نهمین اجرای نمایش انتخابات مجلس اسلامی !

نهمین اجرای نمایش انتخابات مجلس اسلامی !
روز از نو ، روزی از نو!

آخرین مکاشفه ی الهی رهبران حکومت اسلامی این است که « حقوق شهروندی در ایران نهادینه شده » و «عزم و قدرت » مردم مثل موتوری پرکار در جهت حفظ « نظام اسلامی » به کار افتاده است . پیش از هر دوره از بازی های انتخاباتی ، ماجرای « عزم و قدرت مردم » و « میهن پرستی» و « ایران دوستی » در حاشیه ی « اسلام خواهی » بالا می گیرد و در جریان بازی و پس از آن ، آن « عزم و قدرت » و آن مطالبات و گرایش هائی که تبلیغ شده اند ، به شدت سرکوب می شوند. بازی انتخاباتی مجلس نهم هم ، در شکل و مضمون تفاوتی با بازی های قبلی ندارد ، اما بازنده را بیش از پیش پریشان کرده است . پیامد رسوائی ، همیشه پریشانی و ترس و حرکات دستپاچه است.

• تصور رهبری اسلامیست های حاکم برایران و بالا دستی های متنوعی که ساختار و رفتار و سیاست های این رهبری را شکل می دهند ، آن است که روز جمعه دوازدهم اسفند ماه ۱۳۹۰ خورشیدی، با موفقیت انتخابات مجلس نهم را سامان می دهند و از این بابت ، تا فرا رسیدن زمان انتخاب رئیس جمهوری اسلامی ، نظام شان نفسی تازه می کند . این البته در صورتی است که رهبر با « حکم حاکم » و بنا به رهنمود خمینی در کتاب « ولایت فقیه » ، تصدی قوه ی مجریه را شخصا و رسما عهده دار نشود و سمت ریاست جمهوری را از ساختار سیاسی حکومت حذف نکند!
بنا به تجربه ، اسلامیست ها زمانی نفس تازه می کنند که قادر باشند نفس جامعه را ببرند. پرسش این است که آیا بنیادگرایان اسلامی ، از زمانی که به زعم بعضی تحلیل گران زنجیر از پای شان گشوده شده است ، قادر بوده اند جامعه را به معنی اعم کلمه از نفس بیندازند ؟ و آیا تشدید سرکوبی ها و کوشش در تعمیق توهمات اسلامی در میان اسلامی های صاحب منفعت از طریق زخمی کردن مردم، مترادف با از نفس انداختن جامعه و پایه گرفتن استحکامات پان اسلامیست های سرکوبگر و اغلب مواجب بگیر و وابسته است؟ نگاهی به صحنه ی پیش از اجرای نمایش انتخاباتی جمعه دوازدهم اسفند ماه ۱۳۹۰ خورشیدی ، مقدماتی ترین پاسخ به این پرسش اساسی خواهد بود. اگر جای پریشان نگری های رایج ، گاهی هم که شده متمرکز نگری و متمرکز اندیشی و توجه به رابطه ی عناصر و وقایع بنشیند، خیلی از مسائل را می توانیم ساده تر ببینیم.

• صحنه ی پیش از اجرای آخرین نمایش انتخاباتی ، دستپاچه ، ملتمس و پر از تناقض است.

• سید علی خامنه ای که سردوشی هایش را در این صحنه براق تر و پهن تر کرده اند ، از «رهبری معظم انقلاب اسلامی » فراتر رفته و « رهبر حکیم و فرزانه » شده است. شدت تبلیغات برای پر اهمیت جلوه دادن « وجود گرامی » « رهبر معظم و حکیم فرزانه » به حدی بالا گرفته که « ولایت » او را با « ولایت پیامبر» مقایسه می کنند و چون نتوانسته اند از او کاریسمائی مثل خمینی بسازند ، در عوالم مقایسه سعی کرده اند این تشابه را به طرفداران « امام راحل » تلقین کنند و چو بیندازند که «خامنه ای خمینی دیگر است » . به هر صورت ، حالا که قرار است میر حسین موسوی در موقعیت برابر با امام حسین [ یا حسین ، میر حسین ] قرار بگیرد، چرا خامنه ای خمینی دیگر نباشد و ولایت او با ولایت پیامبر مقایسه نشود. و ، تازه ، شباهت جلادی بی امان با جلادی دیگر که باعث مباهات نیست . هست « برادر » ؟!
بالاخره هر چه نباشد هشت سال آن یکی رئیس جمهوری خمینی بوده و این یکی نخست وزیر امام راحل و به عنوان دست های راست و چپ « آقا » از کشته ی اعضا و هواداران سازمان ها و احزاب سیاسی پشته ساخته اند و بهترین فرّاشان « رهبر » بوده اند . تازه ، حالا هم که ظاهرا میان شان شکرآب شده و تاوانش را در سال ۱۳۸۸ بچه های مردم پس داده اند ، اصل دعوا بنا به ۱۹ بیانیه نخست وزیر خامنه ای بر سر آن است که کدام شان به آرمان های امام راحل ، نزدیک ترند. آرمان های امام را هم که در کتاب « ولایت فقیه یا حکومت اسلامی » او ، و در اظهار نظرهایش در مورد دانش آموزان و دانشجویان و دولت و ملت و نویسندگان و روزنامه نگاران و امور مملکت ملاحظه کرده ایم و یازده سال حکومت مستقیم « همه با هم » بخوریم و همه با هم بکشیم خود او را هم دیده ایم ، و در بیانیه های یا حسین میرحسین آقای موسوی هم خوانده ایم که « جمهوری اسلامی ، نه یک کلمه بیشتر ، نه یک کلمه کمتر » و با « شعار های ساختارشکن » باید مخالفت کرد . چه عجیب است دوران تقارن !

• در رابطه با خود خامنه ای ، مشکل دستگاه نظامی و سیاسی حاکم که سرهای مختلفش به فدراسیون روسیه و ایالات متحده و بریتانیا و چین و فرانسه و آلمان متصل است ، عملا این است که نتوانسته کاریسمائی چون خمینی از او بسازد ، اما البته در ایجاد مشابهت های جنائی کاملا موفق بوده است .
اما حالا که دستگاه های نظامی و سیاسی ی اسلامیست های حاکم چاره ای ندارند جز آن که زیر این ساختمان کج و کوله چوب بست بزنند و نقش موتور نگهدارنده اش را بازی کنند ، باید از آخرین نفس هایش در مدح « رزمایش » [ مانور ] های نظامی و تعمیق جنگ لفظی و کوشش در متوقف کردن جنبش های اجتماعی و بازی انتخاباتی مجلس اسلامی حداکثر بهره را ببرند.

« سید » که خود از تعزیه گردانان اصلی این دستگاه نظامی و سیاسی است، نقش منبری خود را چنان ناشیانه ایفا می کند که هر بیننده و شنونده ای در می یابد که حریف نه تنها موفق نشده است جامعه را از نفس بیندازد ، بلکه خود به رعشه افتاده است و می ترسد که مبادا از نفس بیفتد.
دستگاه تبلیغاتی اسلامیست ها که ناشیانه تر از « رهبر فرزانه » اش در این آخرین صحنه و آخرین روزهای پیش از اجرای نمایش عمل می کند ، چنان با خود دچار تناقض شده است که در جهت تبلیغ « فرمایشات » « رهبر معظم » اصلا فکر نمی کند و گویا اصلا باور هم نمی کند که کارنامه ۳۳ ساله ی حکومت اسلامی برای ثبت اعمال ضد انسانی و سرکوبی و کشتار مردم آزاده در کوی و برزن و خانه و کارخانه و محل کار و ضرب و شتم دانشجویان و معلمان و کارمندان و کارگران و دهقانان و اعدام و شکنجه ی بی امان فرزندان مردم ، کاغذ کم آورده است. و گویا باورش شده که بیش از سی بار محکومیت اسلامیست های حاکم برایران در مجامع رسمی بین المللی و هزاران شهادت از جانب هزاران زندانی شکنجه شده و هزاران شهادت از جانب هزاران خانواده که حکومت اسلامی فرزندان شان را کشته و ناقص و علیل کرده است ، دروغ محض است . واقعا که این همه وقاحت عجیب است. حکومتی ۳۳ سال سه نسل را بزند و بکوبد و بکشد ، تازه آخر سر طلبکار هم بشود و در نهایت وقاحت تبلیغ کند که « میزان رای ملت است » ! و در فرستنده های دولتی مدعی باشد که « حقوق شهروندی در مردم ایران نهادینه شده است » ! یعنی که ایران در سی و سه سال گذشته به طریق پانوراما و سوپرویژن دموکراتیک اداره شده و « رای ملت» از حکومت معدلت پرور خواسته است که گردن مردم را بزند ! از این گذشته ، بنا بر اصول معروف به « حقوق شهروندی » ، آزادی بیان ، و گفتار و پندار و کردار نیز ، البته تا حدی که مخل آزادی های دیگران نباشد ، به وفور در جامعه وجود داشته و آن در حدود ۴۵۰ هزار متخصص و زبده ای که پیشا پیش پنج میلیون ایرانی به خارج گریخته اند ، مجنون بوده اند و هیچ تیغی برگلوی آنان قرار نداشته است .

تناقض حکومت اسلامی با وجود متعفن خودش ، شبیه تناقض آن جیب بری است که جیب مردم را می زند و پا به دو فریاد می کشد که « آهای دزد را بگیرید ! »
دزد حکومت اسلامی که وجه تناقض رهبران این حکومت است ، ایالات متحده و اساسا امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایالات متحده است. تفاوت تناقض با مورد مثال در این است که واقعا دزدی در حال فرار است که اسمش ایالات متحده است ، اما آن جیب بری هم که می دود و فریاد می کشد ، شاه دزد است . هم این سر قضیه دزد و آدم کش است ، هم آن سر قضیه . این وسط مردم اند که باید زیر دست و پای دزدها له شوند .
• تناقض های ابلهانه ای که مرغ پخته را هم به خنده می اندازند، روان تر و روشن تر از آنند که نیازی به تحلیل داشته باشند. اساس حقوق شهروندی دموکراسی است ، اساس دموکراسی هم آزادی بیان ، آزادی قلم، آزادی اندیشه و آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن به معنی رایج در بورژوازی حاکم براین جهان شکمباره است . یعنی که انتخابات آزاد اساس دموکراسی است. و تازه این در صورتی است که دموکراسی به معنی اخص کلمه تعریف شود. اخص و اعم دموکراسی دو کلمه ی یونانی است که دموس به معنی مردم محروم و فقیر و تحت ستم است و کراتوس به معنی قدرت . انسان معاصر در مورد درستی استفاده از این ترکیب در بورژوازی اروپائی هم تردید دارد ، چه رسد به استفاده از آن در جامعه ای که رهبر و بنیان گذار حکومت سیاسی آن جامعه گفته باشد کار حکومت قانون گذاری نیست ، زیرا قبلا انسان دیگری با عنوان پیامبر «جعل قوانین » کرده و خلیفه و مجری و متصدی قوه مجریه را هم تعیین کرده است :
«… خلیفه قانونگزار نیست . خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم آورده اجرا کند…
« … به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده قوه مجریه هم قرارداده است. ولی امر متصدی قوه مجریه قوانین هم هست … (ولایت فقیه خمینی / صفحه ۲۱ و ۲۲ )
بنا براین، وقتی خمینی پس از سوار شدن بر قدرت سیاسی می گوید « میزان رای ملت است »، منظورش باید این باشد که رای مردم قبلا در اسلام به صورت قانون در آمده [ جعل قوانین ] ، و وظیفه رسول اکرم و کسانی که پس از او آمده اند ، اجرای آن قانون بوده ، نه قانونگذاری . در غیر این صورت ، یعنی اگر منظور خمینی که به این روشنی بیان شده جور دیگری تعریف شود ، تناقض جای خود را به دروغ گوئی و عوام فریبی گزنده تری می دهد. یعنی که در هر دو صورت ، جائی برای مردم و رای مردم و قانون گذاری باقی نمی ماند. اما ، در هر صورت ، وقتی خمینی با امداد غیبی سی آی ا و ام آی سیکس و اخوان المسلمین که کارگزار این هر دو سازمان جاسوسی است به قله ی قدرت سیاسی پرتاب می شود ، باید ساختن زر ورقی به نام قوه مقننه و قوه مجریه را برای فرار از اتهامات آتی در نظر داشته باشد . به همین دلیل است که پرواربندی اسلامی خود را به عنوان مجلس اسلامی راه می اندازد، و همراه با آن قوه مجریه و ریاست جمهوری و نخست وزیر را که به مرور متوجه می شود وجود دومی ضروری نیست و همان رئیس جمهوری و هیئت وزرا برای پیش بردن منظورش کافیست . والا که خود او به صراحت و پس از بیان این موضوع که قوانین قبلا «جعل » شده اند و به وسیله رسول خدا به روی زمین آمده اند ، تاکید می کند که « ولی امر متصدی قوه مجریه قوانین هم هست . »
اگر بگوئیم حکومت اسلامی به خلاف مانیفست امام خود عمل می کند ، حرفی پرت زده ایم . روشن ترین دلیلش هم این است که خود آن امام هم در ظاهر قضیه به خلاف آن مانیفست عمل کرده . اما نه، با نگاهی کمی دقیق متوجه می شویم با وجود مجلسی اسلامی و قوه مجریه و رئیس جمهوری و از این ادا و اصول های فریبنده ، حضرت امام در جریان اختلاف نظر با رئیس جمهوری وقت خود ابوالحسن بنی صدر و تقاضای رفراندوم از طرف او ، به صراحت تاکید می کند که مجلس اسلامی و قوه مجریه به ریاست آدمی جز ولی فقیه ، مستمسکی بیش نیست و این خود ولی امر است که متصدی قوه مجریه است. در آن درگیری ، امام اسلامیست ها گفت که حرف حرف اوست و اگر همه ی مردم هم بگویند نه ، آری او باید اجرا شود . و تاکید کرد که مردم « صغیر» ند و « ولی فقیه » کبیر.
بنابراین ، عده ای که شک و شبهه ای داشتند ، رفتند راست کارشان و امام ماند و حوضی که حالا شده است دریای خون …
تازه ، پس از او هم ، در جریان خیمه شب بازی اصلاح طلبی و از این یاوه ها ، نقدی رئیس اداره اطلاعات نیروی انتظامی در جریان مربوط به تشکیل کمیسیون و کمیته و از این یاوه ها ، زیر حرف امامش در کتاب « ولایت فقیه » چند خط کشید که حرف حرف ولی فقیه است و بس . و در تائید او ، آیت الله جوادی املی به صراحت گفت که « خداوند ولایت را به ولات ، مرجعیت را به مراجع و قضاوت را به قضات داده است » بنابراین ، وظیفه مردم امضا کردن زیر حکم خداوند است ، و نه رای دادن به قصد انتخاب . پس خداوند متعال ، هم قبلا « جعل قوانین » کرده ، هم آدم های اجرای قوانین را انتخاب کرده است ، یعنی که هیچ جائی برای موضوعی به نام « دموکراسی » و « حقوق شهروندی» باقی نمی ماند .
خود خامنه ای هم در جریان وقایع تیرماه ۷۸ که رعشه بر اندامش افتاده بود ، بدون رعایت منفی کاری های اسلامی ، به صراحت گفت که « … به جای این جناح و آن جناح کردن ، باید توجه خود را معطوف به دشمن اصلی کنیم »
در این « فرمایش » روز چهارشنبه بیست و ششم بهمن ماه ۱۳۷۹ ، « رهبر معظم » بدون رودر بایستی موضوع جناح بندی را که از ترکیب های نظام سیاسی دموکراسی است ، نفی می کند. بنابراین، هیچ گاه نمی توانسته از اصل موضوع دفاع کرده باشد.

• علاوه بر کارنامه ای چنان هولناک که در آن جائی برای پرداختن به مفهوم « حقوق شهروندی » و « دموکراسی » باقی نمی ماند ، آثار سیاسی و اجتماعی حکومتی که بیش از سی و سه سال از عمر نکبت بارش گذشته است نیز ، هیچ اثری را در منظر نمی گذارد که ما را به صداقت حقی به نام انتخاب و « حق رای » و مفاهیم نظیر آن در حکومت اسلامی توجه بدهد .
بنابراین ، چنین شتابزده بر بوق تبلیغات دمیدن که میزان رای مردم است و حقوق شهروندی در ایران نهادینه شده است و از این یاوه ها ، علاوه بر آن که بنا به سنت لو رفته ی حکومت اسلامی ژستی ست برای خارجی ها که دموکراسی و عدالت اجتماعی در ایران تحقق یافته است ، پس بشتابید برای سرمایه گذاری در « ایران اسلامی »! ، آخرین کارت حکومت در بازی خاموش کردن جامعه از طریق فریفتن بخش کوچکی از آن و هموار کردن راه برای دست زدن به اقدامات سرکوبگرانه ی وسیع تر آزادیخواهان است .

• برای رسیدن به این هدف ، خود خامنه ای از دو سه ماه پیش مدام بر بوق تبلیغات دمیده است که مردم ایران بسا گسترده تر از پیش در بازی انتخاباتی شرکت خواهند کرد. اما گویا تبلیغات آشکار «رهبر معظم » کافی نبوده و دستگاه تبلیغات دولتی ، این بار برای تائید « فرمایشات » « رهبر حکیم و فرزانه » حتی به سراغ دو « حکیم » دیگر « در حوزه حکما و فرزانگان » نیز رفته است. برای این کار، باید بخش ویژه ای را در اخبار تلویزیون دولتی باز می کردند به نام « اخبار حوزه »!
دو هفته پیش از اجرای نمایش ، دو تن از این ماموت ها که به قول قدیمی ها حتی دیدن قیافه شان کفاره دارد ، آمدند به تبلیغ نمایشی که باید حساب بانکی آنان را پر می کرد.
آیت الله گرگانی و آیت الله سبحانی ، چنان ناشیانه به این صحنه پردازی پرداختند که کارشان از رمالی و جادوگری گذشت و به ساختن تصویری به زعم آنان بدیهی از آینده کشید .
آیت الله گرگانی گفت : « حضور مردم در عرصه انتخابات مجلس نهم ، هم چون حماسه بهمن گسترده و پرشور است [ یعنی باید باشد ] …
و آیت الله سبحانی گفت : « مردم نشان خواهند داد که چقدر به حکومت اسلامی دلبسته اند… مردم عزم و قدرت خود را به نمایش خواهند گذاشت . »

• به گمانم ایران تنها کشور جهان باشد که رادیو ها و تلویزیون های دولتی آن ، رسما به تبلیغ انتخابات می پردازند. دولت اسلامی بودجه کلانی را صرف ساختن سریال های تلویزیونی ، مصاحبه های رادیو تلویزیونی ، میزگردهای دولتی ، مصاحبه های خیابانی با عوامل دولتی ، ساختن آهنگ ها و شعرهای دولتی ، ساختن سرودهای باسمه ای و امور مشابه کرده است تا به زعم خود بتواند به ایجاد هیجان در میان مردم به پردازد و توده ها را به پای صندوق های رای بکشاند.
آن چه روشن است ، واکنش منفی مردم و صندوق های پر دولتی است. اما آن چه از این دو واقعیت نیز روشن تر است ، تصویر از نفس افتادن حکومت است که شب و روز از تلویزیون ها و رادیو های دولتی پخش می شود و بر آن است که جامعه را مایوس کند و از نفس بیندازد.
لحن تبلیغ و شدت تبلیغ ، در ظاهر خبر از واقعه ای می دهد که به زعم حکومتیان و حقوق بگیران شان مثبت است ، اما خبر اصلی آن است که حکومت گرفتار سرنوشتی منفی شده و سعی می کند برای کمرنگ کردن آن ، عده ای را به پای صندوق های رای بکشاند و دست کم آن که صندوق های سرشار از کاغذ جمعه ۱۲ اسفند را ، در نظر جهانیان حاصل اقبال مردم ایران نسبت به خود جلوه بدهد .
واقعیت این است که حکومت اسلامی از ترس « عزم و قدرت مردم ایران » بنا به سنت دیرینه خود دست به جعل واقعیت زده و ابروان گره کرده ی این مردم در مقابل حاکمیت را ، «عزم و قدرت » آنان در استقبال از حاکمیت تبلیغ می کند .

هفتم اسفند ماه ۱۳۹۰