ستم کشی زنان، آلترناتیو چیست؟

نگاهی به وضعیت ستم کشی زنان در طول تاریخ جوامع طبقاتی، بررسی دیدگاههای مختلف به اصطلاح مدافع حقوق زن و به چالش کشیدن فمینیسم به مثابه ی یک گرایش منحرف در “جنبش زنان”، راه برون رفت چیست؟

برخلاف تصورات رایج اجتماعی در مورد نقش و جایگاه زنان در جامعه، که گویا زنان از ازل دارای موقعیت پایین تر از مردان بوده و تا اخر دنیا این موقعیت به همین شکل خواهد ماند، باید که این ستم کشی به هیچ وجه ازلی نبوده و ابدی هم نخواهد بود.همچنین لازم است اشاره کنم که خود همین نظرات رایج منشاء در مناسبات طبقاتی و نابرابر موجود در هر عصری داشته و دارد.خود مناسباتی که ستم کشی زن را تبدیل به یک ضرورت کرد. یعنی مناسبات طبقاتی جوامع طبقاتی از دوره ی تقسیم کار اجتماعی و پیدایش افزونه ی اجتماعی تولید. این نظرات که،در طول تاریخ زنان را به جنس درجه دوم تبدیل کرده کاملن پوچ و ارتجاعی است. بر اساس تحقیقات مختلف انسان شناسانه از مورگان گرفته تا دیگر انسان شناسان زنان در یک مرحله از تاریخ جامعه ی بشری موقعیت مسلط تری از مردان داشته اند. انچه مورد نظر من است و در این مطلب به بررسی ان می پردازم نه از موضع انسان شناسان فمنیست و فمنیست ها ی رنگارنگ  و تلاش برای سروری زن بر مرد یا برعکس ان، بلکه برخوردی کاملن طبقاتی و ماتریالیستی به مسئله ی زنان و خود زنان به مثابه ی نیمی از جامعه است. تلاش و مبارزه ی ما کمونیست های کارگری برخلاف سوسیالیست های خیال پرداز و خرده بورژوا، نه بازگشت به دوران مادر سالاری و زن سالاری، بلکه گذر از نظام طبقاتی ای است که زن را به جنس درجه دوم، کالا و برده تبدیل کرده است. از نظر من دفاع از زن سالاری به همان اندازه ارتجاعی است که ما از مرد سالاری دفاع کنیم! اگر برای فمینیست ها مسئله تنها “زن” است، برای ما کمونیست هامسئله انسان و مهمتر از ان انسان کارگر است و بازگرداندن هویت به انسان. برای ما کمونیست ها نه زن بودن می تواند مایه ننگ باشد و نه مرد بودن مایه افتخار! نه رابطه ی جنسی خارج از ازدواج برای زن مایه ننگ است نه این رابطه برای مرد قابل افتخار است.انچه که در جوامع بورژوایی رایج است. این مناسبات وارونه ی جوامع طبقاتی است که چنین موقعیتی را به مرد داده است و در مقابل موقعیت پایین تری به زنان داده است. برخلاف توهمات پوپولیستی ای که چپ هپروتی در طول یک سده ی گذشته مبلغ ان بوده و هست، ما کمونیست ها از انسان دفاع می کنیم و ان انسانی است که از او سلب مالکیت شده نه انسانی که از بهره ی کار دیگران زندگی می کند و خود کار نمی کند. ما کمونیست ها خواهان سلب مالکیت از مالکان ابزار تولید هستیم و سرکوب سرکوبگران. از نظر ما بدون سرکوب سرکوبگرانی که سالها و قرن ها طبقه ی کارگر را سرکوب و استمثار کرده،او را با کار طاقت فرسا از خود بیگانه کرده اند، امکان رسیدن به ازادی و برابری واقعی وجود ندارد.  مسئله ی “رفاه همگانی در سوسیالیسم “که برخی نیروهای چپ هپروتی و چپ منتسب به “کورد”، مدافع ان است یک مطالبه ی کاملن پوپولیستی و نا روشن است و ربطی به سوسیالیسم علمی و کمونیسم مارکس ندارد.برابری واقعی و رفاه همگانی تنها زمانی ممکن است که اثاری از جامعه ی طبقاتی و افکاری که محصول این جامعه هستند وجود نداشته باشد و ان مرحله ی کمونیسم است.چپ هپروتی تفاوتی بین مرحله ی سوسیالیستی و کمونیستی قائل نیست و عامدانه تلاش می کند که سوسیالیسم یعنی فاز پایینی کمونیسم که در ان دولت طبقه ی کارگر اداره ی جامعه را به عهده دارد و هنوز مناسبات طبقاتی به کلی از بین نرفته را  با مرحله ی بالایی کمونیسم که در ان اثری از طبقه و نابرابری اجتماعی وجود ندارد و ازادی به معنای واقعی و کمونیستی ان وجود دارد، با هم قاطی کند تا بتواند با اویزان شدن به پوپولیسم و یک سری مفاهیم کلی مانند دمکراسی و خزعبلاتی از این قبیل نیروی بیشتری دور خود جمع کند.این چپ غافل از ان است همان طور که مارکس می گوید سیاست زمانی که رادیکال باشد می تواند توده گیر شود. این چپ ادعای دمکرات بودن و پایبندی به دمکراسی را دارد، اما اعلام نمی کند کدام دمکراسی و دمکراسی کجا متحقق می شود. انگلس در انتی دورینگ اعلام می کند هر گونه صحبت از ا زادی کامل، تا زمانی که مناسبات طبقاتی به کلی از بین نرفته و برابری همگانی برقرار نشده باشد، حماقت محض است.( نقل به مضمون از ترجمه ی فارسی انتی دورینگ).برای برخی از چپ های موجود انتی دورینگ انگار مواد مخدر است که از خواندن ان حذر دارند. منصور حکمت دمکراسی را درک بورژوایی از ازادی معرفی می کند و از نظر من به عنوان یک کمونیست کارگری، دمکراسی، ازادی محدود شده در حصار نظام طبقاتی است و  به همین اعتبار برای ما ، دمکراسی بورژوازی مقوله یی پوچ و بی معنی است و ما در مقابل از دیکتاتوری پرولتاریا که ازادی را برای اکثریت جامعه و سرکوب را برای اقلیت سرکوبگر و مفت خور نوید می دهد، دفاع می کنیم. انچه چپ هپروتی و پوپولیست و کورد دارد خط خطی می کند تا فاصله ی حقیقت و غیر حقیقت را سیاه کند و واقعیت را وارونه جلوه دهد! این چپ همواره به دمکراسی اعلام وفاداری می کند! واقعن باید از این ها یاد گرفت و تمرین دمکراسی کرد!!!!! دمکراسی ای که همان طور گفتم درک بورژوایی از ازادی است. در مورد مسئله ی زنان این چپ برخوردش از لحاظ پایبندی به اصول و پرنسیپ های کمونیستی بسیار ارتجاعی تر و عقب مانده تر است. از نظر این چپ!، حساسیت مسئله ی زن باعث شده که این چپ در این زمینه در سطح کلیات باقی بماند و از وارد شدن به جزئیات مسئله ی زنان شدیدن پرهیز دارد. از نظر من به عنوان یک کمونیست، باید تمام جوانب مسئله ی زنان از زاویه منفعت زن پرولتر بررسی کرد و در این زمینه باید از هر کلی گویی و پرت و پلا گویی یا برخورد پوپولیستی و ” محتاطانه” دوری گزید. هیچ توجیهی برای نادیده گرفتن نیمی از جامعه، نیمی از طبقه ی کارگر و نیمی از جمعیت جامعه ی بشری، وجود ندارد.
مسئله ی زنان نیز به مثابه ی یک مسئله ی طبقاتی، اجتماعی و انسانی نمی تواند با تحلیلی غیر از این بررسی شود. هرگونه تحلیل ماوراء طبقاتی،فمنیستی، بورژوایی در مورد مسئله ی زن، که از زاویه یی غیر از زاویه دفاع از استقلال اقتصادی زن، به مسئله ی زن نگاه کند ،غیر مارکسیستی و بی ربط به منافع زن کارگر است. با این مقدمه وارد بحث اصلی می شوم.
قبل از هر چیز اعلام کنم که نگارنده این سطور چیزی به اسم جنبش زنان یا جنبش واحد زنان را به رسمیت نمی شناسد! انچه هست، وجود دارد و وجود داشته،«جنبش های طرفدار زنان طبقات مختلف و متخاصم» است.جنش مد نظر ما جنبش مدافع حقوق زن کارگر است، که در مقابل نظام طبقاتی و فرهنگ حاکم و جنبش سایر طبقات انتی کارگر،مرتجع و حافظ نظم موجود، قد علم کرده است. “جنبش رهایی زنان” جنبشی که اینجا مد نظر من است، جنبش مدافع زن و مرد کارگر است، در این جنبش، مردان ازادی خواه و برابری طلب زیادی وجود دارد،که همدوش زنان ازادی خواه و برابری طلب برای رهایی همیشگی زنان از زیر ستم طبقاتی، جنسی، اپارتاید جنسی، نابرابری اجتماعی، نابرابری حقوقی،دفاع ا ز استقلال زن و تلاش برای رهایی زنان از بردگی کار خانگی بدون دستمزد و … مبارزه می کنند. جنبش رهایی زنان یا جنبش پرولتری زن برخلاف جنبش های فمنیستی به اصطلاح مدافع حقوق زن هیچ گونه خط کشی بین زنان و مردان و مدافعین واقعی زن پرولتر نکرده و نخواهد کرد. فعالین مردی که در جنبش پرولتری زنان فعالیت می کنند، کمتر از زنان کارگر و کمونیست برای رهایی زنان تلاش نکرده و نخواهند کرد، به همین دلیل انچه به طور واقعی موجود است و اینجا مد نظر من است جنبش تلاش برای احقاق حقوق زن کارگر یا جنبش رهایی زن کارگر به طور اخص و زن به طور عام است. لازم به ذکر است با رهایی کامل زنان طبقه ی کارگر، زنان دیگر طبقات هم رها خواهند شد و از بردگی خانگی و شکل کالایی فعلی نجات می یابند. با توجه به اینکه این مطلب در استانه ی هشت مارس منتشر می شود لازم است یک اشاره ی کوچکی به این روز هم بکنم. من وارد جزئیات دقیق و تاریخ شکل گیری این روز که خود یک پروسه ی مبارزاتی طبقه ی کارگر و زنان این طبقه و کمونیست ها بوده نمی شوم ضرفن جهت اطلاع جریانات مرتجع و دست راستی که خواهان امتیاز دادن به مذهب به مثابه ی یک نگرش سوپر ارتجاعی در مورد زنان هستند، و امروز راست و چپ بیانیه های سراپا احساسی می دهند و برای زنان اشک تمساح می ریزند و تلاش دارند روز جهانی زن را از یک روز برای مبارزه ی رادیکال علیه کلیت سرمایه داری، به یک مناسبت صرفن فرمال یا “جشن” تبدیل کنند، یک سری مسائل را اینجا در این زمینه مطرح می کنم. متاسفانه یا بدبختانه بسیاری از فعالین چپ و چپول این مرتجعین را مدافع حقوق زن معرفی می کنند.
هشت مارس که امروز هر دست راستی و سبز و سکولار و مرتجع در مورد ان بیانیه می دهد و ان را ارج می نهد، تا اینکه بتواند جنبش رادیکال و کارگری زنان را مهار کند، یک روز در تاریخ مبارزه ی طبقه ی کارگر جهان است، روزی است که زنان کارگر و کمونیست برای ان جان داده مبارزه کرده و علیه سرمایه داری ایستاده اند. این روز نتیجه ی مبارزات زنان کارگری است که در شیکاگو و نیویورک و دیگر کشورهای جهان دست به اعتصاب زده و با اعتصاب خود سرمایه داری را با عقب نشینی روبرو کرده اند و این روز را به نظام سرمایه داری تحمیل کرده اند. برای تحمیل این روز به بورژوازی زنان کمونیست مانند کلارا زتکین و کولنتای و دیگر کمونیست ها در حزب بلشویک و کمونیست های امریکایی و زنان ازادی خوه و برابری طلب دیگری در سراسر جهان، نقش فوق العاده برجسته یی داشته ا ند. این روز کوچکترین ربطی به مبارزه ی زنان طبقه ی بورژوا که مطالباتشان غالبا ارتجاعی است، نداشته و ندارد. هشت مارس نه روزی برای بورژوازی و زنان این طبقه بلکه روزی علیه تعرض بورژوازی به طبقه ی کارگر است. زنان کارگر و کمونیست در امریکا و اروپا این روز را به مثابه ی یک روز جهانی به بورژوازی تحمیل کردند نه زنان دلقک حافظ نظم موجود از جنس زهرا رهنورد و شیرین عبادی و خانم احمدی خراسانی!
برخلاف عقیده ی برخی رفقا و دوستان خودی در زمینه ی جنبش مدافع حقوق زن در ایران که اظهار می کنند، این جنبش خیلی قوی است، این جنبش در یک شرایط بسیار ضعیفی به سر می برد و تقریبا نمود واقعی یی از مبارزه ی این جنبش در حال حاضر دیده نمی شود. متاسفانه،هیچ تشکل رسمی و غیر رسمی زنان در داخل کشور  وجود ندارد که مطالبه ی زن کارگر و کمونیست ایران را پیش ببرد. تشکل های کوچک پراکنده ،دانشجویی و زنانی که در چند سال اخیر فعال بوده اند ،اکنون هیچ فعالیتی عملی و علنی ندارند. متاسفانه در ایران با توجه به شرایطی که حاکم است، تشکل های رادیکال دیگر مانند تشکل کارگری که در ایران با یک تشکل “مردانه” شناخته شده است،هم که مدافع سوسیالیسم و کمونیسم باشند در محیط کار وجود ندارد و مبارزات طبقه ی کارگر ایران با زن و مردش شدیدن پراکنده و از کمترین انسجام تشکیلاتی و تشکلاتی حتی از نوع سندیکایی ا ش هم، برخوردار است. این خود یکی از دلایل ضعف جنبش مدافع حقوق زن کارگر در ایران است.سرکوب و اختناق سیاسی و اسید پاشی به صورت زن که سابقا رایج بوده تا سنگسار و دیگر اشکال وحشیانه و قرون وسطایی مانند ختنه و دیگر اشکال سرکوب زنان که امروزه رایج است، دلایل دیگر عدم تشکل یابی زنان هستند. این به معنای این نیست که زنان طبقه ی کارگر ایران خواهان رهایی از چنگال استثمار سرمایه داری مذهبی نبوده و نیستند. ابدن!، بلکه شدیدن تشنه ی رهایی از چنگال سرکوبگران جلاد و جمهوری جهل و جنایت اسلامی هستند. بحث من بر در این جا بر سر تشکل یابی زنان طبقه ی کارگر ایران است. زنان طبقه ی بورژا با توجه به امکاناتی که بخشی از حاکمیت در مقطعی که سهمی در قدرت داشت، در اختیار انها گذاشته و با توجه به دیدگاه ارتجاعی و اسلامیستی شان هموراه از شرایط بهتری برای فعالیت علیه “زنان” برخوردار بوده و هستند. مبارزات زنان کارگر و کمونیست ایران بیشتر حالت خودجوش دارد و تا زمانی که به صورت متشکل عمل نکند، کاری از پیش نمی برد. اگر منظور این دوستان اعتراضات سال ۸۸ باشد که در ان زنان زیادی حضور داشتندکه خیلی هاشون با دسبند سبز در خیابان ها فریاد یا حسین میرحسین سر می دادند، باید بگویم که این اعتراضات علیرغم حضور نیروهای مختلف مردمی مختلف و خودجوش بودن بخشی از ان،اما بخشی از این حرکات اعتراضی تاکنون هم زیر اتوریته ی اوباش سبز است. از دل تحولات ۸۸ هیچ تشکل رسمی یا غیر رسمی مدافع زن کارگر و کمونیست بیرون نیامد و این اعتراضات علیرغم اینکه در بسیاری مواقع حالت خودجوش و مردمی داشت اما به دلیل ضعف رهبری و عدم درک روشن معترضین، نتوانست از چارچوب گرایشات راست و خود بخودی و صرفن ضد حکومتی فراتر رود.از نظر من مبارزات خود بخودی مردم مادام که حالت اگاهانه و متشکل به خود نگیرد و به اگاهی انقلابی و طبقاتی مسلح نشود در نهایت سودش به جیب جریانات و اوباش دست راستی می ریزد، به همین دلیل ما کمونیست ها در این زمینه کاملن با متد طبقاتی و انقلابی سعی داشتیم تا مبارزات خود را از جبهه های دیگری علیه کلیت نظام و به رهبری طبقه ی کارگر اگاه و متشکل سازمان دهیم. ما طبقه ی کارگر را به دنباله رو طبقه ی حاکم و این یا ان بخش از حاکمیت یا رانده شده از حاکمیت تبدیل نکردیم و به هیچ وجه چنین نظر ارتجاعی نداشتیم و نداریم.
بسیاری در ان دوران به خاطر حضور زنان در  خیابان ها انقلاب اتی ایران را” انقلاب زنانه” می نامیدند. به نظر من این تحلیل، شدیدن دست راستی، غلط ،غیر مارکسیستی و اغراق شده از وضعیتی بود، که تلاش می شد فاصله ی” جبهه ی سوم مردمی” و سبزها عامدانه از جانب برخی نیروهای موسوم به کمونیست، خدشه دار شود. ما کمونیست ها از قدرت و مبارزه ی طبقه ی کارگر دفاع می کنیم. از نظر ما مبارزه ی خود بخودی مادام که طبقه ی کارگر و احزاب کمونیستی نتوانند در راس ان قرار گیرند در نهایت حکومت فعلی را به حکومتی از جنس همین حکومت تغییر خواهد داد. جبهه ی سومی که ما در تلاش برای سازمان دادن ان بودیم و هستیم جبهه ی طبقه ی کارگر و مردم ازادی خواه و برابری طلب برای سرنگونی رژیم و استقرار سوسیالیسم بوده،هست و خواهد بود.
مبارزه ی زنان طبقه ی کارگر و کمونیست نه برای دستیابی به یک سری رفورم و امتیازات فرهنگی،یا رفرم در قانون ارتجاعی و ضد زن جمهوری اسلامی( انچه کمپین یک میلیون امضا و ارازل و اوباش دست راستی مرتجع به اصطلاح مدافع زن می خواهند)، بلکه مبارزه یی پیگیر و کمونیستی برای تغییر وضع موجود به نفع یک زندگی شایسته برای طبقه ی کارگر و کمونیست و در نهایت کل بشریت است. ما در عین حال و در چارچوب سرمایه داری به انتظار سوسیالیسم مبارزه برای رفرم را تعطیل نمی کنیم. بلکه از هر رفرمی که بهبودی واقعی به نفع طبقه ی کارگر و بشریت ازادی خواه و برابری طلب را در پی داشته به شیوه ی انقلابی دفاع می کنیم و تلاش می کنیم ان را به دولت های موجود مدافع وضع موجود تحمیل کنیم. در عین حال باید اشاره کنم هر میزان از تلاش ما برای رفرم، هر میزان از رفرم در وضعیت موجود و هر دست کشیدن به سر و گوش وضع موجود ما را از گام برداشتن به سوی سوسیالیسم و کمونیسم باز نمی دارد.
همان طور که گفتم،هرگونه تلاش برای رهایی زنان بدون رویکرد ماتریالیستی و طبقاتی به مسئله ی زن و با بررسی ماورائ طبقاتی جنبش زنان، همواره ما را در تحلیل هایمان دچار کچ فهمی لیبرالی و فمنیستی خواهد کرد و با رویکرد فمنیستی و لیبرالی نمی توانیم، کوچکترین کمکی به رفع مسئله ی زنان بکنیم و الترناتیو رادیکالی را پیش پای جنبش پرولتری زنان نهیم و حتی مبارزات زنان پرولتر با این تحلیل ها به بیراهه خواهد رفت.
جنبش واحد زنان!”
جنبش واحد زنان وجود خارجی ندارد. انچه هست دو جنبش کاملن متضاد و علیه هم است. جنبش بورژوایی زنان همیشه نقطه مقابل جنبش پرولتری زنان بوده است و هست. یا باید در کنار زنان طبقه ی کارگر بایستیم یا با زنان طبقه ی بورژوا همسو شویم.
مارکس، انگلس،لنین، لوکزامبورگ، ببل، و دیگر مارکسیست هایی که به ماتریالیسم و کمونیسم وفادار مانده و مدافع طبقه ی کارگر بوده و هستند چنین تعریفی از جنبش زنان دارند. جنبش پرولتری زنان یک جنبش اجتماعی در مقابل جنبش بورژوایی و ارتجاعی زنان است. هر گونه تلاش برای ترکیب این جبنش ها با هم کاری به غایت عبث و ارتجاعی بوده ، ضد علمی، ضد مارکسیستی و ضد ماتریالیستی است.
جنبش رهایی زن بی شک نمی تواند یک جنبش بورژوایی و رفورمیستی باشد، جنبشی که مد نظر من است ،نمی تواند با نیروهایی که انقلاب را خشونت می نامند و کاسه گدایی به دست گرفته تا اخوند ها را قانع کنند، بلکه خانم ها بتوانند یک سانتیمتر، مانتو ها را کوتاه کنند،روسری رنگی بزارند، از دیه ی برابر زن و مرد صحبت کند و خود را در چارچوب جمهوری کثافت اسلامی تعریف کند، در یک صف مبارزه کند. جنبش رهایی زن ، جنبش رادیکالی است که سوسیالیسم را افق و الترناتیو رهایی زنان قرار داده است و همان طور گفته شد،هر میزان از رفرم در سیستم های حکومتی جوامع سرمایه داری از هر شکل که هستند،نمی تواند فعالین این جنبش را از تلاش برای رهایی ابدی زنان و تلاش برای نابودی نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم باز دارد.
در ادامه ی بحث بیشتر این موضوعات را باز می کنم و هر کدام از گرایشات مختلف فمینیستی که در حقیقت نه مدافع حقوق زن، بلکه مانع رسیدن زنان به حقوق خود هستند، را شدیدن از موضع طبقه ی کارگر و کمونیسم به چالش می کشم.
مورد دیگری که لازم است اشاره کنم دیدگاه مرد سالارانه یی است که از گذشته تاکنون بر چپ ایران غالب بوده است. از نظر این چپ از پوپولیستش گرفته تا رفورمیست،سبز و کوردش، طبقه ی کارگر متشکل از مردانی اچر به دست و کلنگ به دوش است، که شدیدن مشغول کار یدی و طاقت فرساست و در فرهنگ این چپ زنان خارج از کشمکش های طبقاتی هستند و درون طبقه ی کارگر حسابی برای زنان باز نشده، انگار در جامعه یی که نصف و حتی بیش از نصف ان را زنان تشکیل داده است، تنها مردان “سبیل کلفت” و”یقه چرکین”، پرولتر محسوب می شوند، کار می کنند و استثمار می شوند! این چپ شدیدن مردسالار و متاثر از فرهنگ و مناسبات طبقاتی موجود،سنتی و مذهبی است. نزد این چپ مسئله ی زنان بسیار “حساس” است، مدافعین این چپ غیر پرولتری معتقدند که در زمینه ی مسائل زنان باید “دست به عصا بود و بسیار “مسئولانه”، منظور ارتجاعی است، عمل کرد. تحلیل این چپ در مورد جنبش های مختلف زنان به حدی کلی، کلیشه یی، غیر طبقاتی، غیر مارکسیستی و اخلاقگرایانه است که حال ادم کمونیست را به هم می زند. از نظر این چپ صحبت کردن در زمینه ی مسائل جنسی و اگاهگری در این زمینه و حتی صحبت کردن از اینکه رابطه ی جنسی یک امر خصوصی بین دو شخص است و شخص سومی حق دخالت ندارد، تابو  است. واقع شرم اور است که این نیروهای عقب مانده هنوز پسوند چپ و کمونیست و کارگر را دنبال خود می کشند.
ریشه های تاریخی نابرابری زنان
نابرابری زنان، برخلاف تصورات پوچی که برخی از فمنیست ها ترویج می کنند، ریشه در خود بزرگ بینی مرد یا خصلت مردانه ی مردان ندارد، خود خصلت “مردیت” یا افتخار به مردانگی از جانب مردان، محصول شرایط اجتماعی و طبقاتی است که مرد در ان تبدیل به این ” درنده خو” شده است،این وضعیت ریشه در تاریخ جامعه ی طبقاتی و پروسه ی طبقاتی شدن جامعه دارد. پروسه یی که هزاران سال طول کشیده تا به وضعیت امروزش رسیده است. از دوره یی که افزونه ی اجتماعی تولید  شکل گرفت، عده یی بیشتر از سایرین دریافت کردند، نابرابری اقتصادی شکل گرفت و مردان به عنوان نان اوران خانواده، وظیفه ی کار در بیرون را عهده دار شدند و زنان به مثابه ی خانه دارانی که مشغول پرورش کودکان بودند،تبدیل به نان خور شدند، و نابرابری اجتماعی و اقتصادی نابرابری جنسی را به دنبال داشت. شیوه ی تولید در جوامع برده داری و فئودالی و بعدها سرمایه داری، همواره موقعیت مسلط تری را به مردان داده و زنان را به دلیل خصلت طبیعی ایی که داشته اند، مانند حاملگی و زایمان و به بهانه ی نگهداری از کودک به چاردیواری خانه فرستاده است. اگر مردان در طی هزاران سال هم اکنون هم احساس تسلط و موقعیت بالاتری حتی در پیشرفته ترین کشورهای اروپایی نسبت به زنان دارند، نباید این احساس را در نهاد انان جستجو کرد، انچه نیروهای دست راستی می گویند، یا ان را طبیعی و نتیجه ی “سرشت” انسانی دانست، بکله باید ان را نتیجه ی شرایطی اجتماعی دانست که در طول هزاران سال مرد در ان پرورش یافته و این فرهنگ، فرهنگ مسلط جامعه بوده است. فمنیست ها به دلیل درک ماوراء طبقاتی شان این مسائل روشن را نمی بینند و بسیاری از این دوستان به جای مبارزه با مناسبات طبقاتی ای که این فرهنگ را تولید کرده است، کینه توزی با مردان، عدم امیزش با مردان، همجنسگرایی و دفاع  از اعتیاد زنان و غیره را تبلیغ می کنند.
همچنین باید بگویم ،انچه زن را تبدیل به جنس ضعیف کرد، نه ضعف جسمانی، بکله نداشتن استقلال اقتصادی بود. متاسفانه در جوامع طبقاتی تا به امروز هم بسیاری از زنان بخصوص در کشورهای عقب مانده تر از استقلال اقتصادی برخوردار نشده اند و این زنان به نسبت زنان در جوامع غربی از موقعیت بسیار وحشتناک تری رنج می برند. در مورد موقعیت زنان در کشورهای تحت حاکمیت نیروهای مرتجع و اسلامی در مطلب دیگری قلم می زنم. اینجا برای طولانی نشدن بحث از ان صرف نظر می کنم.
مناسبات جامعه ی طبقاتی زن را تبدیل به مسئول پرورش بچه و سرویس دهنده جنسی به مرد و اشپز مرد کرد.. در مناسبات طبقاتی جامعه ی سرمایه داری زن کالاست. زنها مانند کالاهای تجملاتی به فروش می رسند، زن ها نزد سرمایه داران ابزار تولید هستند که باید ” شیر مرد ” تولید کنند و مدام بزایند. بی جهت نیست که سرمایه داران انگل و بی خاصیت حافظ نظم موجود اعلام می کنند که کمونیست ها تلاش دارند زن ها را اشتراکی کنند، چون انان همان طور که مارکس اشاره می کند زن را جزء ابزار تولید می دانند و از این گفته ی کمونیست ها که اعلام می کنند ما خواهان همگانی شدن ابزار تولید و لغو مالکیت همگانی بر ابزار تولید هستیم این مسئله را استخراج کرده اند.  بسیاری از سران حکومت ها و سرمایه دارن مفت خور و بی خاصیت امثال نیروهای ناسیونالیست کورد اعلام می کنند که زن تنها به درد سرویس جنسی و زاییدن و و غذا درست کردن می خورد! اوباش حاکم کردستان عراق بخصوص عشیره ی بارزانی چنین نظری در مورد مسئله ی زن دارند و حتی با ادبیاتی بسیار ارتجاعی تر و ضد زن تر این خرعبلات را بیان می کنند.
از این گفته ها میتوان نتیجه گرفت که زن تا زمانی که به کار بدون دستمزد و طاقت فرسای خانگی مشغول است، زمینه ی رهایی کامل او فراهم نمی شود. زنان باید بتوانند از چارچوب خانه ها بیرون ایند و به کار در محیط کار و کارخانه همدوش با مردان بپردازند، در تولید اجتماعی سهم داشته باشد تا هم استقلال اقتصادی کسب کنند و هم از لحاظ استعداد بتوانند شکوفایی کامل را کسب کنند و زمینه ی رهایشان فراهم شود. اما سرمایه داری همیشه زنان را به عنوان نیروی ذخیره ی کار نگه داری میکند تا بتواند از دستمزدها بکاهد یا ان را ثابت نگه دارد. در دوره های ماقبل سرمایه داری فعالیت زن در خانه به عنوان کار مولد محسوب می شد و این باعث شده بود که زن با کارهایی دستی و فعالیت هایی که در خانه داشت نقشی در تولید داشته باشد. با رشد و گسترش سرمایه داری فعالیت ها و کار دستی زن در مقابل تولیدات انبوه کارخانجات بسیار ناچیز شد و این باعث شد که کار خانگی زنان به طور حقیقی نقشی در تولید اجتماعی نداشته باشد و یک کار بدون دستمزد محسوب شود. البته باید اشاره کنم که سرمایه داری شدیدن به این مسئله احتیاج داشت به همین خاطر بود که در دوره هایی بسیاری از دولت ها و نیروهای مرتجع بورژوایی به بهانه های مختلف هنوز در تلاشند که زنان را در خانه ها نگه دارند و از کار مولد زن در خانه صحبت می کنند. اما گسترش صنعت اگر چه در مراحلی خیل عظیم بیکاران را درست کرد، اما خود ضرورت کار زن به مثابه ی کار ارزان و بعد ها کار کودک به مثابه ی کار ارزان تر را طلب می کرد تا به این طریق بتوانند از حقوق کارگران “مرد” بکاهند. نکته یی که لازم می دانم اشاره کنم دفاع برخی از”مدافعین دو اتشه ی ی حقوق زن “که در “رادیکال بودنشان در دفاع از حقوق زن” از طرف دیگر در دام ارتجاع افتاده اند از دادن حقوق به زنان خانه دار!
این دوستان خوش قلب و خوش نیت که در بین انان افرادی از نیروهای چپول (لار) هم وجود دارد خواستار دادن دستمزد به زنان خانه دار هستند. انها با این کار نه تنها کمکی به بیرون امدن زن از چارچوب خانه نمی کنند، بلکه کار طاقت فرسای خانگی که تکراری است و عاملی برای از خودبیگانگی زن است را تبدیل به یک کار زنانه کرده و این کار را شش دانگ به نام زن ثبت می کنند و خوش خدمتی خود را با این اعمال به ارتجاع ثابت می کنند. ما کمونیست ها از شرکت زنان در عرصه های مختلف تولیدی و بیرون امدن از کار طاقت فرسای خانگی دفاع می کنیم. کاری که روان زن را ازرده می کند و او را تبدیل به یک حیوان خانگی می کند.
هر چند زنانی که وارد عرصه ی تولید اجتماعی می شوند غالبا در شغل هایی با پرستیژ پایین کار می کنند یا اگر در شغل هایی برابر با مردان کار کنند همیشه دستمزد کمتر از مردان دریافت می کنند، اما این زنان نصفی از بردگی خود را از دست داده اند.
وضعیت حاکم در جوامع سرمایه داری باعث شده است که نابرابری زنان در چارچوب نظام سرمایه داری ادامه پیدا کند و خرده رفرم هایی که هراز گاهی زیر فشار مبارزات برابری طلبانه و ازادی خواهانه ی طبقه ی کارگر و طرفداران حقوق زن صورت می گیرد تغییر چندانی در وضعیت بردگی زنان ایجاد نکند.
با رشد و توسعه و انکشاف سرمایه داری در بسیاری از کشورهای پیشرفته زنان زیادی که نقش نیروی ذخیره ی کار را داشتند وارد بازار کار شدند، این اقدام هر چند با استمثار وحشیانه و بی حقوقی زیادی برای زنان، تجاوز به زنان در محیط کار و هزار و یک سوء استفاده ی دیگر روبرو بوده است، اما زنانی که وارد بازار کار شدند از اوضاع و شرایط کاری که انها را تبدیل به برده های خانگی کرده بود تا حدودی نجات داد. این شرایط باعث شد که زنان به حقوق خود بیشتر اگاه شوند و از مخدرات کار طاقت فرسای خانگی که روح را ازرده می کند و زن را به برده ی خاموشی که از لحاظ اقتصادی وابسته به مرد بود حداقل در بسیاری از کشورهای متروپل سرمایه داری تا حدودی رها کرد. این شرایط همان طور که گفته شد نصفی از بردگی زنان را از بین برد. البته در بسیاری از کشورهای عقب مانده و موسوم به جهان سوم، اکثریت زنان هنوز زنان خانه داری هستند که از پایین ترین حقوق محروم هستند و تنها کاری که میکنند شیر دادن به بچه و اشپزی برای مردان و سرویس جنسی است.
در هر دوره حاکمان به اشکال مختلف زنان را تبدیل به کالا کرده انها را از حقوق برابر با مردان محروم کرده و شرایط سخت و طاقت فرسایی را به انان تحمیل کرده اند. بسیاری از حاکمان در حکومت های مختلف صدها زن داشته اند و در کاخ ها ی خود زنان را اسیر و تبدیل به برده ی جنسی کرده اند که تنها کاری که باید بکنند خدمتکاری و سرویس جنسی به حاکمان هوسباز و بی خاصیت بوده است.
در بسیاری روستاها زنان دهها بچه را در دامن خود برای کار در زمین های کشاورزی پرورش داده و تا اخر عمر خود مشغول پرورش فرزندانشان بوده اند.
در جوامع دیگر زنان در خانه در عین بچه دار شدن و تولید مثل باید خدمتکار خوبی برای مردان می بودند و باید انطور که شایسته بود به مردان سرویس می دادند تا مردان جان بازگشت دوباره به سر کار را داشته باشند.
در هر کدام از این جوامع زنان به مثابه ی جنس درجه دوم مورد استمثار قرار گرفته و از پایین ترین دستمزد محروم بوده اند یا مشغول کار بدون دسمتزد خانگی بوده اند.  کار زن هر چند اور را تا حدودی از بردگی خانگی نجات داد اما در بسیاری موارد زنانی که در جامعه ی سرمایه داری بخصوص کشورهای مذهب زده مشغول به کار شده اند همیشه از یک ستم مضاعف رنج برده اند، انها همواره به مثابه ی نیروی کار ارزان استمثار شده و در خانه هم توسط مردانی که متاثر از مناسبات جامعه ی وارونه ی موجود بوده اند نیز شدیدن مورد استمثار قرار گرفته اند. مناسبات سرمایه داری همیشه به خشونت مرد علیه زن نیاز داشته تا اینگونه بتواند نصفی از طبقه ی کارگر را توسط نصف دیگرش سرکوب کند. با تمام ین مسائل زنانی که کار می کنند و استقلال اقتصادی دارند همواره ازاد تر از زنانی بوده اند که کار خارج از خانه نمی کنند و در تولید اجتماعی نقش ندارند.
روسپی گری، اوج از خودبیگانگی زنان
در اینجا لازم میدانم به شرایطی که زنان را ناچار به روسپی گری در جوامع طبقاتی کرده است اشاره بکنم. لنین می گوید زنان روسپی دو بار قربانی می شوند، یک بار قربانی سیستم نفرین شده ی مالکیت خصوصی و بار دوم قربانی اخلاقیات ریاکارانه ی ان.
روسپی گری یکی از کارهای طاقت فرسایی است که زنان را کاملن از خود بیگانه کرده و زنان در این رابطه کوچکترین تمایل جنسی ایی به خریدار ندارند. انها در مقابل پول تن خود را هر چند ظاهرن با اختیار خود، اما از روی ناچاری در اختیار خریداران سکس می گذرارند.
اساسی ترین دلیل روسپی گری مسئله ی اقتصادی است. کمتر زنی پیدا می شود که به دلیل دیگری غیر از مسئله ی اقتصادی تن به این کار طاقت فرسا و غیر قابل تحمل بدهد. برای اینکه بتوانیم زنان روسپی را به شرایط عادی زندگی اجتماعی برگردانیم همان طور که لنین می گوید باید انها را در عرصه ی تولید اجتماعی سازمان دهیم تا در اقتصاد اجتماعی جایگاهی بیابند.
روسپی گری در طول تاریخ جوامع طبقاتی همواره موجود بوده است و در دروه ی سرمایه داری این عمل جنبه ی بسیار گسترده تری به خصوص در کشورهای غربی که روسپیگری حالت ازاد دارد به خود گرفته است روسپیان بی شماری در در فاحشه خانه ها در صف برای فروش تن خود هستند. هر چند روسپیگری در حال حاضر در کشورهای تحت حاکمیت دولت های مرتجع کمتر از کشورهای متروپل نیست اما به دلیل سرکوبگری حکومت های اسلامی و مرتجع و فرهنگی حاکم بر بسیاری از این کشورها امار دقیقی در دست نیست. در چارچو جمهوری اسلامی، شریعت اسلام به فحشا زیر نام صیغه رسمیت داده است و زنان را اینگونه در مقابل پول برای یک ساعت یا یک مدت نامعین به مردان خریدار سکس می فروشد. قانون صیغه یا ازدواج موقت یکی از اشکال تن فروشی زنان است که توسط اسلام به ا ن رسمیت داده شده است و فمنیست های اسلامی و مرتجع کمپین یک میلیون امضاء خود از مدافعین این کثافت کاری ها هستند و کوچکترین نقدی به این بردگی زنان ندارند.
در اینجا به شکلی از روسپی گری اشاره خواهم کرد که در جهان باستان موجود بوده است. این نوع روسپی گری  که در جهان باستان موجود بوده است و تاکنون اثار ان باقی مانده است روسپیگری مذهبی است که در معابد و کلیساها شدیدن رایج بوده است. فیلم خواهران مک دانیل به روشنی این وقایع را به نمایش می گذارد که در ان دخترانی که از زیر فشار مردسالاری و توحش فرهنگ پدر سالارانه و مذهبی فرار کرده اند به دام مافیای مذهب و کشیش های هوسباز افتاده و به وحشیانه ترین شیوه مورد تجاوز و بهره برداری جنسی قرار گرفته اند. این فیلم ماهییت کثیف مسیحیت که در زیر پوشش اخلاقیات کثیف و ریاکارانه خود را پنهان کرده است حباب روی اب می کند. این فیلم یک فیلم است که به بیشتر زبان های دنیا ترجمه شده و با زیر نویس فارسی هم موجود است.
فمنیسیم، درک بورژوایی از مطالبات زنان
باید اشاره کنم که فمنیسیم اگرچه هیچگاه نتوانست صورت یک مکتب فکری به خود بگیرد و همیشه خود را با سایر مکاتب فکری تعریف کرده است، اما کل این گرایش ها، بی ربط به مطالبه ی زن کارگر و جنبش پرولتری زنان هستند و کوچکترین مانعی را از سر راه مبارزه ی طبقه ی کارگر و نیمی از این طبقه یعنی زنان کارگر برنداشته و بر نخواهند داشت. کل این گرایشات از فمنیسم رادیکال، مارکسیستی، فمنیسم لیبرال، پست مدرن،وجودگرا،سوسیالیست، ساختار گرا ،پسا ساختار گرا و اسلامیش گرفته تا دیگر شاخه ها و زیر شاخه های رنگارنگی که از این گرایشات جدا می شوند، به دلیل نداشتن درک ماتریالیستی و طبقاتی در مورد مبارزه ی زنان در بهترین حالت کوچکترین خدمتی به رهایی زنان نکرده و نمی کنند. اگر فرض را بر ان بگیریم که خود این گرایشات و جنبش های رنگارنگ فمنیستی مانع  سر راه مبارزه ی زنان نباشند! که هستند!
در اینجا  تنها لازم می دانم ،به سه گرایش اصلی فمنیستی اشاره می کنم. بقیه ی گرایشات فمنیستی زیر شاخه ی این سه گرایش یا التقاطی از انها هستند و یا نوعی استنتاج به غایت غلط تر از این نظریات غلط هستند.
۱ . فمنیسم مارکسیستی
این فمنیسم همان طور که از نامش پیداست” منشاء گرفته” از نظریات مارکس است، اما خود این نگرش در جنبش زنان به دلیل درک محدود و سطحی اش به مسائل زنان علیرغم اینکه به سر مارکس قسم می خورد و راه حل” تغییر نظام موجود” را پیش پا گذاشته است، در چارچوب های بورژوایی باقی مانده و بسیاری از مسائل زنان را نادیده گرفته و کوچکترین راه حلی برای رهایی همیشگی و ابدی زنان از مناسبات ناعادلانه ی ناموجود به جز یک سری مسائل کلی ارائه نداده است. لازم به ذکر است که این فمنیسم ضرورت اتحاد جنبش زنان و جنبش کارگری را مطرح می کند. این نشان می دهد که این درک خود شدیدن نادرست و مردسالارانه است، زیرا زنان را جدا از طبقه ی کارگر به حساب اورده و این از نواقص و ضعف اصلی این نگرش است. در بین گرایشات مختلف فمنیستی تنها فمنیسم مارکسیستی و سوسیالیستی است که روی یک سری مسائل زنان انگشت گذاشته اند، اما به دلایلی که بالا اشاره شد، کل جبهه ی فمنیستی به دلیل درک بورژوایی از مبارزه ی زنان در نهایت در چارچوب وضع موجود پرسه می زنند. این گرایش هم شدیدن قابل نقد است. نکته ی دیگری که لازم است اشاره کنم این است که هیچ مارکسیستی نمی تواند فمنیست باشد، ممکن است فمنیست ها به دلیل اینکه فمنیسم نتوانسته به یک مکتب فکری مستقل تبدیل شود بتوانند خود را به مارکس و مارکسیسم اویزان کنند تا با ان تعریف شوند، اما فمنیسم به طور کلی با تمام شاخه ها و زیر شاخه هایش درک بورژوایی از مطالبه ی زنان است.
۲ . فمنیسم رادیکال
این نگرش فمنیستی دلیل ستمکشی زنان را در فرهنگ مردسالارانه و مردانگی مرد جستجو می کند، به همین دلیل شدیدن مخالف رابطه با مردان حتی رابطه ی جنسی است و مبارزه با مردان را به جای مبارزه با نظامی که مردسالاری را همچون یک ابزار برای خفه کردن نیمی از جامعه به کار می برد را در پیش گرفته است. اکثر فعالین این فمنیست همجنسگرا هستند و بسیاری از مردانی که با این گرایش همسویی دارند تغییر جنسیت داده اند. در بسیاری از کشورهای غربی این نگرش امروزه طرفداران زیادی دارد.
این نگرش به فحشا شدیدن معترض و ان را برای زنان تحقیر امیز میداند.
۳٫ فمنیسم لیبرال
این گرایش در بین گرایشات فمنیستی به دلیل دید به غایت ارتجاعی و دفاع از بازار ازاد و ازادی تن فروشی و فحشا، زیر نام “قرارداد ازادانه ی” زن و غیره به شدت ارتجاعی و در خدمت حفظ وضع موجود به نفع سرمایه داران و دلالان و تاجران سکس است.
انها به دلیل دید به شدت ارتجاعی و لیبرالی و سوادگرانه شان دلایل متعددی را ذکر می کنند که تکرار همه ی این دلایل برای دفاعشان از توجیه فحشا واقعن اعصاب خرد کن و از حوصله ی این بحث خارج است.
همین را بگویم که این گرایش ارتجاعی در جنبش بورژوایی زنان در ایران طرفدارانی دارد و خود به شاخه های دیگری تقسیم می شود که فمنیسم سوپر ارتجاعی اسلامی و کمپین یک میلیون امضا در ایران از زیر شاخه های این گرایش به غایت ضد زن هستند. مطالباتی که مدافعین این گرایش در کمپین یک میلیون امضا در ایران مطرح می کنند در چارچوب قانون جمهوری جهل و جنایت اسلامی است و تلاش برای نرم کردن دل اخوندهای مرتجع برای موافقت با حضانت فرزند و کوتاه کردن مانتو، ازاد بودن ارایش و غیره است.
نمایندگان این گرایش متشکل از طیف های مختلفی هستند، که جملگی در چارچوب نظم موجود مشغول نشخوار ادبیات اصلاح طلبان حکومتی و دفاع از رئیس جمهور خنده روی سابق طرفدار گفتگوی بی تمدنی هستند. از نوشین احمدی خراسانی که از بنیان گذاران این جنبش صد در صد ارتجاعی و شیرین عبادی گرفته تا کدبانو! زهرا رهنورد که جدیدن به مدافع حقوق زن در ایران!! تبدیل شده و سابقا در دفاع از اسلام کتاب ها نوشته و نسخه ی حجاب تجویز می کرده تا دیگر اوباش حکومتی رانده شده از قدرت( اوباش جبهه ی مشارکت اسلامی)، که هر کدام در این “جنبش”( جنبش مدافع زن در چارچوب جمهوری اسلامی) نفوذ دارند، اگر خود مستقیم در قتل و دادگاهی زنان کمونیست و ازادی خواه سهم نداشته باشند، از زمره ی کسانی بوده اند که به سرکوب کمونیست ها و زنان ازادی خواه و برابری طلب کمک کرده اند.
اگر فرض را بر ان بگیریم در دوران سرکوب خونین دهه ی شصت این فعالین امروزی ” مدافع زن” در گوش گاو هم خوابیده بودند، با مواضع امروزشان هیچ تفاوتی با دیگر مرتجعان حاکم ندارند.
زنان طبقات متخاصم جامعه و مطالبات متفاوت
در اخر باید اشاره کنم که همان طور که در طول این مقاله بارها تاکید شد، ما باید با دیدی کاملن طبقاتی و مارکسیستی به جنبش زنان برخورد کنیم و این جنبش را یک جنبش در بطن جامعه ی طبقاتی بررسی کنیم، از نظر من جنبش زنان یک جنبش واحد نیست، که زنانی از طبقات مختلف بر سر یک مسائل غیر طبقاتی مانند ازادی ارایش کردن و “ازادی سیگار کشیدن برای زنان” و مطالبات جزئی از این قبیل دور خود جمع کرده باشد، انچه به طور واقعی می بینیم و وجود دارد، جنبش ها و گرایشات مختلفی است که هر کدام از این جنبش ها و گرایشات منافع طبقات مختلف را نمایندگی می کنند. فعالین زنانی که در جنبش پرولتری زنان مبارزه می کنند خواهان الغای تخدیر زنان،خواهان رهایی کامل و همیشگی زنان پرولتر از وضعیت نا ملایم سرمایه داری، الغای فحشا به مثابه ی شکلی از بردگی و از خود بیگانگی زن، دستمزد برابر در ازای کار برابر زنان با مردان، لغو اپارتاید جنسی و تبعیض و انواع و اشکال مسائلی که زنان را از مردان جدا می کند یا موقعیتی پایین تر به زن می دهد، لغو کلیه قوانین ارتجاعی و ضد زن در سیستم حکومت های بورژوایی، ازادی رابطه ی جنسی دو انسان و ازادی تنظیم این رابطه بدون دخالت شخص سوم و دهها مطالبه ی دیگر هستند که جملگی قابل دفاع است. نیروهای چپ و کمونیست ثابت کرده اند که تنها نیروی جدی مدافع حقوق زن کارگر هستند و همچنین تنها نیروی هستند که برخلاف پرت و پلا گویی ها و گنده نمایی هایی طرفداران دروغین حقوق زن، در دفاع از حقوق زن کارگر و کمونیست پیگیرانه عمل کرده اند. در شرایطی که در کشورهای اروپایی و امریکای شمالی زنان از حق رای برخوردار نبودند زنان در روسیه و در دوران دیکتاتوری پرولتاریا و حکومت بلشویک ها در صدر شوراها بودند و در رهبری حکومت سوسیالیستی قرار داشتند. دهها زن مبارز و کمونیست مانند کولنتای، کروپسکایا و… از جمله ی این زنان بودند که هر کدام در پست های حساس دولتی فعالیت های خود را به شایسته ترین شکل ممکن پیش می بردند، اما در غرب بعد از نزدیک دو دهه و در امریکا بعد از چند سال از انقلاب اکتبر، زنان حق فرمال انداختن یک کاغذ به صندوق رای را پیدا کرد.
برای زن بورژوا انچه مهم است، این است که چگونه خود را به کالای مناسب تری تبدیل کند تا احساسات مرد بورژوا را تحریک کند. برای زن بورژوا لوازم ارایشی لوکس و تجملی شرکت های مختلف مهم است تا بتواند با این مخدرات خود را بهتر تبدیل به کالا کند نه ازادی از قید مناسباتی که زن را به کالا تبدیل کرده و قیمت روی تن زن می گذارد. برای زن بورژا مارک لباس زیرش و رنگ و شرکتی که ان را تولید می کند و غیره مهم است. این مطالبات از نظر ما نه تنها ارتجاعی است بلکه مانند مخدری است که زن از خود بیگانه و تبدیل به کالا می کند. کالایی که قابل فروش است. در جوامع غربی زن راتبدیل به مانکن می کنند تا بتوانند محصولات شرکت ها و کمپانی های تجاری و تولیدی و صنعتی مانند لباس  و ماشین و تجملات و مواد ارایشی و لوکس را بفروشند و از ان سود ببرند، در جوامع اسلام زده زنان تحت نام ازدواج ،صیفه ،مهریه و مبادله ی زن با زن( سنت ارتجاعی زن را عوض کردن یعنی در مقابل یک زن زن دیگری می دهند. این سنت پوسیده هنوز در برخی جوامع اسلام زده و مناطق عشایر نشین کردستان ایران عراق و ترکیه و سوریه و برخی جاهای دیگر وجود دارد.) تبدیل به کالاهایی قابل معاوضه و قابل فروش مانند مبل و کفش و لباس می شوند. اسلام هم به این اشکال زن را تبدیل به کالا می کند. خلاصه کنم تا زمانی که مناسبات ناعادلانه، وراونه، نابرابر و ضد انسانی سرمایه حاکم است، رهایی کامل زن ممکن نیست. برای رهایی کامل زنان باید مناسبات کثیف ضد زن، ضد بشر، ضد کارگر طبقاتی موجود را در هم شکست و یک نظام انسانی تر را بنا نهاد. بدون حضور زنانی که پرچم سوسیالیسم و کمونیسم را برداشته اند، بدون جنبش پرولتری زنان، هیچ انقلاب اجتماعی هیچ تحول سیاسی و اجتماعی، هیچ حرکت رادیکال اجتماعی نمی تواند به نتیجه ی نهایی خود برسد.
زنده باد جنبش پرولتری زنان
زنده باد روز جهانی زن
حسن معارفی پور
ژانویه ۲۰۱۲