توحش نظام سرمایه داری – در حاشیه دو خبر-

انتشار  دو خبر به تاریخ یازده هم  ، و سیزده هم  بهمن ماه  ۱۳۹۰ ، توجه من را به خود جلب کرد ، یکی مندرج در ”  روزنامه اعتدال  ” تحت عنوان ” تایید خبر تحصیل پسر احمدی نژاد در کیش”  و دیگری خبر ” اخراج های شب عید قربانی گرفت ” مندرج در روزنامه ” آفتاب “.

 قسمتی از خبر مندرج در سایت  ” اعتدال ” به قرار زیر است :

 

اعتدال : در این بیانیه که روزنامه «ایران» امروز آن را منتشر کرده آمده است: در پی درج خبری مبنی بر تحصیل آقای مهدی احمدی نژاد در واحد بین الملل دانشگاه صنعتی شریف با شهریه ۲۰ ملیون تومان در هرترم، باطلاع می رساند: ایشان طی فرایند معمولی و باگذراندن آزمون مربوطه در این واحد پذیرفته شده است و هزینه  تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد با احتساب تخفیف مربوط به اعضای هیات علمی دانشگاه ها در کل مدت تحصیل ایشان به مراتب از مبلغ اعلام شده پایین تر می باشد.اما ماجرا از آنجا آغاز شد چند روز قبل سایت دی نیوز مدعی شد که پسر بزرگتر محمود احمدی نژاد یعنی مهدی، در حال تحصیل در شعبه دانشگاه شریف واحد کیش در مقطع دکترا می باشد که هزینه تحصیل تمامی رشته های دکترا در واحد کیش دانشگاه شریف نزدیک به ۲۰ میلیون تومان(در هر ترم) می باشد .

بنابر ادعای دی نیوز محل سکونت مهدی احمدی نژاد نیز در یکی از بهترین مکان های جزیره کیش بوده و در همین برج نیز دو واحد برای همراهان پسر رئیس جمهور تهیه شده است. این شرکت که محل زندگی مهدی احمدی نژاد را تهیه دیده است از بزرگترین موسسات و پیمان کاران جزیره کیش بوده، همچنین اخبار تایید نشده ای از تحصیل همسر مهدی احمدی نژاد(دختر اسفندیار رحیم مشایی)در این واحد حکایت دارد .

در هر صورت حتی اگر بنا بر بیانه دانشگاه شریف ، مهدی احدی نژاد دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد باشد، پیگیری های خبرنگار شفاف از روابط عمومی پردیس کیش حاکی از این است که هزینه تحصیل در هر ترم از مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد، ۴۰۰۰ یورو معادل در حدود ۶ میلیون تومان برای هر ترم است.

از آنجایی که این مبلغ برای بسیاری از خانواده های ایرانی قابل پرداخت نیست و حتی گروهی از قشری که پر درآمد خوانده می شوند هم قادر به تامین هزینه ۶ میلیونی برای هر ترم نیستند(البته قیمت یورو در نوسان است و احتمال دارد این مبلغ بالای ۶ میلیون تومان هم باشد) و از آنجایی که شعار انتخاباتی محمود احمدی نژاد ساده زیستی و عدالت بود، حالب سوال این است که آیا هزینه میلیونی برای تحصیل تنها یک فرزند رئیس جمهور، در حالی که بسیاری از خانواده ها توانایی پرداخت شهریه های ۸۰۰ هزار تومانی مقاطع پایین تر دانشگاه آزاد را هم ندارند؟نشانه ساده زیستی و مبارزه با اشرافی گری است؟”

با خواندن این خبر به سادگی می تواند دریافت  که فاصله طبقاتی  موجود در نظام سرمایه داری ایران  به چه درجه ای  از رشد خود رسیده است. آنچه آشکار است ،ول خرجی های این حضرات  نه حاصل کارو تلاش  روزانه خود آنها  ، بلکه دزدی آشکاراز دست رنج طبقه ایست  که با حداقل  دستمزد ها ، چرخ های اقتصادی را به حرکت در می آورند  اما خود از تمامی ثروت  های تولید شده  محروم می باشند .

 از  ثروت های  تولید شده  توسط  میلیون ها  کارگر زحمتکش و ستم دیده ،  تنها بخش بسیار ناچیزی در حد” بخور و نمیر ” به عنوان دستمزد  به کارگران باز پرداخت می شود  و مابقی آن در خدمت تآمین  و تجهیز ماشین  سرکوب ، و اداره ی  نهاد های  تعمیق  و استثمار  و انباشت سرمایه های نجومی  نظام سرمایه داری   قرار می گیرد   و  قسمت  دیگری از ماحصل کار و رنج ما کارگران ،  صرف هزینه  تحصیل ،  ادامه تحصیل  و خوش گذارنی افرادی می شود که مردم  تهی دست را  به ، عدالت ، ریاضت ، قناعت ، ساده زیستن  و…، فرا می خوانند.

در مناسبات سرمایه داری شعار  قناعت ، ریاضت و ساده زیستن  ، چیزی نیست  جز ، تعمیق و  اجرایی کردن  بردگی و کار مزدی  همراه با حقارت بیشتر.

 نظامی که در آن اختلاف طبقاتی  تا بدان جاست که این چنین اخباری تنها گوشه ای بسیارناچیزی ازبیشمار مصائبی است که جامعه بشری با آن دست به گریبان می باشد . گوشه ای دیگر از این مصائب موجود که بر آمدی از حیات وحش نظام سرمایه داری است را می توان در خبر دوم ، مندرج در روزنامه “آفتاب ” دید. عین خبر به قرار زیر است :

“اخراج های شب عید قربانی گرفت

خود کشی کارگری در محوطه کارخانه

کارگر قسمت رنگ گروه بهمن (مزدا) بعد از ظهر دیروز در محوطه کارخانه دست به خودکشی زد و جان باخت.

آفتاب: مصطفی علیزاده، کارگر قسمت رنگ گروه بهمن (مزدا) بعد از ظهر دیروز در محوطه کارخانه دست به خودکشی زد و جان باختیکی از کارگران این کارخانه در تماس با خبرنگار ایلنا با اعلام این خبر مدعی شد: به نظر می‌رسد دلیل خودکشی مصطفی علیزاده قرارداشتن نام او به همراه تعداد دیگری از کارگران در لیست اخراج پایان سال بوده است.

این کارگر در مقابل استثمار بی حد و مرز،  در مقابل ترس از اخراج  و بیکارسازی  ،خود را تنها و مستاصل می بیند و در یک  اقدام اشتباه ، به جای مبارزه در دفاع از حقانیت طبقاتی  خود، متاسفانه دست به خود کشی میزند . عامل این جنایت چه کسی است ؟ تا کی باید  فقر و تنگدستی ، استثمار ، توحش و این چنین مرگ هایی را شاهد بود ؟

باخواندن این دو خبربه  یاد داستان های علی اشرف درویشیان افتادم . از” ندارد ” تا ” دارا “، ” ندارد ” اولین  داستان  از مجموعه ” از این ولایت ” می باشد. *

 

“یکی از شاگردان راوی به نام ” نیاز علی ” پسرکی آرام و بیمار است . سال دوم دبستان است و درسش را خوب می خواند . او نمی تواند با سایر بچه ها بازی  کند چون هر وقت بازی می کند، سرفه اش می گیرد و خون بالا می آورد. وضع مالی خوبی ندارد و کاغذ مشقش را از داخل سطل زباله جمع می کند. یک روز معلم به او  می گوید متن روزنامه ای که به جای شیشه به پنجره چسبانده اند بخواند. او درست و بی غلط می خواند : ” کت دویست و پنجاه هزار تومانی در تهران حراج شد ” . پدر نیاز علی پیر و بیکار است . مادرش که قبلا کارش خندان کردن پسته بوده ، پس از افتادن دندان هایش بیکارشده است . برادر بزرگش هم سال گذشته هنگام خاکبرداری ، زیر آوار مانده و مرده است .

یک روز معلم به بچه ها می گوید خواب هایشان را تعریف کنند. نیاز علی خواب جالبی تعریف می کند. او خواب دیده که خودش و پدرش گنجشک شده اند و دارند پرواز می کنند و مادرش گریه می کند و یکدفعه ، مش باقر را که قبلا برایش کار می کرده به شکل اژدهایی می بیند و از ترسش ، تند تند پسته ها را خندان می کند و از دهانش ، خون می ریزد . پسته ها با هم متحد می شوند که نخندند تا مش باقر ناراحت بشود. مش باقر ، نیاز علی را می بیند و می خواهد بگیردش ، یکی از پسته ها شبیه بالون می شود و او را با خود به آسمان می برد . در آنجا می خواهد ستاره بچیند، ولی می افتد پاپین و از خواب می پرد. چند روز بعد نیاز علی ، سر کلاس حاضر نیست . بچه ها می گویند : دیروز غروب ، از سرما مرد در حالیکه داشت می گفت ، ستاره می خواهم ، ستاره می خواهم ، یه ستاره برا ننه ام .”

این سرنوشتی است که نظام سرمایه داری برای ما رقم زده است . آیا  طبقه کارگر جز  بر چیدن  تمامی بنیاد های مالکیت خصوصی  و نهاد های حامی آن و برقرار کردن  “حاکمیت شورا های کار ی  ” برای  رسیدن به یک زندگی انسانی ، راه دیگری پیش رو دارد؟!

بهزاد سهرابی

چهارده هم  بهمن ماه ۱۳۹۰

*به علت دسترسی نداشتن  به کتاب ” از این ولایت ”  به خلاصه داستان مندرج در یکی از سایت ها اینترنتی بسنده کردم .