فیلم ماچوکا ، آلنده انقلابی ، پینوشه مزدور

 ماچوکا روایت دو پسربچه از دو قطب مختلف اقتصادی و اجتماعی  شیلی در روزهای ملتهب  قبل از کودتای ۱۱ سپتامبر! سال ۱۹۷۳ است که به سرنگونی دولت مردمی آلنده منجر شد.
گونزالو “ماتیوس کوئر”  پسر بچه ثروتمند و خجالتی است که در مدرسه کاتولیکی “سنت پاتریک” که مدیر آن یک  کشیش است ،تحصیل می کند. خانواده این پسر کک مکی و آرام که چهره ای اروپایی دارد، خانواده ای مشکل دار است. پدر خانواده بیشتر اوقات در سفرهای تجاری است و مادر خانواده  با مردی از اشراف دست راستی ، رابطه نامشروع دارد و در قبال این رابطه  علنی که از نگاه گونزالوی نوجوان دور نمی ماند، هدایایی از جمله “کتاب ها یی”  برای گونزالو  دریافت می کند.
این مرد هم که مثل گونزالو در مدرسه  انگلیسی سنت پاتریک تحصیل کرده اتفاقا چهره و منشی اروپایی دارد.خانواده گونزالو در اوج تحریم های شیلی و وضعیت نابسامان اقتصادی ، اقلام و اجناس مورد نیاز خود را از بازار سیاه تهیه می کنند ،از مغازه هایی که از اجناس انبار شده ، پر است و در عین حال بر سر درهایشان نوشته اند که  آرد و سیگار و ….. نداریم.
 پدر گونزالو معتقد است که : ” نظام کمونیستی و آلنده برای مردم شیلی خوب هستند  ، اما برای آن ها خوب نیستند. ”
مادری که گونزالو عاشقانه دوستش دارد، رفیقه مرد سبکی است که تحصیل در مدرسه “سنت پاتریک” چیزی بر اخلاقیات او نیفزوده است و خواهر او به نظر می رسد که  از روابط آزاد مادر الگو برداری می کند.
فیلم ماچوکا سعی در نمایش این واقعیت ها دارد و چنین است که شخصیت مدیر مدرسه  پدر “مک آن روئه”  که آندره وود  شخصیت او را از شخصیت واقعی مدیر مدرسه دوران  کودکی خود  “پدر ولان”  وام گرفته استُ،  در عین حالی که ضعف هایی دارد ، عده ای از کودکان حاشیه نشین و فقیر را در مدرسه خود می پذیرد تا همپای کودکانی که شهریه می پردازند به تحصیل مشغول شوند. پدرو ماچوکا “آریل ماته لونا” که بر خلاف گونزالو متعمدانه چهره ای بومی دارد از جمله این کودکان است.
با ورود این ژنده پوشان، رابطه ای  دوستانه بین ماچوکا و گونزالو ایجاد می شود و چشم گونزالو را به تفاوت های اجتماعی و اقتصادی  موجود در جامعه می گشاید. گونزالو   اول با اکراه اما نهایتا به حلبی آباد که محل زندگی ماچوکا و خانواده اش است، پذیرفته می شود. حلبی آباد هایی که مردان آن بی کار و یا دائم الخمرند و یا کارهایی کاذب دارند، کسانی که به گفته مادر ماچوکا به امید این که “مقصر نباشند.” به شهرها آمده اند اما، همیشه  و نهایتا باز  “مقصر قلمداد می شوند.”
عمو زاده  پدرو ماچوکا ، سیلوانا  “مانوئلا مارتلی”، دختری زیبا و عشوه گر است که گونزالو را به شدت مجذوب خود می کند و پدر ماچوکا دائم الخمر مفلوکی است که برای تهیه الکل مصرفی اش  مانند تمام معتادان دیگر، جتی از کپری که خانه خودش است،  می دزدد.
تضاد های  دیگری به غیر از وضعیت اقتصادی و اجتماعی  بین زندگی این دو نوجوان است  که از جمله ان ها روابط شخصی آن ها با اعضای خانواده است. ماچوکا و عموزاده اش برای امرار معاش انواع پرچم های دست ساز و سیگار های قاچاقی را به تظاهر کنندگان می فروشند. پرچم های متعلق به احزاب مختلف برای آن ها فقط اجناسی برای فروشند  اما، گونزالو  را با  مبارزات سیاسی و اجتماعی و سرچشمه های هر کدام آشنا می کند. مثلا می بیند که آن هایی که بر ضد آلنده تظاهرات می کنند، به طبقات مرفه و بی درد اجتماع و همچنین مفسدان اجتماعی مرتبط اند که در این جا با نام حزب ناسیونالیست ملی ، بر علیه آلنده شعار می دهند. و طرفداران آلنده ، فقرا و حاشیه نشینان و کارگران هستند که امیدوارند تا جایگاهی داشته باشند. ازجمله آن ها هم پسری از  حلبی آبادهاست که به همراه ماچوکا به کلاس آن ها آمده و در انتهای فیلم و پس از پیروزی نظامیان توسط سربازان به مکان نامعلومی برده می شود.
نکته ظریف این قسمت فیلم این است که گونزالو جایگاه تک تک اطرافیان خود را در این مناقشات درک می کند. مثلا دوست پسر فاسد خواهرش که به او زور می گوید و نادان و سطحی و بی مغز است و گونزالو در معرفی او به ماچوکا می گوید : ” او یک احمق است.” در جمع ناسیونالیست ها شعار می دهد و گونزالو پس از دیدن او در جمع ناسیونالیست ها پرچم قرمزی را که متعلق به ناسیونالیست هاست و او برای کمک به دوستان حلبی آبادی خود برای فروش در دست دارد، زیر پاهایش له می کند. مادر گونزالو هم که رفیقه مردی از همان احزاب راستی است در تظاهرات با عده ای از زنان هم قماش خود با لباس های شیک و دامن های مدل اروپایی بر ضد آلنده شعار می دهند و درگیری مادر گونزالو با دوست دختر جدیدش که با ناسزا او را فاحشه خطاب می کند، برای او چالشی سخت می شود . “دو زنی که  او  هر دو را دوست دارد. ”
اگرچه کودتای ۱۱ سپتامبر! شیلی پشت زمینه این فیلم است اما پرداخت اجتماعی و روانشناسانه  آن برجسته و قابل تامل است.
از نظر سیاسی فیلم کلیشه هایی دارد اما  خسته کننده نیست.
دیواری که گونزالو و ماچوکا از کنار آن عبور می کنند در اول فیلم و هنگام وحدت ملی شعار ” جنگ داخلی ، نه ” را بر خود دارد که هنگاه اغتشاشات  “نه ”  آن  خط  خورده و “جنگ داخلی” دیده می شود و هنگامی که دولت نظامیان با حکومت نظامی بر سر کار می آید ،  دیوار سرتاسر رنگ خورده و دیگر هیچ شعاری بر دیوار دیده نمی شود زیرا ” همه آزادی ها سلب شده اند.”
یکی از صحنه های جذاب فیلم صحنه ای است که کشیش مدیر مدرسه ، برای آخرین بار پس از کودتا به مدرسه می آید. اینجا تعمدا او را برای نخستین بار با لباس کشیشی می بینیم. او پس از خوردن تمام نان های مقدس مراسم تعمید که نگاه شاگردان را به همراه دارد، شمع را خاموش می کند و می گوید که : ” این مکان دیگر مقدس نیست.”
مکانی که سربازان  در تمام قسمت های او مانند پادگان حضور دارند دیگر قداستی ندارد.
کشیشی که برای پذیرش چند کودک فقیر در مدرسه اش با اعتراض زرمندان و سرمایه داران رو به رو شده بود در این صحنه توسط “ماچوکا” با یک خداحافظی ساده قدر دانی می شود که موجب جسارت دیگر دانش آموزان و خداحافظی و قدردانی دسته جمعی آن ها می شود. در واقع این جا اگرچه کمی به کلیشه اما فیلم  از یک پیام اخلاقی هم بی بهره نمانده است که البته موجب بیرون آوردن ماچوکا از جمع شاگردان و اخراج این “پیشرو” می شود.
تراژدی کودتا، به پایان دوستی منجر می شود. سیلوانای  زیبا و سرکش با شلیک مستقیم گلوله کشته می شود در حالی که  برای نخستین بار در فیلم پیراهن سفید مردانه ای ! بر تن دارد. گونزالوی وحشت زده برای نجات از حلبی آباد و سربازان در زمینه ای از دود و آتش و شلیک گلوله ها که فضای این قسمت فقیر شهر را پر کرده است ، ناچار طبقه اجتماعی خود را به رخ می کشد و می گوید که به این جا تعلق ندارد، از سربازان می خواهد که به لباس ها و “آدیداس ” اصل و آلمانی او که هرگز در حلبی آباد یافت نمی شود نگاه کنند و او را رها کنند تا به قسمت، خود که مرز آن زمین فوتبالی  است! باز گردد.
در بازگشت گونزالو ی گریان که حالا دوستانش را از دست داده می بیند که  آتش کودتا خانواده او را حتی متمول تر کرده است در واقع ، خانه آن ها حالا باغ وسیعی هم دارد و فرش ها   و .. معشوق مادرش  بی دغدغه در باغ نشسته و ….
اگرچه گونزالو برای اعتراض در مدرسه ای که حالا خالی از بچه های فقیر است و حتی آموزگارش هم عوض شده ورقه خود را سفید می دهد اما  بی شک ” معصومیت او هم از دست رفته است.”
این فیلم کاندید و برنده ۸ جایزه ازجمله جشنواره های گویا و لیما شد و در نظر سنجی های مخاطبان ۸ ستاره از ۱۰ ستاره را کسب کرده است . اگرچه منتقدانی چون “مایکل اتکینسون” ، در “ویلیج وویس” در نقدی که بر این فیلم نوشته اند آن را مصنوعی ، شعاری و کلیشه ای   بر شمرده اند و نوشته اند که فیلم طبقه سازی نادرستی انجام داده و خوب و بد  مد نظر خود را در مقابل هم قرار داده است.   اما کسانی هم مثل “تیم نایت” در “ریل” در نقد خود درست برعکس،  بی طرفی  آن را ستوده اند. و نوشته اند که حسن این فیلم این است که هیچ شخصیتی  سیاه یا سفید نیست، حتی مادر خیانتکار گونزالو مادر عاشق و مهربانی برای کودکانش است و یا سیلوانای  عشوه گر که توسط نظامیان کشته می شود  در عین حال  بدجنسی ها یی دارد که به وضوح به نمایش در می آیند در واقع فیلم قضاوت های خود را به ما تحمیل نمی کند. یکی از مخاطبان شیلیایی   ” آی ام دی بی” که بر این فیلم یادداشتی نوشته است،  نوشته که  حتی لباس های استفاده شده در این فیلم به دقت انتخاب شده اند و به شدت با  آن چه که نزدیک به سه دهه قبل بود هماهنگ هستند. او نوشته که برای مردم شیلی این فیلم واقعا قابل توجه و بخشی از آن چیزی است که بر آن ها گذشته است.” مت مک نالی” هم  در عین اذعان به این که این فیلم از “kes”و “انجمن شاعران مرده” وام گرفته است ، آن را ستوده است.
اگرچه فیلم ضعف هایی دارد ازجمله  برخورد اتفاقی گونزالو با تک تک افرادی که می شناسد در تظاهرات  و یا تقلید از صحنه ها یی از فیلم هایی نئورئالیست از این دست مثل صحنه حضور سه نوجوان در سینما و یا دوچرخه سواری بر دوش هم و …. اما بی تردید فیلمی به یاد ماندنی است . با موسیقی دوست داشتنی بر صحنه های  پر شور  آن که پس از گذشت این همه سال از زمان فیلم،   آن را زنده و جاری نشان می دهد.
یکی از سکانس های جالب فیلم سکانسی است که برای پایان این مطلب در خاتمه ذکر می کنم________________________________________
پدر مست ماچوکا در حلبی آباد به سمت گونزالو اشاره می کند و از ماچوکا می پرسد: این پسر کیست؟؟
ماچوکا: دوست من !
پدر: هه، دوست تو ؟!!
 پدر در حالی که به  سر تا پای گونزالو نگاه می کند :
دوست تو ! پنج سال دیگر او در دانشگاه درس می خواند و تو توالت ها را می شویی.. ده سال دیگر او در کارخانه پدرش کار می کند و تو هنوز توالت ها را می شویی .. پانزده سال دیگر او به جای پدرش صاحب کارخانه است و تو همچنان توالت ها را می شویی   و او دوستی  چون تو را به یاد نخواهد آورد…
سیلوانا : واگر تو به مستی ادامه دهی تا دو سال دیگر زنده نخواهی بود
سیلوانا به سمت گونزالو می رود و می گوید: هی اشراف زاده، دو گروه هرگز دروغ نمی گویند..بچه ها و مست ها…
فریدون حسین زاده
توجه : خواننده گرامی ، همچنان که مستحضر می باشید سرور محبوب داونلود ” مگا آپلود ” توسط سانسورچی های عموسام فیلتر شده و اینکار علاوه بر از بین بردن بیشمار لینک داونلود ، موجبات سخت شدن کار آپلود و داونلود مطالب را فراهم نموده و لذا از این به بعد مجبور به استفاده از سرورهای دیگر می باشیم .
داونلود فیلم ماچوکا از سرور مدیا فایر : 
part.1
www.mediafire.com/?6nap9swt14cdv1m
part.2
www.mediafire.com/?4qx427cv576d8bx
part.3
www.mediafire.com/?d7d0xzsvrlowdga
part.4
www.mediafire.com/?eesb2nq7f7fvv04