کمونیسم٬ چپ و سندیکالیسم

بهرام مدرسی : مدتی است که بحث در رابطه با  کمونیسم امروز در ایران و خصوصیات آن در محافل گوناگون نیروهایی که خود را "چپ" میدانند در گرفته است. از کسانی که خود را فعال منفرد جنبش کارگری مینامند تا نیروهای سیاسی معین دیگر٬ سنت های توده ای – اکثریتی٬ چپ سنتی و فرقه ای و کل بستر عمومی که این "چپ" خود را در آن میابد٬ به ارزیابی کمونیسم درا یران پرداخته اند و به نقد آنچه که امروز بیان علنی و عمومی کمونیسم در ایران است میپردازند.

 توافق همه بدون استثنا این است که کمونیسم فعال امروز در ایران باید "کارگری" تر باشد و هر یک به نوعی تلاش میکنند این "کارگری تر" شدن را به این کمونیسم تحمیل کنند. این تلاش ضمن اینکه امروز خطابش الیت سیاسی و کمونیستی جامعه که اساسا دانشگاه مرکز تحرکش است٬ میباشد اما از کانال این "نقد" رابطه خود را با مبارزه سیاسی در جامعه و مبارزه طبقه کارگر نشان میدهند.
 بحث من این جا جواب دادن به این تحرکات است. تلاش خواهم کرد نشان دهم آنچه که امروز چهارچوب عمومی این  "نقد" را تشکیل میدهد٬ عقب افتاده٬ غیر کمونیستی و به این اعتبار راست و تلاشی برای تحمیل یک عقبگرد سیاسی به جریانی است که امروز بیان علنی کمونیسم در ایران است. 
پیشاپیش اما لازم است به نکته ای پایه ای در این بحث اشاره کنم. تلقی من از نیروهایی که خود را "چپ" مینامند طبعا نه به اعتبار آنچه که هریک در مورد خود میگویند٬ بلکه به اعتبار ما به ازای عملی سیاستی است که از آن دفاع میکنند و مبلغش هستند. "چپ" نامیدن هر نیرویی طبعا بیانگر معنی واقعی سیاسی تلاشی که میکند نیست.
حلقه اصلی نقد این دوستان اما چیست؟
اصلی ترین سر تیتری که همه این نیروها با آن توافق کامل دارند این است که این کمونیسم به اندازه کافی کارگری نیست. پیوند لازم را با مبارزه طبقه کارگر ندارد و به این اعتبار باید تغییر ریلی که این کمبود را جبران میکند را از سر بگذراند. این البته  با حجم بزرگی از ارزیابی های "تاریخی" از کمبود های این کمونیسم همراه است. اینکه به اندازه کافی "تجربه" ندارد٬ "جوان" است٬ به اندازه کافی "مطالعه" نداشته است و حتی بخشا به طرز بسیار نگران کننده ای فعالین علنی این کمونیسم را رسما به احزاب کمونیستی که امروز در ایران ممنوع هستند٬ وصل میکند و "نقد" خود را با چاشنی شناخته شده سنت توده ای – اکثریتی در فشار پلیسی بر فعالین کمونیست همراه میکنند.
"کارگری شدن" آن حلقه طلایی است که بطرز عجیبی همه این نیروها با آن توافق دارند. این اما بدوا نگرش این نیروها به مبارزه طبقه کارگر  و کلا سیاست را نشان میدهد.
ابتدا باید سوال کرد که منظور از کارگری شدن یا کارگری "تر" شدن چیست؟ چه سیاست هایی را باید نمایندگی کرد تا  به اندازه کافی "کارگری تر" شد؟ چه اقدامات عملی را باید انجام داد؟ کمونیسم امروز در ایران رابطه خود را با مبارزات طبقه کارگر به چه شکلی باید تعریف کند تا به اندازه کافی "کارگری" باشد؟ و اساسا "کارگری" بودن به چه معنی است؟ 
درایت زیادی نباید داشت تا متوجه شد که "کارگری" بودن برای این چپ برابر با "کمونیسم" است. گرایشات سیاسی مختلف در جنبش کارگری برای این چپ حداقل فعلا بی معنی هستند. جنبش کارگری و مبارزات آن برای این نیروها اول و آخر "کمونیسم و سوسیالیسم" شان است. مستقل از اینکه هریک به چه شکلی این حکم را فرموله میکنند٬ کنه مطلب برای همه آن ها همین است. مبارزه کارگری و یا جنبش کارگری برابر با کمونیسم و سوسیالیسم قرار داده میشود.
جنبش کارگری اما خطوط سیاسی مخلتفی را در خود دارد. جنبش های اجتماعی مختلف نمایندگان متفاوتی دارند. کمونیست ها  به این اعتبار درست به اندازه رفرمیست ها٬ سندیکالیست ها٬ فاشیست ها٬ لیبرال ها و حتی اسلام سیاسی٬ در میان کارگران هستند و بنا بر این "کارگری" هستند. آنچه که اختلاف کمونیست ها را با نیروهای بورژوایی  در جنبش کارگری تشکیل میدهد نه این حکم کودکانه که ما کارگری هستیم و آن ها نه٬ بلکه سیاست هایی است که کمونیست ها در جنبش کارگری و به این اعتبار در کل جامعه نمایندگی میکنند. این حکم نه مربوط به جنبش کارگری٬ بلکه شامل تمام جنبش های اجتماعی دیگر هم میشود. نگاهی به جنبش زنان همین را نشان میدهد.
مقایسه  کوتاه این حکم نیروهای چپ در مورد جنبش کارگری با جنبش زنان زوایای این نکته را روشن تر میکند. نمانیدگان مخلتف مبارزه زنان٬ بیانگر اهداف سیاسی متفاوتی در جنبش زنان هستند. اگر قبول داریم که خانم عبادی برای مثال به اعتبار اینکه زن است٬ نمایندگی جنبش اعتراض زنان را نمیکند٬ اگر میپذیریم که در جنبش زنان لیبرالیسم٬ فاشیسم٬ اسلام سیاسی و فمینیسم درست به اندازه کمونیسم نمایندگی میشوند٬ آنوقت سوال این است که در جنبش کارگری چه نیروهای سیاسی نمایندگان خود را دارند؟ اگر کارگر و اعتراض او برابر با کمونیسم و سوسیالیسم قرار داده میشود٬ چرا اعتراض خانم عبادی برابر با مبارزه زنان برای آزادی نیست؟ اکثریت بزرگی از این "چپ" منقد خانم عبادی و کمپین ١ میلیون امضای ایشان بوده است٬ چرا وقتی که بحث در مورد جنبش کارگری میشود٬ شما متوجه نقدی و یا  متوجه کردن مخاطبینشان به نیروهای مخلتف سیاسی در جنبش کارگری نیستید؟ حداکثر "مرزبندی" که شما از طرف این نیروهای چپ میبینید از دوحال خارج نیستند. یا شما "کارگری" هستید و نیستید و یا اینکه "رژیمی" هستید و نیستید. مرز بیشتری در بحث این دوستان در رابطه شان با جنبش کارگری نمیبینید!
برای کمونیسم اما خود این نیروهای "چپ" نمایندگان گرایش معینی در جنبش کارگری هستند. "سوسیالیستی" خواندن هر آنچه که امروز تحت عنوان مباره کارگری اتفاق میافتد  بیانگر تعلق به گرایشی است که امروز متاسفانه در میان فعالین جنبش کارگری دست بالا را دارد. سندیکالیسم! و محدود و تنگ کردن سنگر مبارزات اقتصادی طبقه کا
رگر!
یک لحظه تصور کنید آن کمونیسمی که امروز در محافل سیاسی چپ دست بالا را دارد و نمایندگی میشود٬ با همان قدرت در جنبش کارگری نمایندگی میشد٬ آن وقت برای این دوستان دیگر "کارگری" بودن برابر با سوسیالیسمشان نمیبود٬ همانطور که همین امروز این کمونیسم حاکم در محافل سیاسی در ایران برایشان به اندازه کافی "کمونیستی" نیست!
اعتراض  کارگری "هم استراتژی و هم تاکتیک" بدوا اعلام موافقت با آن گرایش سیاسی است که امروز همانطور که گفته شد در جنبش کارگری دست بالا را دارد.  سنگر واقعی مبارزات اقتصادی طبقه کارگر٬ سندیکالیسم را بعنوان یکی از جوابها طرح میکند و این چپ هم در همانجا سنگر میگیرد. در جواب به چگونگی مبارزات اقتصادی طبقه کارگر اما این تنها جواب نیست. کمونیسم امروز و حکمتیسم بطور اخص جواب های دیگری به این مسئله دارند. سنگر سندیکالیسم برای این چپ  از مقتضیات سیاسی دیگری نشات میگیرد.
سندیکالیسم در ایران را قطعا نمیتوان و نباید همطراز آن جنبش رسمی و سنتی سدنیکالیستی که برای نمونه در اروپا حاضر است٬ دانست. جنبش کارگری در ایران تجربه فعالیت متشکل سندیکایی یا اساسا هر نوع فعالیت متشکلی را در دوران حاضر بجز در مقطع انقلاب ۵٧ ندارد. آن درجه تحرک متشکلی هم که در مقطع انقلاب ۵٧ دیده شد٬ به یمن سرکوب رژیم اسلامی اساسا نه امکان شکوفایی یافت و نه حتی امکان جمع بندی اجتماعی در سطح کل جنبش کارگری به آن داده شد. آنچه که امروز اما تحت عنوان فعالیت سندیکایی از طرف این نیروها ی چپ نمایندگی میشوند  بدوا بیانگر نگرش آنها به تحرکی است که جنبش کارگری باید برای دخالت در اوضاع سیاسی حاضر از خود نشان دهد٬ تحرکی که طبعا  کانال ورودش به آن دفاع از معیشت کارگران در مقابل تعرض بورژوازی است. این که کارگران مجبورند از معیشت خود در مقابل تعرض طبقه حاکم دفاع کنند٬ حکمی است که نه ما و نه آن "چپ" آن را ابداع کرده است. این حکم زندگی است که به طبقه کارگر و کل جامعه کار کن تحمیل شده است. مسله اما این  است که این حکم و یا این فشار زنده ماندن ما را به مصاف اتخاذ چه سیاست هایی میکشاند؟  و معنای این  در مبارز سیاسی حاضر چیست؟
دلایل رجوع این چپ به دفاع از  این سندیکالیسم البته متفاوت است. برای بعضی از آنها هر تحرک و اعتراضی "سوسیالیستی" است. امروز سندیکالیسم در جنبش کارگری دست بالا را دارد٬ برای دفاع از آن سنگر میگیرند٬ دیروز فکر میکردند که فاشیست های ترک و کرد٬ موتور "شلوغی" هستند٬ از آن دفاع کردند. چپی که هرچند خود مستقیما درگیر تشکیل هیچ سندیکایی نیست٬ اما در کنار آن جنبش علنی که خود را امروز سندیکالیست مینامند فعلا سنگر گرفته است.
گفته میشود که سندیکالیسم امروز تنها راه ممکن سازمان دادن مبارزه طبقه کارگر علیه تعرض به معیشتش است و رژیم اسلامی امکان تحرک دیگری را نمیدهد. گفته میشود که برای کنار کشیدن مبارزه کارگران از سرکوب رژیم اسلامی باید سنگر دفاع از معیشت را تقویت کرد٬ این سنگر  آنقدر "سیاسی" نیست که مورد تعرض رژیم اسلامی قرار گیرد. گفته میشود که طبقه کارگر امروز در موقعیتی نیست که در اوضاع سیاسی دخالت موثری بکند. تلاش میشود تا سیمای یک مبارزه سندیکالیستی واحد را نشان دهند. سندیکاهای مخلتف در رشته های تولیدی گوناگون.
اما آیا سندیکا تنها راه ممکن برای سازمان دادن مبارزه امروز کارگران است؟ آیا مبارزه سندیکایی مبارزه کارگران را از زیر ضرب حمله رژیم اسلامی خارج میکند؟ آیا واقعا تلاش برای تشکل سندیکا در شرایط حاکمیت رژیم اسلامی آنقدر غیر سیاسی است که رژیم امکان حمله به آن را نداشته باشد؟ آیا ایده تشکیل سندیکاهای مخلتف در رشته های تولیدی مختلف امروز جدا راه مبارزه علیه تحمیل فقر و فلات به طبقه کارگر است؟
به نظر من جواب همه این سوالات منفی هستند.
مبارزه برای دفاع از معیشت طبقه کارگر و عقب راندن تلاش  رژیم سرمایه برای تحمیل فقر و فلاکت به کل جامعه کارکن٬ اهدافی را مقابل فعال جنبش کارگری قرار میدهد که اساسا با نقطه شروع فعالیت سندیکایی در تناقض میافتد.
حمله به طبقه کارگر و سطح معیشت او مشمول رشته های تولیدی مختلف و همه عرصه های زندگی اقتصادی که مربوط به انسانی که مجبور به فروش نیروی کار خود است٬ میباشد. جوابی که این مبارزه و یا این مقاومت را محدود٬ محلی و کوچک میکند٬ عملا خود تبدیل به سدی برای سازمان دادن یک مبارزه همگانی علیه این حمله میشود و سندیکالیسم متاسفانه علیرغم تلاش صادقانه فعالین آن٬ چنین سدی را مقابل اعتراض جنبش کارگری میبندد.
سندیکالیسم در منطق خود نمیتواند کل مبارزه طبقه کارگر را علیه این حمله سازمان دهد و بدتر از آن در شرایطی که رژیم اسلامی به کل مبارزه در جامعه و این جا بخصوص مبارزه کارگر  تحمیل کرده است٬ دامنه فعالیتش از رشته های تولیدی حتی به بخش های بسیار کوچکتری از کارگران در رشته های تولیدی ٬ محدودتر میشود. این اما مشکل اصلی فعالیت سندیکایی نیست. برای مقابله با حمله به سطح معیشت طبقه کارگر باید مبارزه ای همه جانبه و سراسری را سازمان داد و همانطور که گفته شد سندیکالیسم بنا به تعریف خود نمیتواند چنین ظرفی باشد. این درست همانقدر که در مورد ایران صادق است٬ در مورد اروپا و کل تحرک کارگری در جهان غرب هم صادق است. قرارداد های مختلف بخش های گوناگون رشته های تولیدی مختلف که هر یک با سندیکا و اتحادیه خود نمایندگی میشوند٬  در اروپا با اتحادیه کارفرمایان و قماری