جدال دو بخش ناسیونالیسم (۲)

على جوادى
پارانویای تجزیه طلبی
"در پشت همین حکومتی که به خون ما تشنه است٬ خواهیم ایستاد. (داریوش همایون)"

یکی از مخاطرات جدی ای که جامعه را در پروسه سرنگونی رژیم اسلامی تهدید میکند خطر ناسیونالیسم است. همزمان با تخریب مناسبات میان نیروهای ناسیونالیست قومپرست و عظمت طلب ما بار دیگر شاهد گسترش تب پارانویای تجزیه طلبی در صفوف ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی هستیم. این جریانات عظمت طلب پرچم و چماق از دست رفتن "تمامیت ارضی ایران" را بر افراشته اند. تشدید تحرکات ناسیونالیستی و قومپرستی، خصومت و کینه توزی و نفرت میان مردم در جامعه و جنگهای احتمالی قومی و ملی از پی آمدهای احتمالی گسترش تحرک ناسیونالیستی در جامعه است.

 سرنگونی کم مشقت رژیم آدمکشان اسلامی مستلزم حاشیه ای کردن تحرک قومپرستی و ناسیونالیسم در تحولات سیاسی آتی جامعه است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری ضمن تاکید بر نقش مخرب و ویرانگر جریانات رنگارنگ ناسیونالیستی میکوشد تا جامعه را از خطرات نفوذ و گسترش سموم ناسیونالیستی برحذر کند. در این بخش از بررسی "جدال دو بخش ناسیونالیسم" به مساله پارانویای تجزیه طلبی و سرکوبگری ناسیونالیسم عظمت طلب میپردازیم.

ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و "فدرالیسم"

جریانات ناسیونالیست عظمت طلب موضع یکپارچه و یکسانی در قبال طرح مجدد و امروزین شعار و مطالبه فدرالیسم در فضای سیاسی ایران دارند. با فدرالیسم مخالفند. نه از آن رو که از نگران عواقب مخرب فدرالیسم بر زندگی و امنیت و آسایش مردم هستند. نه! بلکه از آن رو که فدرالیسم را پله اول تجزیه طلبی و طرحی برای جدایی بخشهایی از ایران قلمداد میکنند. خط و نشان میکشند. تهدید میکنند. به یکباره همه و همه چیز را به توطئه "استعمار" و "اجانب" منتسب کرده اند. دیدنی و خیره کننده است. جمهوری اسلامی و جریانات قوم پرست را به تجزیه طلبی متهم میکنند. خصومت و خط و نشان کشی جانشین بند و بست های قبلی شده است.

قبل از تحولات معاصر در عراق و اجرای سیاست نظم نوین جهانی در زمینه ایجاد ساختارهای حکومتهای جانشین در برخی کشورهای خاورمیانه٬ از جمله افغانستان و عراق٬ این جریانات در صلح و آرامشی نسبی با یکدیگر بسر میبردند. تحولات عراق بند و بست این جریانات را بر هم زد. پیش از این هم شعار و مطالبه فدرالیسم مطرح بود. اما واکنش و عکس العمل این جریانات کاملا با آنچه امروز مشاهده میکنیم متفاوت بود. خصومتها عمدتا در پشت پرده بودند و در جلوی صحنه بند و بست این جریانات روال خود را طی میکرد. در آن دوران این جریانات در توافق ضمنی با مطالبه فدرالیسم این امکان را مشاهده میکردند که میتوانند از یک طرف مساله کرد را کاملا انکار کنند و از طرف دیگر میتوانند تضمینی از جریانات قومپرست و ناسیونالیست کرد و یا سایر شاخه های ناسیونالیسم قومگرا مبنی بر حفظ و تعهد به "تمامیت" ارضی ایران دریافت کنند. در آن سوی این معامله و بند و بست نیز جریانات قومگرا و ناسیونالیست قومی نیز میتوانستند از یک طرف خود را از زیر فشار و اتهام سنتی و تاریخی تجزیه طلبی جریان "برادر بزرگتر" خود یعنی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی خارج کنند و در ضمن این امکان را پیدا کنند تا طرح مطالبات خود و حکومت فدرال را به سیستمی فرا منطقه ای و در سطح ایران گسترش دهند. در این بند و بست جریانات ناسیونالیست عظمت طلب "طرح حکومت فدرال" را روایت دیگری از طرح "تقسیم پذیر بودن حکومت" و "تجزیه ناپذیر بودن حاکمیت" قلمداد میکردند.

این سازش و بند و بست دوام چندانی نیاورد. فاکتورهای تغییر دهنده جهانی و منطقه ای بودند. از یک طرف برای جریانات ناسیونالیست قومگرا مسجل شد که سیاست بخشهایی از هیات حاکمه آمریکا بر حمایت از طرح فدرالیزه کردن ایران استوار است و از طرف دیگر تجربه عراق یک نمونه در پیاده کردن این سیاست در سطح منطقه را نشان داد. وضعیت در هم ریخته عراق و سهم بری جریانات ناسیونالیسم کرد در این تحولات این چشم انداز را درمقابل این جریانات مرتجع قرار داده است که سهم بیشتری را طلب کنند. به این فاکتور نیز باید کاهش هراس این جریانات از اتهام تجزیه طلبی را افزود. در تحولات و بند و بستهایی که در عراق منجر به شکل گیری حاکمیت قومی – مذهبی شد٬ یک عامل مهم در میزان سهم بری جریانات ناسیونالیست کرد٬ تهدید به جدایی و استقلال در صورت عدم قبول طرح فدرالیزه کردن عراق و ایجاد حکومت فدرال در کردستان بود. بعلاوه نقطه سازش گذشته را جریانات قومپرست در ایران با مناسبات تازه خود با بخشهایی از هیات حاکمه آمریکا و بعضا دریافت کمکهای مادی از این جریانات عملا بر هم زدند. این نکته را داریوش همایون تنها تئوریسین جریانات ناسیونالیسم ایرانی با گله مندی اما بطور گویایی این چنین بیان میکند: "تا آمریکائیان در شمال عراق حکومتی در استان های کرد نشین بر پا نداشته بودند خود مختاری شعار حداکثری بود که از مهم ترین سازمانهای قومی شنیده میشد. اکنون خودمختاری با دگرگونی اوضاع و احوال به یک گردش قلم فدرالیسم شده است تا فردا به گردش قلم دیگری استقلال شود. حق تعیین سرنوشت مگر جز اختیار جدایی معنی میدهد؟" واقعیت این است که این جریانات ناسیونالیست پرو غربی که تا مدتها مهر پشتیبانی و حمایت آمریکا و محافل ارتجاع غرب را به تنهایی و منحصرا در اختیار داشتند اما امروز رقیب و شریکی تازه یافته اند که سهم بیشتری از بند و بست طلب میکند.

از این رو به یکباره یکباره به یاد پاکسازیهای قومی و ملی در یوگسلاوی و سایر جداسازیها در سطح جهان و مصائب خونبار آن افتاده اند. دلشان به حال مردم نسوخته است. نگران "تجزیه ایران هستند". اما این یک روی سکه است. از طرف دیگر انکار هر گونه تبعیض و نابرابری میان مردم چه در این دوران و چه دوران سلطنت پهلوی. این یک بحث محوری و هویتی این جریانات است. از نقطه نظر این جریانات جامعه ایران یک "کشور با یک ملت" است. همین و بس. نه ستمی و تبعیضی بر بخشهایی از مردم منتسب به کرد و عرب و … اعمال میشود و نه مساله ای به نام مساله کرد به رسمیت شناخته میشود و نه پیشینه ای از لشکر کشی و سرکوب اعتراضات حق طلبا