پیشاهنگ از منظر سیاهکل

{بمناسبت ۱۹ بهمن ۴۹ و ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷}

به گمانی نمی‏تواند کار چندان مشکلی باشد تا به اهمیت و انگیزه‏ی اساسی بانیان سیاهکل پی بُرد. جدا از پاسخ‏گوئی به ده‏ها معضل سیاسی جامعه‏ی آن‏زمان‏مان، سیاهکل نمایان‏گر جدیت و باوری تعدادی از کمونیست‏ها، در دوران ترس و تسلیم طلبی‏ها و در دوران عقب‏نشینی‏های بی‏عملان از وضعیت موجود بود؛ نمایان‏گر آن بود که کمونیستِ بدون فعالیت‏های عملی ره بجائی نخواهد بُرد و قادر به نقش‏آفرینی نیست.

هدف توضیح و برشماری تشابهات و تفاوت‏های دو رژیم ارتجاعی و وابسته‏ی شاه و جمهوری اسلامی نیست. چرا که در این عرصه‏ها بیش از اندازه، نوشته و گفته شده است و متعاقباً صلاح و جایز هم نیست تا خط بطلانی بر وجوه اشتراک و تفاوت‏های آن‏زمان با شرایط کنونی کشید. واضح است‏که نادیده انگاری هر یک از این دوره‏ها، ما را به خطا خواهد کشاند و از توضیح حقایق و افکار روشن رزمندگان سیاهکل بدور خواهد ساخت.
در حقیقت سیاهکل، پاسخ به شرایط خفقاق‏زده‏ی جامعه بود. هدف‏اش در هم ریختن سد اخنتاق و قدر قدرتی رژیم سراپا مسلح شاهنشاهی، واقف نمودن توده‏ها به قدرت واقعی خویش و هم‏چنین توضیح وظایف عنصر و سازمان پیشاهنگ بود. آن رفقا در عمل به اثبات رساندند که تغییر جامعه بدون تعهد اولیه به منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان و بدون سازمان دادن عمل انقلابی مستقیم و رو در رو، با دشمنان طبقاتی میلیون‏ها انسان محروم، ناممکن می‏باشد. راه‏اندازان سیاهکل بر خلاف شرایط حاکم بر جنبش کمونیستی و بر خلاف رسم و رسوم لمیده‏گان درون انقلاب، نظم پاسیویستی و بی رمقی مدافعین به اصطلاح محرومان را در هم ریختند و نشان دادند که پیشاهنگِ بدون پا در میانی و بدون وارد شدن به عرصه‏ی عملی مبارزه، فاقد اعتبار و جاذبه است.

بر اساس چنین نگرش و منشی بود که «تئوری تعرض کنیم تا باقی بمانیم، جای‏گزین تئوری تعرض نکنیم تا باقی بمانیم»، گردید. با این اوصاف پیشاهنگ با حمل تئوری «تعرض کنیم تا باقی بمانیم» شکل گرفت و مسیر مبارزاتی خود را با دیگر مدعیان منافع‏ی محرومان مجزا نمود و “جزیره ثبات و آرامش” سرمایه‏داران را در هم ریخت و به تبع‏ی آن مردم در مدت زمانی کوتاه به خیابان‏ها سرازیر شدند و امپریالیست‏ها را وادار ساخت تا به‏منظور مهار و کنترل جنبش‏های اعتراضی، شاه را از تاج و تخت‏اش بزیر کشند. بالاخره شاه و رژیم شاهنشاهی را بر کنار نمودند و رژیم جمهوری اسلامی و عناصر وابسته‏ی دیگری را جای‏گزین آن نمودند، تا سیاست‏های رژیم شاهنشاهی را پی گیرند. شاه رفت؛ امّا مناسبات ظالمانانه دست نخورده باقی ماند؛ شاه رفت؛ امّا مردم به پایه‏ای‏ترین خواسته‏های خود دست نیافته‏اند؛ شاه رفت؛ امّا زندگی کارگران و زحمت‏کشان در ابعادی به‏مراتب دهشتناک‏تر در مضیقه قرار گرفت. اگر چه رژیم جمهوری اسلامی به‏جای رژیم پهلوی نشست؛ اگر چه امنیت سرمایه‏داران در اثر خیزش توده‏ای سال‏های ۵۶ و ۵۷ زیر و رو شد؛ اگر چه سد اختناق و خفقاق پهلوی در هم شکسته شد و متعاقباً اگر چه، تعرض و جان‏فشانی خلق‏های مسلح‏ای هم‏چون کُرد و ترکمن‏صحرا، سوار بر دیگر اشکال اعتراضات توده‏ای گردید؛ امّا متأسفانه درد کهن، اساسی و کرخت شده‏ی سازمان پیشاهنگ از فضای جامعه‏ی‏مان رخت بر نه بست و جنبش‏های اعتراضی هم‏چنان و بدون کمترین پشتیبانی عملی و مستقیم سازمان‏های انقلابی – کمونیستی، بر مبارزات خود علیه‏ی ارگان‏های متفاوت نظام، تداوم بخشیدند.

حقیقتاً که بیش از سالی‏ست بخش‏های متفاوت کارگری – توده‏ای در میدان‏اند و به بهانه‏های گوناگون دارند نظام را به چالش می‏کشند. زنان به خیابان‏ها سرازیر شده‏اند و خواهان مطالبات پایمال شده‏ی خویش از نظام وابسته‏اند. دانشجویان همراه با دیگر اقشار محروم جامعه، حامیان و حافظان سرمایه را مورد خطاب قرار داده‏اند و خلاصه این‏که، همه و همه از دست رژیم و سردمداران آن، کلافه‏اند. وجود صدها اعتراض به نابسامانی‏های دست‏ساز سرمایه‏داران وابسته، گواهِ چنین حکم روشنی‏ست. جمهوری اسلامی در طول حاکمیت خود جامعه‏ی ایران را برای میلیون‏ها انسان رنج‏دیده بسیار ناامن نموده است و کمترین تصوری از چشم‏انداز زندگی بهتر برای توده‏های ستم‏دیده نیست. استثمار و بگیر و به بندها در زیر سلطه‏ی حاکمیت امپریالیستی حد و مرزی ندارد و باید اذعان نمود که به همان دلیل، دامنه‏ی سرکوب‏ها گسترش یافته است به‏همان دلیل هم، بر میزان اعتراضات کارگری – توده‏ای افزایش یافته است و روزی نیست که خبری از اعتراضات و مخالفت‏های کارگری – توده‏ای به‏گوش نرسد؛ روزی نیست که توده‏ی محروم، بانیان اوضاع نابسامان جامعه را به چالش نکشد. واقعیت این است‏که بنیه و اساس این نظام به‏مانند رژیم شاهنشاهی با خشونت عریان و خشن پای ریخته شده است و هر دو نظام، پایه‏های‏شان بر سرکوب و کُشت و کُشتار توده‏های ستم‏دیده استوار – بوده و – می‏باشد. هر دو نظام بدلیل وابستگی و ارتباط ‏شان با سرمایه‏های جهانی کارکرد واحدی – داشته و – دارند. یکسانی‏های این رژیم و جامعه، با رژیم و جامعه‏ی گذشته، کاملاً قابل رویت می‏باشد و پر واضح است‏که تضمین، پیشرفت و بالنده‏گی هر جامعه‏ای، به ارتباط مستقیم سازمان‏های کمونیستی با جنبش‏های اعتراضی و با حضور آنان در صحن جامعه مربوط می‏باشد. منوط به آن است تا کمونیست‏ها و انقلابیون، پیشاپیش اعتراضات کارگری – توده‏ای، ارگان‏های مسلح و بقای سلطه‏ی امپریالیستی را نشانه گیرند و رژیم را از جان و مال توده‏ها پس زنند. چرا که به تجربه دریافته شده است سردمداران رژیم جمهوری اسلامی با هیچ زبان و منطقی به‏غیر از زبان و منطق زور و خشونت، آشنا نیستند.

بنابر این لازم و ضروری‏ست تا کمونیست مدعی پیشقراولی و پیشاهنگی مبارزات کارگری – توده‏ای، پاسخی روشن و عملی به واقعیات و نیازهای جامعه‏ی سراسر خشن ایران دهد. به این دلیل روشن که دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان تا خرخره مسلح‏اند و به یُمن سلاح هم دارند به‏هر خواسته‏ی پایه‏ای مخالفین خود پاسخ می‏دهند. بیش از سی سالی‏ست که حاکمان، راهِ، هر گونه مبارزه‏ی “آرام” و “مسالمت‏جویانه” را بسته‏اند و مشاهده نموده‏ایم که جنبش‏های اعتراضی بیش از اندازه هزینه داده‏اند و بی تردید تداوم سیاست‏های تاکنونی هم در خدمت به تلنبار شدن هر چه بیشتر خسران‏هاست. معین است‏که تغییر این روند خسران‏زا، به سیاست سازمان مدعی پیشاهنگی بر می‏گردد؛ سازمان و پیشاهنگی که جامعه‏ی ایران در اواخر و اوائل دهه‏ی چهل و پنجاه شاهد آن بوده است. سازمانی که ارگان‏های سرکوب‏گر نظام امپریالیستی را مورد هدف قرار داد و روز و روزگار را، به کام,، دم و دستگاه‏های اطلاعاتی مخوف و حامیان رژیم شاهنشاهی تلخ نمود.

این‏ها حقایق و نمودهای غیر قابل کتمان فعالیت‏های یگانه سازمان کمونیستی دوران نظام پهلوی بود و جدا از وجوه اشتراک و یکسانی ماهیت رژیم شاه با جمهوری اسلامی، متأسفانه امروزه جامعه‏ی ایران شاهد دو نوع, کاری ماهیتاً متفاوت از چپ امروزی با چپ دهه‏ی اواخر رژیم شاهنشاهی‏ست. یکی در درون حضور داشت و از درون قصد تغییر و سازماندهی توده‏ها را در مقابل خود قرار داد و دیگری از بیرون، در پی عقب راندن رژیم جمهوری اسلامی از اریکه قدرت می‏باشد. یکی با حضور مستقیم و با عمل انقلابی خود، محرک اعتراضات کارگری – توده‏ای بود و دیگری دارد تحرک خود را با فعالیت‏ها و اعتراضات کارگری – توده‏ای درون جامعه‏ی ایران تعریف می‏کند!! این جا به‏جایی وظایف را می‏توان به‏عینه مشاهده نمود و پر واضح است‏که این سیاست نمی‏تواند تمام کننده، دگرگونه‏ساز و تأمین کننده‏ی منافع‏ی میلیون‏ها انسان رنج‏دیده‏ی ایران باشد.
واقعیت این است‏که عقب‏نشینی ‏سازمان‏ها و احزاب کمونیستی، بیش از اندازه طولانی شده است و دارد انرژی‏های باقی‏مانده را به هرز می‏برد. سیاست و تاکتیکی که فاقد نقش‏آفرینی، ثمربخشی و جاذبه است. به بیانی صحیح‏تر، بیش از سه دهه‏ای‏ست که ارتباط سازمان‏های سیاسی با جنبش‏های متفاوت اعتراضی قطع است و چشم‏اندازی از خروج آن نیست؛ سیاست و متد کاری‏ای که در خلاف، افکار بنیان‏گذاران سیاهکل قرار دارد. با این اوصاف و با اشراف به چنین نقیصه‏ی طولانی و فرسایشی‏ای، بی‏مناسبت نیست تا در چهل‏و‏یک‏مین سال‏گرد سیاهکل و فارغ از نگاه‏های متفاوت‏مان پیرامون محتوا و ماهیت این رویداد تاریخی، این‏موضوع را در مقابل‏مان قرار دهیم و به این سئوال پاسخ دهیم که وظایف کمونیستِ مدعی پیشرو و پیشاهنگی در چیست و چگونه و با اتخاذ کدامین سیاست‏ها و تاکتیک‏ها می‏تواند بر اوضاع نابسامان جامعه و بر بی‏عملی‏های موجود فائق آید و جنبش‏های اعتراضی را از وضعیت فعلی بدر آورد؟

حلاصه این‏که سیاهکل علی‏رغم دستآورهای مثبت و پیروزی‏های شگرف نتوانست به حیات خویش ادامه دهد و امروزه بدلیل ناپایداری سازمان‏ها و جریانات منتسب به راه آن رفقا، می‏توان علل را، در ایده‏های “ناصحیح” بانیان آن نوشت؛ می‏توان علل پس‏رفت‏های تاکنونی و هم‏چنین نافرجامی فعالیت‏های اپوزیسیون چپ را به آن نسبت داد؛ امّا جدا از چنین ادعاهای غیر واقعی‏ای، سیاهکل، حامل جنب و جوش مبارزاتی و شور، حامل تحرک و آگاهی و حامل مبارزه‏ی رو به جلو از جانب کمونیست‏های صدیق آن‏زمان بود. در حقیقت سیاهکل توانست، مفهوم عقب‏نشینی و کرختی مبارزه را به سخره گیرد و میدان تعرض و جنگ رو در رو با ارگان‏های سرکوب‏گر نظام را جای‏گزین آن نماید. این دستآوردها قابل کتمان و تحریف شدنی نیست و مگر بی دلیل بود که شعار “فدائی، فدائی تو افتخار مائی”، به یکی از شعارهای جنبش‏های اعتراضی سال‏های ۵۶ و ۵۷ تبدیل گردیده است؟
شوربختانه جامعه‏ی ایران دهه‏هاست که فاقد سازمان رزمنده‏ی کمونیستی‏ست و حاکمان و سرکوب‏گران امروزی‏مان هم، بدلیل فقدان پیشاهنگ انقلابی، پای به دهه‏ی چهارم عمر خود گذاشته‏اند و دارند به یُمن سلاح جنبش‏های اعتراضی را پس می‏زنند. مشاهده نموده‏ایم که در چنین شرایط تلخ و ناگواری، هم، نگاهِ بعضاً مدافعین منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان نسبت به دولت‏مردان گذشته – که در تعرض به جان و مال توده‏ها و خلق‏های ستم‏دیده، کمونیست‏ها و مبارزین ید طولائی داشته‏اند، – تغییر یافته است و هم، تعابیر و تفاسیر از مفاهیم پیشرو و پیشاهنگ دگرگونه شده است. نگاه، مفهوم و تعابیری که در خلاف افکار رزمندگان سیاهکل قرار دارد. براستی که مگر می‏توان ادعای پیشقراولی مبارزه را داشت و به عده‏ای از جانیان بشریت دل بست؟ مگر می‏توان از سمت‏و‏سو دادن مبارزات کارگری – توده‏ای سخنی به‏میان آورد و عملاً صدها گام از آنان پس افتاد؟ مگر می‏توان سخن از تغییر جامعه‏ی سراسر ظالم و بسیج میلیون‏ها انسان رنج‏دیده را به‏میان آورد و در درون جامعه حضور نیافت و فاقد کمترین ارتباط با جنبش‏های اعتراضی بود؟ بنابه گفته‏ی آن رفقا پیشاهنگ نمی‏تواند مدعی پیشاهنگی باشد مگر آن‏که پاسخی روشن به نیازهای عملی جامعه دهد. این درس بس گرانبهائی‏ست که می‏توان از آن رویداد تاریحی استنتاج نمود و به‏عنوان سر لوحه‏ی کاری خود قرار داد

۷ فوریه ۲۰۱۲
۱۸ بهمن ۱۳۹۰