رهبری سلبی – رهبری اثباتی , شم رهبری کمونیستی در دوره انقلابی

حسین مرادبیگى : مقدمه و معرفی بحث – دلیل انتخاب این تم برای بحث در هفته منصور حکمت این است که، اولا خود بحث فی نفسه مهم است. ثانیا در تحولات سیاسی ای که در پیش است، این مساله و این متد از رهبری دیر یا زود روی میز ما قرار خواهد گرفت.

بحث سلبی – اثباتی یا رهبری سلبی – رهبری اثباتی، تصور میکنم برای اغلب کسانی که اینجا حضور دارند، بحثی باشد  آشنا. این بحث، بحثی است بر سر سبک و متد و متدولوژی رهبری کمونیستی در دوره انقلابی. بحث رهبری سلبی – رهبری اثباتی، در واقع بیان روشن و دقیق مفهوم مارکسی از رهبری کمونیستی در دوره انقلابی است. که از اساس با متد رهبری ارشاد و آگاهگری در دوره ماقبل آن یعنی دوره غیر انقلابی، متفاوت است. بحثی است بر سر درک رهبری کمونیستی از وظایف سیاسی خود در این دوره. و ربط  مستقیمی به قدرت سیاسی و رابطه حزب و جامعه دارد و به این اعتبار بحثی است حزب و جامعه ای.
در مورد رابطه منصور حکمت و بحث جنبش سلبی – جنبش اثباتی، همینقدر بگویم که این بحث را به این روشنی مارکس نکرده است، لنین هم نکرده است، اما مفهوم کمونیسم مارکس یعنی این. مفهوم کمونیسم پراتیک لنین هم یعنی این. منصور حکمت این مفهوم از کمونیسم مارکس و کمونیسم پراتیک لنین را به روشنی ای که تاکنون سابقه نداشته است در بحث سلبی – اثباتی بیان کرده است. یکی از نقاط کلیدی این بحث، تشخیص خصلت سلبی جنبش ماست که به رهبری کمونیستی اجازه میدهد با اتکاء به آن بتواند وسیعترین توده مردم را با شعارهای سلبی خود در این دوره، حول خود بسیج کند. این بحث و این متد برای خود منصور حکمت هم تازه بود و  او  چند جا به تازه بودن این بحث برای خودش هم اشاره میکند. حتی در یکی دو جا میگوید اصراری ندارد که کسی آن را از او قبول کند.
منصور حکمت در مقدمه بحث سلبی – اثباتی میگوید:” در سنت کلاسیک تبیین اوضاع سیاسی، نقش احزاب  ، مبارزه طبقاتی، مبارزه کمونیستی، قیام و هدف نهایی، شعارهای اثباتی قرار دارد.” میگوید اما متد او و درک او با این درک و کلا درک و رسومی که همه از فعالیت کمونیستی در دوره انقلابی دارند، متفاوت است. در این مورد مثال میزند و میگوید، از هر فعال کمونیستی که بپرسی جواب میدهد باید شعار اثباتی داد. بعد اضافه میکند که او از مدتها قبل با این متد فاصله گرفته بود و هر وقت کسی از او می پرسید که  آلترناتیوتان چیست، جواب میداد، نداریم. وقت خودش معلوم میشود. میگوید:” تا قبل از دوره انقلابی، جنبش ما قاعدتا با فعالیت آگاهگرانه و دادن آلترناتیو اثباتی خود در برنامه اش، در تئوری سوسیالیسمش و در نقدش از کاپیتالیسم باید خود را به جامعه شناسانده باشد. دوره سلب، اما دوره کار سلبی است، نه اثباتی.”
به بحث سلبی – اثباتی میشود از زاویه تئوریک هم نگاه کرد، اما این بحث همانطور که پیشتر گفتم قبل از هر چیز بحثی است بر سر درک و متد و شم رهبری کمونیستی در دوره انقلابی و اینکه رهبری کمونیستی باید چه کارها بکند و چه کارها را نکند. و بداند که کدام امر مهم را در جامعه پیش ببرد. به این دلیل در اینجا و با توجه به محدودیت وقت من به استنتاجاتی از آن اشاره میکنم. هرچند که ممکن است برای اغلب کسانی که اینجا نشسته اند، آشنا باشند.

۱- تفکیک دوره انقلابی از دوره غیر انقلابی  
اولین استنتاج از بحث سلیی – اثباتی، تفکیک دوره انقلابی از دوره غیر انقلابی است. رهبری کمونیستی باید تفاوت اساسی این دو دوره را از همدیگر تشخیص دهد. منصور حکمت فرق این دو دوره را به فرق جنگ با مانور تشبیه میکند. میگوید :” جنگ مانوری نیست که در شرایط واقعی انجام میگیرد، بلکه پدیده کاملا جدیدی است و قانونمندی خود را دارد.”
دوره انقلابی نیز  بواقع یک کارزار واقعی است، مانور نیست و مانند جنگ قانونمندی خود را دارد. چطور در جنگ باید حریف را به مصاف طلبید، در دوره  انقلابی نیز باید حریف را به مصاف طلبید. این دوره دوره ایست که رهبری کمونیستی باید در جلو صحنه و در قلب این کارزار باشد. این دوره دوره فرمان حرکت به سمت پادگانهاست. روز برویم بگیریم، روز نمیخواهیم و روز قبول نیست هاست. در این دوره، همانند دوره جنگ، باید آن تسمه نقاله ای را گرفت که ما را پیروز میکند و به قدرت میرساند، نه آن تسمه نقاله ای که ما را تعریف میکند، یا اثباتا ما را بیان میکند.

۲- به میدان آوردن وسیع ترین توده مردم
هنر رهبری کمونیستی در دوره انقلابی این است که وسیعترین نیروی مردم را بسیج کند و به میدان بیاورد. این کار، رهبری کمونیستی را از رهبری اثباتی ای که ارشاد جامعه را زگهواره تا گور وظیفه سیاسی خود میداند، جدا میکند. به میدان آوردن وسیع ترین توده مردم در این دوره با آلترناتیو اثباتی و با ترویج سوسیالیسم ممکن نیست. با رفتن روی شعارهای سلبی ممکن است. روی سلب رفتن حزب و رهبری کمونیستی در دوره انقلابی به  معنی کمتر سوسیالیست بودن این رهبری و یا عدول او از سوسیالیسم نیست، به این معنی است که میخواهد وسیعترین توده های مردم، یعنی کسانی را که میداند با سوسیالیسم به میدان نمی آیند را به میدان آورد. رهبری ای که میداند مردم را همه با هم نمیتواند سوسیالیست کند، میداند نمیتواند با سوسیالیسم همه مردم را پشت سر خود بسیج کند. چه جوری میتوان در سطح جامعه، نه یکی و دوتا را، کارمندها را، مهندسها، دکترها و بقالان را با سوسیالسیم،  سوسیالیست کرد؟ اینها با سوسیالیسم نمی آیند. با سوسیالیسم پشت سر ما بسیج نمیشوند. با سوسیالیسم از ما فاصله میگیرند و از ما دور میشوند. کسی که منفعتش با سوسیالیسم اقتضا نمیکند را چه جوری میشود با سوسیالیسم سوسیالیست کرد؟ اما همین آدمها با شعار همه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و  دیگر شعارهای سلبی ما، می آیند. و  اگر رهبری انداختن جمهوری اسلامی را از ما قبول کنند. سوسیالیسم مان را هم به این خاطر از ما  قبول خواهند کرد و به آلترنایتو اثباتی ما گردن میگذارند. نه تنها این بخش از آدمهای جامعه، به احتمال قوی بیشتر کارگران را با شعارهای اثباتی در مورد سوسیالیسم، نمی شود سوسیالیست کرد. رهبری کمونیستی با رفتن روی سلب در دوره انقلابی، شم خود را در تشخیص خصلت سلبی جنبش خود نشان میدهد. به کسی کلک نمیزند. از اهداف خود کوتاه نمی آید بلکه نشان میدهد که خصلت سلبی جنبش خودش را می شناسد. میداند که این به او اجازه میدهد که وسیعترین توده مردم را حول خود با علم بر اینکه میدانند که یک حزب و رهبری کمونیستی است، جمع کند. صلح و خاتمه جنگ، شعار بلشویکها در ۱۹۱۷، ربطی به سوسیالیسم نداشت. پس چگونه توانست وسیعترین توده معترض جامعه روسیه را پشت سر بلشویکها بسیج کند؟
رهبری کمونیستی ای که از این مهمترین وظیفه سیاسی خود خود را کنار میکشد، و بجای آن به ترویج سویالیسم می پردازد، نه این کار او و نه این نوع از رهبری او بدرد دوره انقلابی نمیخورد. منصور حکمت در (بحث خود،جنبش سلبی – جنبش اثباتی) یکی دو بار  بدرست میگوید، این کار در این دوره سم است. به جامعه نگاه کنیم . در دوره انقلابی مردم هیچوقت شعارهای اثباتی نمی دهند. مرگ بر طالبان نه در کابل نه در تهران! حکومت زور نمیخواهیم، پلیس مزدور نمیخواهیم! حجاب نمیخواهیم. تبعیض جنسی موقوف. تبعیض موقوف، فقر موقوف، فقر نمیخواهیم! اینها همه شعارهای سلبی اند. حال اگر مردم مرگ بر جمهوری اسلامی میدهند و شعارهای سلبی میدهند رهبر کمونیستی بیاید و برود جلو مردم به ایستد و به ترویج سوسیالیسم بپردازد و بگوید چگونه با آن وضع مردم را بهبود می بخشند، یا مزد ها را تعیین میکنند، و به طرف مقابلش هم بگوید خوب این از ما، حالا شما بگوئید به بینیم چه جوری حکومت خواهید کرد؟ به قول منصور حکمت مردم به او همان جوابی را میدهند که به رهبر جبهه ملی دادند که قانون اساسی بلژیک را از رو میخواند.
منصور حکمت در بحث سلبی – اثباتی روی هنر رهبری کمونیستی در این دوره که باید مدام حرکت سلبی را در میان مردم بیدار کند، بارها تاکید میکند. که این وجهه سیاسی از کار است که باید کوبیده شود. که با جهت گیری اثباتی در دوره ای که جامعه دارد جهت گیری سلبی را تجزبه میکند، رهبری کمونیستی فقط حزب و جنبشش را حاشیه ای خواهد کرد.

۳- دوره انقلابی، دوره سلب و  انتخاب سلب است   
برخلاف درک عمومی و کلاسیک از فعالیت کمونیستی در دوره انقلابی،  یعنی دادن آلترناتیو اثباتی، دوره انقلابی، دوره آلترناتیو اثباتی نیست. دوره کار  و شعارها و فراخوانهای سلبی است. حتی اگر حزب کمونیستی ای نشریاتی دارد که روی آلترناتیو اثباتی می کوبند، باید بخش رهبری سلبی آن از رسانه های خود، رادیو یا تلویزیون، برود روی متد سلب و از آنجا رو به مردم آنان را با شعارهای سلبی بسیج کند و به میدان بیاورد. اشتباه محض است اگر رهبری کمونیستی در دوره انقلابی، انقلاب را با ارشاد  و شعارهای اثباتی رهبری کند. منصور حکمت در همین مورد  میگوید، “اگر متدولوژی دوره آگاهگری و جنبش سازی دارد وارد دوره انقلابی میشود، باید همراه با آن متد و شیوه نگاه کردن خود را تغییر دهد و برود پای سلب.” معنی این گفته منصور حکمت این است که متد ارشاد و آگاهگری بدرد دوره انقلابی نمیخورد. که رهبری اثباتی نمیتواند جای رهبری سلبی را بگیرد؛ همانطور که مطهری نتوانست جای خمینی را در انقلاب ۵۷ بگیرد. در دوره انقلابی، کار اثباتی، آگاهگری و ارشاد کسی را حول حزب و رهبری کمونیستی بسیج نخواهد کرد.
با جلو آمدن و شکل گرفتن حرکت و جنبش سلبی، واضح است که بتدریج آلترناتیوها مطرح میشوند. این بحث در جامعه بالا میگیرد که حالا چه کسی جای جمهوری اسلامی را خواهد گرفت. چه کسی میاید حرکت سلبی مردم را که شکل گرفته و شروع شده است، رهبری میکند و میزند و میگیرد و نگاهمیدارد و از آنهم مهمتر اوضاع را فیصله میدهد؟ آن وقت واضح است که رهبری جنبش سلبی را تحویل کسی نمیدهند که گویا بیشتر از همه گفته است یا میگوید مرگ بر جمهوری اسلامی. مردم به یک آلترناتیو سیاسی اجتماعی نیاز دارند. مثل هرجای دیگر دنیا، در ایران و  در آن شرایط معین نیز میروند و صحنه را نگاه میکنند. به آن آلترناتیوی روی خوش نشان میدهند که این اعتبار و انسجام و قدرت را در او به بینند که میتواند بیاید و بزند و بگیرد و نگاهدارد. بقول منصور حکمت،” مردم، انسان، بهترین مخلوقات طبیعت اند که میتوانند سر خودشان کلاه بگذارند. میگوید، انسان اگر خیال کند پدیده ای به نفعش است و جواب نیاز او را میدهد حتی برای آن خود را به آتش میاندازد.”
 مردم ممکن است از فرط استیصال به قوم پرستان و فاشیست ها پناه ببرند، داریم می بینیم که پناه می برند. اگر خودشان را مجاب کنند که جز این راهی نیست و این پدیده ای را که نمیخواهند اینها میتوانند برطرف کنند، به اینها پناه می برند. اگر چپ نباشد مردم به ناچار راست را انتخاب خواهند کرد. کسی تصور نمیکند که در جامعه آمریکا و یا انگلستان مردم مثلا تروتسکیست ها را به جای حزب دمکرات کلینتون و یا حزب لیبر بلر انتخاب کنند. میروند میان جمهوریخواه و دمکرات و یا لیبر و محافظه کار حساب خود را میکنند. پس در این دوره حزب و رهبری کمونیستی، باید نیروی قابل ملاحظه ای در صحنه سیاسی ایران باشد. باید نیروی نظامی قوی داشته باشد. باید در شهرها و محلات شهرها حضور داشته باشد. باید آن اعتبار و انسجام لازم را کسب کند که مردم بگویند که این حزب میاید و میزند و میگیرد و نگاهمیدارد و  از آنهم مهمتر مخمصه را پایان میدهد. اکثریت مردم به نیروئی چشم میدوزند که نه تنها قدرت را بگیرد که به مخمصه نیز خاتمه دهد. این جاست که  قدرت و اعتبار و انسجام رهبری سیاسی کمونیستی در جامعه، نیروی نظامی اش، رهبران سیاسی و حاضر در صحنه اش، در ابعاد مختلف، کالیبر سیاسی بالای رهبری کمونیستی اش، بویژه طبقه کارگر که قرار است تحت رهبری این حزب مصافهای بعدی را به پیش ببرد، باید این رهبری را در این دوره در کنار خود تجربه کرده باشد. وگرنه دنبالش نمی آید. به این آسانی ها نیست. اینها آن تضمینهایی است که مردم را پشت حزب و رهبری کمونیستی، پشت ما  می کشاند و مردم به ما روی خوش نشان میدهند. با این حال و نهایتا، بین چپ و راست در جامعه مردم ناچار از انتخاب خواهند شد. اگر ما نباشیم، راست را از هر نوع آن انتخاب خواهند کرد. بهمین سادگی

۴- درک رهبری کمونیستی از وظایف سیاسی اش
درک رهبری کمونیستی از وظایف سیاسی اش، گرهی ترین و مهمترین استنتاج از متد منصور حکمت در بحث سلبی – اثباتی است. منصور حکمت در ارزیابی از فعالیت حزب کمونیست کارگری آن دوره در پلنوم چهارده هم، آخرین پلنومی که منصور حکمت در آن شرکت داشت، در همین مورد میگوید:” این، (یعنی درک حزب و رهبری کمونیستی از وظایف سیاسی اش)، جلوتر زدن از خود بحث سلبی – اثباتی است.
حزب و رهبری سیاسی کمونیستی باید جامعه را بشوراند. باید جامعه را تکان دهد. منظور با شعار دادن صرف و به زور هل دادن و  “تعمیق” بحران سیاسی نیست. یا با حزب دارد کار خودش را میکند، نیست. حزب و رهبری کمونیستی بدون اینکه جامعه را بشوراند نمیتواند کاری از پیش ببرد. برای این کار رهبری کمونیستی باید پاسخگو و جوابگوی آن مصافهای اجتماعی – طبقاتی ای باشد که در جامعه در جریان است. این آن اهرمی است که حزب و رهبری کمونیستی را به وسط صحنه سیاسی جامعه در مقیاس وسیع پرتاب میکند. مثال بلشویکها در این مورد بازهم مثال گویایی است. بلشویکها در ۱۹۱۷ میگفتند صلح و میخواستند به جنگ خاتمه دهند. جبهه اصلی نبرد اجتماعی – طبقاتی جامعه روسیه در آن دوره نپذیرفتن جنگ و خاتمه دادن به جنگ بود.  سرنوشت و آینده هر نیرو  و گرایش سیاسی اجتماعی ای نیز به موضع سیاسی و پراتیک آن در قبال جنگ گره خورده بود. جنگ، آری یا نه؟  مردم حتی نان را هم از  قبل نفی جنگ ممکن میدیدند. بلشویکها این را تشخیص دادند. نماینده نه مردم به جنگ شدند. رفتند قدرت را گرفتند و به مردم گفتند میخواهید با هم جنگ را خاتمه دهیم و نان را هم تقسیم کنیم؟ مردم هم قبول کردند  رفتند پشت بلشویکها و  آلترناتیو حکومتی شان را نیز به این خاطر از آنان قبول کردند.
مثال منفی در اینمورد ، سازمانهای چپ رادیکال در انقلاب ۵۷ است. منصور حکمت در این مورد مثال زنده ای از سازمان پیکار میاورد که فکر میکنم خاطر عده زیادی باشد که اینجا نشسته اند. میگفت، صفحه اول نشریه اش راجع به بچه های خودشان بود که از حزب الله کتک خورده بودند، صفحه دوم راجع به سود ویژه بود. صفحه سوم زن در کارخانه، صفحه چهارم خلقها. و داشت اثباتا جامعه را ارشاد می کرد. این در حالی بود که جمهوری اسلامی انقلاب را سرقت کرده بود و داشت خود را برای سرکوب خونین انقلاب آماده میکرد. منصور حکمت میگفت:” سازمان پیکار به جای اینکه همه اش روی دفاع از سکولاریسم و آزادی بیان بکوبد و به مردم بگوبد که تن به حاکمیت جمهوری اسلامی ندهید و اینهم عواقبش. مشغله اش سود ویژه کارگران بود.”
این هم لازم بود. اما مصاف اصلی نبرد در جامعه در آن دوره این نبود. هم اکنون جامعه را دارد آب می برد. نه تنها نقشه خاورمیانه را میخواهند عوض کنند که دولت آمریکا طرح نیم قرن ماندن در منطقه را تدارک می بیند. ممکن است فردا بلای عراق را سر جامعه ایران بیاورند. دل خوش کردن به کاری در حاشیه جامعه که جواب این اوضاع نیست. حزب و رهبری کمونیستی میتواند دهها نشریه داشته باشد که مردم را آگاه میکنند. اما سرانجام  بقول منصور حکمت باید امر مهمی را که در دستور جامعه قرار دارد به پیش ببرد. اگر اکنون نخواستن جمهوری اسلامی آن مصاف اصلی است که حزب و رهبری کمونیستی را از این کانال عبور میدهد باید به رهبر این نخواستن مردم تبدیل شود. حزب و رهبری کمونیستی باید جوابی باشد به نخواستن و نپذیرفتن مردم. باید جوابی باشد در مقابل کسانی که میگویند نه نمیشود، فایده ندارد، جمهوری اسلامی سرنگون نمیشود. اینجاست که به رابطه ما و مردم میرسیم. رابطه ای که در سیاست و در  کسب قدرت سیاسی و در رابطه حزب و جامعه در درجه اول اهمیت قرار میگیرد. آنچه که منصور حکمت در پلنوم چهارده هم به آن گفت، رابطه ما و مردم به بهانه جمهوری اسلامی. رابطه ما و مردم، نه رابطه ما و جمهوری  اسلامی و نه حتی رابطه مردم و جمهوری اسلامی. اینکه مردم تحلیل ما را از جمهوری اسلامی و از سیر اوضاع به تحلیل خود تبدیل کنند. بینش ما را به بینش خود تبدل کنند. بدانند که هر پس و پیش و عقب و جلوی بکنند، وضعیت همین خواهد بود. بگویند حزب، ما، راست میگوئیم و باید جمهوری اسلامی را بیاندازند. اعتراض در جامعه وجود دارد باید وجود آن را فرض گرفت. هنر رهبری کمونیستی در این است که خواست مردم، نارضایتی مردم را به خواست خود و خواست و نارضایتی خود را به خواست و نارضایتی مردم از اوضاع  تبدیل کند. و از اینطریق در میان مردم برای خود جا باز کند. به این میگویند تحکیم رابطه ما و مردم. و این کار نقد و نقد و نقد و جنگیدن رهبر سیاسی در جلو صحنه است. با کتاب را از بر خواندن و ترویج و توضیح واضحات این کار مقدور نیست.
اگر این اتفاق بیفتد، مردم خودشان برای سازماندادن بقیه کار ها از ما سوال خواهند کرد و حتی سوال نکرده اقدام خواهند کرد. این را ما بارها در کردستان ایران تجربه کرده ایم. اینکه کارگران، و مردم عل العموم در مقیاس وسیع، بگویند، حزب، حزب حکمتیست و فلان کس و فلان کس از رهبران سیاسی این حزب، چنین و چنان میگویند باید رفت و سازمان داد. اگر این حاصل شود ما قدرت شده ایم و این لحظه کی باید شلوغ کرد  و کی به خیابان آمد را برای ما تعیین میکند. در این مورد باید بیشتر صحبت کرد.

و آخرین نکته در مورد منصور حکمت،  همه میدانیم که منصور حکمت و کمونیسم منصور حکمت پدیده ای نیست مربوط به گذشته، مربوط به حال  است، رو به آینده است. نسل بعدی با این پدیده چکار خواهد کرد، بخودش مربوط است. اما ما بعنوان همدوره ها و همرزمان منصور حکمت، دیونی داریم در این مورد. این فرصت و این دریچه ای که از آن صحبت میکردیم، هنوز باز است هرچند آگاهیم به این که مشکلات زیادی در این راه پیش پای ماست. همه آنهم چه بخواهیم چه نخواهیم به ما، به حزب حکمتیست گره خورده است. کمونیسم را ما باید به قدرتی در جامعه تبدیل کنیم و این را ما مدیون تاریخیم، مدیون کمونیسمیم و مدیون منصور حکمتیم. مجددا با تشکر از رفقا که این فرصت را به من دادند.
متن کتبی بحث ارائه شده حسین مردابیگی در هفته منصور حکمت در تاریخ ۳ ژوئن ۲۰۰۷