نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن و کانون ایرانیان لندن

 مجید خوشدل
 منبع:
www.goftogoo.net

مؤسس اغلب انجمن‌ها و نهادهای پناهندگی ایرانی، نیروها و سازمانهای سیاسی طیف چپ بوده‌اند. آنها آمده بودند بسازند و متشکل کنند امّا از آنجا که این نیروها مواضع و دیدگاه‌ها، اختلاف‌های سیاسی و راهکارهای غالباً ناموفق غلبه بر آنها را با خود به نهادهای پناهندگی آورده بودند، دیری نپایید که قریب به اتفاق آنان مغلوب میدان مبارزه‌ای شدند که قوانین آن را خود ایشان رقم زده بودند.

در یک فاصله‌ی زمانی پانزده ساله ـ که دوره‌ی رشد کمی و کیفی نهادهای مزبور می‌توانست باشدـ اغلب نهادهای پناهندگی ایرانی عرصه‌ی کارزار سیاسی و نظری افرادی بود که برای کنترل نهادهای مزبور و به پیش بردن اهداف سیاسی ـ تشکیلاتی خود از هیچ اقدامی نسبت به‌هم فروگذار نمی‌کردند. در این کشاکش پر هزینه و بی‌ثمر، غالب نیروها و سازمانهای سیاسی، به دلایل مختلف، از جمله معضل تاریخی تشکل‌گریزی و امتناع در همکاری با دیگران (حتا اتحادعمل‌های پایدار با هم پیمانان سیاسی خویش) رفته ـ رفته چنان به حاشیه رانده شدند که جای آنان را نیروهای راست، غیرسیاسی و حتا مخالفین سرسخت فعالیت‌های سیاسی گرفته است.
در آن سالهای سخت‌سری اگر کسی جرأت می‌کرد و به جای تبلیغ شرکت در چهارصدمین گردهمایی «سوسیالیسم چیست» از تأسیس خانه‌ی تبعیدیان ایرانی صحبتی به‌میان می‌آورد، با سرب داغ اگر دهان‌اش را پر نمی‌کردند، نگاههای عاقل اندر سفیه خوره‌ی جان‌اش می‌شد.
به هر روی سالها از آن دوران گذشته است و آب رفته به جوی باز نمی‌گردد. هر چند بسیاری از زعمای قوم دیربازی است به سواحل کلاچای و محمودآباد و ویلاهای کپورچال کوچ کرده‌اند، و از سوی دیگر از بقال و قصاب و صراف گرفته تا وارد کننده و صادرکننده‌ی وطنی در این سوی مرز، همگی سقف و کلاهی بالای سر خود دارند، الا تبعیدیان ایرانی که هنوز برای حفظ وجهه و هویت سیاسی خویش می‌بایستی شبانه‌روز مبارزه کنند.
نگاهی گذرا به دو نهاد پناهندگی ایرانی در لندن ـ انگلستان موضوع این نوشته خواهد بود.
*       *       *
ـ ارتباط از شما، امکانات از ما. ما می‌خواهیم راجع به موضوع‌های زنان و پناهندگی با شما همکاری کنیم.
ـ شما با کدام نهاد پناهندگی یا تشکل زنان فعالیت می‌کنی؟
ـ چه فرقی می‌کند؟ شما امکانات می‌خواهید، ما آن را در اختیارتان قرار می‌دهیم.
ـ به هر حال ما باید بدانیم با چه کسانی همکاری می‌کنیم.
ـ حال که اصرار دارید، کارت شناسایی‌ام را نشان‌تان می‌دهم:
(آقایی خوش‌پوش که صورت‌اش را سه‌تیغه کرده، از کیف سامسونت کارت عضویت خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را نشان می‌دهد و…).

این واقعه در یکی از دو نهاد پناهندگی ایرانیان در شهر لندن؛ «جامعه‌ی ایرانیان لندن» اتفاق افتاده است. سراغ نهاد پناهندگی دیگر در قسمت دوم این مجموعه خواهم رفت.
امّا جامعه ایرانیان لندن؛ نهاد پناهندگی‌ای که در دو دهه‌ی گذشته «سیاست» را با عینک تیره نگاه کرده و با دستکش سفید آن را لمس کرده است. رویکرد دوگانه‌ی بخش‌ها و بدنه‌های غیراداری این نهاد پناهندگی به مقوله‌ی سیاست، داستان کهنه‌ای است که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ است و در جای دیگری باید به آن پرداخته شود.

به واقعه‌ی فوق برمی‌گردیم، که من به منابع‌ام در این باره اطمینان کامل دارم. اهمیت موضوع من را برآن داشت تا در تاریخ شانزدهم جولای با تماس با جامعه‌ی ایرانیان لندن و گفتگو با مدیرداخلی آن، آقای خیابان، روایت ایشان را هم در این باره گوش کنم. در این گفتگوی تلفنی مدیر داخلی جامعه از اساس منکر این رویداد در جامعه می‌شوند و آن را قویاً تکذیب می‌کنند. امّا وقتی به ایشان گوشزد می‌کنم که منابع‌ام در این زمینه کاملاً موثق هستند، و نیز اضافه می‌کنم که حتا اگر در صداقت ایشان مبنی برعدم آگاهی از واقعه‌ی مزبور تردیدی به خود راه ندهم، پرسش این است که چگونه مدیرداخلی یک نهاد پناهندگی از فعل و انفعالاتی که در بخش‌های مختلف آن اداره می‌گذرد، بی‌اطلاع باشد؟ در این حالت آقای خیابان می‌گویند که برای اظهارنظر قطعی در این باره، فردا، هفدهم جولای با ایشان تماس بگیرم.
مکالمه‌ی تلفنی دوم را در زیر از نظر می‌گذرانید:

* آقای خیابان، در تماس کوتاه تلفنی که دیروز با شما داشتم، راجع به تماس گرفتن فردی از سپاه پاسداران به یکی از بدنه‌های جامعه‌ی ایرانیان لندن از شما سؤال کرده بودم، و این که شما و هیأت مدیره‌ی جامعه چقدر از این موضوع اطلاع داشتید و چه عکس‌العملی نسبت به آن نشان دادید. که شما گفتید برای اینکه پاسخ قطعی در این باره به من بدهید، امروز با شما تماس بگیرم، که حالا در خدمت‌تان هستم.
ـ من این [واقعه] را تحقیق کردم. این موضوع در جلسه نبوده و در خود جامعه اتفاق افتاده. آقایی به اینجا مراجعه کرده بود، به بخش آموزش ما و اطلاعاتی خواسته بود که به او داده بودند. منتها او می‌خواسته در یک سری عرصه‌ها بیشتر همکاری کند، که او را به مسئول بخش زنان ارجاع می‌کنند. ایشان [مسئول بخش زنان] هم من را صدا کرد. او احساس کرده بود که این آقا یک جور خاصی برخورد می‌کند، به او مشکوک شده بود. ایشان به من گفت شما تشریف داشته باشید، چون ایشان مایلند با ما همکاری کنند. که من هم رفتم و نشستم و با هم صحبت کردیم. ایشان یک سری پیشنهادهایی داشتند در رابطه‌ی همکاری، در ارتباط با بخش‌های زنان و امثالهم. ایشان وقتی توضیح بیشتر دادند، مورد همکاری‌اش این بود که ما می‌توانیم برای عقد کردن امکاناتی را برای آنها در ایران فراهم کنیم تا آنها بتوانند عقد شرعی کنند. که ما گفتیم که در اینجا عقد شرعی صورت می‌گیرد. بعد که ایشان «کارت بیزنس»اش را می‌خواست به ما بدهد، آنجا من شخصاً دیدم که کارتی بوده، و در حقیقت حدس بوده صرفاً، که به نظر می‌رسید کارت «سپاه» بوده باشد. یعنی ایشان چنین کارتی را به ما نشان نداد. فق