من هم مخالفم! در حاشیه هیاهوی اعطای جایزه اسکار به اصغر فرهادی

مقدمه

فیلم “جدایی نادر از سیمین” کارگردانی، نوشته و تهیه شده توسط اصغر فرهادی، با گرفتن جایزه اسکار، جار و جنجال عظیمی‌ در داخل کشور و در مقیاس جهانی‌ برپا کرده است. در این رابطه، نظرات مخالف و موافق زیادی ابراز شده ا‌ند، و بهمین دلیل لازم دانستم که نظر خودم را، بعنوان یکی‌ از اعضای حزب کمونیست کارگری ایران، در اینباره بیان کنم.

در این مقاله ابتدا بطور خلاصه می‌ پردازم به بررسی‌ فیلم ، سپس اشاره ای می‌ کنم به جوانبی که در مرحله نقد هر فیلم یا کار هنری باید به آنها پرداخت، و در خاتمه نتیجه گیری خود را بیان خواهم کرد.

 

بررسی‌ فیلم “جدایی”

بعد از مطالعه نظرات مخالف و موافق این فیلم در سایت روزنه ، فیسبوک و سایتهای دیگر(*)، تصمیم گرفتم ابتدا این فیلم راخودم ببینم تا بتوانم درکی مستقیم از محتویش پیدا کنم.اما متاسفانه، هیچ چیز خارق العاده ای در این فیلم پیدا نکردم، و در آن شگفتی ندیدم که آن را بطور کیفی برجسته تر از سایر فیلم های سطح متوسط ساخته شده در ایران، و در نتیجه “سزاوار” جایزه اسکار و اینهمه تبلیغات سازد. هر چند که برای من همیشه این سوال مطرح بوده که آیا جایزه اسکار بواقع به بهترین فیلمها داده می شود، یا هدفی فرهنگی سیاسی در پشت آن  وجود دارد؟ همانطور که جایزه نوبل در اروپا؟

فرهادی در این فیلم مسائل متعددی را به تصویر می‌ کشد: از عدم تفاهم زوج داستان بر سر موضوع مهاجرت به خارج از کشور، و بیماری زمینگیر  آلزایمر پدر نادر، تا تناقضی که مسئله جدایی نادر و سیمین برای دختر آنها “ترمه” بوجود آورده است، و بالاخره تا فقری که زن مستخدم “راضیه” را به انجام کار پر مشقت و موقت می‌ کشاند..

اما ضمن اینکه فضای این فیلم بسیار احساسی‌ و عاطفی است، و ذهن و قلب بیننده را با صحنه های غمگین یا دلخراش به خود مشغول می‌ سازد، تمام  مسائل اشاره شده در بالا، و مسائل دیگری که در این فیلم موجودند، در حیطه اخلاقیات و جو مذهبی‌ آن باقی‌ می‌ مانند، سراسر فیلم با کلماتی مانند قسم به خدا، پیغمبر و قرآن پرشده، و مهمتر اینکه، وقایع و تصمیمات مهم داستان، بیشتر نه بوسیله مسائل و شرایط عینی و مادی موجود، بلکه اخلاقیات و معیارهای مذهبی تعیین می‌ شوند.

غرض از نوشتن این مقاله، نقد این فیلم از جنبه هنری نیست، این کار بنظر من مربوط به متخصصین و نقادان هنری می‌ باشد. البته هر بیننده دیگری نیز می‌ تواند بر اساس اطلاعاتی‌ که دارد، و علایق شخصی‌ خود در این حیطه اظهار نظر نماید. اما هدف من اینجا چیز دیگری است، بیشتر دوست دارم از بعد اجتماعی و سیاسی و دلایل مطرح شدنش در سطح اجتماعی، فراتر از مرزهای ایران به آن نگاهی بیندازم.

هنگامیکه یک فیلم ساخته شده در ایران، در کنار همه نقاط قوت و ضعفش، در شرایط کنونی سیاسی حاکم بر این کشور،جایزه اسکار را به خود اختصاص می‌ دهد، و  در عرصه جهانی‌ مطرح  می‌ شود، دیگر موضوع تنها به علایق شخصی‌ و مورد دلخوه واقع شدن آن توسط تماشا گران محدود نمی‌ شود، بلکه بررسی‌ و نقد آن در یک کانتکست سیاسی، بسیار مهم و ضروری می‌ شود.

در این راستا، هر نظاره گری، خود را در برابر سئوالاتی می‌ یابد ، از جمله:

آ) چرا این فیلم مورد تایید رژیم قرار گرفت، و بوسیله نهادهای فرهنگی آن جهت نامزدی جایزه اسکار معرفی‌ شد؟

ب) آیا این فیلم پیغام ویژه ای برای جامعه دارد؟ این پیام چیست، و کارگردان تا چه حدی موفق به طرح کردن آن شده است؟

پ) نگاه طبقاتی این فیلم کجاست؟ مسائل و مشکلات چه طبقه ای را مطرح می‌ کند؟ و نکته مهم دیگر اینکه، این مسائل عنوان شده ، تا چه درجه ای پایه ای هستند؟

ت) آیا این فیلم در مقایسه با سایر فیلم های ساخته شده در ایران، تفاوت کیفی دارد؟ این تفاوت در کدام مورد، و یا مواردی می‌ باشد؟

ث) سرمایه گذار این فیلم چه فرد یا نهادی است؟

ج) آیا یک فیلم یا هر کار هنری، تنها بر اساس برنده شدن جایزه اسکار صاحب ارزش واقعی‌ می‌شود؟ به عبارت دیگر، آیا کار ما باید “توجیه برتری آثار هنری” بر اساس اعطای جایزه اسکار باشد؟

چ) جایگاه این فیلم و واقعه اختصاص جایزه اسکار به آن، در کانتکست سیاسی روز در کجاست؟

ح) از زاویه کمونیستها چگونه باید این فیلم را ارزیابی نمود؟

من در اینجا پاسخهای خودم را به سوالات بالا مرور خواهم کرد، و قضاوت را به خوانندگان خواهم سپرد :

بنظر من، این فیلم مورد حمایت دستگاه تبلیغاتی و فرهنگی رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت، چون اولا در آن مخالفتی با نظام موجود، یا پیغام خاصی‌ رو به جامعه، موجود نیست، و بوسیله آن  خطری متوجه رژیم نمی‌ باشد. دوما، در شرایط کنونی سیاسی، با نزدیک بودن انتخابات، مشکلات رو به افزایش و مخالفتهای مردم در داخل، این جریان جایزه اسکار و تبلیغات می‌ توانست بهانه خوبی باشد برای فرار به گوشه ای دیگر، و ضمن اختصاص دادن امتیازی به “فرهنگ کهن ایرانی”، روحیه ملی‌ و ملی‌ گرایی را تقویت کردن، و جهت دادن اذهان عمومی به موضوعی بی ربط به وقایع زندگی آنها‌. در سطح خارجی‌ نیز، غرب که هنوز به براندازی رژیم کنونی ایران قانع نشده، و از زشت تر شدن چهره رژیم ایران – به یمن تلاش های خودش در کنار سایر تلاشها – در سطح بین المللی نیز آگاه است، به اینوسیله با دادن پوئنی، حمایت خویش را بطور ضمنی‌، از آن اعلام می‌ کند.

سرمایه گذار این فیلم، بانک پاسارگاد، وابسته به سپاه پاسداران رژیم می‌ باشد.

این فیلم نسبت به بسیاری از فیلم های ساخت ایران، در طی حدود یک دهه پیش،  وجه متفاوت و ممتازی ندارد. نگاه طبقاتی آن در اصل ، “طبقه متوسط”، و مشکلات مطرح شده در این طبقه جامعه می‌ باشد، اما همین مسائل در زیر یک فضای مذهبی‌ و اخلاقی‌، پنهان می‌ شوند، و تاکید بیشتر از هر چیزی، همان اخلاقیات و مذهب است. موضوع اصلی‌ فیلم، که در نام آن عنوان شده، مسئله جدایی و طلاق است. اما دلیل و ریشه همین موضوع، متاسفانه بدرستی و وضوح به تصویر کشیده نشده است. روشن نشده که مثلا چرا فردی مثل سیمین،که تحصیل کرده و دارای ارزشهایی‌ نیز هست،  و هنوز از نظر عاطفی به نادر و دخترش وابسته است، مشکل نادر را درباره پدرش درک نمی‌ کند. چرا این دو با وجود نداشتن مشکل روشنی، بغیر از “عدم توافق در مورد رفتن به خارج” که معلوم نیست چرا؟!، و با داشتن یک فرزند خردسال که هر دو به او علاقمندند و قربانی این جدائی خواهد بود، قادر به انجام یک مذاکره منطقی‌ با یکدیگر نیستند، و چاره را تنها در طلاق می‌ بینند.

فرهادی در واقع با حذف این “مذاکره” منطقی‌ بین زوج فیلم، که ذهن بیننده را نیز به خود مشغول می‌ سازد، جنبه “مدرن” داستان را از آن می‌ گیرد، ضمن اینکه نشان می‌ دهد در پرداختن به موضوع اصلی‌ فیلم، موفق نبوده است.

 

نگاه چپ و کمونیستی در برخورد به این “اعطای جایزه”

اولا: از دید من، در برخورد به یک واقعه، این نکته حتما مهم است که صف بندیهای سیاسی نسبت به آن چگونه شکل می گیرند. بر خلاف نظر رفیق صابر، من فکر می کنم که وقتی راست، ناسیونالیستها و بخشی مهم از حاکمیت اسلامی، این فیلم و “اعطای اسکار” به آنرا، حمایت و لانسه می کنند، در موضع گیری یک کمونیست، دیدن این واقعیت، نه تنها  “برخورد عکس العملی”  نیست،  بلکه لازم و حتی ضروریست است.

دوما: اگر فردی با نگاه کردن به مسائل مهمی، مثل رابطه زن و مرد در نظام خانواده، نقش مذهب و باورهای مذهبی در آن، شیوه های ارائه شده در این فیلم  نسبت به مسائل اجتماعی و خانوادگی: (رفتن به “خارج” بدون اشاره به “دلایل” آن، و طلاق بعنوان “تنها راه حل”)، متد برخورد این فیلم را سطحی ببیند، آیا این روش نگاه کردن، وی را “سطحی” می‌ سازد، یا برعکس، ظرافت برخوردش به این رویداد مهم، و در نتیجه عمقی بودن او را به اثبات می‌ رساند؟

سوما: حامیان این فیلم می گویند که: “بالاخره در فضای موجود در ایران از این بهتر نمی شود”!، آیا بهتر نیست که دقیق تر شویم، و ببینیم چنین برخوردی ما را به چه مسیری می‌ کشاند؟.. آیا این همان روش   استدلال شیرین عبادیها و جریانات رفرمیست در جامعه ایران نیست، که می گویند: “در فضای ایران، از این سطح فراتر نمی توان رفت، و از این بهتر نمی‌ شود عمل کرد”؟.. و آیا همین گونه افراد در در دفاع از گرایشات راست کارگری نیز نمی‌ گویند: “در دفاع از حقوق کارگران، از حد حمایت از سندیکالیزم  نمی توان فراتر رفت”؟!..

من بعنوان یک کمونیست، نمی‌ توانم چنین روشهای  برخورد  را بپذیرم . در عوض، به دهها هنرمند و کارگردانی که یا در بندند، یا خانه نشین، و یا در تبعید رجوع می‌ کنم. همانها که “خلاقیت” را و هنرمند بودن به مفهوم واقعی‌ را، در شرایط دشوار جامعه ای مثل ایران، به تصویر می‌ کشانند.. من به آنها سر تعظیم فرود می آورم!.. به کارهای هنری که با همه محدودیتها، در داخل همان جامعه انجام می شوند، بطور زیر زمینی رشد می کنند، و با استفاده از مدیای آلترناتیو انتشار می یابند، رجوع می کنم. من به  سراغ بصیر نصیبی ها، و سایر فعالین سینما که در تبعیدند می‌ روم،  و از آنها “خانه دوست” را جویا می شوم. خانه هنرمندان عاشقی که وجدانشان را به گیشه نفروخته ا‌ند. جایگاه من آنجاست!..

بنظر من، این فیلم جدا از تکنیک ارائه شده اش که برایم ثانوی است، از آنجاییکه امروزه در هالیوود، بی‌ مضمون ترین یا حتی ارتجاعی ترین فیلم ها را، با تکنیکهای بسیار بالاتری می سازند؛ ضمن اینکه، تکراری و کلیشه ای هم هست، در زمینه  اجتماعی، و متدش در پرداختن به مسئله بحران روابط بین زن و مرد، و بحران “ماندن یا مهاجرت کردن” ناتوان است. در نتیجه، واضح است که این فیلم بنوعی تنها بخاطر توافقی سیاسی، به جلو کشیده شده. در شرایطی که یکبار دیگر بین جناح های حکومت آمریکا و اسرائیل، با حکومت اسلامی، غوغای جنگ طلبی بالا گرفته است، لازم بود که چراغ سبز دیگری، از همان نوع  که در دوران خاتمی نیز با “اعطای جایزه صلح به شیرین عبادی” روشن شده بود، دوباره روشن شود.

اگر در خارج  از کشور، ایرانیان مهاجر و در تبعید، سالنهای سینماها را برای دیدن این فیلم پر نمی کنند، طبعا باید دلیلی برای آن  موجود باشد. طبعا آنها با  شناختی عمیقتر از جامعه ایران، از دردها و از سینمای سفارشیش، آگاهند که چه دستهایی‌ از پشت پرده، چنین فیلمهائی را به جلو می‌ برند، و فریب آنها را نمی خورند!..

*منابع دیگر:

این همه هیاهو برای “جدائی نادر…” از چیست؟ – لیلا قبادی:

http://www.iran-free.org/archives/6064#comment-5519

فرق شبرین عبادی و اصغر فرهادی و “افتخار ملی” – سعید صالحی نیا:

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/9151–57-.html

پیوند با کدام جهان؟ – سعید صالحی نیا:

http://www.tipf.info/pivand,ba,kodam,jahan.htm

لیست ناکامل “حامیان” اصغر فرهادی – سعید صالحی نیا:

http://www.facebook.com/note.php?note_id=403626779654392

درباره جایزه اسکار – عباس گویا:

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/9187-1390-12-12-17-34-39.html

بـه بهـانـه جـایـزه اُسکـار…! – پویان انصاری:

http://www.tipf.info/oskare,poyan,ansari.htm

 یادوآری درباره فیلم “جدایی” – مصطفی صابر:

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/42-mostafa-s/9189–qq.html