کمونیزم شورایی یا مارکسیزم انقلابی‫

(ازمیان مباحثات در فیسبوک) با تشکر از شما رفیق امیر پرویز برای بحثی* که ارائه کردید و علاقمندی شما به پیگیری این مباحثات. راستش این اواخر کمتر علاقه مندی به چنین مباحثاتی دیده بودم که به خصوص مانند شما جدی و پیگیر باشد و به همین دلیل بسیار خوشحالم که با یکدیگر بحث ها را، دست کم تا رسیدن به نتیجه نسبی دنبال کنیم. در آغاز از این بخش از بحث شما شروع می کنیم که نوشته اید: ‫« اصولا شما تماما از دریچه ی لنینیستی به مارکس رسیده اید و هر آنچه که در تضاد با آن باشد به آنارشی بودن متهم میکنید در حالی که دیگر کم کم همگان به این نتیجه میرسند که با سه خط جداگانه ی لنینیسم ، آنارشیسم ، و کمونیسم چپ روبروایم که هر کدام از آنها امر نمادینی از یک امر واقع به نام تفکر و مشی مارکسی هستند که هر کدام تضادها و همپوشانی هایی با هم دارند»‬ ‫در اینجا لازم است توضیح دهم که مسئله درجه اول طریقه رسیدن به مارکس، مثلا از طریق دریچه لنینیستی یا … نیست بلکه مسئله اصلی به هر ترتیب، خود رسیدن به مارکس است. نقطه اصلی اشتراک مارکسیست ها با هم رسیدن به مارکس است و نه طریقه رسیدن آنها. اما مشکل مارکسیست ها با گرایشات غیر مارکسیستی عبور آنها از مارکس تحت لوای « کمونیسم شورایی» است. در نتیجه شخصا بر این اعتقادم که تفاوت یک لنینست انقلابی با کسی از گرایش ” کمونیسم شورایی” در مارکسیست بودن یکی و غیر مارکسیست بودن دیگری است. نقطه جدال نظری دقیقا همین جا است و نه دریچه رسیدن به مارکسیسم. به عبارت ساده تر، گرایش “کمونیسم شورایی” قبل از هرچیز باید بتواند ثابت کند که اصلاً مارکسیست هست یا می خواهد که باشد، بدون نیاز به توضیح دریچه ورود به این اعتقاد. تلاش تا به پایان رسیدن این مباحثات از طرف من این خواهد بود که ثابت کنم این گرایش اساسا مارکسیست نیست و ورژنی از آنارشیسم است ( نه لزوما نوع باکونینی آن) و سعی خواهم کرد این ادعا را بدون در نظر گرفتن بی اعتقادی آنها به حزب لنینی، بلکه بی اعتقادی عملی آنها به « اصول پایه ای مارکسیسم» به اثبات برسانم. هرچند معتقدم همه این شکل گیری های نظری با نام مارکسیسم مستقیما به دلیل تقابل با لنینیسم به طور کلی و حزب لنینیستی به طور اخص است اما محور بحث را حول دوری این گرایش از مارکسیسم انقلابی و اصول پایه های آن قرار خواهم داد. بنا براین شخصا یکی از آنهایی نیستم که “کم کم به این نتیجه برسم که آنارشیسم و کمونیسم چپ نمادی از یک امر واقع به نام تفکر و مشی مارکسی هستند” بلکه معتقدم آنارشیسم به گستردگی همه طیف های آن، از جمله گرایشی به نام “کمونیسم شورایی” نه منطبق با تفکر و مشی مارکس که در نقطه تقابل با مارکسیسم متبلور می شوند.‬ ‫شخصا معتقدم تمام نقدهای شما، منبعث از نقدهای گرایشات آنارشیستی ( در ابعاد همه طیف های آن ) ناشی از عدم درک صحیح مارکسیسم است. جناح راست طیف آنارشیسم با تقابل آشکار با مارکسیسم خود را معرفی می کند. این جناح هیچ چیز از لیبرالیسم کم ندارد و اگر نظام پلیسی لیبرالیسم را از آن بگیریم چیزی بیش از آنارشیسم باقی نمی ماند. جناح های چپ آن نیز مارکس را بدون اصول پایه ای که مارکسیسم را شکل می دهند می پسندد، در نتیجه نطفه شکلیگیری آنها بر روی تناقض است و این تناقض را در همه ابعاد و تا پایان راه با خود حمل می کنند. برای مثال نمونه هایی از بحث شما را اینجا منعکس می کنم و بعد به ریشه های شکلگیری این طرز تلقی می پردازم تا معلوم شود به چه میزان دوری از اصول اساسی مارکسیسم موجب نگرشی اینگونه می شود و بعد با طرح سوالاتی تناقضاتی که به آن اشاره شد را مشخص خواهم کرد. شما نوشته اید:‬ ‫« در مورد درخواستهای فوری و حداقلی مانند افزایش دستمزد ها دچار تحریف اشکار شده اید . هیچ کس مخالف درخواستهای فوری نیست . شما یک مقاله به من نشان دهید که در آن این فعالین بر علیه مبارزه ی کارگران ، علیه خواسته های فوری موضع گیری کرده باشند»‬ ‫در اینجا ابتدا لازم به توضیح می دانم که در واقع این مبارزه روزمره کارگران، مثلا برای افزایش دستمزد است که به گرایش لغو کار مزدی تحمیل می کند تا ضمن تلاش برای لغو کار مزدی از افزایش دستمزد هم حمایت کنند. به عبارت ساده تر، گرایش لغو کار مزدی برای آنکه کار مزدی را لغو کند باید برای افزایش دستمزد مبارزه کند. یعنی برای چیزی مبارزه کند که قصد الغای آن را دارد. به عبارت نهایی، پیروزی گرایش لغو کار مزدی در الغای کار مزدی با مزد افزایش یافته است. البته در اینجا به جز تاکتیک ماکسیمالیستی نمی توان تناقضی بین مبارزه برای افزایش دستمزد و لغو کار مزدی پیدا کرد، منتها مشروط به این که این نوع مبارزه تا به آخر بر پایه اصول مارکسیسم انقلابی پیش رود، در غیر اینصورت خواه ناخواه به مبارزه در چارچوب اکونومیستی و سندیکالیستی منجر خواهد شد، حتا اگر کار مزدی به جای « سیستم کارمزدی» ملغا گردد. اما گرایش لغو کار مزدی ( یا کمونیسم شورایی) نمی تواند بر محور اصول مارکسیسم مبارزه خود را تنظیم کند و زمینه پیدا شدن تناقضاتش هم همینجا است. برای روشن شدن بیشتر موضوع به قسمت دیگری از نوشته شما اشاره می کنم که گفته اید:‬ ‫« خود بولشویک ها بوده اند که بعد از سرکوب کنترل کارگری اعلام کردند سیستم مزدی و پاداش را تا مدتها حفظ خواهند کرد و بعد تروتسکیستها همین را غیر سرمایه داری دانسته اند . نمیشود این چنین ماری در آستین پرورش داد و بعد مدعی انقلاب مداوم شد»‬ ‫در اینجا از ادعای شما مبنی بر “سرکوب کنترل کارگری” همچنین بی ارتباطی “انقلاب مداوم” با آن موقتا صرفنظر می کنم تا از اصل موضوع دور نشویم. اما اصل موضوع در اینجا است که چرا باید سیستم مزدی را تا مدتها حفظ کرد تا بتوان سیستم مزدی را ملغا کرد. ما با این منطق بالاتر آشنا شدیم که برای لغو کار مزدی باید از مبارزه برای افزایش دستمزد هم حمایت کرد و این چیزی بود که شما خود به ما گفته و خواسته بودید جلوی “تحریف” را بگیرید. یعنی اگر گفته شود گرایش لغو کار مزدی با مبارزه برای افزایش دستمزد مخالف است شما این را به عنوان تحریف تلقی خواهید کرد و ناچارا توضیح خواهید داد که این گرایش از مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد حمایت می کند. حال اگر به سراغ بلشویک ها برویم خواهیم دید که آنها نیز دقیقاً خواسته اند چنین کنند اما مورد نقد شما قرار گرفته اند. چه تفاوتی بین بلشویک های نگهدارنده سیستم کارمزدی تا مدتها، با گرایش لغو کار مزدی مدافع افزایش دستمزد بر اساس سیستم کار مزدی وجود دارد که در اولی مورد نقد و در دومی “رویکرد مارکسی” تلقی می شود!؟ تنها پاسخ منطقی به این پرسش این است که بلشویک ها در زمانی قصد حفظ سیستم کار مزدی تا مدتها را داشتند که طبقه کارگر نقدا در قدرت بوده است و فرقش با حمایت گرایش لغو کار مزدی از افزایش دستمزد این است که این گرایش چنین درخواستی را قبل از در قدرت قرار گرفتن طبقه کارگر داشته و از آن حمایت کرده است. بعید می دانم بتوان به جز این تفاوت به مورد مهم تری اشاره کرد که توضیح دهنده اختلاف در عمل مشابه بین بلشویک ها و گرایش لغو کار مزدی باشد. تمام یا عمده ترین نقد کل گرایش آنارشیسم و کمونیسم شورایی و لغو کار مزدی به بلشویسم نقد به آنها پس از قدرت گیری بوده است. ( صرفنظر از نقد های جست و گریخته در مورد چه باید کرد و حزب انقلابیون حرفه ای). در نتیجه یک فصل اساسی در تعریف دو گرایش مارکسیسم انقلابی و کمونیسم شورایی یا لغو کار مزدی پدیدار می شود، و آن مقوله طبقه کارگر در قدرت سیاسی و طبقه کارگر تحت سلطه است. بلشویک ها خواسته بودند سیستم کار مزدی و پاداش تا مدتها هنوز باقی بماند در حالی که قدرت سیاسی را نیز به دست آورده بودند. یک سوال کوتاه و فرعی د راینجا این خواهد بود که کمونیسم شورایی در این وضع اگر به جای بلشویک ها بود چه می کرد. اما این سوال پاسخ نخواهد گرفت مگر آنکه مراحل تا به آنجا قرار گرفتن نیز معلوم شده و فرق بین کمونیسم شورایی یا لغو کار مزدی با بلوشیک ها در این زمینه نیز روشن شود. به عبارت بهتر، نمیتوان بلشویک های در قدرت را نقد کرد اما از چگونگی و اهمیت مارکسیستی کسب قدرت طفره رفت. نقد بلشویک های در قدرت به معنی مفروض دانستن پروسه به دست گرفتن قدرت هم هست، حال آنکه کمونیسم شورایی یا گرایش “لغو کار مزدیها” هرگز نقشه یا تاکتیکی برای این منظور ارائه نکرده اند. آنها به ابن بهانه که “سرنگونی طلب” نیستند، هرگز برنامه ای روشن که چگونگی سرنگونی رژیم سرمایه داری در ایران را نشان دهد ارائه نکرده اند. در نتیجه این وضع شبیه همین جمله ای خواهد شد که شما خود فرموده اید:‬ ‫« ولی نمیشود مواد اولیه ی قورمه سبزی را استفاده کرد و همچین دستپختی را قیمه ی سیب زمینی جا زد»‬ ‫ ‬‫دقیقا بر همین اساس می شود گفت؛ نمی توان سیستم کار مزدی را ملغا کرد بدون آنکه قدرت سیاسی مورد نیاز برای الغای آ را کسب کرد. هنوز باید توضیح قانع کننده ای در مورد بلشویک ها داد که چرا با وجود کسب قدرت سیاسی می خواستند سیستم کار مزدی و پاداش را تا مدتها حفظ کنند؛ اما یک نکته ظریف در اینجا وجود دارد و آنهم این است که آنها قبل از کسب قدرت سیاسی با شعار “لغو کار مزدی” به این مرحله، یعنی کسب قدرت سیاسی نرسیده بودند. مبارزه قبل از کسب قدرت سیاسی آنها مبارزه اکونومیستی نبود؛ یعنی از مبارزه افزایش دستمزد به منظور لغو سیستم کار مزدی حمایت نمی کردند، بلکه بین مبارزه برای افزایش دستمزد و کسب قدرت سیاسی، حلقه واسطی درست کرده بودند که این مبارزه را از چارچوب اکونومیستی آن خارج کند. در اینجا فرق بین گرایش کمونیسم شورایی یا لغو کار مزدی، با مبارزه مارکسیستی بلشویک ها بیشتر خود را نشان می دهد که گرایش کمونیسم شورایی یا لغو کار مزدی نمی تواند از مبارزه برای افزایش دستمزد حمایت نکند، اما ضمنا چون هیچ نقشه ای برای کسب قدرت سیاسی ندارد، ناچار می شود بین افزایش دستمزد و لغو کار مزدی حلقه واسط ایجاد کند؛ ( همان که این گرایش را به ماکسیمالیست تبدیل می کند) و نه ایجاد حلقه واسط بین افزایش دستمزد و تسخیر قدرت سیاسی که تازه آغازی بر فرایند لغو سیستم کارمزدی است. گرایش لغو کار مزدی بدون این افق، اگر از حمایت مبارزه برای افزایش مزد صرفنظر کند که در اینصورت به مبارزه کارگران پشت کرده و به سکت تبدیل می شود و اگر چنین نکند، در اینصورت باید بین این مبارزه و هدف فوری خود یک حلقه ارتباط ایجاد کند. هدف فوری این گرایش لغو کار مزدی است و از همینرو است که این شعار را اکنون و تا حد زیاد به محوری ترین شعار خود تبدیل کرده است. اما ضمنا خوب می دانیم که این یک رفرمیسم بی درو پیکر خواهد شد که مدعی باشیم با افزایش دستمزد به هدف فوری لغو کار مزدی نائل خواهیم گشت! برای این منظور طبقه کارگر باید قدرت سیاسی را به دست آورد. حلقه مفقوده ای که گرایشات کمونیسم شورایی و لغو کار مزدی را در چنین مخمصه ای قرار می دهد دوری آنها از اصول پایه ای مارکسیسم انقلابی به بهانه نقد به بلشویسم است. بیشتر توضیح می دهم.‬ ‫ ‬‫یکی از اساسی ترین اصول مارکسیستی که در مانیفست کمونیسم نیز به صراحت بر آن تاکید شده، هدف فوری کمونیست ها به منظور متحد کردن کارگران به مثابه یک طبقه برای کسب قدرت سیاسی و استقرار دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا است. همانطور که گفته شد این یک اصل مارکسیستی است و با پذیرش یا رد آن می توان مارکسیست بود یا نبود. آنارشیست ها چنین اصلی را نمی پذیرند و به همین دلیل مارکسیست نیستند. به عبارت بهتر، آنها برای اینکه مارکسیست نباشند این اصل را نمی پذیرند. اما اگر کمونیسم شورایی یا گرایش لغو کار مزدی یک گرایش آنارشیستی نیست لازم است توضیح دهد در کدام برنامه و قطعنامه خود چنین اصلی را به صراحت پذیرفته اند. اینکه در گوشه ای از یک مقاله، توضیحی، آنهم تحت فشار مخاطبین در مورد سرنگونی داده شود و به بهانه “سرنگونی بورژوایی”، کل مقوله سرنگونی را مخدوش کرده یا ناچارا به صورت گزینه ای بگویند، فلان نوع سرنگونی را قبول دارند، مطلقا به معنی پذیرش این اصل مارکسیستی محسوب نخواهد شد.‬ ‫ ‬‫یک گرایش مارکسیستی بر اساس همین اصل خود را سازمان داده و نوع تشکلی که می تواند در آن مبارزه انقلابی را گسترش داده و به آن افق انقلابی دهد را پیشنهاد می دهد. نطفه شکلگیری بلشویسم و حزب انقلابی لنینیستی نیز همین اصل مارکسیستی است. حزب لنینی تشکیلاتی است که بر پایه تئوری های مارکسیستی ساخته شده است، یعنی یک تشکیلات اخص کمونیستی. این حزب بر خلاف تشکیلات مورد نظر گرایش لغو کار مزدی متشکل از انواع توده های کارگر تحت تسلط ایدئولوژی بورژوازی با انواع انحرافات وارد شده به آن نیست، بلکه تنها و تنها به بخشی از طبقه کارگر متعلق است که تنها و تنها کمونیسم را مبنای شکلگیری تشکیلات خود قرار داده است. حال اگر این حزب از مبارزه برای افزایش دستمزد دفاع کند، اولا نگران این نخواهد بود که با این مبارزه وارد مدار رفرمیستی شده است، زیرا که کاملا از قبل روشن است که این مبارزه وسیله ارتباط این حزب با توده کار گر از سطح آگاهی کنونی اش است تا بتواند ارتباطی بین این مبارزه با تسخیر قدرت سیاسی ایجاد کند. دقیقا همین منظور و فقط همین منظور مانع از در غلطیدن یک حزب کمونیستی به رفرمیسم می شود، اما تشکیلات علی العموم کارگران، بدون برخورداری از تئوری های کمونیستی، و بدون داشتن افق تسخیر قدرت چگونه میتوانند برای افزایش دستمزد مبارزه کند بدون آنکه به رفرمیسم تبدیل شود؛ به خصوص که شعار محوری آنها نه تسخیر قدرت سیاسی بلکه لغو کار مزدی باشد.‬ ‫ ‬‫بورژاوزی در اولین پاسخ خود به این مبارزه میتواند این مطالبه را با جان و دل بپذیرد و علاوم بر افزایش دستمزد، کل پرداخت دستمزد را نیز ملغا کرده و به جای آن مثلا کوپن یا خدمات اجتماعی به کارگران اعطا کند. در اینصورت « سیستم» کار مزدی بر سر جای خود باقی مانده و چارچوب نظام سرمایه داری همچنان بدون هیچ گزندی، حتا به قدرت سیاسی آن باقی مانده و هدف لغو کار مزدی نیز تامین شده است. تمام جان مایه رفرمیسم نیز همین است و تصادفی نیست که رفقای گرایش مارکسیسم انقلابی گرایش لغو کار مزدی را جناح چپ سندیکالیسم توصیف کرده اند. آنچه که به زعم شما توقف بلشویک ها در دوره حفظ سیستم کار مزدی تا مدتها پس از کسب قدرت سیاسی است، در گرایش لغو کار مزدی، در شرایطی که بتواند برای مدتی دوام آورده و به دلیل تناقضات درونی اش از بین نرود، همین مورد اما قبل از کسب قدرت سیاسی صادق است. تنها راه باقی مانده برای خروج این گرایش از این بن بست، تغییر هدف فوری لغو کار مزدی و جایگزینی آن با تسخیر قدرت سیاسی بر اساس اصل پایه ای مارکسیسم انقلابی است. اما حتا این تغییر هنوز باعث نمی شود که این گرایش به طور کامل بر روی ریل مارکسیسم قرار گیرد، هرچند آغازی بزرگ و انقلابی محسوب می شود.‬ ‫حال فرض می کنیم که گرایش لغو کار مزدی یا کمونیسم شورایی، تسخیر قدرت سیاسی به منظور استقرار دیکتاتوری انقلابی طبقه کارگر را هدف آنی و فوری خود می داند و با این موضوع کمترین مشکلی ندارد. (اگر شما تصور می کنید که این گرایش از قبل همین اعتقاد را داشته، لطفا با ذکر منبع و تاریخ آن را معرفی کنید. توجه داشته باشید که یک اشاره گنگ و دو پهلو به یک موضوع به معنی پذیرش آن به حساب نخواهد آمد. این روش معمول سانتریسم است که جهت تزئین نظرات خود از هر چیز یکی یک خرده توضیح می دهد. مسئله در رابطه با چنین هدف مهم مارکسیستی ما به ازای این اعتقاد در پراتیک یک جریان است. مثلا ما به ازای لنینیسم از این اصل حزب بلشویک است. این حزب چه اشکالاتی داشته یا نداشته چیزی از جنبه ما به ازایی آن از اعتقاد عملی به این اصل مارکسیستی کم نخواهد کرد. فرض هر درجه ضعف حزب لنینیستی، به موضوع پس از تبدیل شدن این حزب به عنوان ما به ازای اصل مارکسیستی هدف فوری تسخیر قدرت به حساب خواهد آمد و نه به دلیل تجسم مادی حزب بلشویک از این اصل مارکسیستی ).‬ ‫ ‬‫ باز اجازه دهید فرض کنیم که کمونیسم شورایی یا گرایش لغو کار مزدی، به هر وسیله ای که خود مایل است توانست تود های پراکنده کارگران را به مثابه یک طبقه تبدیل کرده و این طبقه قدرت سیاسی را تسخیر کرده است. این فرض را به این شکل کامل می کنیم که شوراهای کارگران در سراسر کشوری که تا دیروز در تسلط کامل بورژوازی بوده از امروز قدرت را در دست گرفته و مسلط گشته است. در اینجا سوال یک ناظر بی طرف از شما و گرایش کمونیسم شورایی این خواهد بود که آیا در این کشور به این دلیل که شوراها مستقر شده اند، کمونیسم نیز مستقر شده و سیستم کار مزدی ملغا شده است؟ شما اگر جواب منفی بدهید، یعنی بگوئید خیر، کمونیسم مستقر نشده و تولید همچنان بر اساس سیستم کار مزدی و تقسیم کار بورژوایی ادامه دارد، در این صورت وارد آن سلسله تناقضاتی خواهید شد که بالا تر از آن یاد کرده بودیم و شما عذر خواهی های زیادی به “بلشویک ها و تروتسکی و کنترل کارگری و انقلاب مداوم” بدهکار خواهید شد. اما در عوض توانسته اید با سوسیالیسم تخیلی نظیر کمونیسم منصور حکمت که از فردای انقلاب کمونیسم را مستقر می کند فاصله کافی پیدا کنید. اما اگر در پاسخ بگوئید کمونیسم شورایی مورد نظر شما از لحظه تسخیر قدرت مستقر خواهد شد، در این صورت نیازی به عذر خواهی از بلشویسم و … نیست اما این کمونیسم سر مویی اختلاف با توهمات و تخیلات منصور حکمت نخواهد داشت. اگر برای پاسخ دقیق به این سوال به منبع مارکسیسم رجوع کرده و با درک مارکسیستی از مفهوم دوران گذار به سوسیالیسم؛ استقرار سوسیالیسم را در یک مرحله گذار توضیح دهید، که آغاز آن از لحظه کسب قدرت سیاسی است که فاز اول جامعه سوسیالیستی تعریف می شود، فازی که همچنان داغ تقسیم کار بورژوایی بر آن باقی مانده و سهم اجتماعی بر اساس از هرکس به اندازه کارش و به هرکس به اندازه استعدادش تعلق می گیرد، در اینصورت از شما سوال خواهد شد، چرا بلشویک ها مدام باید با این سوالات مواخذه شوند که شما پرسیده اید :‬ ‫« کالا ، کالا باشد و خارج از حیطه نرخ سود و ارزش اضافی ؟!! پس از کالا چه درک مارکسی باقی میماند ؟؟»‬ ‫آیا در آغاز ساختن ساختمان کمونیسم ارزش اضافی از بین می رود؟ اگر بگوئید بله از بین می رود، به شما خواهند گفت پس دیگر این دوران گذار چه مفهومی دارد و “رویکرد مارکسی” در کجا کاربرد خواهد داشت. با “رویکرد مارکسی”، مفهوم دوران گذار عبارت است از دورانی که جامعه در حال زدودن یک به یک دردهای زایمان ناشی از تولد جامعه نوین از دل جامعه کهن است که “تا مدتها” همچنان ادامه خواهد داشت. یکی از این درد ها ارزش اضافی است که همچنان کسب می شود، هرچند اینبار این ارزش اضافی به جای پر کردن جیب صاحب ابزار تولید برای ساختن ساختمان سوسیالیسم استفاده می شود ولی همچنان ارزش اضافی خواهد بود بر اساس تقسیم کار بورژوایی که همان تفاوت استعداد ها و مقدار کار را توضیح می دهد.‬ ‫ از دیگر داغ های باقی مانده از نظام کهن همچنین میتوان به وجه توزیع کاپیتالیستی و وجه تولید در سطح خرده بورژایی اشاره کرد. مالکیت بر ابزار تولید در سطح کلان ملی اعلام می گردد اما به این دلیل ارتش سرخ نمی تواند به بقالی ها و مراکز تولید خرد در کوچه پس کوچه ها حمله کرده و اموال آنها را به نفع سوسیالیسم مصادره کند، اینها بقایای نظام سرمایه داری است که در یک فرایند در سیستم سوسیالیستی ادغام خواهند شد. پول، کشمکش های قومی، مرز های کشور و … از جمله داغ های باقی مانده از گذشته بر بدن جامعه تازه متولد شده است. از مهمترین آنها خود جامعه طبقاتی است که همچنان، هر چند با حاکمیت طبقه کارگر اما به هرو در جامعه وجود دارد. کارگران اگر چه در قدرت و شوراهای خود حاکم شده اند اما خود گواه از نظام طبقاتی می هد و تنها زمانی از بین رفته که جامعه جنبه طبقاتی خود را از دست داده و « برابری» بین انسانها ( و نه طبقات) برقرار می شود. در نتیجه جنبه دیگری از سوسیالیسم تخیلی گرایشات سانتریستی، از جمله منصور حکمت که خواهان “آزادی، برابری، حکومت کارگری” می شود نیز بی معنی خواهد بود. در جامعه ای برابری وجود دارد که طبقه از بین رفته باشد و وقتی طبقه از بین برود دیگر حکومت بی معنی خواهد شد و وقتی حکومت بی معنی می شود که کارگر مفهوم خود را از دست داده باشد.‬ ‫در اینجا پرسشی که از “کمونیسم شورایی” می شود این است که، آیا استقرار شوراهای کارگران به جای حزب بلشویک به معنی از بین رفتن ارزش اضافی است؟ اگر آری پس چرا آنها هنوز کارگر اند، مگر اینکه کارگر بدون ایجاد ارزش اضافی نیز هنوز بتواند کارگر باقی بماند. مفهوم وارونه “کمونیسم کارگری”، یا ” سوسیالیسم کارگری” نیز در همینجا مشاهده می شود. کمونیسم زمانی مفهوم دارد که دیگر کارگر وجود نداشته باشد، “کمونیسم کارگری” التقاطی از یک اتوپیا با حضور کارگر است. کارگر یعنی نیروی فروشنده کار و ایجاد کننده ارزش اضافی، کمونیسم نمی تواند همان فروشنده نیروی کار و ایجاد کننده ارزش اضافی باشد، بلکه کمونیسم محصول نفی این فرایند است. می بینیم که انواع التغاط و بد فهمی خرده بورژوایی چگونه در جنبش سوسیالیستی رسوخ کرده و انرژی عظیمی از پیروان این جنبش کاسته است.‬ ‫ از جمله مهمترین علامت یک جامعه کمونیستی استقرار این شیوه تولید در وسیع ترین کشورهای جهان است. کمونیسم یک فرماسیون جهانی است و نه ملی. مفهوم اصلی نظر مارکس که می گوید “کارگران وطن ندارند” در این نکته است که استقرار جامعه کمونیستی نمی تواند محصور در مرز های ملی یک کشور باشد و ضرورتا یک فرایند جهانی است. حال چگونه می توان سیستم کار مزدی را تنها در یک کشور لغو کرد در حالی که همه جهان بر این اساس همچنان باقی مانده باشد. اگر واقعا بتوان چنین کرد، پس چرا نتوان کار مزدی را در یک شهر ملغا کرد، و اگر بتوان چنین کرد پس چرا نتوان کار مزدی را در یک کارخانه ملغا کرد و سوسیالیسم را در یک کارخانه مستقر کرد. مگر «اوئن» چیزی بیش از این می خواست و مگر مارکس چیزی بیش از سوسیالیسم تخیلی به وی نسبت داده بود.‬ ‫این بحث بر اساس منطق ریاضی به ناچار به اینجا رسید تا بتوان معلوم کرد فاصله بین لحظه تسخیر قدرت سیاسی ( و نه هنوز در وجه کامل اقتصادی و فرهنگی و…) با استقرار کمونیسم و لغو سیستم کارمزدی که به قول مارکس بتوان بر پرچم آن نوشت، از هر کس به اندازه توانش و به هرکس به اندازه نیازش سهم اجتماعی تعلق می گیرد، فاصله ای است که اولا با حاکمیت «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» پر می شود و ثانیاً یک دوره گذار است که می تواند تند یا کند بوده و یا حتا در بین راه متوقف و در مسیر ترمیدوری گذار به گذشته نیز قرار بگیرد. این بستگی به توازن قوا در سطح جهانی و پیروزی انقلابات پیا پی در سایر کشورهای جهان دارد. حال اگر در این دوره گذار عناصر باقی مانده از نظام سرمایه داری مشاهده می شود ،لزوما به معنی سرمایه داری دولتی نیست. حتا اگر کارگران در این دوره ارزش اضافی تولید می کنند که با آن بتوان پس از رفع نیازهای روزانه به رشد و توسعه ابزار تولید و امکانات مدرن زیست پرداخت، هنوز نمی توان نام سرمایه داری دولتی بر آن نهاد. دولت کارگران نمی تواند به صرف اینکه هنوز ارزش اضافی ایجاد می شود، همزمان سرمایه دار هم باشد؛ و سرمایه داری نمی تواند بدون امکان تسلط این طبقه بر مالکیت خصوی، محصور در یک کشور، و بدون ارتباط با سایر اجزای سرمایه داری جهانی باقی بماند. ایجاد ارزش اضافی اگر برای انباشت سرمایه نباشد نمیتواند تعریف کننده سیستم سرمایه داری باشد. سرمایه داری دولتی نمی تواند بدون بحران سرمایه داری باشد و نمی تواند بدون انباشت سرمایه بقای سرمایه دارانه داشته باشد. اتلاق سرمایه داری دولتی به روسیه پس از انقلاب تا فروپاشی کامل آن یک فرمالیسم بی درو پیکر است که به دلیل ناتوانی از توضیح واقعی شکست دوران گذار به سوسیالیسم و بی ربطی خود به تحلیل مارکسیستی از سرمایه داری، و در نهایت جهت آسان به نتیجه رسیدن مطرح می شود.‬ ‫در پایان و برای حل همین مسئله، این پرسش در مقابل هر گرایش مدافع تز سرمایه داری دولتی در شوروی سابق، و به خصوص گرایش لغو کار مزدی و کمونیسم شورایی قرار می گیرد که آیا ممکن است شما نمونه ای از ساختمان سوسیالیسم معرفی کنید که بتواند منطبق با نظریات مارکس باشد و در یک دوره گذار تعریف شود به طوری که در هر نقطه از این دوره گذار نتوان عناصر نظام سرمایه داری را به عنوان علامت سرمایه داری دولتی نشان داد؟ ممکن نیست شما بتوانید کمونیسم را یک شبه در یک کشور مستقر کنید و اگر استقرار آن در یک فرایند گذار صورت بگیرد، مبتنی بر ادله خود شما در مورد سرمایه داری دولتی، ممکن نیست نتوان دهها نمونه شاهد بر سرمایه داری دولتی بودن همان کمونیسم شواریی پیدا کرد. در نتیجه می بینیم که باز تناقضی دیگر در این جمله شما چگونه خود را نشان می دهد:‬ ‫ ‬‫«عناصری از تفکرات کائوتسکیسم از همان زمان انترناسیونال دوم در تمامی گرایش های لنینیستی رسوب کرده و تا الان هم موجود است و مشمول گذر زمان نشده است . به عنوان مثال تشکیل شورا ها در زمان بحران واتخاذ رویکرد اتحایده ای در زمان رونق . این تفکر استالینیسم ، تروتسکیسم ، رازی ، تونی کلیف ، پیکار ، کومله و فدایی نمیشناسد و تجربه ی تاریخی در آن اثری نداشته ، لغو کار مزدیها دقیقا این عنصر مشترک را نقد میکنند و شما بر برجسته کردن نقاط اختلافتان با استالینسم از آن طفره میروید .»‬ ‫ ‬‫در اینجا برای تسهیل کار، موضوع تشکیل شورا در زمانی به جز بحران ( اگر منظور بحران انقلابی است) را منوط می کنیم به معرفی شما از شورایی که به جز در این شرایط شکل گرفته است. هر تعریفی از شورا توسط هر گرایش مشابه گرایش شما تنها مثال هایی که در مورد شورا دارد مثال دوره انقلاب ۵۷ یا در هر حال دوره اعتلای انقلابی در جایی دیگر است. اگر می شد شوراها در شرایطی به جز اعتلای انقلابی حاصل شود لابد باید تا حالا یک نمونه آن به چشم می خورد، از این گذشته، شوراهای کارگران نتیجه منطقی آزاد شدن اراده کارگران است که این نیز خود در نتیجه کسب هژمونی طبقه کارگر و در شرایط دو گانه به دست خواهد آمد و نام این وضعیت همان اعتلای انقلابی است. شورا در شرایطی به جز این، در بهترین حالت “سبک کار” شورایی محسوب می شود و نه شورا به عنوان اراده حاکم یا اراده در حال حاکم شدن در جامعه. شورای کارگران نهادی است که از قانون اساسی نظام بورژوایی عبور کرده و قوانین مصوبه خود را اجرا می کند، در نتیجه نمی تواند در دوره تسلط کامل بورژوازی در سراسر جامعه شکل بگیرد.‬ ‫ ‬‫ و اما آنچه که از تفکرات کائوتسکیسم از همان زمان انترناسیونال دوم در گرایشات رفرمیستی، به خصوص گرایش لغو کار مزدی یا کمونیسم شورایی باقی مانده نقد اتحادیه ها و سندیکا ها بدون الگویی فراتر از همان اتحادیه ها و سندیکا ها است. در اینجا اگر نگویم شما در توضیح لنینیسم دست به تحریف زده اید اما خواهم گفت کاملا آن را وارونه برداشت کرده اید. همه گسست بلشویسم از دترمنیسم کائوتسکی بوسیله نقد مبارزه خود بخودی و اتحادیه ای و جایگرینی آن با مبارزه حرفه ای از طریق حزب انقلابی طبقه کارگر است که در چه باید کرد لنین منعکس شده است. حال لنینیسم یک بار باید برای این مواخذه شود که چرا مبارزه انقلابی را برای خود و مبارزه اقتصادی را برای اتحادیه ها خواسته است و بار دوم به این دلیل که “شورا ها را برای بحران و اتحادیه ها را در دوره رونق” خواسته است. ( البته لازم به یادآوری است که توضیح شما در این مورد هم همان نیست که مورد نظر گرایشات لغو کار مزدی و کمونیسم شورایی است. موضوع رونق و بحران موضوعاتی نیست که به نوع تشکل یابی شورایی و اتحادیه ای مربوط باشد. این موضوعی دیگری است که در بحث دیگری قرار می گیرد و هرچه هست هم ربطی به کائوتسکی ندارد، چه رسد به باقی مانده اش در این و آن گرایش تا اکنون. از این گذشته مگر ممکن است تشکیلاتی که لغو کار مزدی پیشنهاد می دهد چیزی فراتر از اتحادیه های سراسری لهستان به رهبری لخ والسا باشد. کائوتسکی در آنجا بیشتر از هرجای دیگری دیده شد).‬ ‫ از این موضوع که بگذریم، چیزی که گنگ می ماند، به توصیف شما، باقی ماندن تفکرات کائوتسکی در تونی کلیف و پیکار و … است که لغو کار مزدیها دقیقا این عنصر مشترک را نقد می کنند بدون آنکه معلوم شود عنصر مشترک نظریه سرمایه داری دولتی بین تونی کلیف و لغو کار مزدیها و منصور حکمت و … نمیتواند از طریق همین افراد گرایش لغو کار مزدی ها را به کائوتسکی وصل کند!؟‬ *** ‫ ‬ * کامنت امیر پرویز مطالبی را که مطرح کرده اید حاوی نکاتی است که مارا به بحث تئوریک و نظری حول مسائل جدی خواهد کشاند که بررسی جزء به جزء آن از حوصله ما خارج است البته از شما یک مقاله در مور نقدلغو کار مزدیها خوانده بودم منتظر مقاله تان هستیم ولی این بار امیدوارم که در آن مظروف را نقد کنید نه ظرف را . و بنیان های متریال این بحث را که با دایره ای مواجه هستیم که کمونیسم چپ را به راست لیبرال پیوند میزند و ناتو را با شورا در هماهنگی میبند به مانشان دهید !! تا بپذیریم که پایدار نیز مانند حکیمی نمیتواند مخالف ناتو نباشد . اصولا شما تماما از دریچه ی لنینیستی به مارکس رسیده اید و هر آنچه که در تضاد با آن باشد به آنارشی بودن متهم میکنید در حالی که دیگر کم کم همگان به این نتیجه میرسند که با سه خط جداگانه ی لنینیسم ، آنارشیسم ، و کمونیسم چپ روبروایم که هر کدام از آنها امر نمادینی از یک امر واقع به نام تفکر و مشی مارکسی هستند که هر کدام تضادها و همپوشانی هایی با هم دارند با این توصیف تعریف ما از آنارشیسم با دیدگاه شما متفاوت است . آنارشیسم مدل باکونینی و کروپوتکینی بطور کل از کمونیسم چپ جداست . هر چند توافقاتی نیز در آن وجود دارد (که بحث جداگانه ای میطلبد چون اصلا به موضوع ما ربطی ندارد ) همین کمونیسم چپ خود شاخه ها دارد که در سیر تحولات سرمایه داری در قرن بیست بازتابهایی بر روی خط و مشی آنها داشته است . هرکس که مخالف نوع تشکلیلات لنینیستی باشد آنارشیست نبوده و نیست . اصولا در ایران چپ با مدل روسی آن متولد شده هرکس فکر میکند چپ انقلابی باید باشد تنها تصورش همان لنینیسم است با این رویکرد هرکس که میخواسته مخالف استالین باشد تصور دیگیری جز تروتسکیسم به ذهنش خطور نمیکرد . اصولا اشتباهات ۳۳ ساله پیش در جریان انقلاب بهمن ۵۷ هنوز در تار و پود چپ ها موج میزند که آن زمان چگونه از مائو ، لنین ، چگوارا ، رژی دبره و غیره به مارکس میرسیدند در حالی که اگر از مارکس شروع کنیم هم میتوان مخالف استالینیسم بود و هم با تروتسکیسم مرز بندی داشت. پرسیده اید کی و کجا شوراییها توانسته اند لغو کار مزدی را به کرسی بنشانند ::: که اصلا متوجه محتوای بحث های من نشده اید . که همان مساله ای را که در مورد خود رعایت میکنید در مورد ما چشم بر آن میبندید . کمونیسم شورایی بود که در دهه ی ۵۰ و ۶۰ با خوانشی دقیقا ماتریالیسمی نشان داده است که چگونه مارکسیسم در دنیا با مارکسیسم لنینیسم تداعی شد . ملی کردن همان سوسیالیزه کردن قلمداد شد و ده ها مورد دیگر که در عرصه ی جهانی هیچ یک پاسخی دریافت نکرده . به عنوان مثال نگاه کنید به کتاب مارکسیسم آخرین پناهگاه بورژوازی ! (از پل ماتیک که البته هرچه میخوام خلاصه تر باشد وارد مباحث درونی آن نمیشوم و امیدوارم متهم نشویم که فقط در اینجا کتاب معرفی کردم) . شوراییها همیشه در اقلیت بودند ولی هیچگاه به فرقه بازی و سکتاریسم میل نکرده اند . در ده ها مقاله دقیقا نشان داده اند که سکتاریسم در بطن اندیشه ی سوسیال دموکراسی چپ وجود دارد . تجربه ی تاریخی نیز مو به مو در کشورهای جهان این امر را به وضوح اثبات کرده است و به نظر میرسد که هواداران شما از آن بی خبرند .مازیار رازی در نشریه میلیتانت در چندین شماره به نقد ریشه ی تاریخی لغو کار مزدیها پرداخت بسیار خوب . همین کار را خود شوراییها هم انجام داده بودند به عنوان مثال بنگرید به رویکرد های نسل سوم شوراییهایی مانند هنری سیمون . اصولا کمونیسم چپ شورایی به تغییر تفکرات و تاکتیک های خود بر اساس وضعیت های مخالف سرمایه بین المللی در چارچوب خط و مشی طبقاتی بسیار پایبندند و حتی در این مورد از نقد مارکس بر اساس دیدگاه زمان خود ابایی ندارند . مهم متد مارکس است نه هر اظهار نظر و موضع گیری وی . لغو کار مزدیهای ۱۹۱۷ و آنارکو سندیکالیستها بطور کل از لغو کار مزدیهای این زمان متفاوتند نه پانکوک ماتیک است نه سیمون ناصر پایدار و نه اتحادیه ی کارگران صنعتی ، سوسیالیسم یا بربریت است . رازی بی توجه به آن همه را یک کاسه کرده بود و ولی ما عناصر مشترکی از گرایشات مختلف تروتسکیستی و لنینیستی را نشان داده ایم که به قول معروف راه در رویی نباشد . عناصری از تفکرات کائوتسکیسم از همان زمان انترناسیونال دوم در تمامی گرایش های لنینیستی رسوب کرده و تا الان هم موجود است و مشمول گذر زمان نشده است . به عنوان مثال تشکیل شورا ها در زمان بحران واتخاذ رویکرد اتحایده ای در زمان رونق . این تفکر استالینیسم ، تروتسکیسم ، رازی ، تونی کلیف ، پیکار ، کومله و فدایی نمیشناسد و تجربه ی تاریخی در آن اثری نداشته ، لغو کار مزدیها دقیقا این عنصر مشترک را نقد میکنند و شما بر برجسته کردن نقاط اختلافتان با استالینسم از آن طفره میروید . جمشید کارگر نیازی نبود تمام اینها را بشکافد تا نشان دهد که رویکرد تروتسکیستی فراتر از سرمایه داری دولتی نیست چون هر مقاله ی این فاعلین سرتاسر اشاراتیست به تفکرات شما . به عنوان مثال مصاحبه ی آرش با ناصر پایدار . لزومی ندارد که همواره بطور مستقیم شمارا مخاطب قرار دهد . خط مشی شمارا به نقد کشیده اند . رویکرد ناصر پایدار در نقد تجربه ی انقلاب اکتبر و بلوشیسم(از جمله در کتاب علیه تئوری دو تشکیلاتی ) قرابت هایی بسیاری با رویکرد پل ماتیک در نقد لنینیسم دارد که من پاسخی از شما ندیده ام . در مورد درخواستهای فوری و حداقلی مانند افزایش دستمزد ها دچار تحریف اشکار شده اید . هیچ کس مخالف درخواستهای فوری نیست . شما یک مقاله به من نشان دهید که در آن این فعالین بر علیه مبارزه ی کارگران ، علیه خواسته های فوری موضع گیری کرده باشند . بحث بر سر جز و کل است و رابطه ی دیالکتیکی درونی آن ، در این مورد بنگرید به کتاب ناصر پایدار با عنوان سوسیالیسم ، سیاست و مدنیت در مورد اظهار نظر تروتسکی ، تروتسکی گفته بود که اگر در اثر جنگ جهانی دوم سرمایه داری فرو نپاشد باید کمونیسم را به عنوان اتوپیا تلقی کنیم. و اما در مورد کامنتها که شما آن را به حکیمی و این مباحث کشانده اید . نظر شخصی من این است که با پایه گذاری آنچه که در تفکر تروتسکیستی به عنوان راه رشد غیر سرمایه داری و نه سوسیالیسم و نه بورژوازی قلمداد شده اند ، اصولا تز پیرامون-مرکز خود به خود به حاشیه رانده میشد . سرمایه داری دولتی تناقض خوانده شد و این باعث میشود سرمایه داری کشورهای پیرامون که اصولا در آنها دو حوزه مستقل جامعه مدنی و دولت مانند بورژوازی لیبرال کشورهای مرکز در آن شکل نگرفته و عامل همبودگی مذهب و ناسیونالیسم که توسط یک دولت شدیدا متمرکز برای حفظ سرمایه و چانه زنی سر ارزش اضافه بین المللی مطرح است بدان پرداخته نشود . این دولت شدیدا متمرکز که عامل در هم تنیدگی مضاعف سیاست و اقتصاد در این کشورهاست نه به عنوان سرمایه داری دولتی که به عنوان نه سوسیالیسم و نه بورژوازی قلمداد شود . گفته شد که استالینیسم سلطه ی یک قشر بروکراتیک است نه طبقه ! گفته شد که کالا در شوروی حتی در زمان استالین هم به منظور سود تولید نمیشده ، جل الخالق. کالا ، کالا باشد و خارج از حیطه نرخ سود و ارزش اضافی ؟! پس از کالا چه درک مارکسی باقی میماند ؟ خود بولشویک ها بوده اند که بعد از سرکوب کنترل کارگری اعلام کردند سیستم مزدی و پاداش را تا مدتها حفظ خواهند کرد و بعد تروتسکیستها همین را غیر سرمایه داری دانسته اند . نمیشود این چنین ماری در آستین پرورش داد و بعد مدعی انقلاب مداوم شد مشکل از همان رویکردهای ریشه ای و پایه نشات میگرفت . وقتی دولت در دولتهای پیرامونی این چنین تحلیل شود احمدی نژاد هم سوسیالیست میشود ، لیبی قذافی هم سرمایه داری دانسته نمیشود . الکس کالینیکوس هم القاعده را جزء جریانات ضد سرمایه داری میداند -بنگرید به کتاب مانیفست ضد سرمایه داری و مدام آلن وودز ها خواهند بود که در آغوش هوگو چاوزها غش خواهند کرد . البته مرزبندی شما با این جریانات برای من مغتنم است ولی نمیشود مواد اولیه ی قورمه سبزی را استفاده کرد و همچین دستپختی را قیمه ی سیب زمینی جا زد:) همانطور که بارها گفته ام لنینیسم و تروتسکیسم را با لنین و ترروتسکی دقیقا یکی نمیدانم . ولی این دوشخص برای من همواره آموزنده خواند بود ولی میگویند یک متن گاهی با ادراکات مختلف مخاطب نیز معنی دار میشود پس چه خوب است تروتسکیسم خود را با صفتی همراه کنید تا تروتسکی را از بار سنگین و ناموجه تروتسکیسم موجود برهانید . اختلاف هایی که اشاره شد گاهی عمیقند ولی گاهی اختلاف بین ما و شما در نقاظ تاکید است . در فرصتهای آتی سر هرکدام از این مطالب که گاهی سربسته رد شدم بیشتر ایست خواهم کرد