در آستانه انقلاب مردم در ایران “فوران گرایشات غیر کمونیزم کارگری” در جنبش کمونیزم کارگری , صحبتی با بابک کسرائی-بخش دوم

مقدمه برای خواننده:

کمونیزم غیر کارگری در تاریخ ایران ، دورانش در حال انقراض است اما هنوز سرسختی می کند. این کمونیزم قبل از عروج حزب کمونیست کارگری ایران تاریخش به حزب توده تا دهه ۴۰ و ۵۰ گره خورده بود که تقریبا تمام دورانش پاممبری رسمی نمایندگان سیاسی طبقات بورژوائی جامعه بوده است. از دهه ۴۰ و ۵۰ ما شاهد موج دومی از این کمونیزم غیر کارگری بودیم که با الهام از جنبشهای چریکی آمریکای جنوبی و “مائوئیزم و جنگ توده ای” و تا حدی نقد مدل شوروی “سوسیالیست واقعا موجود” عروج کرد اما به سرعت موضع “اپوزسیون جاودانه” و نقاد حاشیه نشین وضعیت موجود را به عهده گرفت. صرف نظر از اختلافات این دو جریان از کمونیزم غیر کارگری، گرایشات ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی و جهان سومی  پر رنگشان، وجه مشترک دیگر اینها این بود که مدعی فدرت سیاسی نبودند. سوسیالیزمشان برای “بعدها” بود. تئوری مرحله ای انقلاب که در آن “مقدم بودن مبارزه برای اصلاحات بورژوا دموکراتیک بر مبارزه بر سوسیالیزم” تبلیغ می شد نیز از وجوه مشترک هر دوی این گرایشات بود.

تحولات بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی و از جمله شکست انقلاب ۵۷ و در مرحله بعد سقوط بلوک شرق، عرصه را برای این دو گرایش غیر کارگری کمونیستی به شدت تنگ کرد. همانجا بود که صحنه سیاست ایران شاهد نوزائی تئوری کمونیزم کارگری شد. حزب کمونیست کارگری ایران در اواخر دهه ۶۰ پا به عرصه سیاست گذاشت و ختم دوران کمونیزم غیر کارگری را اعلام کرد. وجه اساسی این کمونیزم کارگری این بوده و هست که تئوری،سیاست و جنبش به پیروزی رساندن سوسیالیزم همین امروز را پرچم خود کرده است. به جهت نظری خودش را در گفتمان مدرن تعریف می کند و تداوم سنتی که بجای مماشات و تئوری سازی برای سیادت طبقات دیگر، خواهان به پیروزی رساندن بلاقید و شرط حکومت شورائی، سوسیالیستی، آزاد ، برابر و انسانی است.

اما تسلط گفتمان جدید کمونیزم کارگری بر چپ معنیش این نبود که گفتمانهای کمونیستی غیر کارگری صحنه را واگذار کنند. اینها بطور عمده خودشان را درون جنیش و تحزب کمونیزم کارگری آرایش دادند و با هر چرخش سیاست و تحول اجتماعی بنوعی یا بطور فردی یا جمعی از تحزب کمونیزم کارگری اعلام “برائت” کردند. یکبار دیگر تجربه نشان داد که تمسک به تئوری یا ساخت ایدئولوژی از آن و آویزان شدن به اسامی رهبران هم مانع گرایشات طبقاتی سیاسی نیست بلکه تفاوتها و تضادهاشان را در اشکال جدید بازتولید می کند. این شد که در دوران حیات منصور حکمت بیرون زدن جمعی از حزب ما درست در زمان عروج جنبش انقلابی در زمان خاتمی شروع شد. مرگ منصور حکمت در مرحله بعد انشعاب کوروش مدرسی را به همراه داشت و بکی دو سال پیش هم جریان سانتریست علی جوادی که قرار گذاشته بود “اتحاد بین کمونیستهای کارگری ایجاد کند” ما را ترک کرد تا مدتی به سفر سعی صفا و مروه مشغول شود!

خرداد ماه امسال و شروع حرکت انقلابی بی نظیر مردم ایران، درون صفوف چپ و بالخص صفوق افرادی که نام خود را کمونیست کارگری می دانند اثرات مهمی گذاشت. گروه کوروش مدرسی کاملا در مقابل انقلاب مردم صف آرائی کرد و در حال حاضر در حال ندبه و زاری است که این انقلاب به پیروزی نرسد و گرنه تئوریهای داهیانه رهبریش نقش بر آب می شود! گروه علی جوادی هم برای اینکه هواداران اندکش متواری نشوند هم از انقلاب دفاع می کند و هم برای ابراز وجود هر از چند گاهی حزب ما را مورد فحاشی و “انتقاد” قرار می دهد. اینها مهره های درشت تر و “تئوریزه تر” گرایش ضد حزب کمونیست کارگری ایران هستند. اما جامعه سیاسی شده ما از هزاران روشنفکر و فعال منفردی هم تشکیل شده که مدتی شاید حتی به صفوف این حزب جلب شده اند و این روزها بنا به عللی که از زبان خودشان دارد بتدریج روشن می شود در حال “مرز بندی” با حزب ما هستند.

خلاصه اینکه تسریع حرکت انقلاب در فضای چپ و تحزب کمونیزم کارگری بجای کاهش اختلافات و تضادها ، نشانه هائی از افزایش آنها را برخود دارد که از دید من اساسا باید امری طبیعی شمردش و باهاش برخوردی انسانی و تئوریک و سیاسی داشت.

من عمدا نظرات رفیق بابک کسرائی را که رفیقی جوان و هوادار حزبمان است انتخاب کرده ام و از ایشان مجدد تشکر می کنم که با ادامه دیالوگ با من این فضا را ایجاد می کند تا اختلافات و تضادهای موجود در گرایش کمونیزم کارگری یا حاشیه آن برای خواننده روشنتر شود. هدف من از ادامه این دیالوگ اینست که این تفاوتها و تضادها شفاف تر در مقابل هم قرار گیرند تا خواننده بتواند بهتر قضاوت کند. هدف دوم من اینست که من و بابک کسرائی هم دیالوگ کردن متمدنانه و انسانی و روبه جامعه را تمرین کنیم که اینهم خودش هدف والائی است. از این مقدمه عبور می کنم و بحث دور دوم را با بابک کسرائی آغاز می کنم:

شروع بحث با بابک کسرائی عزیز:

بابک عزیزم.

مجدد برای ادامه بحثت تشکر می کنم. همینطور اضافه کردن ایمیل آدرس خودت به مقاله دومت و خوش آمدی که داشتی به ادامه این دیالوگ. اجازه بده من و شما همینطور مورد به مورد جلو برویم و نگران این نباش که بحث “مارکسیستی” هست یا نیست. هر دیالوگ می تواند از مسیر مشخص بحثها که گاهی حاشیه ای و شخصی حتی به نظر می رسند شروع شود و بتدریج مثل قطعات یک پازل که به هم وصل می شوند بتواند درک عمومی دو طرف را شفاف جلوی خواننده قرار دهد. با توجه به اینکه من در این گونه دیالوگها نزدیک به ۳۲ سال تجربه مستقیم دارم از من بپذیر که احتمالا زیادی از واقعیت فاصله ندارم اگر بگویم نگران “غیر مارکسیستی شدن بحث” نباش. حد اقل بین ما ، شما یکی خودت را مارکسیست می دانی و می توانی مرتب صوت بزنی اگر من فول غیر مارکسیستی مرتکب شدم!

اما اجازه بده از دید خودم توضیح بدهم که اصل اختلاف بین من و شما چیست؟

به نظر من دیدگاههای شما ربطی به کمونیزم کارگری از همان بدو نزدیک شدنتان به حزب ما نداشته و الان که می گوئی می خواهی با “احتیاط” اختلافات خودت را بقول خودت با “رهبری حزب ما” بیان کنی هم در واقعیت داری گرایشی را نمایندگی می کنی که من اسمش را همان کمونیزم کارگری می گذارم که بخاطر نبود سرپناهی در دوران سقوط بلوک شرف مدتی به زیر سایه حزب ما خزید تا خستگی در کند. حالا به هر دلیل شما داری “با احتیاط حرفهای خودت را می زنی و اختلافاتت را به بیرون باز گو می کنی”. این حق شماست و از همان روزی که به حزب وارد شدی حق شما بود که بازگو کنی و آنهم رو به جامعه. در سنت حزب ما بیان اختلافات سیاسی توسط اعضاء . کادرها و حتی رهبری هیچ ایرادی و هرگز نداشته است. این یکی از نکات برجسته حزبی ماست. بنا بر این شما می توانستی اختلافاتت را سالها پیش بیرون حزب و بعنوان عضو یا کادر حزب بیان کنی و طبیعتا افرادی مثل منهم بودند که پاسخت را همانجا بدهند. اما از این مقدمه با شما می گذرم و در بحث جلو می روم:

اساس اختلاف شما با سیاست حزب سر چیست؟

من مدعی هستم که شما موارد اختلافاتتان بموارد “اخیر” آنطور که مدعی شدید بر نمی گردد. دفاع شما از بحث “دموکراسی” و “وظایف بورژوا دموکراتیک” و رابطه حزب و مردم و روحیه هاشان”  و حتی بحث “مارکسیزم و عضویت در حزب”نمونه هائی است که نشان می دهد که شما با اساس اندیشه کمونیزم کارگری از بدو پیدایشش در حزب ما توسط منصور حکمت مشکل داشته ای . البته من آن دوره کودکیت و نوجوانیت را کنار می گذارم و به همین چند سال گذشته تکیه می کنم! این ادعا که “اخیرا رهبری حزب ما دچار اشتباهات هولناک از جمله ارائه شعار جمهوری انسانی گردیده یا “صف مستقل طبقه کارگر” را یادش رفته و غیره….را من نمی پذیرم. اختلافات شما در چند سال اخیر در سطح نشریه سازمان جوانان حزب و تجمعات حزب در همان محل زندگیتان ادامه داشته و به خلاف ادعای شما هم “نبود حوزه بندی حزبی” هرگز مانع شنیده شدن شما و پاسخگوئی به بحثهاتان توسط دهها رفیق ما نگردیده.

هدف من در این بحث و دیالوگ با شما همیسنست که نشان دهم اساس این اختلافهایتان چیست و مرز بندی آنها را مورد به مورد با سیاستهای حزب کمونیست کارگری روشن کنم:

کار ترجمه ای شما در وب سایت “در دفاع از مارکسیسم” و “آموزش کادرها و اعضاء حزب ما:

فرمودید(نقل به مضمون) که بخاطر افزایش اطلاعات تئوریک ماها اعضاء و کادرهای حزب شما تصمیم گرفتید به فعالیت در نشریه “در دفاع از مارکسیزم” بپردازید.

این نشریه توسط عده ای تروتسکیست منتشر می شود و خط سیاسی آیکی دارد در دفاع از چاوز و آن یکی رهبر بولیوی و مائو و غیره. در معرفی خودش این نشریه اعلام می کند که وابسته به “گرایش مارکسیستی” تد گرانت، تروتسکیست انگلیسی است. ترجمه های شما به زبان فارسی ، بخش فارسی این وب سایت عموما از ترجمه های شماست از منابع خارجی و دریغ از یک کار تبلیغی برای حزب کمونیست کارگری ایران در این نشریه از سوی شما!

انتظار من این بود که شما اسناد حزب ما از کنگره اول تا بحال، بحثهای منصور حکمت و رفیق تقوائی را بابت اطلاع خوانندگان این سایت به زبان انگلیسی ترجمه می کردید. اما ظاهرا علاقه شما در اکثر مواقع بر عکس است! یعنی ماها کمونیستهای کارگری که در حال حاضر شفاف ترین برنامه کمونیستی دنیا را ارائه داده ایم در محضر تروتسکیزم شما عددی محسوب نمی شویم و باید بنشینیم از تروتسکیستهای دنیا چیز یاد بگیریم و اگر نگیریم می شویم بدون “ندوری” و خبلی بد می شود؟

رفیق عزیزم!

خواندن و ترجمه اینهمه “اطلاعات و تحلیلهای تروتسکیستی در موضوعات کره شمالی و غیره” به خود شما چه آموخته؟ البته من در جریان این بحثها بیشتر روشن خواهم کرد که چیزی جز عقب نشینی به چپ غیر کمونیزم کارگری به شما نیاموخته است!

بکار بردن کلمه ضد علمی مارکسیزم  و حکم اخراج من از حزب از سوی شما!

من سالهاست در بحثهایم که بسیاریش هم در روزنه منتشر شده توضیح داده ام که بکار گیری کلمه مارکسیزم امری حد اقل اشتباه و ضد علمی است. در ادبیات حزب ما هم بسیار کم استفاده می شود و غلط مصطلح بودن آن و درست و غلط بودن آنهم در بسیاری بحثها روشن می شود. هم مارکس و هم انگلس از این کلمه به صراحت دوری جسته اند زیرا به علمی بودن تئوری خود اعتقاد داشته اند. البته لنین این اشتباه را کرد و این ایزم را به اسم مارکس اضافه کرد و بعدها به اسم خودش هم ایزم اضافه شد و بعدها هم به اسم مائو ….تا اینکه ما شاهد بودیم به اسم حکمت هم همین ایزم اضافه شد!

جالبست که آنان که به ایزم چسباندن به اسم مارکس و لنین و حکمت بیشتر اصرار دارند معمولا همان ایدئولوگهائی از کار در می آیند که بیشترین خیانتها را به همین اسمها مرتکب می شوند! فرمودید “چه ایرادی دارد یک علم به اسم یک انسان نام گذارده شود؟” عیبش اینست که دیگر علم نیست. می شود حد اکقرش مجموعه افکار آن انسان! می فرمائی “خوب بقیه هم بهش اضافه کرده اند”! خوب اگر بقیه بهش اضافه کرده اند که دیگر راحت تر است آن ایزم را از کنار اسم آن انسان برداشت و مثل همه علوم شناخته شده اسمش را علم در موضوع معین گذاشت. مثلا خود مارکس و انگلس اسمش را گذاشته بودند سوسیالیزم علمی یا ما اسمش را می گذاریم کمونیزم کارگری.

اما جالب تر اینست که شما بخاطر مخالفت من با بکار گیری نام “مارکسیزم” عضویت من در حزب کمونیست کارگری را بر نمی تابی! من چه شانسی آورده ام که شما لیدر این حزب نشدی عزیز! وگرنه یک هیئت نظریه سنجی باید در حزب می چرخید و تمامی اعضاء و کادرها را از جهت “اعتقادات مارکسیستی” توزین می کرد!

بابک عزیزم!

رجوعت می دهم به مصالحبه رفیق تقوائی در انترناسیونال ۲۵۲(منابع همین مقاله). حمید تقوائی هم مخالف اینست که عضویت افراد به “اعتقفاد مارکسیستی” آنها مشروط شود. او هم می گوید عضویت و فعالیت در حزب یعنی شرکت در جنبش سیاسی که حزب آنرا جهت می دهد.

اما شاید اعلام کنی که این روزها در حال نقد “محتاطانه” این بحث حمید تقوائی هم هستی. اگر اینطور است رجوعت می دهم به بحث لنین در سال ۱۹۰۹ که عین همین حرف را می زند و عضویت و بالا رفتن یک کشیش را هم در حزب کمونیست بلامانع اعلام می کند. اما ظاهرا شما که نوشته های زیادی از تروتسکیستها را تجمه کردی برای “رشد افکار ماها” شعارت اینست که این حزب باید حزب مارکسیستها باشد!

“چرا این حزب نباید حزب بلشویکها باشد”؟

من معتقدم حزب کمونیست کارگری ایران نه تنها نباید “حزب مارکسیستها” باشد، بلکه مخالفتم را اعلام می کنم اگر حزب “بلشویکها” باشد! بلشویکها مربوطند به جنبشی در تاریخی بخصوص. متدهایشان و ذهنیتشان در آنجا هم شکست خورد. ما کمونیستهای کارگری اگر بخواهیم “آنها باشیم” کارمان ساخته است! کمونیزم کارگری ، کمونیزم مدرن قرن بیست و یکم است. قد و قواره هایش بمراتب بزرگتر ازبلشویزم قرن ۱۹ است و باید باشد. بحث آزادی در حزب ما ملیونها کیلومتر جلوتر از بحثهای آهاست. بحث سوسیالیزم را هم خیلی جلوتر از بحثهای آنها برده ایم. شما چرا می خواهی ما را در حد حزب “مارکسیستها” و “بلشویکها” عقب بکشی؟! شما بهتر است نقد منصور حکمت را بر بلشویزم و انقلاب روسیه و تجربه شوروی بخوانی و بیائی در بحثهای “محتاطانه ات” رو به جامعه نقد کنی.

“وظایف بورژوا  دموکراتیک و وظایف سوسیالیستی و روحیه توده ها”!

بابک عزیزم،

یکی از ایرادات شما به حزب کمونیست کارگری ایران اینست که “وظایف بورژوادموکراتیک” را از “وظایف سوسیالیستی” جدا نکرده ایم! این دقیقا همان خطی است که حزب توده و جنبش چریکی رویش کاخهای “تئوریک” خود را بر علیه سازماندهی سوسیالیستی چندین دهه و قبل از بدنیا آمدن شما بنا نهاده اند!

شما در یکجا اشاره کرده ای که “آزادی” وظیفه بورژوا دموکراتیک است! خیر عزیز! بورژوازی قادر به دادن آزادی نیست. چرا برایش وظیفه تعیین می کنی؟! در پاسخهای بعدیت بیشتر توضیح بده که این “وظایف بورژوا دموکراتیک” که ما نتوانسته ایم “جدا کنیم کدامها هستند؟! ما در حزب کمونیست کارگری ایران معتقدیم که وظایف انقلابهای بورژوائی اروپا که رسما علام شده مثل آزادی، برابری و جداسازی مذهب از سیاست(حتی!) را حاکمیت بورژوائی نمی تواند به پیش ببرد. اساسا کمونیزم کارگری و حزبش از همینجا شروع شد. احتمالا یادت نیست چون آن موقع بدنیا نیامده بودی اما نسل من بخاطر شنیدن این اراجیف “وظایف بوژوادموکراتیک” و جداسازیش خون داد و نابود شد تا ماها فهمیدیم اینها کشک بود و جز حزب طبقه کارگر و جنیش سوسیالیستی امکانی برای رسیدن به این اهداف نیست. حزب ما وقتی تشکیل شد، آدمهایش همانها بودند که اعلام کردند: “ازادی، برابری و تحقق انسانیت فقط و فقط با پیروزی سوسیالیزم میسر است”

البته شما محق هستی بروی بگردی ببینی لنین یا تروتسکی یا دیگران در این موضوعها چه گفته اند. این متد شناخته شده همان چپی است که آب و هوای امروز را هم از طریق خواندن روزنامه های صد سال پیش بررسی می کند! اما نه متد مارکس است و نه متد لنینی که با شهامت “پیش بینی مارکس در پیروزی انقلاب سوسیالیستی در انگلستان و مخالفتش با مبارزه برای سوسیالیزم در روسیه را به کناری نهاد و آنچه دید عمل کرد.

“تفاوت بلشویکها که ۸۰۰۰ نفر بودند و ماها که ۲۰۰۰ نفر هستیم و “حرکت مستقل طبقه کارگر”

بابک جان،

بعد از سر شماری بلشویکها و اعضاء حزب ما در ایران نتیجه می گیری که رهبری حزب ما اشتباه می کند. حرکت مستقل طبقه کارگر کجاست؟ نباید حزب را تبلیغ کرد بلکه باید “صبورانه در میان کارگران تبلیغ کرد”و….

من در بحث قبلی گفتم که شما بعنوان عضو این حزب وظیفه ات تبلیغ سیاستهای این حزب واعلام آمادگی این حزب برای رهبری انقلاب است. البته اینرا شما نمی پذیری و در حال حاضر مشغول “انتفادات با احتیاط” هستی و قرار است بعد از گرد و خاکهای حزب مدرسی و علی جوادی ما چشممان به انتقادات شما در رد شعار جمهوری انسانی تازه منور شود.

اینها را داشته باشیم اما این سرشماری ها معنی اش چه بود؟ خواستس بگی چون بلشویکها ۸۰۰۰ نفر بودن پیروز شدند و چون ما ۲۰۰۰ نفریم شکست می خوریم؟! آیا این عددها هر چند راست یاشند، اساسا رطبی به اعمال هژمونی سیاسی دارند؟ آیا تعداد عضو تا بحال کسی را به مسند سیاسی نشانده؟

در اندونزی حزب کمونیست چند صد هزار عضو داشت و طومارش طی چند ماه برچیده شد. در ۲۸ مردا حزب توده چند ده هزار عضو و هوادار داشت و طومارش برچیده شد. چطور بلشویکها بخاطر ۸۰۰۰ نفر بودنشان پیروز شدند؟ پس این شمارشها را بگذار کنار و مقداری عمیق تر به حلقه مفقوده بحثت توجه کن!

اما ظاهرا شما هم سخت در این روزها بدنبال “حرکت مستقل طبقه کارگر” می گردی. البته آدرس سایر دوستانی که اینگونه فکر می کنند همان حزب کوروش مدرسی است که دقیقا از همین زاویه نه فقط حزب ما بلکه کل انقلاب را محکوم می کند!

اینجا هم حلقه مفقوده ای است عزیز!

انقلاب اساسا محل “صفهای مستقل ” نیست. تعریف انقلاب ریختن مخالفتهای طبقات مختلف در یک رودخانه واحد است. البته در همین رودخانه گرایشات طبقاتی مختلف خودشان را در سیاست احزاب نشان می دهند. اگر دنبال “حرکت مستقل طبقه کارگر” بگردی نمی یابی چون این طبقه الان سحت درگیر است. ممکنست بگوئی که این طبقه باید اعتصاب عمومی بکند اما نمی توانی بخواهی “حرکت مستقل بکند”! حرکت مستقل این طبقه اینجا معنی نمی دهد.

خلاصه اینکه شما از زاویه جستجوی “حرکت مستقل طبقه کارگر” آدرس را عوضی می گیری و می روی کنار حزب کوروش مدرسی! انقلاب یکی از خاصیتهایش پرتاب آنهاست که نمی بینندش به بیرون از حوزه واقعی سیاست!

خلاصه کلام:

رفیق ما بابک کسرائی مدلی از انتقاد را به حزب ما نمایندگی می کند که یک پایش در چپ غیر کمونیست کارگری است. چپی که کمونیزم کارگری را می خواهد در همان قالبهای چپ چند دهه گذشته ببیند. “تروتسکیست” است و “لنینیست و مارکسیست”. در پیچ تند انقلاب از زیر چتر گفتمان کمونیزم کارگری دارد بیرون می آید. به نظر من هرگز در این گقتمان شریک نبوده بلکه پشت یر این گفتمان و جنبش بخاطر خصلت سرنگونی طلب آن سنگر گرفته. حالا مثل سایر همراهان ما که تعلقات غیر کمونیست کارگری دارند در حال ردیف کردن اختلافات تاریخی خود با ماست. او می توانست از بدو دورود به حزب ما و رو به جامعه بحثهایش را منتشر کند و اختلافات خود را شفاف کند. احتمالا زودتر تکلیفش برای خودش روشن می شد. اما امروز هم اگر پا به صحنه گذاشته دیر نیست. من از این حرکتش استقبال می کنم و تاکیید می کنم که از ویژگیهای مهم حزب ما اینست که مخالفش را به موجودی مرتد و شیطا نی تبدیل نمی کند.

این مخالف محق بوده و هست که حرفش را بزند و ما هم محق هستیم پاسخش را بدهیم. پیروزی جنیش کمونیزم کارگری و حزب آن یعنی حزب کمونیست کارگری ایران در صحنه سیاست و فرهنگ به همه این تلاشها برای شفاف سازیهای مداوم سیاسی بستگی دارد. بالاتر از آن به ارائه مدلی انسانی برای بیان اختلافها تا حق انتخاب جامعه را بهتر محفوظ بداریم.

پیشروی جنبش انقلابی و پیروزی انقلاب مردم را ما باید از طریق به پیروزی رساندن آگاهانه جنبش کمونیزم کارگری به پیش ببریم. جنبشهای دیگر و طبقات دیگر دائم هم از جهت سیاسی و هم از جهت تئوریک در مقابل ما خواهند ایستاد و در مقابل هر شکست، در سنگر بعدی به انتظار ما خواهند نشست. خود سیاست و تحزب کمونیزم کارگری هم از این نبرد تئوریم و سیاسی مصون نخواهد بود. به استقبالش باید رفت همانطور که باید به سازماندهی انقلاب پرداخت: شب و روز و صبورانه و بدون خستگی!

زنده باد انقلاب، آزادیخواهی، برابری طلبی، سوسیالیزم و حکومت انسانی!

زنده باد جنبش کمونیزم کارگری و حزب نماینده آن، حزب کمونیست کارگری ایران!

منابع مرتبط:

سعید صالحی نیا: نکاتی در مورد انقلاب کنونی و افقهایش(رجوع به چند بحث بابک کسرائی)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/460-281209-saeed-s.html

سخنی با رفیق بابک کسرائی(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_166.html

جمهوری اسلامی در آستانه‌ی سقوط , چشم‌اندازهای پیش روی انقلاب ایران و وظایف مارکسیست‌ها(بابک کسرائی)

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_156.html

این حزب باید حزب مارکسیست‌ها و بلشویک‌ها باشد! پاسخ به اظهارات رفیق سعید صالحی‌نیا

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_216.html

در موضوع فلسفه، ایدئولوژی، علم  و جایگاه کمونیزم کارگری( مارس ۲۰۰۸) سعید صالحی نیا

http://www.rowzane.com/0000_2008/e_m03/19_said.htm

آیا در پیوستن به حزب عقاید افراد مهم است؟(حمید تقوائی-انترناسیونال ۲۵۲)

http://www.rowzane.com/0000_2008/e_m07/12-hamid2.htm

“درست همانطور که مارکس در مورد مارکسیستهای فرانسوی می گفت: “فقط آنچه من می دانم ایتست که مارکسیست نیستم!” فردریک انگلس –نامه به کونراد اشمیت- سوم آگوست ۱۸۹۰

http://www2.cddc.vt.edu/marxists/archive/marx/works/1890/letters/90_08_05.htm

وب سایت “در دفاع از مارکسیزم”  از “گرایش مارکسیستی” با الهام از تد گرانت، تروتستکیست انگلیسی

http://www.marxist.com/about-us.htm

برخورد حزب کارگران به مذهب(لنین-۱۹۰۹)

http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1909/may/13.htm