تحرکات اخیر اپوزیسیون بورژوایى در متن اوضاع سیاسى ایران

اخیرا و در اوایل ماه فوریه مرکز “اولاف پالمه” در استکهلم سوئد جلسه ای با دعوت از افرادی از نمایندگان سه جنبش در صحنه سیاسی ایران برگزار کرد. نمایندگان و شحصیت هایی از جنبش ملی – اسلامی٬ ناسیونالیسم پروغرب و قومپرستان٬ این اتفاق موضوع سیاست و آینده ایران را یک بار دیگر برجسته کرده است. حساسیت به این گردهمایی نه به دلیل اهمیت و جایگاه افراد شرکت کننده در آن که افراد دست چندم این جنبشها بودند٬ بلکه به دلیل تحرک بورژوازی جهانی و اپوزیسیون بورژوایی ایران است که این جلسه تنها گوشه کوچک و بی اهمیتی از این تحرک بود.

با نگاهی به صحنه سیاست در ایران هر ناظر و تحلیلگری متوجه این واقعیت میشود که جمهوری اسلامی و جامعه ایران هر دو در موقعیت حساسی قرار گرفته اند. جامعه به نقطه ای رسیده است که نمیتواند در این حالت برای مدت طونی زندگی کند. حکومت و نمایندگان طبقات اجتماعی با آلترناتیوهای مختلف دارند به یک جدال جدی و تعیین کننده که جهت و سرنوشت آینده جامعه را تعیین میکند نزدیک میشوند. این جدال همیشه بوده و تعطیل ناپذیر است. اما حساسیت اوضاع امروز صحنه سیاست در ایران به جایی رسیده است که این جدال دارد به یک نقطه عطف جدی نزدیک میشود. همین اوضاع است که همه طبقات اجتماعی و آلترناتیوهای مختلف و احزاب و نمایندگان آنها را به تکاپو انداخته است.

جلسه استکهلم فقط یک لحظه و مقطع بطور واقعی کم اهمیتی از یک تحول را نشان میدهد. بنابر این اگر حساسیتی هست به خود این تحول است. این افراد و احزاب شرکت کننده در این جلسه در مقایسه با شخصیتهای اصلی و احزاب اصلی و نمایندگان طبقات و جنبشهای پایدار در ایران از جایگاه جدیی برخوردار نبوده و نیستند. صف این افراد را که نگاه کنید از شکنجه گر دیروز و حزب الهی کله خشک در دانشگاه و سینما و دستیار لاجوردی در زندان اوین و … تا مدافعین تاج به سران و عمامه داران و قومپرستان را در آن مشاهده میکنید. اینها خودشان در آینده سیاسی ایران کاره ای نیستند. اما جنبش شان اگر حاشیه ای و شکست نخورد میتوانند بعد از جمهوری اسلامی آینده ایران را شبیه لیبی و افغانستان و اعراق کنند.

این افراد در نقش سفیر جناح هایی از این جنبشها با این جلسات٬ دارند راه مذاکرات و اتحادها و ائتلافهای آینده را فراهم میکنند. اپوزیسیون بورژوایی ایران این بار با پرچم ناسیونالیسم و اتحاد ملی و منافع ملی و غیره در تکاپوی وحدت و پلاتفرم واحدی برای همه جناحهای خود از ملی- اسلامی گرفته تا ناسیونالیسم پروغرب و قومپرستان است. این جنبشها و نمایندگانشان در مقابل “خطر انقلاب”٬ در مقابل “خطر کمونیسم” و در مقابل “خطر جنبش کارگری” دو موضوع را خوب تشخیص داده اند. یکی اینکه با پرچم اسلام و سلطنت نمیتوانند در ایران جایگاهی داشته باشند. دوم اینکه باید در زیر یک پرچم و سقف به اسم ناسیونالیسم و متحد غرب ظاهر شوند. برای جلب توجه غرب اول باید در کنار هم بودنشان کمک کند که وزن و نرخ آنها را بالا ببرد. طبعا غرب هم توصیه های خود را از سالها قبل به اپوزیسیون عراق و افغانستان و اخیرا لیبی و سوریه کرده و اپوزیسیون بورژوایی ایران هم شنیده است و بطور مستقیم هم این توصیه ها از جانب سخنگویان غرب به این اپوزیسیون رسیده است.

این تحرکات اخیر تحت عنوان “کنگره ملی”٬ “کنفرانس ملی”٬ “کنگره ملیتهای ایران فدرال”٬ “اتحاد برای دمکراسی”٬ “شورای ملی”٬ حاکمیت صندوق را” و… که با کارگردانی رضا پهلوی و مدافعین میراث تاج و تخت سلطنتی و اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی و صفی از توده ایها و اکثریتیها و قوم پرستان٬ تلاشی از جانب نیروهای اپوزیسیون بورژوایی برای ائتلاف و اتحاد نمایندگان این جنبشها در زیر یک سقف با پرچم ناسیونبالیسم ایرانی است. روند اوضاع در ایران به سمتی میرود که همه این جریانات را  در زیر سقف واحد ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب در کنار همدیگر قرار دهد.

این تلاشها هر کدام لحظاتی از یک جدال طبقاتی برای تعیین سرنوشت آینده ایران است. من در این نوشته سعی میکنم خیلی خلاصه و فشرده مولفه های مهم و روند این اوضاع را نشان بدهم و در ادامه به تلاش اپوزیسیون بورژوازی ایران و جناحهای اصلی آن و موقعیت جنبش کارگری و کمونیستی بپردازم.

موقعیت سیاسی کنونی در ایران

–  جمهوری اسلامی ایران با سخت ترین و شکننده ترین دوران زندگی و حیات خود مواجه شده است. بحران       اقتصادی بورژوازی ایران با قدرت گیری جمهوری اسلامی نه تنها تخفیف پیدا نکرد بلکه بیش از پیش بحرانش تعمیق و گسترش یافت. به دلیل وجود جمهوری اسلامی بورژوازی ایران در حاشیه مراکز قدرت اقتصادی سیاسی نظام حاکم در دنیا قرار گرفت. اکنون با وارد شدن اقتصاد سرمایه داری در جهان به بحرانی عمیق و همه جانبه وضع جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران از آنچه بود بدتر هم شده است.

–          علیرغم نکات فوق با تشدید محاصره اقتصادی علیه جمهوری اسلامی اقتصاد ایران در مسیر ورشکستگی کامل قدم بر میدارد. فقر و فلات غیرقابل تحملی که به جامعه تحمیل شده است. تشدید بحران همه جانبه جمهوری اسلامی و روندی که از سالها قبل آغاز شده بود اکنون وارد فاز جدید و بسیار شکننده ای شده است. در این اوضاع و تبعات بحران اقتصادی و محاصره اقتصادی در ایران٬ زندگی و تامین معیشت برای مردم و طبقات کم در آمد جامعه را چنان سخت کرده است که عملا مرگ تدریجی را به میلیونها انسان تحمیل نموده است.

–          همزمان با تشدید محاصره اقتصادی٬ انزوای بین المللی جمهوری اسلامی و تهدید جنگ و وارد شدن بیش از پیش قدرتهای نظامی و اقتصادی و سیاسی جهان در صحنه جدالهای اجتماعی در ایران٬ و آغاز دوران افول اسلامی سیاسی در منطقه هر نوع افق برون رفت از این شرایط را برای حاکمان بر ایران غیر ممکن کرده است.

–          نفرت و انزجار مردم ایران از حکومت اسلامی و قوانین و سنتهای آن از محدوده و دایره بخش پیشرو و آگاه جامعه فراتر رفته است. جنبش اعتراضی مردم علیه تمام ارکان این رژیم اگر چه در سال ۸۸ گوشه ای از آن را تجربه کردیم و به دلیل عدم آمادگی نیروی انقلابی و چپ نتوانست به سرانجام برسد٬ اکنون یک بار دیگر به حد انفجار رسیده است و هر آن ممکن است در مقابل این شرایط غیر قابل تحمل جامعه وارد جنگ و جدال نهایی با رژیم اسلامی بشود.

–           این شرایط جناحهای رژیم اسلامی را بیش از پیش به جان همدیگر انداخته است. جنگ جناحهای رژیم  و چند پاره شدن رهبران این نظام ابعاد بیسابقه ای به خود گرفته است و در تمام ارگانها و مراکز قدرت رژیم به جان همدیگر افتاده اند.

–          با شکست جریان اصلاح طلب رژیم و کنار گذاشتن آنها از مراکز قدرت٬ حاکمانی که به اصولگرا معروف اند نه تنها انسجام نیافتند بلکه چندین جناح از دل آنها قد علم کرد و رژیم اسلامی را اکنون با بحرانی ترین دوران حیات خود مواجه کرده است.

–          جناح اصلاح طلب رژیم اسلامی که نقطه امید نجات جمهوری اسلامی بود در عین حال نقطه اتکای جناح بورژوازی پروغرب ایران برای تغییر تدریجی و از بالا هم بود. بعد از شکست و کنار گذاشتن آنها بوسیله جناح اصولگرا اکنون جنبش ملی اسلامی و اصلاح طلبان دورن و بیرون رژیم بیش از پیش به جناح پروغرب بورژوازی ایران که ناسیونالیسم ایرانی و پرو غربی را نمایندگی میکند نزدیک میشود.

–          این دو بخش بورژوازی با پرچم ملیت و ایرانیت و استقلال و منافع ملی و…. تحت عنوان طرح های گوناگون امروز به اسم “کنگره ملی٬ کنفرانس ملی٬ اتحاد برای دمکراسی و …. تلاش میکنند به همدیگر نزدیک شوند. استراتژی و تاکتیک این دو جناح بورژوازی ایران که تا کنون به عنوان نمایندگان جنبش ملی اسلامی (اصلاح گرا) و جنبش ناسیونالیسم پروغرب (ملی گرا) شناخته میشدند٬  بیش از پیش به هم نزدیک میشوند و تلاش میکنند خود را با سیاستهای و استراتژی غرب و بویژه آمریکا در ایران منطبق کنند. ناگفته نماند در این راه تمام جریانات ناسیونالیستی و قومپرست و ملی گرایی مناطق مختلف ایران با این جبهه خواهند بود.

–          طرح و نقشه و شعار های تا کنونی بورژوازی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی٬ تحت عنوان: رفراندم٬ نافرمانی مدنی٬ انتخابات آزاد٬ اصلاحات در رژیم جمهوری اسلامی٬ و یا رژیم چنج و غیر… همگی به بن بست رسیده است. اما به دلیل منافع زمینی و پایداری که بورژوازی ایران دارد تلاش میکند انواع نقشه و راهکار های دیگر را البته این بار اساسا برای جوابگویی به نیاز این دوره خود و در هماهنگی با بورژوازی غرب پیش بکشد. کنگره ها و سمینارها و طرح وحدتهای متعدد که در فضای سیاسی یکی دو سال اخیر مشاهده میکنیم همگی طرحهای متاخر این دو بخش بورژوازی هستند که میخواهند از یک طرف توجه جامعه را از انقلاب و رادیکالیسم منحرف کنند و از طرف دیگر امکان وحدت خود را فراهم نمایند. اینها تلاش میکنند در جهت بقدرت رسیدن خود بر طرحها و نقشه هایی توافق کنند که توجه کشورهای غربی را به خود جلب نمایند. این دو جنبش که اکنون میرود به سرعت در زیر چتر واحد ناسیونالیستی و پرچم منافع ملی و…. به میثاق برسند٬ الگوی قدرت گیری خود را پیروی از نقشه و طرح به قدرت رسیدن نیروهای بورژوایی در منطقه  مانند افغانستان٬ عراق٬ لیبی و اخیرا هم سوریه قرار داده اند.

–          اما فضای سیاسی و نیروهای سیاسی دخیل در ایران با آن کشور ها متفاوت است. در ایران یک جریان روشن بین و مصمم کمونیستی وجود دارد که با اتکا به نقش جنبشهای انقلابی و بویژه جنبش کارگری این امکان را به آنها نمیدهد. هم اکنون در ایران جنبش کارگری و فرهنگ چپ و انقلابی در صف مردم معترض دست بالا را دارد. انقلاب رادیکال و ضد مذهبی و مدافع آزادی و علیه فقر در ایران بیش از هر کشور دیگری شانس به قدرت رسیدن دارد و نیرو و کادر و نقشه و سیاست آن وجود دارد و این سیاستها به فرھنگ و خواست بخش قابل توجهی از مردم ایران تبدیل شده است.

–          اپوزیسیون بورژوازیی ایران و بدون شک در قدمهای بعدی بخش دیگری از حاکمان امروز جمهوری اسلامی٬  این مهم را متوجه شده و همه نیروهای آنها با هر پیشنینه ای که دارند تلاش میکنند در زیر یک سقف و دور یک پلاتفرم برای تعیین آینده ایران نقشه هایشان را یکی کنند.

–          چپ ایران و جریاناتی که خود را با هر تفسیری کمونیست و سوسیالیست میدانند و خود را مخالف جمهوری اسلامی و جنبشهای بورژوایی نامبرده میدانند٬ اگر حساسیت این شرایط و جواب به این مقطع را متوجه نشوند و بر محور یک جهت و سیاست معین برای شکل دادن به آینده سیاسی ایران و تقابل با اپوزیسیون بورژوایی ایران به میدان نیایند در آینده سیاسی ایران هیچ جایگاه جدی ای نخواهند داشت.

–          کمونیسم و طبقه کارگر بیش از همیشه در تاریخ ایران با همدیگر نزدیک و هماهنگ شده اند. ضعف تاریخی جدایی کمونیسم و جنبش کارگری که جریان ما از اواسط دهه ۶۰ شمسی آن را مهم قلمداد کرد٬ اکنون میرود که در صحنه سیاسی ایران این خلع پر بشود و این دو با همدیگر کاملا منطبق شوند. این یکی از مولف های مهم است که شانس قدرت گیری کمونیسم را بالا برده است. اکنون ما در مقطعی از حیات سیاسی و تاریخی در ایران قرار داریم که برپایی یک حکومت شورایی و دخالت مستقیم همه شهروندان در تعیین سرنوشت اجتماعی خود را به امری عاجل و ممکن تبدیل کرده است.

–          حزب کمونیست کارگری وظیفه خود میداند این روند انقلابی و عروج کمونیسم و جنبش کارگری با آلتراتیو انقلاب سوسیالیستی و آزادی مردم از همه مصائب جامعه بورژایی را تقویت کند و در راس آن قرار بگیرد.

*******************************