خشک و تر

بزرگی، مخففِ من را خرید
بی شک
مدتی دیگر
کلیتِ هستی‌ام را خریدار است.

شخصیتکانِ خیلی مهم
شخصیت‌های «وی.آی.پی»باز؛
مافوق ما
بر بالایِ کُره‎ی مغزِ ما،
فرا می رویند،
فرا دستِ زیر دست
دولت بر می گزینند، منفورند!

اما فریبکارانی محبوبند
آنگاه که حقی برما روا دارند؛
حق انتخاب همگانی!

وز آن پس بدین لفافه؛
سروری، سالاری میکنند
– دوردانه های « وی.آی.پی» ها-
(آی‌ی جان دهــــید به قافله سالاررر، رهبررر، سروررر، پادشاه‌ه‌ه!)
اما از مالِ خلیفه؟
نه هرگز،
از خریداریِ هستیِ ما
به جرم چه؟
به جرم درپستی ما را نگه داشتن
به حکمی عتیقه تر از آتش اژدها
(آی ی ی !نگاهم کور،
دندانم دانه به دانه به انبردست زور
صدایم خفه به خون،
آی خدا، آی شمس ضحی،
نگاهِ بازِ منفعل را،
بگو سگ بگاد!

نه، نگو!

تو بنده می خوای
کارگرِ دست بسته، بی ادعا
سرمایه دارِ عتیقه‎ا‎ی به حلقش عصا
تو بنده می خوای، طبقه می خوای
آخ که سگ بگاد!
خداااااااا! به جرم ما به حکم آنها
تو شاهدی
و ما را
به حکم خود محافظت بفرما!
آی یدالله! آرامشم ده! عتیقه!،
کره! ، کوره!، شمسی اوره‎ی ضحا حا!
به جرم چه؟
که پستیم! آرامشم ده! دلمان افیون می خواهد
افیون توده ها)
قطعا!
ما پستیم
جلالمان نیست، جبروت از ما خریده اند
می گویی: حتما فروشنده بودید؟
بله، قطعا!
جز فروش خود هیچ نداشتیم
هیچ نداشتیم، از ما ستاندند؛
باز به همان لفافه
لفافه‎ی دولتی
لفافه ی «وی.آی.پی»
لفافه ای با نشانی از خدا
خدایانِ سکولار
خدایانِ دموکرات
خدایانِ مذهبی
با انتخابی همگانی!

وز آن پس
ما پست گشتیم
خودمان پست
فطرتمان پست
هستی مان پست
وز آن پس
متخاصمِ دولتی ها گشتیم!

(آخرش به دندانتان گیر نداشت!
می خواهید بریم کوه؟
به خیابونا؟
سلاح به دست ها! غرقِ رویای انتحاری ها!
ای بابا سگ به جام،
کدوم کوه کدوم خیابونا،
خفه بابا!
یا که سرود بر لبانمان بگوییم:
«ما بچه های ناز نازی، با هم دیگه می ریم بازی
دست به گلا نمی زنیم، دست به گلا نمی زنیم»
تا یکی گوشزد کند که : هر کی به گل دست بزنه، هر کی به گل دست بزنه
شاه پره نیشش می زنه،
شاه پرکا ، آی شاه پرکا ، هر کی به گل به دست بزنه
ما که به گل دست نزدیم
ما که به گل دست نزدیم، پس چرا نیشمون زدی؟
خشک و تری؟ خشک و تری می سوزونی؟!

آی دغل بازه، شاه پرکه !
تو همان نبودی که به حلقش بود عصا؟!
ما همان نبودیم که بی ادعا ، دست به گلا نمی زدیم؟ دستا مونو بسته بودند؟
خشک و تریم؟! خشک و تریم؟!

نه که بگویم هستیم،
ما آتش می گیریم و تو با هواپیمای شخصی ت میری هوا به ملاقات خدا
با شهدِ شیره ی گُلا پادشاهی می کنی وُ سوخته های ما هم آتش کاری
نه که بگویم هستیم،
چند بار بگم : ما پستیم
بدین خاطر ، بدین زمان
متخاصم دولتی ها هستیم!
( بازهم به دندانتان گیر نداشت؟!
دلهایتان افیون می خواهد، افیون توده ها)

۱۲/۱۲/۹۰
علی سالکی