال واقعى و مادى تبدیل میکند. مردم یک نظام سکولار میخواهند، و در غیاب یک اردوى سکولاریست راست، مردم حول پرچم چپ کمونیست که آماده یک مبارزه اساسى با حاکمیت مذهب باشد گرد خواهند آمد. “

با این اوصاف جایگاه مطالبات سکولاریستی در جامعه و جنبش آزادی زن پیش از خواست و مطالبات حد اکثری جنبش آزادی زن به عنوان یکی و تنها یکی‌ از دلایل  ریشه ستم بر زن محق است . اما نه در جایگاه استراتژیک، بلکه در جایگاه تاکتیک. بگذارید اول سر اصول بحث کنیم تا سر ماجرا‌ مساله را موشکافی کنیم، و مرز چپ و راست و موضع دقیق ، خطوط را متمایز تر و حتی با یک حل دیگر قطبی تر کنیم. به نظر من جایگاه برخورد ما کمونیست‌ها به سکولاریسم و تمامی‌ تبصره‌های آن (از مخالفت با اعدام  ومقابله با انواع و اقسام  تهاجمات اسلام سیاسی) همون قد تحمیلی و ثانوی است که مسالهٔ “ملت” در جایگاه تئوریک کمونیسم کارگری. ،چون سکولاریسم صورت مساله ی حل نشدهٔ  پروژه توسعه غربى و اصولا جنبش دیگری در دههٔ هفتاد بود که در ایران با قدرت گیری اسلام سیاسی در خاور میانه متوقف شد. و هنوز مدعیان این جنبش یک پای طناب قدرت سیاسی هستند. اصولاً طراحی استراتژی و یا تاکتیک در زمینه ی مفاهیم دیگر جنبش‌های اجتماعی که در کلی‌‌ترین حالت رفرم اجتماعی سیاسی متناظر با رشد نیروهای مولد برای آن جنبش‌ها معنی میدهد و برای ما متفاوت تر، در صورتی‌ خاستگاه استراتژیک می‌یابد که این رفرم دستور مدعیان جنبش نباشد. آنگاه پیروز این بازی ما خواهیم بود، ولی‌ در مصافی که جنبش پرو غرب  در سطح کمتری  ادعای سلبی همچین دستوری را در پروژهٔ سیاسی خود دارد، ما کمونیست‌ها تنها ضمانت اجرائی آن را در جنبش آزادی زن تثبیت کردیم تا مدعیان سکلاریسم  مجبور به پذیرفتن این سطح از مطالبات باشند. جواب به این صورت مساله نه، فرار از آن بلکه برخورد صحیح با آن و حتی استفاده از آن به نفع جناح چپ جنبش آزادی زن نیز بود که  از آن با عنوان  انقلاب زنانه در جایگاه تئوریک مفاهیم کمونیسم کارگری تعبیر میشود. و برای همین حزب حمید تقوایی به پرو غرب نزدیک تر میشود و یکی از این نمود‌ها خود را در نشر تقویم نشان میدهد

اما چرا نشر تقویم سالانه ی مریم نمازی و حتی نقد به آن ، در قالب مبارزه با اسلام سیاسی قرار نمی‌گیرد؟  و پا را حتی یک گام فراتر در نقد قرار باید داد و آن را در سطح اتخاذ تاکتیک و استراتژی به چالش کشید.

اساسا یک سوال متفاوت!. چرا جنبش آزادی زن در ایران  یک گام  از دیگر جنبش‌های آزادی زن در اسلام سیاسی  ، برای مثال در عربستان، یا مصر و حتی در مناسبات اجتماعی از ترکیه همیشه جلوتر است؟. دلیل روشن است ، در سطح کلان، نقش زن در تولید آن جامعه و مشارکت در تولید اقتصادی با هر بی‌ حقوقی از سمت دستگاه حاکم در ایران. و به درجه‌ای بیشتر مقابله با مذهب در آن جامعه.

اگر در صورت مسالهٔ جنبش آزادی زن،   جنبش کمونیسم کارگری جایگاه ویژه‌ای در پیش برد این بحث و حتی بالا بردن مطالبات این جنبش ایفا میکند، آنگاه در پروسه ای که صورت مساله ی تمام جنبش‌های دست راستی‌ به سکولاریسم ختم شده است، هرگونه پافشاری مبارزه بر این سبک از مطالبات و قالب سازی و طراحی مبارزتی در آن سیاق، دیگر بحث را به موضع تاکتیک و استراتژی میکشاند، و اتفاقا هرگونه بحث اثباتی فقط بر سر این سطح از مبارزات جنبش آزادی زن نیز ما را به راست نزدیک می‌کند.

به نظر من جنبش آزادی زن باید سطح دیگری از بحث را در تمایز با دیگر نیروهای مدافع سکلاریسم ، که ادعای مادری به سکولاریسم میتوانند بکنند، نیز باید مطرح کند تا بتواند جنبش آزادی زن را در قالب‌های قطبی تری هدایت کنند و اتفاقا یکی‌ از این سطوح، که باعث انکشاف این جنبش میشود پافشاری بر برابری زن و مرد در تمامی سطوح اقتصادی است. یک رکن پیروزی و قطبی تر کردن جنبش آزادی زن در گرو کشاندن زنان به عرصه‌های اجتماعی حوزهٔ تولید اقتصادی است. قبول کنیم که انقلاب زنانه امکان پذیر است.

معضل اصلی‌ جنبش آزادی زن این است که در واحد اقتصادی جامعه، نقش کمتری ایفا کرده، و از جنبشی که یک رکن مطالبات زنان در آن جامعه شود  تنها به هسته‌های مقاومت تبدیل شده است. در ثانی‌ این سطح از مطالبه و مبارزه  متضمن عقیم نشدن جنبش آزادی زن در هر شرایطی خواهد بود.

حامد محمدی