نگرش نیروى کار پروژه اى در رابطه با ترفندهاى جبهه ى سرمایه

ظهور و سقوط دموکراسی در کشورهای خاورمیانه ، که اکثرا کشورهای نفت خیز هستند، دوری است باطل و تکرار واپس گرایی. زیرا هر بار که مردم برای استقلال وآزادی سرزمین شان برمی خیزند وساختار واپس گرایی اجتماعی را به چالش می گیرند، هزاران انسان آگاه و آزاده قربانی می شوند تا مردم بتوانند اهرم های قدرت را به دست آورند. ولی ناآگاهی از شناخت طبقاتی و پیچیدگی مناسبات اجتماعی وترفندهای عوام فریبانه لیبرالیست ها برای کسب قدرت سیاسی ، جامعه ی پویا را باز هم به زیر چتر واپس گرایی وخرافات می کشاند. بیگانه بودن این جوامع از شناخت علمی پدیده های اجتماعی، مجددا آنها را به باتلاق لیبرال های تجاری دلالی می اندازد و دگر باره دیکتاتوری و سرکوب دگراندیشان همراه باعوام فریبی، مردم را مسخ می کند. چند دهه باید بگذرد تا مردم بتوانند متوجه شوند که باز هم فریب خورده اند و اوضاع اجتماعی نه تنها بهبود نیافته و تغییر بنیادی صورت نگرفته، بدتر هم شده است. آنگاه یاس و ناامیدی بر همه جا سایه می افکند تا زمانی که دوباره کارد ستم به استخوان برسد و باز تکرار گذشته؛ زیرا تجربیات انقلاب گذشته به نسل بعد منتقل نشده است. مردم مسخ باورهای خرافی می شوند که از آن ها مشتی موجود منفعل می سازد. افراد منفعلی که عملکردهای اجتماعی شان علیه منافع خودشان است. از خود بیگانگی که عطار نیشابوری هزار سال پیش آن را به سنت ها و اعتقادات لایتغیر و خرافی نسبت داده بود(۱) زندگی اجتماعی را فلج می کند. مردم از خود بیگانه ی چنین جامعه ای در هیچ پدیده ای شک علمی ومنطقی نمی کنند و با ضرورت آن به کلی بیگانه اند. ایستایی اندیشه آن ها زمینه ی ظهور دور باطل را فراهم می کند. هم چنین ترفند های اقتصادی – سیاسی امپریالیست ها و وابستگان پنهان داخلی شان که با پرچم غیرطبقاتی و بی طرف به میدان می آیند؛ مزید بر علت می شود تا مسخ انسان ها تثبیت شده و روند اجتماعی به واپس گرایی منجر گردد.
در خاور میانه نمونه های زیادی از این روند را می توان بر شمرد . یک نمونه انقلاب مصر است. افسران جوان و وطن پرست مصری به رهبری عبدالناصر حکومت مطلقه سلطنتی را سرنگون کردند ولی هرگز به دموکراسی و استقلال اقتصادی مصر نیندیشیدند. دیکتاتوری حزب بعث عربی، به اصطلاح سوسیالیسم ، ریشه ی هر دگراندیشی را خشکاند. تنها گروه مذهبی اخوان المسلمین باقی ماندند؛ آن هم با فعالیتی پنهان. با مرگ ناصر، معاونش انورالسادات به ریاست جمهوری مادام العمر رسید. او حزب بعث به اصطلاح سوسیالیستی را به حزب بعث امریکایی – اسرائیلی تبدیل کرد. چنین حاکمیت هایی حتا واژه های جهانی را با معانی خاص در جهت منافع خود تغییر می دهند. جمهوری می شود حکومتی مادام العمر و موروثی و دیکتاتوری می شود بهترین دموکراسی دنیا، حقوق بشر هم می شود کشتار گروهی دگراندیشان.
با ترور سادات ، معاونش مبارک که او هم یک نظامی بود، حاکمیت را به دست گرفت. ایشان پس از چندین دهه به اصطلاح جمهوری نظامی، در تدارک جانشینی پسرش بود که باز انقلاب شد. این بار همه چیز به دوران سلطنت ملک فاروق بازگشت. اخوان المسلمین با اکثریت آرا انتخابات را برد. روند سیر تحولات به سوی مناسباتی مذهبی واپس گرا با اقتصاد طبیعی سقوط کرد. باید چندین دهه سنت های عقب مانده، جامعه را به پس براند تا مردم متوجه اشتباه خود شوند. تا کارد به استخوان شان برسد وباز تکرار و تکرار دیروز. این بار لیبرال ها در پشت ماسک های رنگارنگی از حقوق بشر تا دموکراسی در کمین شکار انقلاب خواهند نشست.
علت عمده ی این پدیده نیاز و ضرورت اقتصاد سرمایه داری جهانی به یک بازار بدون تولید کالایی و بدون استقلال است؛ تا تولیدات کارخانه هایشان به فروش برسد. پس ما باید بر دایره دور باطل مان بچرخیم. ریشه این پدیده ی نا به هنجار اجتماعی- تاریخی را در شرایط اقتصادی خاص این کشورهای تولید کننده ی نفت هم باید جست و جو کرد. ساختار اقتصادی – صنعتی این حاکمیت ها نه فئودالیسم است و نه سرمایه داری. برزخی است اقتصادی و فرهنگی. برای استخراج و نگهداری نفت و گاز، صنایع مربوطه را احداث می کنند ولی از این مرحله پیش تر نمی روند. دلارهای نفتی را به جای سرمایه گذاری در صنایع بزرگ مادر، و دائمی کردن آن سرمایه ها، با سیاست های مصرفی امپریالیستی هدر می دهند و یا حداکثر وارد بازار خرید و فروش و بورس و سفته بازی می شوند. ساختار چنین جوامعی از نظر فرهنگی، معمولا ترکیبی از سنت ها و جهان بینی های خرافی و واپس گراست، همراه با گرایشات بیمارگونه ی مدرنیته . جنبه های سالم و مفید اجتماعی فئودالیسم و مدرنیته را دور ریخته اند و بر نا به هنجاری های هر دو مناسبات سوار شده اند. این حاکمیت ها هنوز به آن درک ابتدایی نرسیده اند که بدانند منابع انرژی پایان پذیر است و برای نسل های آینده هم باید ذخیره ای داشت. در حالی که با سرمایه گذاری دلارهای نفتی در تکنولوژی های مدرن و آموزش فنی نسل آینده می توان ثروت ها را ابدی نمود. این ابتدایی ترین اصول علم اقتصاد است که دولت های واپس گرا و لیبرال های دلال منش در خاور میانه، با آن بیگانه اند. از سوی دیگر کشورهای امپریالیستی با تمام قدرت مالی، تکنولوژیکی و نظامی و سازمان های پنهان اطلاعاتی از این حاکمیت ها پشتیبانی می کنند. این شیوه ی ضد بشری ، برای اقتصاد آنها یک ضرورت حیاتی است، چون در این کشورها، توسعه صنعتی – اقتصادی و پیشرفت های علمی – تکنولوژیکی امپریالیست ها همزمان با تداوم عقب ماندگی علمی و صنعتی و فرهنگی کشورهای نفت خیز خاور میانه و بقیه کشورهای عقب رانده شده وجود دارد.
وابستگی به تداوم مناسبات اقتصادی تک محصولی آن ها، مدعیان حقوق بشر یا جنایتکارانی که به نام حقوق بشر سال ها پول نفت ایران را به صورت سلاح های مدرن و پیشرفته در اختیار شاه سرسپرده ی ، ایران قرار دادند تا ژاندارم آن ها در منطقه باشد. تا ارتش شاه به عمان برود و جنبش های انقلابی عمان(ظفار) را که علیه عقب مانده ترین نوع مناسبات قرون وسطایی قیام کرده بودند، قتل عام کند. تجاوز و کشتاری که باعث شد هنوز پس از نیم قرن در آنجا سکوت برقرار باشد. بودجه ی ارتش پاکستان که بنیان گذار طالبان و حامی و یاری دهنده ی القاعده است، هنوز به وسیله ی امریکا پرداخت می شود. همین طور کمک های نظامی و مالی به ارتش مصر. ارتشی که بیش از ۵۰ سال دیکتاتوری نظامی را به مردم مصر تحمیل کرده است. در دیکتاتوری سر سپردگان امپریالیست ها، حقوق بشر و دموکراسی معنایی ندارد. دروغی است که تنها ابلهان را فریب می دهد. سرمایه داری جهانی این مدعی همیشگی دموکراسی و حقوق بشر، بزرگترین وخونین ترین جنگ های تاریخ بشر را به راه انداخت. به خاطر اختلاف بر سر تقسیم مستعمرات (جهان عقب رانده شده ) جنگ جهانی اول با بمب های شیمیایی وکشتار میلیونی به وقوع پیوست. برای تقسیم بازار جهانی و گسترش منطقه ی نفوذ اقتصادی – نظامی جنگ جهانی دوم آغاز شد که تنها در شوروی ۲۰ میلییون کشته به جا گذاشت. اینک با نگرش نئولیبرالیستی سال هاست که جنگ جهانی سوم آغاز شده است. برای حفظ منافع امپریالیست ها، برای حفظ و تثبیت بازار فروش کالاهایشان و عقب راندن جهان توسعه نیافته، از امریکای لاتین تا افریقا و آسیا. (البته صدور تکنولوژی هایی که محیط زیست را به شدت آلوده می سازند و یا از رده خارج شده اند به این کشورها آغاز شده است). تجزیه یوگوسلاوی در حالی که خود کشورهای اروپایی در حال تشکیل اتحادیه ای بزرگ بودند؛ راه اندازی جنگ در خلیج، جنگ دوم عراق، جنگ افغانستان و جنگ های منطقه ای به نام حقوق بشر، که از ارتجاعی ترین باورهای مذهبی با دلار و اسلحه حمایت می کنند، جزیی از سیاست های جنگی امپریالیسم در جهان است. حمایت از دالایی لاما، متشکل کردن القاعده و طالبان به وسیله ی سیا و حمایت از ارتش پاکستان برای مقابله با جنبش های ضدسرمایه داری و توسعه و گسترش خرافات دینی برای مخدوش کردن آگاهی طبقاتی از جنایت های دیگر امریالیسم محسوب می شود. آری سال هاست که جنگ جهانی سوم در ابعاد نظامی ، فرهنگی و دینی آغاز شده است. برنامه ی بوش برای تجزیه ایران وعراق و ایجاد چند کشور کوچک هنوز هم در دستور کار جنگ طلبان امریکاست. دهکده ی جهانی نئولیبرالیستی که لیبرال های وطنی به آن عشق می ورزند و متاسفانه هنرمندان “بی طرف”!!؟ و “غیر جانبدار” و به اصطلاح آزادی خواه نیز آن را نقد نمی کنند، ‌دارای چنین درون مایه و سرشتی است. آن ها با نگاهی سطحی به گذشته ، سوسیالیسم علمی را مترادف با فاشیسم می دانند و در توهمات خرده بورژوازی خود، برایش جنایت و کشتار خلق می کنند. ولی جنایات امروز سرمایه داری جهانی و گذشته سراسر خونین اش را نمی بینند و کودکانه در رویای پارلمانتاریسم آن غرق می شوند. این اقشار میانی و سر در گم اجتماعی نگاهشان تنها به پشت سر است از این رو با حال و آینده بیگانه اند و نقدشان برگذشته نیز بدون بررسی همه جانبه ی پدیده های اجتماعی است.
آری جنگ سوم جهانی علیه کشورهای عقب رانده شده و به خصوص صاحبان انرژی،سال هاست که افروخته شده است. ابعاد فرهنگی این جنگ، برای ادامه ی روند مسخ توده ها ،که خرافات مذهبی ، بنیادش را مدت هاست ریخته اند به عهده ی هنرمندان بی طرف و غیر جانبدار و گریزان از گرایشات طبقاتی است!! که در تحمیق و توهم پراکنی نقش ویژه دارند چرا که در ده ها ماهواره سناریو می نویسند. فیلم می سازند و همه ی ارزش های اخلاقی انسان را به ریشخند می گیرند و با اشکال متنوع و فریبنده درون مایه ای را به جامعه تحمیل می کنند که صرفا حول غرایض حیوانی می چرخد؛ غرایضی که در انسان و گاو و خر و خروس مشترک است و آن گروه از این جماعت نیز که ژست فیلسوفانه تری می گیرند، در خلق آثار فوق پیچیده ، گنگ و نا مفهوم و بدون ارتباط ارگانیک راه خود را می روند وبه گونه ای می نویسند که کسی آن را درک نکند و این می شود اوج هنر به اصطلاح “روشنفکری” دوران ما. در حقیقت این اقشار بی طبقه ، پدیده های واخورده ی اعماق ضمیر ناخودآگاهشان راکه چیزی فراتر از توهمات سرکوب شده ی ایدآلیستی نیست، در حمایت از طرف قدرتمند این جنگ قرار می دهند.
روی دیگر این جنگ، سرمایه گذاری آشکار و پنهان امپریالیست ها روی جهان بینی های دینی متروکه ، چون نگرش وهابی – طالبانی است. سیا در مناطق قبیله نشین پاکستان با کمک ارتش، برای مبارزه با جنبش های ضد سرمایه داری واپس گراترین نگرش های وهابی را توسعه و گسترش دادند و القاعده و طالبان را خلق کردند. آنان را در پایگاه هایی در مناطق دور از دسترس پاکستان آموزش نظامی دادند. این روندی است برای عقب راندن این جوامع به خرافه پرستی و واپس گرایی. پس از شکل گیری این سازمان ها ، به بهانه ی نابودی آن ها، در افغانستان پایگاه نظامی ساختند و لشکر ناتو را برای حفظ بازار های اقتصادی شان ، روانه این دیار نمودند. این جنگ هم چنان در این مناطق ادامه دارد. در این میان جبهه ی کار سرنوشتی اسف بار پیدا کرد.
هزینه های سرسام آور جنگ سرد، جنگ ستارگان و هزینه های پایان ناپذیرکمک به کشورهای جهان سوم برای مبارزه با استعمار و بعد برای مبارزه با امپریالیست ها، کمک به فلسطین، به الجزایر، به مصر، به آنگولا، به اتیوپی و ویتنام، لائوس، کوبا و… و به افغانستان و مبادلات اقتصادی به شیوه ی پایاپای برای نشان دادن چهره ی انسانی – انقلابی سوسیالیسم همراه با اشتباهات درونی حزب ودولت آن ، جبهه کار را از پای درآورد.
در جشن پیروزی جبهه سرمایه، لیبرال ها وعده ی پایان تاریخ ، وعده پایان جنگ ها و وعده ی توسعه صنعتی جهان عقب مانده را دادند. ولی آنچه انجام دادند صدور صنایع آلوده ساز محیط زیست آن هم به صورت وابستگی اقتصادی به کشورهای صادرکننده بود. از میان بردن امتیازات دولت رفاه که نزدیک به یک صدسال طبقه ی کارگر امریکا و اروپا را با ایدئولوژی سوسیال دموکراسی فریب دادند که سرمایه داری به مرور و بدون انقلاب به سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی تبدیل خواهد شد. ولی همه ی این احزاب شریک در قدرت به نئولیبرالیسم پیوستند؟! فقر در همه ی دنیا از غرب تا شرق گسترش یافت. بیکاری و فساد ابعاد نجومی یافت. اینک محیط زیست روند نابودی را طی می کند. نئولیبرالیسم با غارت بی رویه و بدون توجه به ارزش نیروی کار و تولید صنعتی , واسطه گری را بر جهان مسلط نمود. از این رو قدرت خرید مردم جهان به پایین ترین حد خود رسیده و این بحران را ابعادی تصاعدی داد. جبهه ی کار و روشن اندیشان آن، با شوک شکست درخود فرو رفتند و به یاس گرفتار آمدند.
ولی روند بحران های جهانی بیان گر این واقعیت است که برای تداوم زندگی، از عدالت اجتماعی گریزی نیست. باید برای اتحاد جهانی و منطقه ای جبهه نیروی ضد سرمایه داری متشکل و متحد شد.