مسئول این جنایت بی مکافات کیست؟(در حاشیه قتل عام زندانیان سیاسی)

در باره جنایتهای رژیم اسلامی ایران در زندانها ی ایران مقالات و نوشته ها، خاطرات و رنج نامه های زیادی نوشته شده است . بدون شک بازهم در باره آن خواهند نوشت ، حرف خواهند زد و نکات تاریک این جنایت را روشنتر خواهند کرد. برای اینکه اینگونه جنایتهای حکومتی بی مکافات نماند باز هم تلاش های جدی تری می طلبد. بدون شک انسانهای شریف و مبارزی هستند که برای آن هزینه خواهند کرد . این کار تعطیل ناپذیر بخشی از جامعه ایرانی است که همواره گفتنند ” نه فراموش میکنیم و نه می بخشیم “. متاسفانه گویا بخش عظیمی از جامعه در قبال این نسل کشی از خود سلب مسئولیت نموده و به شکل فعال و پیگیر به دنبال این مسئله مهم نبوده و نیستند. شاید به همین دلیل است که نتوانستیم و یا نمی توانیم از ادامه و استمرار جنایتهای بیشمار دیگر رژیم جلو گیری کنیم . دلیل ، منطق و تحلیل این سکوت و عدم حساسیت کافی جامعه ایران و جامعه جهانی هر چه که می خواهد باشد ، نتیجه آن چیزی جز نهادینه شدن جنایتهای حکومتی در بطن اخلاق و وجدان اجتماعی نیست . همانگونه که جنایتهای رژیم گذشته (شاه ) در قتل عام زندانیان سیاسی بدون مکافات و بدون دادخواهی و بدون انکه فشار افکار عمومی براین جماعت شاه الهی و ساواکی سنگینی کند یک شبه دمکرات آزادی خواه و مدافع حقوق بشر شده و بخشی با وقاحت و بی شرمی کشتار زندانیان سیاسی در رژیم شاهنشاهی را ضروری و حتی کم و نا کافی می خوانند، و بخشی منکرجنایت اعدام های گروهی زندانیان سیاسی می باشند .
نبود حساسیت اجتماعی کافی و سکوت و انفعال در قبال این بزرگترین فاجعه سیاسی و انسانی تاریخ معاصر ایران سبب شد که جماعت سبز الهی علی رغم نقش مهم آنها در ارگانهای کلیدی رژیم به راحتی و به دروغ منکر دخالت خود در کشتار زندانیان سیاسی شوند و گریبان خود را در قبال جوابگویی از این جنایت خلاص کنند ، حرف زدن و افشا کردن در باره این جنایت را خط قرمز خود تلقی کنند. و حتی تلاش برای دادخواهی و روشن شدن حقیقت را نوعی توطعه باند خامنه ای و احمدی نژاد معرفی کنند .
از اینکه رژیم اسلامی در کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی ، اسرا ، مردم بی دفاع از هیچ جنایتی روگردان نبوده و نیست بر کسی پوشیده نیست. خود سردمداران ریز و درشت رژیم نیز منکر آن نیستند. فتوای جنایتکارانه خمینی به دست خط خود او از انظار عموم پنهان نیست. روزنامه ها ورساناهای عمومی و رسمی رژیم نیز روزانه خبر اعدام های گروهی زندانیان سیاسی را تیتر می زداند.
از همان ابتدا از چنین رژیمی انتظار بهتری نبود و خود سردمداران رژیم از همان ابتدا به هزار زبان و شیوه با انواع وسیله قتاله از چاقو و قمه گرفته تا اسید پاشی و ترور، آدم ربایی و اعدام و زندان و شکنچه به مردم فهیم فهمانداند ، که در زیرسایه سیاه حاکمیت ولایت فقیه جایی برای مخالفین و منتقدین و دگر اندیشان و آزادگان نیست. ارزش و کرامت انسانی مردم در حکومت اسلامی بیشتر از یک شترنخواهد بود . تکلیف بهایی و کمونیست و منافقین و سایر گروهای غیر خودی نیز تاریخا در سنت روحانیت وشیعه و اسلام گرایان متکی به قتل و تالانگری بوده است. متاسفانه مصلحت اندیشی، سیاست بازی کاسبکارانه و ترس از افکار آزادی خواهانه، برابرطلبانه و مترقی و سوسیالیستی … سبب وصلت و شریک شدن بسیاری از احزاب و گروها و شخصیتهای سیاسی شناخته شده بر سر سفره خونین رژیم اسلامی شده است. متاسفانه خود نیز یکی پس از دیگری قربانی این حکومت ارتجاعی شده اند. دلیل بی راهه رفتن آنها و خطای سیاسی شان هرچه باشد، نه زایده توهم بود، و نه پرده پوشی رژیم در جنایت ، شاید دلیل اصلی عدم حساسیت کافی و به موقع آنها در قبال جنایتهای حکومتی بود ، تا جایی که خود مستقیم و غیر مستقیم بدن هیچ شرم یا حتی درایت و آینده نگری در این جنایتهای رژیم تاریک اندیشان سهیم شدند. حتی امروز نیز بعد از آن همه تجربه خونین هنوز هم بخشی فاقد حساسیت کافی درقبال این مسائل می باشند. به همین دلیل مسئله حصر خانگی موسوی و کروبی بیشتر مشغله فکری آنهاست تا قتل عام صدها و هزاران نفر از اعضاء وهوادارانشان در زندانهای رژیم اسلامی . به هر رو واقعیتها نشان می دهد این بخش از جامعه نه در گذشته و نه در حال حاضرفاقد حساسیت لازم در مقابل اینگونه جنایتهای حکومتی نبوده و مشغله های ذهنی آنها کماکان دخیل شدن در قدرت سیاسی است. از این جهت نباید از رهبران و سردمداران این جریانات برای دادخواهی علیه نسل کشی رژیم انتظاری داشت ، تنها بازمانگان دغدار آنها هستند که بحق در تلاش برای دادخواهی و افشا این جنایت تلاش میکنند و در دادخواهی ذینفع هستند.
مهمترین مسئله و ضعف اصلی عدم دخالت و بی تفاوتی یا کم توجه ای و سکوت تودها در قبال این جنایت هولناک است. یا باید قبول کرد که جامعه ایرانی فاقد آن وجدان و اخلاق و تعهد اجتماعی و انسانی کافی در مقابل قتل عام هزاران نفر از فرزندان خود می باشد ، یا اینکه هنوزمردم فرصت و امکان و امادگی کافی برای نشان دادن خشم ، تنفر و واکنش در خور اهمیت دراین باره را نیافتند ، یا احتمالا هنوز اکثریت خاموش جامعه بی خبر از آنچه در زندانها رژیم گذشته است و میگذرد می باشند. شاید بشود منطق چنین فاکتورهایی را در شرایط و محدودیتهای و مشکلات امیتی و ترس .. در داخل ایران پذیرفت. اما در خارج از ایران چنین محدودیتهای نیست و بخش اعظم فعالین سیاسی و فرهنگی و اپوزسیون سیاسی چپ و راست ایرانی و به همراه آنها میلیونها ایرانی مهاجر و پناهنده در خارج از ایران زندگی میکنند. چرا در مقابل این مسئله کم توجه یا بی توجه می باشد؟ واقعیت این است که ما مردم بی بضاعت و ناتوان و بی ذوقی نبودیم که از پس دادخواهی برای چنین جنایتی هولناک و گسترده و روشن و اشکار آن هم بعد از سی سال برنیایم .
ما با وجدان آسوده یا معذب شعر و ترانه می سرایم ، فیلم می سازیم ، کنسرت و فستیوال فرهنگی برگزار میکنیم ، برای زندگی شخصی و حتی اجتماعی با گشاد دستی پول خرج میکنیم ، اپوزسیون ، دولت ، رئیس جمهور، پادشاه و وزارای در تبعید بر می گزینیم ، سایر ملتها را تهقیر میکنیم ، به خود می بالیم و به تاریخ چند هزارساله مان فخر می فروشیم و.. اما در قبال این نسل کشی و کشتار هزاران زندانی سیاسی که همکارمان یا همسایه و دوست یا همرزمان ، هم بند و هم سرنوشت ، وهمکلاسی و همشهری و هموطن و تکه و پاره تن مان بودند، به آسانی شانه بالا می اندازیم و برای دادخواهی و روشن شدن حقیقت از خود سلب مسئولیت میکنیم و هزاران خانواده داغ دیده را به حال خود شان تنها گذاشتیم. همه کسانی که در این نسل کشی جان باختند ، با هر اعتقاد سیاسی و وابستگی حزبی یا گروهی به خاطر مناقع شخصی خود به پای جوخه های اعدام و چوبهای دار نرفتند، برای ما زندگان، برای آیندگان و تاریخ و برای گردن به غرور برافراختن در قبال حکومت ستمکاران جنایتکاران مرتجع از جان خود هزینه کرده ند.
آیا جای تعجب و تاسف نیست که هریک از احزاب سیاسی ایرانی اعم از چپ و راست ، رادیکال یا لیبرال با دفترچه قطوری از جانباختگان خود و لیست طویلی از قتل عام شدگان و همررزمان خود با غرور و افتخار از پایداری آنها یاد میکنند ، اما هنوز تلاش جدی و لازم برای دادخواهی و باز شدن این پروند سنگین دردادگاه بین المللی و مردمی و روشن شدن ان در انظار جهانی کاری نکردند؟
آیا جای تعجب و تاسف نیست این همه نویسنده ، روشنفکر و هنرمند ، فیلم ساز و سیاستمدار، فیلسوف و اندیشمند وخبرنگار … در خارج از کشور زندگی میکنند تنها بخشی کوچکی از آنها در این راستا تلاش میکنند وبخش بزرگی همچنان خاموش یا بی تفاوت از کنار این واقعه هولناک میگذرند ؟
آیا جای تعجب و شگفتی نیست که هنوز از صف جانایتکاران و از داخل رژیم یک نفرمثل منتظری انسان با وجدان پیدا نمی شود تا فاش کند که این همه انسان را چگونه نیست و نابود کرداند ؟ کم نیستند کسانی که از رژیم کنده شده اند و امروز خود را مخالف یا اپوزسیون و قربانی نظام معرفی میکنند، آنها در گذشته بخصوص دهه شست در پستهای مهم دولتی قرار داشتند ، و در باره این مسائل با خبرهستند ، در باره آن اطلاعات زیادی دارند اما در قبال این مسئله نه تنها خاموش هستند بلکه از مردم می خواهند از این قبیل مسائل که مربوط به گذشته دور است سوالی نکنند .
آسیب شناسی این جنایت در افکار، اخلاق و وجدان اجتماعی را چگونه باید تحلیل و توجیه کرد ؟ و چگونه می توان به آینده ا ی خوشبین بود که دیگر چنین جنایتی تکرار نشود ؟ آیا ما مردمانی هستیم که در مقابل این گونه جنایت حساسیت و واکنش شایسته و ضروری نشان دهیم ؟ آیا چنین جنایتی در ایران با مکافات و مجازات روبرو خواهد شد ؟ آیا دلیل و نشان و نمونه تاریخی داریم ؟ یا تنها ناظر و شاهد یا قربانی جنایت حکومتی بودایم یا بدتر بدهکار جنایتکاران هم شدیم ؟
دادخواهی و محاکمه رژیم اسلامی در یک دادگاه مردمی تنها محاکمه و مجازات استخوانهای پوسیده و گندیده خمینی ، خلخالی ، لاجوردی و… یا جنایتکاران از این دست که در قید حیات هستند نیست ، بلکه محاکمه این نوع جنایت حکومتی در انظار و افکار عمومی و محاکمه افکار و تفکرات خطرناکی است که هرآن خطر تکرار آن می رود . چنین نگرشی باید آنچنان در افکار عمومی نفرت و انزجار و حساسیت برانگیزد که دیگر نه تنها هیچ حکومتی جرعت آن را نداشته باشد چنین غلطی کند ، بلکه مردم به چنین اشخاص و چنین افکاری اجازه نزدیک شدن به قدرت دولتی را ندهند. کمترین مکفات چنین جنایتی از ریشه سوزاندن آن است. برای تحقق بخشیدن به چنین امر مهم و سرنوشت ساز گام نخست دخالت و شرکت فعالانه و عمومی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی ایران در دادگاه مردمی و بین المللی است. این تلاش وکوشش بین المللی سالهاست از جانب خانوادهای داغدار و بستگان و بسیاری از جانبدربردگان از زندانهای رژیم پیگیری میشود .این عزیزان علی رغم امکانات ومحودیتها و شرایط دشوار روحی وجسمی تلاش میکند تا به این نیاز و ضرورت تاریخی و ملی و انسانی پاسخ شایسته دهند. وقت آن است که همه انسانهای آزاده و داغدیده و احزاب و گروهای سیاسی واجتماعی و به خصوص خانوادههای جانباختگان و جانبدر بردگان این کارزار را از نظر مادی ، معنوی ، تبلیغی و تدارک فنی و حقوقی یاری رسانیم و تحقق بخشیدن چنین دادگاه را امر ضروری و فوری و وظیفه انسانی و ملی یکایک خود تلقی کنیم.
علی آزاد ۲٫۲٫۲۰۱۲