در حاشیه نقد “اتحاد سوسیالیستی کارگری” از کومەله

احمد شقاقی، از تئوری پردازان و قلمزنان اصلی “اتحاد سوسیالیستی کارگری” مطلبی در نقد حزب کمونیست ایران نوشته است که هدف اصلی مطلب در واقع جوهر همیشگی “اتحاد سوسیالیستی کارگری” را در قبال منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری یکبار دیگر به نمایش گذاشته است: نفرت! این مایه تأسف است، اما واقعی است و ریشه در جای دیگری دارد. در این نوشته من از حزب کمونیست ایران و حتی از حزب کمونیست کارگری هم دفاع نمی کنم؛ بلکه می خواهم نشان بدهم که قضیه نفرت “اتحاد سوسیالیستی کارگری” ابدا ریشه در دفاع ایرج آذرین از مارکسیسم ندارد. اعضای “اتحاد سوسیالیستی کارگری” بارها تکرار کرده اند که “منصور حکمت طبقه کارگر را از استراتژی گرفتن قدرت سیاسی کنار گذاشت”. احمد شقاقی هم همین را می گوید: “کمونیست‌های کارگری بر مبنای استراتژی تبیین شده ذهنی توسط حکمت، در تمام این سال ها رویای کسب قدرت بدون حضور طبقه را طراحی نمودند.” این ظاهر قضیه است. کسی که سری به سایت منصور حکمت بزند، می بیند که کمونیسم در ایران بدون منصور حکمت مثل کمونیسم در ترکیه و پاکستان می بود. بحثهای منصور حکمت در باره مسائل کارگری، از غنی ترین بحثهای جنبش کمونیستی و چپ هستند. کسی که چنین تاریخی پشت سر خود دارد، صرفا با تبلیغات مخالفینش به کمپ مخالف طبقه کارگر نمی پیوندد! هیچ سوسیالیستی حداقل در ایران به یک صدم این انسان در میان صدها موضوع دیگر، مسائل کارگری را فرموله نکرده است. انسان فقط باید مثل نویسنده های “اتحاد سوسیالیستی کارگری” بی انصاف باشد که چشمش را بر حقیقت ببندد. این بحث را باید در جای دیگری دنبال کرد. اما برگردیم به “کنار گذاشته شدن طبقه کارگر در استراتژی گرفتن قدرت سیاسی”. همچنانکه گفتم این ظاهر قضیه است. اما واقعیت چیز دیگری است. زمانی که منصور حکمت در کنگره دوم حزب کمونیست کارگری سخنرانی می کرد و دوستان دیگری و از جمله ایرج آذرین و احمد شقاقی هم داشتند استعفانامه هایشان را از حزب کمونیست کارگری می نوشتند، اوضاع ایران دچار تحولات تازه ای شده بود و خاتمی بر سر کار آمده بود. بسیاری از آدمهای سیاسی، چه در داخل و چه در خارج، تبیین شان از جمهوری اسلامی عوض شد. طنین این موضوع حتی در صفوف حزب کمونیست کارگری هم شنیده شد. ایرج آذرین در کتاب “چشم انداز و تکالیف” در همین رابطه می نویسد: “خودویژگی وضعیت سیاسی حاضر دقیقا در این است که از سه سال پیش با ظهور دوم خرداد بخشهایی از توده مردم میروند تا تعقیب اهداف و مطالبات خود را نه از طریق تغییرات انقلابی بلکه از طریق ایجاد تغییرات تدریجی در رژیم آزمایش کنند.” (بخش سوم، صفحه ١٠٢، نسخه الکترونیکی) در جای دیگری در همین بخش می گوید: “نفس تلاش عملی برای ایجاد تشکل توده ای، و نفس طرح مطالبات طبقاتی در دوره حاضر ناکافی است. تازگی تکالیف ما در دوره حاضر در این است که می باید با جانبداری بر پروسه شکلگیری الگوی جدید اقتصادی ایران تاثیر گذاشت.” صرف گفتن این حرفها بخودی خود هیچ ایرادی ندارند، منتها اگر فقط تحلیل باشند. اما استنتاج عملی ای که ایرج آذرین می خواهد از این بحث بگیرد را افراد زیادی بارها مورد نقد قرار داده و مضرات آن را برای جنبش کارگری و استقلال طبقه کارگر گوشزد کرده اند. می خواهم یکبار دیگر این موضوع را به دوستان “اتحاد سوسیالیستی کارگری” گوشزد کنم. استنتاج عملی ایرج آذرین این است: “حتی در مقطعی ممکن است طبقه کارگر برای تحقق یا حفظ این خواسته های اقتصادی و سیاسی با نیروها و طبقات دیگر در عمل متحدانه عمل کند یا رسما وارد ائتلاف شود، و یا حتی تشکیل یک دولت ائتلافی (دولتی غیر سوسیالیستی و غیر کارگری) را به صلاح خود ببیند.” (همان کتاب) و یا در جای دیگری در همان کتاب، باز با رجوع به همین “شرایط تازه” می گوید: “طبقه کارگر می تواند در موارد معین در قبال اختلافاتی که میان بخش های مختلف سرمایه (مالی و صنعتی، دولتی و خصوصی، داخلی و خارجی، صادراتی و بازار داخلی، و جز اینها) بر سر سیاست های اقتصادی مشخص در می گیرد بی تفاوت نماند و بر حسب منافع خود، در این یا آن مورد، وزن خود را پشت این یا آن سیاست اقتصادی معین بیندازد.” بهمن شفیق هم که شرایط برای وی هم عوض شده بود و تکالیفی برای خود در دستور گذاشته بود، حتی از این حرفها هم بدتر گفت و هنوز هم دارد این بار با دفاع از احمدی نژاد، این گامها را بلندتر بر می دارد. اتفاقا در این سیاست، طبقه کارگر در مرکز ثقل استراتژی است و کنار گذاشته نشده است؛ منتها برای استثمار شدید، برای کار ارزان، برای ملعبه “دولت غیرسوسیالیستی و غیرکارگری” شدن، برای ملعبه “سیاست یک بخش از بورژوازی” شدن. برای دنباله روی از احمدی نژاد و حذف یارانه ها. ایرج آذرین تمام سیاست خود در آن کتاب و نوشته های بعد از آن را هم، حول همین تزها فرموله کرد و درگیر بحث سازمان جهانی کار و صفدر حسینی شد که قرار بود برای کارگران تشکل مستقل کارگری درست کنند. ایرج آذرین کارگران را بسیج می کند که بروید این تشکلها را با میل خود و با همکاری با بورژوازی صندوق بین المللی پول درست کنید، چرا که امروز وقت انقلاب نیست و اتفاقا در ابتدای همان کتاب، ایده انقلاب را یک ایده قرن نوزدهمی و کهنه شده یاد می کند. یادآوری این نکات از آنجا مهم اند که متأسفانه ایرج آذرین تمام تزهای خود را با کپی برداری از گزارش سال ١٩٩۵ بانک جهانى در کتاب “کارگران در دنیاى ادغام شده” (Workers in an Integrating World) سرهمبندی کرده است. اگر کسى واقعا بخواهد منطق تئورى ها و تحلیل هاى پشت سیاست و تحلیل هاى این تیپى را دریابد، حتما باید آن گزارش را و بخصوص فصل ٣ بخش ١٢ را مطالعه کند. جوهر بخش ١٢ این کتاب مى گوید “اتحادیه هاى کارگرى آزاد” سنگ بناى موفقیت اقتصادى است. چون بعنوان نماینده کارگران بر سر دستمزد با شرکت ها چانه مى زند و در نتیجه همین تشکل ها کارگران را به تولید بیشتر ترغیب مى کنند. مى گوید دولت هائى که به دلایل سیاسى آزادى را از اتحادیه هاى کارگرى سلب مى کنند، مکانیزم هاى لازم براى میانجیگرى بین کارگر و کارفرما (شرکت) را نیز سلب مى کنند و در نتیجه تشکل کارگرى ارگان سرکوب دولت مى شود. به تأثیرات مثبت و تأثیرات منفى وجود این نوع تشکل ها مى پردازد. تأثیر اصلى مثبت آن را “بارآورى تولید” مى داند. تأثیر منفى آن را نیز “به انحصار گرفتن تعیین دستمزها” و “مخالفت با تغییر (اصلاحات)” نام مى برد. ایرج آذرین در تمام این سالها، که “جنبش اصلاحات” هم دود شد و به هوا رفت، یک لحظه از “غول” بودن این جنبش دل نکند. او در یک سخنرانی در یک گردهمایی سازمانی اش در باره تحولات انقلابی ١٣٨٨ انقلاب را می بیند، اما جنگ را فقط بین احمدی نژاد و موسوی می بیند و وقتی که از کارگران حرف می زند، می گوید که کارگران با آمدن موسوی سود می برند، چرا که موسوی از بی قانونی جمهوری اسلامی گلایه دارد و می خواهد حاکمیت قانون را به مملکت برگرداند و در نتیجه کارگران در وضعیتی که قانون حاکم است، حداقل دستمزد خودشان را به موقع دریافت می کنند و یا حق آزادی بیان و ایجاد تشکل می یابند! احمد شقاقی، که از سیاستهای کتاب “چشم انداز و تکالیف” دفاع می کند، حق دارد که طبقه کارگر را در دیدگاه منصور حکمت نبیند، چرا که داریم درباره دو دیدگاه کاملا متفاوت در مورد طبقه کارگر حرف می زنیم؛ با دو عینک کاملا متفاوت. یکی می خواهد کارگر برای شکوفائی اقتصاد بورژوائی جان بکند، دیگر می خواهد کارگر این نظم را دگرگون کند و قدرت را به خود کارگر برگرداند. منصور حکمت این دومی بود! منصور حکمت در هیچ دوره ای حتی به اشتباه در یک جمله هم نگفت که کارگران را می بریم که سیاستهای صندوق بین الملل پول را پیاده کنند! برای منصور حکمت کارگر در مرکز اصلی سیاست برای انقلاب و تسخیر قدرت بود. نویسندگان “اتحاد سوسیالیستی کارگری” به درست می گویند که کارگران بی تفاوت نمی مانند، اما این عدم بی تفاوتی کارگران را می خواهند برای سفت کردن بند استثمار خودشان بکار ببندند. منصور حکمت اتفاقا در تمام دوره زندگی اش وقتی که مسائل کارگری را مطرح می کند، در دل همین اختلافات بورژوازی و در دل غیرانقلابی ترین شرایط هم، کارگر را به اتخاذ سیاستی مستقل و برای مبارزه بر سر مطالبات اصلاحی فرامی خواند، بدون اینکه از کارگران بخواهد که کوچکترین سواری ای به هیچ بخشی از بورژوازی بدهند! بی خود نیست که بخش اعظم کمونیستهای ایران و عراق مدیون منصور حکمت و طرفدار سیاستهای وی هستند. احمد شقاقی نکات پراکنده و نالازم و بچه گانه زیاد دیگری را هم مطرح کرده است. دوستان دیگری هم در “اتحاد سوسیالیستی کارگری” از آکسیونها و تظاهراتهای حزب کمونیست کارگری و شرکت اعضای این حزب در تظاهراتهای مختلف، دعوت منصور حکمت از شخصیتهای غیرکمونیست، کمونیست و غیره حرف زده و به اصطلاح بعنوان نقطه ضعف از آن استفاده کرده که به اصطلاح حزب کمونیست کارگری را زیر ضرب بگیرند. دوستی بل گرفته بود که منصور حکمت “پسر شاه و وزیر شاه” (رضا پهلوی و داریوش همایون) را به کنگره حزب کمونیست کارگری دعوت کرده است. راستش منصور حکمت با دعوت از مسعود رجوی، داریوش همایون، رضا پهلوی، مصطفی هجری، یدالله خسروشاهی، ابراهیم علیزاده و دهها کس دیگر به کنگره حزب هیچگونه گناهی را مرتکب نشد. احزاب و رهبران آن را که با سلام و علیک با اشخاص نمی سنجند؛ با قطعنامه و برنامه و بیانیه هایش می سنجند. من توصیه می کنم که نویسندگان و اعضای “اتحاد سوسیالیستی کارگری” آن تزهایی ضدکارگری مندرج در کتاب ایرج آذرین را کنار بگذارند و با حفظ استقلال طبقاتی طبقه کارگر بروند در سالن سخنرانی مریم رجوی و رضا پهلوی گوش به سخنان ایشان بدهند. از این یکی هیچگونه ضرری متوجه کارگران نمی شود. منصور حکمت در هیچ جا نگفته است که طبقه کارگر برود با طبقات دیگری ائتلاف کند و دولت ائتلافی تشکیل دهد؛ اما “اتحاد سوسیالیستی کارگری” رسما و سیاه بر سفید این را به کارگران گفته اند! منصور حکمت در تمام طول عمر پر بارش یکبار نگفت کارگر برود استثمار شود؛ اما ایرج آذرین گفت کارگر برود پشت پروژه های صندوق بین المللی پول. بهمن شفیق گفت کارگر برود پشت پروژه حذف یارانه های احمدی نژاد. طبقه کارگر به سیاستی مستقل احتیاج دارد و سیاست “اتحاد سوسیالیستی کارگری” از هر جهتی در تضاد با این استقلال طبقاتی کارگران است. این یادداشت قبل از جواب دادن به نکات زیاد مطرح شده در نوشته احمد شقاقی، روشن کردن یک واقعیت بود. نکات زیاد دیگری را می شود در این مورد نوشت و از جمله در برخورد این جریان به دانشجویان زندانی، اما ترجیحا وارد آن نمی شوم. ٧ اسفند ١٣٩٠