دانشجویان، مبارزه طبقاتی و جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر

ناصر پایدار : دهه های متمادی است که در ایران از پدیده ای به نام « جنبش دانشجوئی»!! سخن می گویند. اصطلاحی ماوراء طبقاتی که روزی، روزگاری از کشتزار جنبش های دموکراسی طلبانه، لیبرال یا سوسیال بورژوائی فرا روئیده است و تا لحظه حاضر نیز توسط « احزاب» گروهها و نیروهای وارث آن جنبش ها و خارج از مدار جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر آبیاری و حراست می گردد. عزیمت از « دانشجو بودن » در تعیین خصلت یک جنبش اجتماعی!! تعبیری بسیار باژگونه و توهم بار است.

 دانشجویان در ماوراء کره زمین زندگی نمی کنند، هیچ کجای این کره خاکی از استیلای گندزار بردگی مزدی خارج نیست و هیچ انسانی در هیچ نقطه ای از این دنیا وجود ندارد که در شرائط زیست و کار و نوع اندیشه و آگاهی و مبارزه و کل پراکسیس اجتماعی خود بار تعلق طبقاتی و الحاق ارگانیک به پروسه حیات یک طبقه اجتماعی را به دوش نکشد. پافشاری دیرینه بر بسته بندی انسان ها در داربست های صنفی، عقیدتی، فرهنگی، قومی و از جمله زیر اسم و رسم دانشجوئی، گوشه بسیار بارزی از تلاش تاریخی نیروهائی است که حلق آویزی جنبش کارگری به چهارچوب اپوزیسون نمائیهای بورژوائی و رژیم ستیزی خلقی جزء لایتجزای سیره سیاسی و پویه طبقاتی آنان بوده است. « ذهن از همان آغاز به این مصیبت مبتلا است که بار ماده را بر خود داشته باشد» دانشجو یا انسانی از بطن هستی اجتماعی طبقه کارگر است یا به طبقه سرمایه دار و اقشار غیرکارگری تعلق دارد.

این یا آن کارگر ممکن است در آرزوی سرمایه دار شدن باشند. شاید هم با مدد از شرائطی سرمایه دار شوند، کارگران زیادی می توانند به عمله و اکره سرمایه مبدل گردند. کارگر ممکن است فاشیست، راسیست یا هر چیز دیگری بشود، اما اینها همه در مورد این و آن کارگر معین است. همین مسأله در مورد دانشجوی اهل زندگی و کار طبقه کارگر هم صدق می کند. در اینجا هم شاید دانشجو یا دانشجویانی از طبقه کارگر راه و رسم سرمایه دار شدن پیشه کنند و به هدف برسند. شاید در جرگه دولتمردان و سازمان دهندگان نظم اجتماعی سرمایه قرار گیرند. اما به هر حال یک چیز روشن است. تعلق طبقاتی انسانها به صرف درس خواندن آنها الغاء نمی گردد، درست به همانگونه که شاغل و بیکار بودن، کودک و بزرگسال بودن، جنسیت، قومیت، مولد و غیرمولد بودن کار، مرزهای جغرافیائی و نوع اینها هیچ نوع کسر و ضعف یا افزایش و شدتی در سنگ پایه زمخت و پرقوام طبقاتی کارگران دنیا پدید نمی آورد. طبقه کارگر ایران اندکی کمتر از صد سال است که در کلیه افت و خیزهای سیاسی جامعه، حاضر بوده است و در نیمه اخیر این مدت نقش یکی از دو طبقه اساسی جامعه موجود را ایفاء کرده است. ترکیب جمعیت دانشجوئی ایران به رغم شرائط رقت بار معیشتی و رفاهی و اجتماعی توده های کارگر در همه دوران ها از مدار تأثیر مناسبات مسلط اجتماعی و آرایش قوای طبقاتی ناشی از آن به هیچ وجه خارج نمانده است. بخشی هر چند بخش اندکی از این ترکیب را همواره کسانی تشکیل داده اند که از فضای زندگی و کار و پیکار توده های کارگر برخاسته اند و در رویکردهای اجتماعی و صف بندی های سیاسی از جهت گیری ها، چالش ها و مبارزات توده های کارگر متأثر بوده اند. این کاملاً بدیهی است که مبارزات دانشجوئی در ایران از آغاز تا حال هیچ نوع صف بندی طبقاتی شفافی را در درون خود به نمایش ننهاده است و بر همین اساس هیچگاه هم شاهد آرایش یک صف طبقاتی آگاه کارگری و ضد کار مزدی نبوده است. اما دلیل این رویداد، نه در بطن هستی اجتماعی توده های دانشجو که بالعکس در موقعیت آشفته جنبش کارگری، زمینگیر بودن این جنبش زیر موج مداوم سرکوب سرمایه و حلق آویز بودن آن به دورنماپردازیها، راهبردها و راه حلهای لیبرالی و سوسیال بورژوائی اقشار غیرکارگری قرار دارد.

در جامعه سرمایه داری چگونگی رویکرد، عمق و تعینات پاره ای از اشکال اعتراض اجتماعی به طور جدی به موقعیت جنبش کارگری گره خورده است. نوعی تأثیر متقابل بدیهی که همه از آن سخن می گویند اما تفسیر چپ موجود از چگونگی این اثرگذاری ها تفسیری باژگونه، تحریف آمیز و در خدمت اهداف بورژوازی است. بنمایه تعبیر « چپ» این است که گویا در جامعه موجود، منافع، اهداف و انتظارات مشترکی پرولتاریا را حتی با اقشار و گرایشاتی از بورژوازی به هم پیوند می زند!!! از این روی طبیعی است که کارگران در درون این کمپین ها، اعتراضات و خیزش ها همدوش لایه ها و گروههای اجتماعی فوق، برای تحقق مطالبات مشترک پیکار نماید!!! این تعبیر با بلاهتی مضحک حتی ژست رادیکال هم می گیرد!!! به این معنی که در تعیین سیاست از پرولتاریا می خواهد تا با مشارکت فعال و طبقاتی خود سیاست های بورژوائی را ایزوله کند و طیف نیروهای غیرکارگری را به زیر پرچم خویش متحد و متشکل سازد؟؟!! واقعیت این است که صغری، کبری ها و استنتاجات این روایت در بنیاد هیچ تجانسی با ماتریالیسم انقلابی ندارد و بر همین اساس تاریخاً هم همه جا بدون هیچ استثناء نتایج معکوس به بار آورده است. به این معنی که به جای استحکام پایه های قدرت و تأثیر طبقه کارگر در این جنبش ها عملاً جنبش کارگری را در باتلاق منافع و انتظارات محدود و رفرمیستی اپوزیسون هائی بورژوائی منحل ساخته است.

بخش عظیمی از نیروی اجتماعی جنبش هائی با اسم و رسم متعارف « جنبش زنان»، محیط زیست، حقوق کودکان، دانشجوئی و مشابه اینها، به طبقه کارگر تعلق دارد و از بطن زندگی و کار و مبارزه توده های کارگر بیرون آمده اند. همصدائی و همراهی این بخش از طبقه کارگر با طبقات و اقشار دیگر در این اعتراضات، رخدادی است که زمینه ها و موجبات واقعی وقوع خود را از موقعیت ضعیف، بی افق، بی سازمان و مستأصل جنبش کارگری اتخاذ می کند. حادثه نامیمونی که چپ خلقی گذشته و احزاب، گروهها و اتحادهای کنونی میراث دارش، نه فقط وجود آن را یک ضعف و فروماندگی فاجعه بار برای جنبش کارگری تلقی نمی کنند، بلکه اساس استراتژی خود را بر مقبولیت، ضرورت و معتبر بودن آن قرار می دهند. این طیف تاریخاً در باره جنبه های طبقات